سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۳
جستاري به مناسبت ۱۴ مهر ماه (۵ اكتبر) روز جهاني معلم
معلم كيست؟
003969.jpg
اشاره: 14 مهر، مصادف با ۵ اكتبر، روز جهاني معلم ناميده شده است. «معلم» انساني است كه در بسياري از كشورها، شأن و جايگاهي خاص دارد. معلم در همه جا قدر مي  بيند و مورد احترام واقع مي شود؛ احترامي كه نه فقط در نگرش ها، بلكه در رفتارهاي عملي جامعه نيز به چشم مي آيد. اما، ما چه كرده ايم كه معلمي بيش از آن كه با شأن و احترام همراه باشد، با درد و رنج و ترحم مترادف شده است؟
اينجا ايران است و من يك «معلم» هستم. من و همكارانم، پيش از آن كه از علم و دانش و آموزش صحبت كنيم، از جايگاهي كه بايد داشته باشيم و نداريم، حرف مي  زنيم.
ما هم فراموش كرده ايم كه معلم كيست؟ و براي همين دغدغه هاي معلمي مان عوض شده اند. به راستي، معلم كيست؟
در بين ابداعات بشري، دو تا از بقيه مشكل تر است: هنر مملكت داري و هنر تعليم و تربيت.
«كانت»
به جاي مقدمه
از معدود كتابهاي روانشناسي تربيتي كه به موضوع معلم و روانشناسي او پرداخته اند، كتاب مباني روانشناختي تربيت، تأليف دكتر علي اكبر شعاري نژاد، معلم، استاد و صاحب نظر و پيشكسوت تعليم و تربيت ايران است. فصل دوم از بخش اول كتاب مذكور با عنوان «روانشناسي معلم» با جمله اي از كانت كه در آغاز آمد، شروع مي شود. شعاري نژاد مي نويسد: شايد مهمترين مسأله آموزش و پرورش در جهان معاصر،  بويژه در كشورهاي جهان سوم، مسأله معلم است، زيرا معلم است كه:
- نسل ها را با همديگر ارتباط مي دهد؛
- فرهنگ جامعه را حفظ مي كند؛
- فرهنگ جامعه را- در صورت نياز- تغيير مي دهد و تكامل مي بخشد؛
- رابط محصلان و جامعه، يا رابط نسل هاست؛ 
- به رفتار محصل شكل مي دهد؛
- افراد مورد نياز جامعه را تربيت مي كند؛
- كيفيت زندگي اجتماعي، سياسي، عقيده اي آينده يك اجتماع را بنيان مي گذارد.
پس، معلم يعني كليددار سعادت يك جامعه، يعني كسي كه شخصيت او تعيين كننده شخصيت جامعه است و آينده يك ملت را بايد در معلمان فعلي آن جست وجو كرد. در واقع، معلم كسي است كه ديگران را تغيير مي دهد.»(صص ۹۰-۸۹)(۱)
معلم و كلاس
بيشتر مردم،  معلم را با كلاس و دانش آموزان مي شناسند؛ شايد ساده ترين تلقي از معلم، كسي باشد كه كلاس مي رود و به دانش آموزان درس ياد مي دهد. حتي اگر اين گونه به معلمي نگاه كنيم، معلمي يك حرفه تخصصي است و به عبارت ديگر، معلم يك متخصص آموزشي است. واقعاً  چه كسي توانايي اداره يك كلاس ۳۰-۲۰ نفره و يا بيشتر را دارد؟
يك معلم بايد از مهارت هاي زيادي برخوردار باشد تا بتواند از عهده اداره كلاس برآيد و درس خود را در كيفيتي بالا عرضه كند.
معلمان كارآمد از توانمندي هايي چون: پرورش مهارت هاي فكري، ايجاد خود پنداره و انگيزش، اداره محيط كلاس، تدريس، ارزيابي يادگيري، پاسخگويي به نيازهاي دانش آموزان و غيره برخوردارند.(۲) 
معلم اگر به معناي واقعي، فرصت معلمي يا «متخصص آموزشي» شدن را داشته باشد، وارد حيطه اي مي شود كه بايد كل جريان زندگي اش را صرف كارش كند، حتي اگر تنها كار معلمي را كلاس رفتن فرض كنيم و به آن به عنوان يك حرفه تخصصي بنگريم، بايد اولاً  به او فرصت توفيق در اين حرفه را بدهيم و ثانياً  اهميت حرفه  او را درك كنيم.
معلم و جامعه
مسئوليت و فعاليت معلم فقط در كلاس و مدرسه خلاصه نمي شود؛ بلكه معلم مي تواند هميشه و همه جا راهنماي زندگي مردم باشد. ارزش اجتماعي معلم، زماني بيشتر روشن مي شود كه نقش او را در ايجاد يك جامعه سالم و مطلوب دريابيم.
معلم در دو بعد تأثير اجتماعي دارد:
اول- معلم وقت عمده خود را صرف دانش آموزان مي كند، اما زندگي دانش آموزان از زندگي ساير افراد اجتماع جدا نيست؛ بنابراين تأثيرات معلم، فقط به كلاس و مدرسه محدود نمي شود و در ابعاد مختلف جامعه گسترش مي يابد.
دوم- حضور معلم در عرصه هاي گوناگون اجتماعي نيز قابل توجه است. فرهنگيان به عنوان يك قشر تحصيل كرده و فرهيخته؛ از ديرباز نقش عمده اي در تحولات اجتماعي داشته اند. اين نقش هنوز هم تداوم دارد، اما متأسفانه به دلايلي از جمله گستردگي جامعه، عدم انسجام تشكيلاتي فرهنگيان و در نهايت عدم تمركز قابليت ها، چندان به چشم نمي آِيد. در ادوار مختلف مجلس شوراي اسلامي، تعداد نمايندگاني كه سابقه آموزش و پرورشي داشته اند كم نبوده اند اما حتي خود آنها حضورشان را به عنوان يك معلم جدي نگرفته اند.
معلم و اصلاح گري
معلمان به انحاي مختلف مي توانند اصلاح گر باشند، چه در سطح دانش آموزان و والدين و چه در سطوح و لايه هاي ديگر اجتماع، گفتيم معلم «راهنماي زندگي سالم» است و بر اين اساس:
- براي دانش آموزان، راهنماي زندگي و سرمشق اخلاق است؛
- براي والدين، راهنماي تربيتي، تحصيلي و حرفه اي فرزندانشان است؛
- براي عموم،  راهنماي ارزش هاي فرهنگي و مشوق يادگيري است.
بسياري از كشورهاي پيشرفته، اصلاحات و تحولات اجتماعي خود را از آموزش و پرورش و معلمان آغاز كرده اند. «تربيت معلم»  مسأله اي حساس در آموزش و پرورش جهاني است.
معلم تربيت نيافته به سهولت مي تواند حال و  آينده يك ملت را به تباهي بكشاند، نسل هايي را تباه كند، بهترين وسايل آموزشي را بي خاصيت گرداند و سرمايه هاي مالي و انساني را ضايع كند، برعكس معلم خوب تربيت يافته، بزرگترين نعمت الهي در يك جامعه است و مي تواند حتي با كمترين وسايل و امكانات آموزشي، بيشترين بهره  ترتيبي را نصيب جامعه خويش كند و ملت خود را سعادتمند گرداند.
معلم و اقتصاد
معلم نقش مولد اقتصادي نيز دارد، چيزي كه در كمال تأسف مديريت و برنامه ريزي كلان كشور اصلاً  به آن توجه نمي كند. اساس تربيت نيروي انساني متخصص و متعهد از آموزش و پرورش شروع مي شود. اگر چه آموزش عالي وضعيت تخصص ها را روشن مي كند، اما در واقع پايه هاي تربيت نيرو در آموزش و پرورش شكل مي گيرد. مصداق  آشكار اين گفته، تعداد داوطلبان و پذيرفته شدگان پسر و دختر كنكور سراسري است. زماني كه آموزش هاي مدرسه اي به كارآمدي حرفه اي و بازدهي اقتصادي مؤثري منجر نمي شود،  خروجي هاي آموزش و پرورش به جاي علاقه مندي به ادامه تحصيل، ترجيح مي دهند راههاي ديگري را برگزينند، آموزش و پرورش و آموزش عالي ما، هر كدام راه خود را مي روند و در دنياي خود سير مي كنند، تا حدي كه آموزش عالي، كنكور را ملاك پذيرش دانشجو قرار مي دهد و نتايج ارزشيابي هاي مدرسه اي و نمرات مربوطه را نمي پذيرد. گرايش هاي موضعي و ناگهاني دانش آموزان  ما به طرف رشته هاي تجربي در دهه ،۶۰ رشته هاي رياضي در دهه ۷۰ و احتمالاً  رشته هاي فني در دهه ،۸۰ بيانگر نابساماني اوضاع در تربيت پايه اي نيروي انساني است.
آيا همه اقتصاد در نفت و منابع زيرزميني و يا صادرات و واردات خلاصه مي شود؟ آيا بزرگترين و ارزشمندترين دارايي و ثروت يك جامعه، نيروي انساني آن نيست؟ بزرگترين ثروت هاي دنيا تنها در سايه تدبير و دورانديشي انسانهايي تربيت يافته و كارآمد تثبيت و افزايش مي يابد. اين همه تأكيد بر نفت و صادرات و واردات گرهي از مشكلات اقتصادي كشور  ما را نگشود؛ تا كي دور باطل خواهيم زد؟
سرمايه اصلي- انسان ها- كشور ما در آموزش و پرورش نهفته است و افسوس كه كورمال كورمال گرد جهان مي گرديم!
معلم و فرهنگ
معلم و به تعبير كامل تر، آموزش و پرورش سمبل فرهنگ يك جامعه است، چرا كه نه تنها فرهنگ جامعه را به نسل جديد منتقل مي كند، بلكه به تكامل فرهنگ جامعه نيز ياري مي رساند. اگر منطقي مي انديشيديم،  بايد بزرگترين و عمده ترين سرمايه گذاري هاي فرهنگي بر روي آموزش و پرورش صورت مي گرفت، البته با مديريت صحيح و كارآمد؛ اما چنين نكرده ايم و نتيجه اش را هم ديده ايم! مظاهر فرهنگي جامعه بايد درآ موزش و پرورش تعريف و معرفي شوند. هر نظام تربيتي، حداقل بايد قابليت آن را داشته باشد كه بتواند نيروهايي در خور اهداف و خواسته هاي خود تربيت كند. معلم با جايگاهي كه در آن قرار دارد مي تواند مشعل دار فرهنگ جامعه اش باشد؛ چيزي كه باز به شدت از آن غافل بوده ايم.
چه كسي بايد معلم باشد؟
پاسخ به اين سؤال كار راحتي نيست. مهمتر از پاسخ، آن است كه چه كسي بخواهد پاسخ دهنده باشد. «ويژگي هاي معلم» از نگاه افراد متفاوت است، ولي در مجموع مي توان مواردي از اين قبيل را عنوان كرد: 
سالم؛ روشنفكر و كارآمد؛ باكفايت و كارآمد؛ رك گو يا صريح اللهجه؛ بردبار؛ شوخ طبع؛ داراي حضور ذهن؛  باهوش؛ توانايي تدريس و ارزيابي؛ همدرد و دلسوز؛ آرام و متين؛ داراي حواس جمع؛ با انصاف و بي طرف؛ ظاهر مطلوب؛ مهربان؛ فهميده؛ آگاه و مطلع؛ توانايي شناخت دانش آموزان.
حال، به سؤالي جدي تر برمي خوريم: يك معلم، كي مي تواند اين گونه باشد؟!  چه زماني مي توان از يك معلم توقع داشت كه واقعاً  معلم باشد؟
معلم و سلامت رواني
معلم بهره مند از بهداشت و سلامت رواني، فردي است: خلاق، مثبت، داراي تعادل عاطفي و ثبات شخصيت، رضايت خاطر از خويشتن؛ تحمل فشارهاي رواني، رضايت شغلي، امنيت خاطر و غيره.
شعاري نژاد در كتاب مباني روانشناختي تربيت، براي تأمين بهداشت و سلامت رواني معلم، نكات زير را عنوان مي كند:
۱- توجه شخصي ۲- توجه به سلامت بدني ۳- استراحت و تفريح ۴- پيشرفت شغلي يا افزايش مهارت ۵- درك ارزش شغل خود ۶- تأمين زندگي۷- تأمين تعادل عاطفي ۸- ايمان و اعتقاد ديني ۹- تأمين اجتماعي
توجه به اين ملاك ها و تأمين بهداشت و سلامت رواني معلم، به عهده چه كسي است: آموزش و پرورش؟ سازمان مديريت و برنامه ريزي؟ مجلس شوراي اسلامي؟ و يا هيچ كس؟!
معلم و...!
گفتيم و گفته اند و خيلي ها هم مي دانند، اما چه فايده كه، اولاً معلوم نيست چه كسي بايد بشنود؟ و ثانياً  اين دانسته ها كي بايد جلوه عملي پيدا كنند؟
عجيب آن كه نه تنها نشانه اي از بهبود اوضاع نيست، بلكه به وخامت آن نيز افزوده مي شود. هر سال داستاني داريم و تلاش هايي كه منجر به تكريم مقام معلم مي شود!
يك چند، داستان ارزشيابي ها و ماجراهاي آن، داستان ارتقاي شغلي، داستان معلمان حق التدريس، داستان عيدي، داستان نظام هماهنگ و اينك داستان پررنج معلمان مازاد. چه بزرگوارانه با معلمان رفتار مي كنيم؟!
در كشوري كه افت جمعيت دانش آموزي دارد از يك طرف، معلمان حق التدريسي را به استخدام رسمي درمي آوريم و از طرف ديگر به معلمان شاغل مي گوييم شما اضافه ايد!  به ياد ضرب المثل معروف: «ديگران كاشتند ما خورديم...» بايد گفت: ديگران بي تدبيري كردند، چوبش را ما مي خوريم و ما به همان بي تدبيري ها ادامه مي دهيم تا چوبش را ديگران بخورند!
در چنين شرايطي، آيا سخن گفتن از معلم و بهداشت رواني او، بيجا نيست؟ به راستي ستاد بزرگداشت و تكريم مقام معلم چه صيغه اي است؟! چه بزرگداشتي؟ چه تكريمي؟
فعلاً هر اتفاقي كه مي افتد، درجه اي از شأن و منزلت معلم مي كاهد، بزرگداشت و تكريم هم پيشكش!
بعد از اين همه سال، هيچ تعامل منطقي بين آموزش و پرورش، سازمان مديريت و برنامه ريزي و مجلس شوراي اسلامي در امور فرهنگيان به وجود نيامده و نگاه هاي سنگين تحقير از سر معلمان برداشته نشده است.
سازمان مديريت و برنامه ريزي با خيل كارشناسان و متخصصين خود، هنوز هم  آموزش و پرورش را مصرف كننده، هزينه بر و سربار تلقي مي كند و مديران ارشد آموزش و پرورش هم هنوز هم نتوانسته اند اين نگاه را تغيير دهند. مصوبه هاي بزرگ و كوچك مجلس هم، گره هاي ما بين آموزش و پرورش و سازمان مديريت و برنامه ريزي را نگشوده است. به نظر مي آيد گير اصلي قضيه اينجاست كه كسي معلم را نشناخته است!
معلم را بشناسيد...
آي!  بزرگان، دولتمردان، مجلسيان، مديران، برنامه ريزان، تصميم گيرندگان و اي همه مردم ايران! 
معلم را بشناسيد: 
- معلم حتي اگر محتاج باشد، نه به خاطر نيازش، بلكه به خاطر شأن و منزلتش قابل احترام است؛
- معلم حتي اگر در تأمين زندگي اش لنگ باشد نبايد بزرگواريش خدشه دار شود؛
- معلم حتي اگر نيازمند باشد، به خاطر حفظ و اعتلاي فرهنگ جامعه، بايد قدر بيند و بر صدر نشيند؛
- معلم حتي اگر غم معيشت داشته باشد نبايد كسي جرأت تحقيرش را داشته باشد؛
- و معلم حتي اگر مشكلاتي داشته باشد بايد معلم باقي بماند...
براي معلم دلسوزي نكنيد، براي خود دلسوزي كنيد كه قدر معلم را نمي دانيد؛ براي خودتان گريه كنيد كه آنچه بر سر معلم و معلمي مي رود،  دودش به چشم خودتان خواهد رفت؛ و براي خود تأسف بخوريد كه معلم را نمي شناسيد.
واي به حال جامعه اي كه معلم را با چشم تحقير مي نگرد...
بدا به حال مديران و تصميم گيرندگاني كه معلم را مصرف كننده و مزاحم تلقي مي كنند...
تأسف بر آموزش و پرورشي كه با بي تدبيري در به كارگيري و ساماندهي نيروها، مشكل معلم مازاد را به وجود مي آورد ...
و واي به حال معلمي كه قدر و منزلت خود را نشناسد...
خداوندا! مرا توانايي بخش كه خوش بين و نيك انديش باشم و خواستار اصلاح و در پيشرفت به سوي حقيقت حتي در طولاني ترين و پرمشقت ترين راه آن پايدار باشم.
۱. در قسمت هاي مختلف اين نوشتار از كتاب مباني روان شناختي تأليف دكتر علي اكبر شعاري نژاد استفاده شده است.
۲. كتاب روان شناسي تربيتي، تأليف گلاور و برونينگ، ترجمه علينقي خرازي

فرهنگ
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |