پنجشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۵۱۸
در شهر
Front Page

غريبه اتوبان چمران تنها يك دلخوشي دارد
برايش دستي تكان دهيد
اگر از كنار اتوبان چمران رد مي شديد و ژنده پوشي را ديديد كه نگاهتان مي كرد، برايش دست تكان بدهيد، چه، اين تمام دلخوشي اوست!
018294.jpg
عكس:ساتيار
عليرضا كيواني نژاد
همانطور كه گفته بودند، سياه پوش است با موهاي جوگندمي كه انگار سرماي روزگار سفيدش كرده و البته خزان هم نيمي از موهايش راريخته
غريبه توي شهر تبديل شده به يك اسطوره. هيچ كس نمي دانست چرا، اما حتي وقتي بچه بودم كم كم به صف عاشقان غريبه پيوستم. روي صورت آن غريبه جاي يك دشنه بود. انگار زخمي كهنه كه رازهاي زيادي دارد و...
خورخه لوئيس بورخس - دشنه 
غريبه اتوبان چمران زياد هم غريبه نيست. حتي ماموران راهنمايي و رانندگي هم موقع گشت در اين اتوبان او را مي بينند و برايش دست تكان مي دهند. صبح ها در مسير جنوب به شمال اتوبان مي نشيند و بعدازظهرها درمسير مقابل. انگار با خورشيد هماهنگي دارد و اين آفتاب است كه تعيين مي كند غريبه كجاي اين اتوبان طويل بنشيند.
تنها نشانه اي كه از او داريم اين است كه كنار نرده هاي دانشكده فني مي نشيند، آرام.
- نرده هاي سبزرنگ دانشكده را بگير و برو بالا. همان دانشكده اي كه بعد از پمپ بنزين است، پيدايش مي كني. همين امروز برايش دست تكان دادم.
اين جمله را افسر راهنمايي و رانندگي مي گويد. در اتاقك زير پل گيشا كوي نصر فعلي نشسته و با چند نفر از همكارانش صحبت مي كند.
پاي پياده راه مي افتيم تا برسيم به جايي كه آدرسش را دادند. از غريبه اما خبري نيست.
نرده هاي دانشكده هم تمام شد. مثل قصه مرد ناشناس. اما نه. راننده يك وانت، يك بار ديگر آغازگر اين داستان است. كنار اتوبان پارك كرده و دنبال آدرس مي گردد. از او مي پرسيم كه مردي را نديده، كنار اتوبان، تنها نشسته باشد؟ سرش را از پنجره اتاقك ماشين بيرون مي آورد و مي گويد: نه به خدا نديدم. ولي اگر اين آدرس را برايم بخوانيد كمك بزرگي كرديد.
بايد مسير را دور بزند، اشتباه آمده. ما هم خسته شديم و بهتر است با او برگرديم، قبول مي كند. هنوز چند متري از مسير برگشت را طي نكرديم كه راننده وانت بي اختيار مي گويد: آنجا نشسته. به گمانم درست ديده، خودش است. پياده مي شويم سلانه سلانه به سمتش راه مي افتيم. همانطور كه گفته بودند، سياه پوش است با موهاي جوگندمي كه انگار سرماي روزگار سفيدش كرده و البته خزان هم نيمي از موهايش را ريخته.
به نزديكش كه مي رسيم حتي سرش را بلند نمي كند، زير سايه درختي نشسته و ساكت است. ياد اين مي افتيم كه درخت حتي سايه را از سر هيزم شكن هم بر نمي دارد چه برسد به اين مرد آرام كه به نظر مي رسد تنهاي تنهاست.
- سلام
سلام مي كنيم و مي گويد: عليك دست راستش را مي گذارد روي سينه اش و به حالت نيم خيز بلند مي شود. زيراندازش تنها يك كارتن است و دور تا دورش اسباب و اثاثيه چيده. مي گوييم اسباب و اثاثيه اما شما بخوانيد دو تا بطري آب و يك بقچه و قابلمه اي كوچك كه آن هم سياه است. مدام چشمش را مي مالد، دود آتش مي رود به چشمش. عكاس كه ازديدن اين صحنه ناراحت شده به او مي گويد: بايد جايت را عوض كني. اين طوري دود آتش اذيتت مي كند. مرد سياه پوش اما توجهي نمي كند. از روي سفيدي موهايش مي توان حدس زد كه بيش از چهل واندي سال سن دارد. اسمش را مي پرسيم تنها سرش را تكان مي دهد، حرفي نمي زند. چند ثانيه بعد مي گويد: گل محمد حالا غريبه اين اتوبان اسم دارد  ؛ گل محمد. بي شباهت به گل محمد شجاع و سربالاي كليدر.
هراز چند گاهي در قابلمه كوچكش را بر مي دارد تا ببيند غذايش پخته يا نه. نمي دانيم دفعه دوم يا سوم است كه مجاب مي شويم توي قابلمه را هم ببينيم.
- آب، روغن، نمك و فلفل-
اين كل محتويات قابلمه گل محمد است. گل محمدي كه روي صورتش جاي دشنه نيست و نمي تواند زياد حرف بزند. صورتش واضح است،  اما كف پايش سياه است. مثل كف دستهايش.
گدا نيست، براي خودش كسب و كاري دارد يا داشته. گل محمد چند دقيقه ساكت به ما نگاه مي كند. بعد جمله اي را مي گويد كه تا پايان مكالمه ما، چندين مرتبه ديگر نيز آن را تكرار مي كند .
- مريضم ، نمي توانم حرف بزنم.
وقتي دهانش را باز مي كند. احتياجي نيست دندان پزشك باشيد تا دندان كرم خورده و سياه او را ببينيد. انگار رابطه عجيبي بين اين مرد و رنگ سياه وجود دارد. دهانش را مي بندد و دوباره همان جمله را مي گويد: من مريضم. نمي توانم حرف بزنم.
گل محمد آرام و با طمانينه مي گويد: افغان هستم. چند ماه است كه اينجا مي نشينم. اول براي خودم كار و كاسبي داشتم. همين دور و برها توي فلكه صادقيه كار مي كردم. كارهاي ساختماني، بعد هم رفتم و چند جاي ديگر كار كردم و چون جايي ندارم و ايضا دوستي، همينجا براي خودم مي خوابم. آزار ندارم، دارم؟
گل محمد افغان از اين ناراحت است كه ما خلوت و تنهايي او را به هم زديم. باز هم به قابلمه سرك مي           كشد، همسايه ها هم چيز زيادي از او نمي          دانند. صاحبخانه اي كه گل محمد پشت آن آتش روشن مي      كند، مي     گويد: چندين بار شوهرم به او گفته كه دود آتش ما را اذيت مي     كند، ولي او بي     آزار است و دل ما برايش مي    سوزد. اشكالي ندارد. همينجا بنشيند. اما پسر جواني كه با ماشين در حال گذر از كوچه است اطلاعات بيشتري از اين ميهمان ناخوانده دارد. مي    گويد: اوايل كه به اين محل آمده بود، سرحال تر نشان مي   داد. فقط شب ها مي   آمد اينجا. چند وقت پيش ديدم حال و روز خوبي ندارد. جلوتر كه رفتم متوجه شدم او را كتك زدند. اگر الان هم با شما حرفي نمي    زند به اين خاطر است كه احتمال مي   دهم ضربه اي به سرش خورده و گيج شده باشد. بر مي   گرديم پيش گل محمد، عكاس همچنان با او سروكله مي  زند تا زاويه مناسب براي گرفتن عكس را پيدا كند. وقتي از گل محمد بپرسيد كه جريان درگيري او با چند رهگذر چيست چيزي نمي   گويد. اصلا چيزي نگفتن گل محمد بهتر است از تكرار طوطي وار جمله من مريضم. گل محمد مي  داند كه افغان ها در حال برگشتن به كشورشان هستند. مي  گويد: من هم مي  خواهم برگردم، اما نمي توانم. كسي باور نمي كند كه او را كتك زده باشند. نه پولي دارد كه آن را بهانه درگيري قرار دهند، نه جنس با ارزشي. شايدهم يك كيسه فلفل قرمز و چند كيسه شبيه به آن براي افراد مهاجم با ارزش بوده. غريبه اتوبان چمران، هيچ شباهتي به غريبه داستان بورخس ندارد. گل محمد نه يكه بزن است و نه نوچه دارد. يك نفر را احتياج دارد تا دندانش را بكشد و اگر از دستش برآمد او را مداوا كند. خوردن آب و روغن و فلفل در آن قابلمه كه در بهترين شرايط غذايي هم نمي تواند شكم يك بچه 10 ساله را سير كند. قدرت راه رفتن و تصميم گيري را از او سلب كرده.
انگار بيش از حد به دنياي او نزديك شديم. با حالتي عصبي بلند مي شود تا وسايلش را جمع كند و برود. فكر مي كند ما هم قصد آزار و اذيت او را داريم. بعد كه مي بيند آرام آرام از او دور مي شويم، دوباره مي نشيند و مي رود سروقت قابلمه اش.
***
اگر از كنار اتوبان چمران رد مي شديد و ژنده پوشي را ديديد كه نگاهتان مي كرد، برايش دست تكان بدهيد، چه، اين تمام دلخوشي اوست!

روايت عاميانه گاراژ باربري
كوچه دودي به جاي پايانه
پايانه اصلي حمل بار تهران در جاده ساوه - اكبرآباد است. مكان بزرگي كه با هزينه زيادي ساخته شده و اكثر گاراژ داران در آن دفتر دارند. اما در حال حاضر نيمه فعال است 
018321.jpg
حسين مصطفايي 
كوچه مهرگان، تقاطع شمالي خيابان فداييان اسلام و اتوبان آزادگان؛ يك كوچه 50-40 متري كه قرارداد و بار نامه هاي اكثر بارهايي كه توسط ماشين هاي سنگين به سوي شهرستان ها حمل مي شود در اينجا بسته و نوشته مي شود
با اينكه مهرماه به نيمه نزديك شده، خورشيد به ياد روزهايي كه همه را از خود فراري مي داد با قوتي بيشتر مي تابد.
ساعت اندكي از 9 گذشته است كه كوچه اي متشكل از ديوارهايي كه لايه اي از دوده روي آنها را فرا گرفته است، مقابل چشم  ما ظاهر مي شود. همينطور اتاقك هايي كه نمايشان رفلكس سبز است و درونشان غير قابل ديد. با فاصله هايي نابرابر در دوطرف كوچه جاي گرفته اند. زمين كوچه ناهموار و به طور نامنظم از آسفالت و خاك، فرش شده است. چند ماشين سنگين و سواري بي رنگ و رو با دو ماشين لوكس به طور نامنظم داخل كوچه پارك شده و لابه لاي آنها چند راحتي كهنه و كثيف كه چند نفر روي آنها نشسته و چيزي را يادداشت مي كنند،  به چشم مي خورد.
عده زيادي در رفت و آمد هستند. داخل دفاتر گارا ژ اتاقك ها مي شوند. به پيرمرد سيگار فروش سري مي زنند و شربتي كه زردي اش توي ذوق مي زند را با ولع از دست مرد سيه چرده مي نوشند.
نوار فروش سياري كه صداي يك آهنگ شاد ايراني از موتورش به سختي به گوش مي رسد. پيرمردي كمربند فروش و پيرزن گدايي كه به دقت به مكالمه ها گوش مي كند - تا معامله اي جوش خورده و پورسانت او برسد- نيز مدت كوتاهي وقت آنها را مي گيرد. اما فقط چند ثانيه زمان بسيار مهم است. ستوان وظيفه اي جمعيت را به داخل كوچه هدايت مي كند. مي گويد: با روشن شدن هوا سر و كله اينها پيدامي شود، بيشتر آنها شاگرد راننده و راننده هستند، دلال هم زياد است، دلالان به دنبال ماشين و رانندگان به دنبال بار مي گردند.
يك دست لباس نظامي با دو ستاره روي هر شانه، اتاقكي شيشه اي، صندلي سبز آهني و يك باتوم سبز ابزاري است كه سبب مي شود تا حدودي به حرف هايش توجه شود.
نبايد اجازه بدهم به خيابان نزديك شوند، گاهي اوقات به قدري زياد و پراكنده مي شود كه گمان مي كني در فكر تدارك يك راهپيمايي هستند. صدايش را پايين مي آورد و ادامه مي دهد: زياد هم نمي شود با آنها بحث كرد، خيلي از آنها توجهي نمي كنند. حتي چند روز پيش برايم چاقو كشيده اند ولي به هر حال من وظيفه ام را انجام مي دهم.
تعدادشان در طول روز متغير است، اما به نظر نمي رسد كه از 600-500 نفركمتر و از 900 -800 نفر بيشتر باشند.
چهره هاي آفتاب سوخته آنها نشان مي دهد كه ديگر تابش عمودي خورشيد نيز برايشان امري عادي است. لباس هاي نامرتب و سر و وضعي آشفته دارند. چاره اي هم نيست، رانندگي است و بيابان و دوري هاي چند روزه از خانه و خانواده.
كرد، ترك، شمالي، بلوچ، شلوار كردي و گشاد، دستمال يزدي، ته ريش و سبيل هاي نسبتا پر پشت. خلاصه اگر از صورتشان متوجه نشوي با چند ثانيه مكث و شنيدن صدايشان مي فهمي كه از تمام نقاط ايران نماينده اي در اين كوچه وجود دارد.
كوچه مهرگان، تقاطع شمالي خيابان فداييان اسلام و اتوبان آزادگان كه شمال آن به ميدان شوش مي رسد و از جنوب به شهر ري متصل است. يك كوچه 50-40 متري كه قرارداد و بار نامه هاي اكثر بارهايي كه توسط ماشين هاي سنگين به سوي شهرستان ها حمل مي شود در اينجا بسته و نوشته مي شود؛ جايي كه همه فرياد مي كشند، صداها دو رگه شده و حنجره براي برآمدن كلمات آخر كم مي آورد و موبايل ها به گوش چسبيده است. گرماي آفتاب، آلودگي كوچه و پريشاني ظاهر اهميتي ندارد. اينجا عنوان مسير است كه در هوا مي پيچد و در هوا بار خود را پيدا مي كند.
-خاور ساري،  تك همدان، 900 يزد، 608 اهواز و....
حتي اگر با گوينده فاصله زيادي هم داشته باشي به راحتي متوجه مي شوي كه چه مي گويند.
بارها، ازطريق صاحبان شركت ها، مسوولان فروش و دلال هايي كه مسووليت بار را به عهده مي گيرند به گاراژداران سپرده مي شود؛ گاراژداراني كه رانندگان قديمي تر را در استخدام دارند. اما گاهي باري به دست شان مي خورد.
مسير رانندگان خودي نيست و بنابراين كار تو دست دلالان مي افتد. دلالان، ماشين مورد نياز خود و رانندگان نوع ماشين خود را فرياد مي كشند. آنها كه به طور دايم با تمام دفاتر گاراژها در تماس هستند و مسير و نوع ماشين هايي را كه دنبال بار هستند به آنها معرفي مي كنند.
كار ما اينجا از همه مشكل تر است، خون دل زيادي خورده ايم تا جايي براي خود باز كنيم و بتوانيم با تعدادي از رانندگان و گاراژداران آشنا و با آنها كار كنيم.
يكي از آنها مي گويد: ماه هاي اول كار، حتي هزينه موبايلمان را هم بايد از جيب مي داديم. ولي شكر، جا افتاده ايم. پورسانتمان دقيقا مشخص نيست و به انصاف رانندگان و گاراژداران بستگي دارد.
موبايلش به صدا درآمد و بعد از چند لحظه فرياد كشيد: 3 تن مواد رنگي خاور 608 اهواز
- من مي برم 95 هزار تومان، مي روي؟
- نه
- و معامله جوش نمي  خورد.
كرايه ها توافقي است، البته تعرفه هاي راه و ترابري كرايه را براي هر استان مشخص كرده اما نه ما و نه گاراژداران كاري به اين كارها نداريم، بار را با قيمتي كه دو طرف موافق هستند مي بريم. البته انصاف اصل اول كارمان است.
- بار كجاست؟
- تهرانپارس
- نوع جنس؟
- مواد پلاستيكي 
برويم گاراژ بارنامه كنيم. ادامه كار در دفاتر گاراژ انجام مي  شود. بارنامه نوشته مي  شود، طبق تعرفه وزارت راه و ترابري از مجموع قرارداد، 7 درصد كميسيون گاراژدار و 3 درصد حق پايانه است كه اينجا به كوچه تعلق مي گيرد.
پايانه اصلي حمل بار تهران در جاده ساوه - اكبرآباد است. مكان بزرگي كه با هزينه زيادي ساخته شده و اكثر گاراژ داران در آن دفتر دارند. اما در حال حاضر نيمه فعال است. چرا؟
اكثريت قريب به اتفاق دوري اين پايانه از مركز شهر را مهمترين مشكل آن عنوان مي كنند. راننده بايد برود جاده ساوه، بارنامه را تحويل بگيرد و مثلا براي بارگيري به خاوران برود. از آنجا مثلا براي رفتن به همدان برگردد جاده ساوه. اين جمله گاراژداري است كه لباس او به نسبت ديگران مرتب تر بود. اگر به جاي آن پايانه بزرگ، چند پايانه كوچك در نقاط مختلف داخل شهر تهران ساخته مي شد، اين همه دردسر وجود نداشت. بعضي اوقات براي پيدا كردن بار مجبوريم دو روز فرياد بكشيم.
نظم و انضباط در مكاني كه به نام پايانه رسميت يافته حرف اول را مي زند. جايي كه جنس و حجم بار، مكان و مقصد بار، نوع ماشين هاي موردنياز و ليست ماشين هايي كه آماده حمل هستند مشخص است. ديگر نيازي به داد و بيداد و از بين بردن حنجره، معطلي هاي چند روزه، مرافعه و زد و خورد نيست. رانندگان در سالني منتظر خواهند ماند تا اسمشان را بشنوند، بارنامه راتحويل بگيرند و حركت كنند. بنابراين دوري راه نمي تواند عامل مهمي براي عدم نقل مكان به پايانه جاده ساوه باشد. يك راننده وراميني مي گويد: بايد همه به پايانه اصلي منتقل شوند، من موافقم ولي اصل كار در اينجاست و تا زماني كه چنين جايي كوچه وجود دارد كمتر كسي مسير خود را دور مي كند.
انتقال اينجا فقط به دست گاراژداران است. اما آنها نمي خواهند، چون اينجا راحت هستند و هركاري بخواهند انجام مي دهند. گاهي اوقات سهم 7 درصدي گاراژداران از بارنامه به 30 درصد مي رسد. بارنامه را 210 هزار تومان امضا مي كنيم ولي دريافتي ما 150 هزار تومان است. قيمت هاي نوشته شده در بارنامه با مبلغي كه ما رانندگان مي گيريم اختلاف زيادي دارد ولي نمي توانيم اعتراضي كنيم. كار ما دست آنهاست و آنها همه با هم، اگر اعتراضي كنيم فكر بارگيري در تهران را بايد از سر بيرون كنيم.
دليل محكم و قانع كننده اي به نظر مي رسد، آيا نظارتي بر كار گاراژداران وجود دارد؟
يكي از گاراژداران مي گويد: پرونده هاي ما، ماه به ماه بررسي مي شود، سهم ما همان 7 درصد است و بيشتر از 50 درصد سود هر بارنامه صرف عوارض بيمه و ماليات مي شود.
گاهي اوقات در مسير رسيدن بار از انبار شركت تا ماشين راننده، چندين واسطه وجود دارد. به گفته او بار به گاراژداري سپرده مي شود، يك دلال مسووليت بار را برعهده مي گيرد و آن رابه گاراژدار ديگري مي سپارد تا راننده اي پيدا كند و تفاوت جزئي كه در ميان قيمت درج شده در بارنامه با دريافتي رانندگان وجود دارد درصدهايي است كه نصيب هر كدام از اين واسطه ها مي شود.
خورشيد به فرو رفتن در كوه ها فكر مي كند و شربت فروش بساط خود را جمع كرده است، عده اي در راه رساندن بار به مقصد هستند و ناراحت از اينكه چند روز ديگر كه به تهران مي آيند صدايشان براي فرياد زدن باز شده است يا خير.

دمي آسايش غنيمت است
هر روز منتظر ريختن ديواري هستيم
018324.jpg

اميد كريمي 
بالا، بالا، بالاتر، اين شعار هميشگي انسان است، چه مدرن، چه سنتي. انسان به آسمان علاقه مند است و شايد گوشه اي از تعالي اش را در پرواز و اوج گرفتن و رسيدن بالاترين نقطه ممكن مي يابد، به همين دليل است كه آنقدر خشت روي خشت و آجر روي آجر مي گذارد و برج و آسمانخراش مي سازد كه دستاوردش را بايد با سر گيجه به نظاره نشست.
اما آدمي براي رسيدن به بالاترين ارتفاع هزينه هايي مي پردازد. گاهي اين هزينه ها را شخصا به دوش مي كشد و گاهي به دوش افرادي مي گذارد كه هيچ سودي از ارتفاع نمي برند.
اين مقدمه براي اين بود كه بگوييم در يكي از خوش آب وهواترين مناطق در شهر تهران، در جايي كه انبوه ساختمان هاي سر به فلك كشيده خودنمايي مي كند و شايد تا چند سال ديگر فقط بتوان از پنجره طبقه آخر هر كدام از اين برج ها به جاي فضاي پايين شهر ، پنجره برج رو به رو را ديد، هنوز هستند ساختمان هايي كه خراب نشده اند و آسمانخراشي به جايشان سبز نشده است ، اما هر روز انتظار فرو ريختن را دارند. گرچه تعدادي هم هر لحظه تكاني شديد مي خورند، مثل همين ساختماني كه تصادفا شاهد فرو ريختنش بوديم. ساختماني كه در مجاورت برجي قرار دارد كه در آينده ساخته مي شود و اكنون فقط حجمي خالي گودالي بيش نيست. اهالي اين خانه شاهد فرو ريختن قسمتي از حياط، پاركينگ و انباري خانه شان بوده اند. قبل از عيد بود كه اين خانه را خراب كردند. بعد هم گودبرداري كردند و رفتند. مي گويند شهرداري جلوي ادامه كارشان را گرفته است. البته نمي شود به شهرداري خرده گرفت. بنياد، مالك اين زمين بزرگ است و قصد ساختن برجي را در آن دارد، اما شهرداري به دليل اينكه هنوز بنياد مجوز ساخت براي اين زمين نگرفته است، اجازه ادامه كار به آنها نمي دهد: به ما چه كه اينها مشكل دارند، به مسوولان بنياد مي گوييم،
018327.jpg
مي گويند مهندس ناظرشان مي آيد، شهرداري هم كه مي گويد مجوز ساخت بگيرند، ما مشكلي نداريم. با اينكه گفته مي شود بنياد مجوز ساخت ندارد، اما تعداد كمي كارگر مشغول فعاليت در اين زمين هستند، آنها به كندي ديوارچيني مي كنند ولي سرعتشان آنقدر پايين است كه اگر با همين سرعت ادامه دهند، شايد چيز زيادي از خانه بغلي باقي نماند: همين چند روز مي خواهند اين ديوار را هم بردارند اشاره به ديوار پاركينگ كه ترك خورده است اگر اين ديوار را بردارند كل ساختمان مي ريزد پايين.
ما نمي دانيم كه چند بار تا حالا براي اهالي الهيه، فرشته و خيابان آفريقا چنين اتفاقي افتاده است، اما يكي از اهالي خيابان فرشته كه از اين محل مي گذشت گفت:من هر شب منتظرم كه خانه خراب شود، تا كي مي خواهند اينجا را خراب كنند و بسازند، تا كي بايد عذاب بكشيم؟ گرچه هيچكس با آباداني و ساخت و ساز مشكلي ندارد اما اعصاب راحت و البته امنيت جاني مهمتر از اينهاست، اينطور نيست؟

خدمات
پليس و مزاحمان خياباني 
018318.jpg
هفته، هفته نيروي انتظامي است و ما هم دوست داريم به اين بهانه تماما از افتخارات و رشادت هاي نيروي انتظامي بگوييم. بهانه اي است تا شهروندان عزيز با نوع عملكرد اين قشر زحمتكش آشنا شوند. اينكه در هر شرايطي بتواني گوشي تلفن را برداري و با گرفتن سه شماره نيروي انتظامي را در محل حاضر ببيني، احساس امنيتي كه از اين جريان به فرد دست مي دهد، بهترين خدمتي است كه تاكنون نيروي انتظامي به شهروندان كرده است. اما بشنويم از زحمتكشان نيروي انتظامي:
فرمانده انتظامي تهران بزرگ گفت: بيشترين تماس مردم با پليس درباره چگونگي برخورد پليس با مزاحمت هاي خياباني است.
سردار سرتيپ مرتضي طلايي مزاحمت هاي خياباني را از جمله ناهنجاري هاي اجتماعي دانست و گفت: مواردي از اين نوع مزاحمت ها در قانون جرم شمرده شده كه رسيدگي به آنها از وظايف پليس است.وي با بيان اينكه شهروندان بايد ازحقوق قانوني خود آگاه باشند، افزود: عده اي انتظار دارند پليس وارد حوزه هايي شود كه از اختيارات و وظايف قانوني اش خارج است.سرتيپ طلايي افزود: تلاش مي كنيم با خدمات رساني مناسب به نيازهاي مردم پاسخگو باشيم.
وي تاكيد كرد: پليس با كساني كه مخل آسايش و امنيت جامعه باشند، برخورد جدي مي كند.البته درست است كه هفته نيروي انتظامي روزهاي پاياني را مي گذراند، اما بهتر است كه قدرداني از پليس كشور فقط به چند روز ختم نشده و پاسخگويي آنها در برابر مردم هميشگي باشد.

مردم
جاي خالي در جشنواره 
018297.jpg
نخستين جشنواره مشاركت هاي مردمي در بوستان نظامي گنجوي تهران، آغاز شد.
اين جشنواره به همت حوزه معاونت امور اجتماعي - فرهنگي شهرداري تهران و براي توسعه و ترويج روحيه مشاركت جويي شهروندان در مديريت شهري، بسترسازي فرهنگ مشاركت پذيري شهرداري تهران، ايجاد حس رقابت در بين متوليان و برگزاركنندگان طرح ها و فعاليت هاي مشاركتي، معرفي فعاليت هاي مردمي و طرح هاي اجرا شده مشاركتي و همچنين برقراري تعامل و جلب هر چه بيشتر حضور مردم در مديريت شهري برگزار شده است.اين جشنواره شامل نمايشگاه طرح هاي مشاركتي به اجرا درآمده و يا در حال اجرا، برنامه هاي مشاركتي اوقات فراغت مناطق 22 گانه سازمان ها و شركت هاي تابعه شهرداري تهران، همايش برترين ها و همچنين برنامه هاي جنبي مانند سخنراني و ميزگرد نقد و بررسي، طرح هاي برنامه هاي مشاركتي، برنامه هاي هنري، ايستگاه نقاشي كودكان در موضوعات مشاركت و نشست هاي تخصصي با مشاركت تشكل هاي غيردولتي است.
علاقه مندان مي  توانندتا فردا از نخستين جشنواره مشاركت هاي مردمي از ساعت 9 تا 18 در بوستان نظامي گنجوي واقع در خيابان ولي عصر عج، توانير، نظامي گنجوي بازديد كنند.البته آنچه از اسم اين جشنواره برمي آيد بيانگر آن است كه اين جشنواره به نحوي به مشاركت هاي مردمي مربوط مي  شود. اگر شاخص مشاركت هاي مردمي را شورا ياري شهر و روستا و يا شوراي شهر بدانيم عجيب است كه چرا جاي اين ارگان هاي مشاركت مردمي در اين جشنواره خالي است. هر چه سطور اين خبر رانگاه كرديم تا نشانه اي از شوراياري و شوراي شهر بيابيم پيدا نكرديم. البته اميدواريم اين جشنواره حسابي جواب دهد!

رفاه
برنامه جديد مبارزه با مواد مخدر
018306.jpg
ضرر مواد مخدر فقط اين نيست كه مثلا يك نفر را در تلويزيون با قيافه شطرنجي نشان بدهند. باور كنيد مساله از اين حرف ها خيلي جدي تر است. بعضي از برنامه هاي مبارزه با اين مواد هم به دليل اينكه عده اي ايده آل نگر هستند، به جايي نمي رسد.
هاشمي دبيركل ستاد مبارزه با مواد مخدر مي گويد: در مسير مقابله با موادمخدر بايد مطلق گرايي را كنار گذاشت و واقع بينانه با آن برخورد كرد. ناقص بودن قوانين مقابله با مواد مخدر در كشور مايه تاسف است و در قوانين موجود مجازات با جرم تناسب ندارد.
شوراي عالي امنيت ملي پديده مواد مخدر را تهديدكننده امنيت ملي كشور  دانست و گفت: عوارض اين پديده اركان نظام را تهديد مي كند. بر اين اساس همه دستگاه ها بايد براي مقابله با مواد مخدر راهبردي يگانه اتخاذ كنند.
وي بر مقابله با مواد مخدر برابر قانون اساسي كشور تاكيد كرد و گفت: قوانين مبارزه با مواد مخدر بايد در چارچوب سياست هاي كلي نظام گنجانده شود. علي هاشمي با اشاره به تنظيم پيش نويس قانون پيشگيري و مقابله با سوءمصرف قاچاق مواد مخدر و روانگردان ابراز اميدواري كرد، اين پيش نويس در سه ماه آينده تصويب و به قانوني براي مقابله با موادمخدر تبديل شود.
براي تهيه اين پيش نويس 3 هزار ساعت‎/ كار در 5 سال صرف شده است.
۷ گروه كاري و تخصصي متشكل از استادان دانشگاهي، نمايندگان سازمان هاي دولتي و غيردولتي و ديگر كارشناسان، بندهاي مختلف آن را مورد بحث، تجزيه و تحليل و اصلاح قرار مي دهند.
حالا زياد هم لازم نيست كه ايده آل نگر باشيد و به هر قيمتي كه شده ريشه مواد مخدر را بزنيد از بيخ و بن. شايد در اين برنامه كه  هاشمي درباره اش صحبت كرده، متناسب شدن جرم با مجازات راهكار خوبي باشد.

پزشكي
داروهاي گياهي جايگزين ارزان قيمت
018303.jpg
۹۰ درصد هزينه هاي درمان براي حدود 3درصد از داروهاي گرانقيمت بيماري هاي صعب العلاج صرف مي شود.
دكتر عبدالله كريمي گفت: برخي از داروهاي گياهي را بايد در شبكه بهداشت و درمان ادغام كرد تا هزينه درمان كم شود.
هزينه هاي ناشي از طب مكمل و خطر ناشي از درمان با داروهاي گياهي بسيار كمتر از درمان با داروهاي شيميايي است. دكتر كريمي معتقد است طب هر كشور بايد بر پايه طب سنتي آن كشور باشد. وزارت بهداشت و درمان نيز به تازگي گامي در اين جهت برداشته است و با راه اندازي دبيرخانه شوراي طب مكمل براي به تصويب رساندن، يك سري قوانين در زمينه طب مكمل ايجاد كرده و همچنين در جهت برگزاري دوره هاي تخصصي طب مكمل براي پزشكان در تعامل با كشورهاي ديگر نيز تلاش مي كند. معاون امور باغباني وزارت جهاد كشاورزي نيز گفت: در حال حاضر ستاد گياهان دارويي به دنبال توليد بيشتر در زمينه كشت گياهان دارويي است. وجود اقليم هاي مختلف گرمسيري، نيمه گرمسيري، مرطوب و باران زا و سردسيري و انرژي فراوان خورشيدي از جمله حدود۲۵۰ روز آفتابي و در مدار توليدي بودن 5/18 ميليون هكتار از اراضي كشور از جمله استعدادهاي اقليمي كشور براي توليدات گياهي به ويژه گياهان دارويي مناسب است. در حال حاضر ذخاير ممتاز ژنتيكي در فلور گياهي ايران به گونه اي است كه حدس زده مي شود فلور ايران به تنهايي برابر فلور اروپا باشد. تحقيقات اخير سازمان بهداشت جهاني نشان داده كه براي سال 2005 از 191 كشور عضو اين سازمان، 25 كشور از جمله ايران در سياستگذاري هاي لازم درزمينه توسعه طب سنتي موفق بوده اند.

آموزش
آئين نامه هاي آموزش از راه دور
018309.jpg
مدل آموزش از راه دور سرانجام سراسري شد. نه اينكه فكر كنيد مدل كامپيوتري است، خير، منظور اينكه آنهايي كه دسترسي به مراكز آموزش ندارند مي  توانند با ارسال مبالغي به صورت مكاتبه اي و يا شايد رايانه اي با مراكز آموزش تماس برقرار كرده و جزوه و اطلاعات دريافت كنند. هزينه اش هم دلبستگي به آئين نامه هاي بخش آموزش از راه دور آموزش و پرورش دارد.
دستورالعمل نحوه تعيين و دريافت هزينه هاي آموزشي مراكز آموزش از راه دور با تاييد وزير آموزش و پرورش به استان ها ابلاغ شد.
بنابر ماده يك اين دستورالعمل، وزارت آموزش و پرورش موظف است 80 درصد هزينه سرانه دانش آموزي داوطلبان در سن تحصيل عادي را كه دسترسي به مدرسه ندارند يا بر اساس آئين نامه آموزشي واجد تحصيل در مراكز آموزش از راه دور هستند، پرداخت كند.
همچنين طبق ماده دو اين دستورالعمل، مراكز آموزش از راه دور مي  توانند به تناسب كيفيت عرضه خدمات شهريه را از داوطلبان غيرمشمول ماده يك دريافت كنند.
بر اساس ماده سه اين دستورالعمل، هزينه آموزش داوطلبان تك درس نيز به طور كامل از افراد دريافت مي  شود.
اگر چه مدل آموزش از راه دور كمي دير در ايران رايج شد دير يعني چيزي حدود 50 سال ديرتر از كشورهاي توسعه يافته اما اميد است به سرعت از تجارب ديگر كشورها استفاده شود و اين نوع آموزش پله هاي پيشرفت و ترقي را طي كند

خارجي
فضانوردان در انزوا
018315.jpg
يوري گاگارين را كه مي شناسيد. همان فضانورد روس كه اولين انساني بود كه پا به كره ناشناخته ماه گذاشت. اتفاقا چون اين فرد روس بود، روس ها خودشان را نسبت به ساير كشورها در اين زمينه موفق تر دانستند، بگذريم.
حالا هم والري بولوياكوف يك فضا نورد روس ديگر كه اتفاقا در اين كشور مشهو رهم هست مي گويد: 6 داوطلب براي گذراندن يك دوره انزواي 41 هفته اي به منظور بررسي آثار جسمي و رواني ناشي از اعزام انسان به سياره مريخ انتخاب شدند. داوطلبان به مدت۵۰۰ روز در انزوا نگهداري مي شوند.
بولوياكوف صاحب ركورد جهاني طولاني ترين سفر فضايي است و 834 روز پياپي را به گردش در مدار زمين گذرانده. او مي  گويد: بعيد است كه انسان بتواند براي هميشه در فضا باقي بماند، ولي انسان بايد بداند كه به چه منظور چنين كاري مي كند. فضا نوردان ديگري هم بر اين آزمايش كه در سال 2005 يا اوايل 2006 شروع مي شود نظارت خواهند كرد. داوطلبان در اتاق خاصي كه در موسسه بررسي مشكلات پزشكي و بيولوژيكي در آكادمي علوم روسيه تدارك ديده شده حبس خواهند شد.
۵ سال قبل، آزمايشي مشابه در روسيه با شكست رو به رو شد و بعضي از داوطلبان كه از 6 كشور براي زندگي در انزوا انتخاب شده بودند پس از 8 ماه به علت اختلافات ناشي از تفاوت زبان و فرهنگ و جنسيت و مشكلات رواني ناشي از زندگي در انزوا از اتاق خارج شدند. سفر رفت و برگشت به دور مريخ حدود 2 سال طول مي كشد.

بازتاب
آسايشگاه معلولان نمونه 
018300.jpg
اگر دلتان مي خواهد واقعا كمك كنيد و به جايي كه كمك خود را مي فرستيد اعتماد كامل داشته باشيد، بهتر است سري به مكان هايي بزنيد كه ازسالمندان و ناتوان هاي جسمي و ذهني مراقبت مي شود.
يكي از اين مراكز كه به تازگي افتتاح شده در سه راه شهريار قرار دارد، به نام آسايشگاه معلولان نمونه.
در اين آسايشگاه بيش از يكهزار و 500 معلول ذهني و جسمي بستري شدند و تمام هزينه هاي اين آسايشگاه نيز از طريق كمك هاي مردمي تامين مي شود. اما چند صباحي است كه مسوولان آسايشگاه مذكور براي جذب كمك هاي مردمي دچار مشكل شده اند، چرا كه عده اي از مردم نه نشاني از اين آسايشگاه دارند و هم اينكه آدرس دور و نسبتا پرت آن باعث شده كسي به فكر كمك كردن نيفتد. يكي از مسوولان اين آسايشگاه مي گويد: ما فقط از معلولان جسمي و ذهني مراقبت مي كنيم. اين افراد روزي چندبار بايد تعويض لباس شوند چون هيچ كنترلي روي خود ندارند. با وجود اين مشكلات اعضاي دست اندركار اين آسايشگاه هنوز سركار خود هستند. اميدوارم بتوانيم با جذب كمك هاي مالي مردمي به ادامه كار اين آسايشگاه روندي سريعتر ببخشيم.
خلاصه اينكه جاي دوري نمي رود، اگر از دستتان برمي آيد و مي توانيد كمك كنيد. ضمنا اين را هم بگوييم كه اين مسوول در پي چاپ گزارشي در مورد سالمندان آسايشگاه كهريزك تماس گرفته و اميدوار است براي كمك به معلول ها اينقدر به اين در و آن در نزند. ما هم به نوبه خودمان اميدواريم. همين.

شهري
۱۵ روز هواي كثيف 
018312.jpg
غلظت منوكسيدكربن هواي تهران در 15 روز گذشته بيشتر در وضع ناسالم بود. البته موضوع جديدي نيست و من و شما آنقدر به اين منوكسيدكربن لعنتي عادت كرده ايم كه شايد بدون اين مولكول هاي دوست داشتني زندگي برايمان غير ممكن شود. بنابراين اين خبر كه منوكسيدكربن هواي تهران در 15 روز گذشته در 79 درصد روزها در وضع ناسالم قرار گرفته است، خيلي هم نبايد خاطر شما را مكدر كند.
در اين مدت فقط 21 درصد روزها ميانگين غلظت اين آلاينده در وضع سالم قرار داشت. براساس اطلاعات پايگاه هاي سنجش آلودگي هوا در دو هفته گذشته در مقايسه با مدت مشابه سال پيش 22 درصد و تعداد روزهايي كه ميانگين غلظت منوكسيدكربن در وضع ناسالم بود افزوده شده است. شاخص كيفيت انتشار آلاينده منوكسيدكربن در روز جمعه دهم مهر معادل 60 و روز سه شنبه 31 شهريور معادل 167 بود كه كمترين و بيشترين ميزان انتشار اين آلاينده در 15 روز گذشته است. دبير كميته اجرايي كاهش آلودگي هوا وضع انتشار آلاينده ذرات معلق را در اين مدت در مقايسه با مدت مشابه سال پيش مطلوب ارزيابي كرد. ميانگين غلظت اين آلاينده نسبت به مدت مشابه سال گذشته 13 درصد كاهش يافت، به طوريكه در 15 روز گذشته 86 درصد روزها در وضعي سالم بود.
كاهش دما، نوزيدن باد مناسب، افزايش ترافيك و سكون نسبي جو مهمترين عوامل افزايش آلودگي هوا است.

۳۴۰ ميليون تومان كمك مالي در جشن عاطفه ها
هر سال، آخرين پنج شنبه يا جمعه شهريور جشني در سراسر ايران برگزار مي شود به نام جشن عاطفه ها. احتياجي نيست كه بگوييم مردم در اين جشن چه كاري انجام مي دهند و چقدر از مشكلات افراد نيازمند با همين كمك ها برطرف مي شود.
ظهيري قائم مقام كميته امداد امام خميني استان تهران در اين باره مي گويد: مردم تهران بيش از 340 ميليون تومان به جشن عاطفه ها كمك كردند. اين كمك ها شامل انواع كمك هاي نقدي و غيرنقدي است.
كالاهاي غيرنقدي شامل لوازم التحرير، كيف، كفش، پوشاك، خواروبار و پارچه بوده كه در 565 پايگاه اين استان جمع آوري شده است.
حدود 70 درصد از كمك هاي مردمي در روز جشن عاطفه ها به آموزش و پرورش استان تهران تحويل داده شد و اين سازمان پس از شناسايي دانش آموزان نيازمند، كمك هاي نقدي و غيرنقدي را ميان آنان توزيع كرد.
قائم مقام كميته امداد امام خميني استان تهران در پايان خاطر نشان كرد، 30 درصد باقيمانده كمك هاي مردمي ميان دانش آموزان زير پوشش اين كميته توزيع شده است.
ولي باور كنيد كه يك جشن عاطفه ها در تمام سال آن طور كه بايد و شايد كفايت نمي كند. چون تعداد نيازمندان آنقدر هست كه جشن عاطفه ها، يك شبه نمي تواند نياز اين عده را برآورده كند. البته حركت كميته امداد در نوع خود جالب توجه است ولي به شرطي كه مردم به كمك هايي رو بياورند كه بيشتر به درد نيازمندان بخورد.

چاله هاي تهران مرمت مي شوند
چند وقت پيش تلويزيون يك برنامه طنز پخش كرد از شبكه اول. در اين برنامه گزارشگر در به در دنبال يك چاله مي گشت در سطح خيابان هاي تهران كه از آن گزارش بگيرد. آخر سر هم موفق نشد كه نشد. شايد اين امر امروز تحقق نسبي پيدا كرده باشد، البته تا حدودي.
شاكر، رئيس ستاد بهسازي معابر شهرداري تهران مي گويد: يك ميليون و 100 هزار متر مربع از معابر اصلي شهر تهران لكه گيري و آسفالت شد.
در همايش معاونان فني و عمراني شهرهاي بزرگ كشور طرح ضربتي لكه گيري آسفالت معابر اصلي شهر تهران با 70 گروه و با كيفيتي مطلوب و با نظارت همه جانبه انجام شده است.
از اقدامات ستاد بهسازي معابر شهرداري تهران را تشكيل گروه هاي بازرسي مي توان برشمرد. در اين بازرسي ها 80 نفر به بازديد فني از سطح معابر شهر تهران پرداخته و به صورت فني مناطق مختلف را بررسي مي كنند.
يكي از مشكلات گذشته ستاد بهسازي معابر شهرداري تهران ثبت نشدن مناطق مرمت شده است و در حال حاضر با طراحي يك نرم افزار، همه اطلاعات كلي تاريخ اجرايي مرمت و سوابق لازم ثبت و ضبط مي شود. رئيس، ستاد بهسازي معابر شهرداري تهران هدف از تشكيل اين ستاد را پيگيري و تدوين دستور العمل هاي اجرايي درباره امور مربوط به بهسازي معابر و تلاش براي اصلاح و ارتقاي كيفيت مصالح مورد نياز دانست. فكر مي كنيد تهران چند تا چاله و دست انداز دارد كه مرمت نشده واين گروه بايد آن را در فهرست كارهاي خود قرار دهند؟ شايد اصلا بهتر باشد اين مساله را به مسابقه بگذاريم و براي برنده جايزه اي تعيين كنيم.
فقط بايد علم رياضيات را هم گسترش دهيم و اعداد تازه اي كشف كنيم.

زاويه ديد
ييلاق كشي 
احسان ناظم بكايي 
صف اتومبيل ها با حركت ميليمتريشان در جاده پرپيچ و خم و البته پهن شده لشگرك، پشت سر هم قطار شده اند، اتومبيل هايي كه صاحبان اغلب آنها براي تفريح وگذراندن وقت به اينجا نيامده اند، آمده اند چون خانه و زندگيشان اينجاست.
حدود 700 سال پيش، حمدالله مستوفي در نزهه القلوب مي نويسد: تهران يكي از ييلاقات شهر ري است و باغ هاي ميوه فراوان دارد و آب و هواي آن از ري سالم تر است...
روزي مزيت ييلاق و خوش آب وهوايي تهران چنان مجذوب كننده بود كه بسياري از حاكمان را جذب خود مي كرد و همين باعث شد تا كم كم تهران پرجمعيت تر و شهره تر از ري شود و بدين ترتيب داراي برج و بارو شود و بعد هم به مقام پايتختي برسد.
پاي صحبت پدربزرگ ها كه بنشيني علاوه بر شنيدن خاطراتي پيرامون كباب هاي پرمايه كه با انعام، كلا يك قران مي شد، يحتمل خواهي شنيد كه اطراف تهران، بر و بيابان بوده و حيوانات وحشي تا دروازه هاي شهر مي آمدند و هركس قطعه زميني در بيابان ها مي خريده به او مي خنديدند كه پولش را دور ريخته و باغات شميراني كه ييلاق تهران نشينان بوده و جوي هاي آب و قنوات جوشان در آن جاري و ده ها ماجراي ديگر كه چشمان را گرد مي كند و ذهن را به تعجب وادار.
و اما پدرها از آبادي هاي شمال تهران مي گويند؛ از لواسانات، رودبار قصران، ميگون، آهار، اوشان، فشم، امامه و ... كه ييلاق تهران بوده اند و بعضي هايشان هنوز هم البته تا حدودي هستند.
امروز اگر بخواهيم راهي اين مناطق شويم بعد از عبور از بزرگراه شهيد بابايي - بزرگراهي كه رسيدن به شمال شرقي تهران را سريعتر كرده - و گذشتن از چند پيچ در جاده لشگرك كه هم پهن تر و هم داراي روشنايي، هواي مطبوع و خنك و فرح بخشي را در كنار فضايي آرام وسرسبز تنفس مي كنيم.
ولي اگر نگاهي ساده به اين منطقه بيندازيم، سرايت شهرنشيني و سرريزشدن جمعيت ابرشهر تهران را به راحتي مي توانيم ببينيم، آپارتمان ها با ريخت و قيافه ايي كه مشابه شان را بارها بارها در تهران ديده ايم به طور نامانوسي روي دامنه كوه ها قرار گرفته اند، جاي باغ ها را خانه هايي ويلايي با رنگ هاي عجيب و غريب گرفته، حتي خيابان بندي، مغازه ها را رستوران ها نيز رنگ و بوي شهري گرفته اند؛ ديده ها حاكي از اين است كه جمعي از تهران نشينان اعم از دولتمرد، بازاري و حتي كساني كه محل كارشان كرج است، قيد زندگي در تهران دود گرفته را زده اند و براي بهره گيري چند ساعته از هواي سالم كوهستان بساط زندگي خود را اينجا پهن كرده اند و بدون شك استفاده از هوايي سالم و فضايي آرام براي آنها نسبت به نزديكي به محل كار و برخي امكانات ديگر ارجحيت دارد.
اقبال عمومي به ييلاقات تهران بزرگ در چند سال اخير، ارزش زمين  را در اين محدوده بسيار بالا برده، بالاتر از متري 500 هزار تومان. از سويي ديگر اين زمين ها روي دامنه كوه هايي قرار دارند كه يكي از اصلي ترين گسل ها را در بر مي گيرند گرچه در خود تهران هم گرانترين نقاط شهري روي گسلي اين چنيني معامله مي شوند و جالب اينكه سير تحول در اين منطقه شباهت عجيبي با سرگذشت شميران و قلهك دارد؛ باغات از ريشه كنده مي    شوند، چاه ها كور مي    شوند و طمع بهره گيري از هواي سالم و فضاي آرام، خانه ها و آپارتمان ها را سبز مي   كند و مي   پروراند و بعد هم هجوم جمعيتي كه آرامش مي   خواهند و بعد شلوغي. ترافيك، دود و اعصاب خردي از راه مي   رسد و از هواي خوب و سالم و فرح بخش هم خبري نيست چون تمام درختاني كه دليل اصلي اين شادابي بودند همان اوايل به عنوان مهتمرين مشكل توسعه و ساختمان سازي نابود شده اند و احتمالا اين سرنوشت سريعتر از ييلاق سابق تهران - شميران - سراغ ييلاق هاي جديد مي     آيد چون هم جمعيت تهران به شدت رو به افزايش است و سرريز شديدي دارد و هم از طرفي اين ييلاق ها ميان كوه ها واقعند و محدود و در نتيجه سريعتر ظرفيتشان پر مي شود و بايد دنبال جاي جديدي گشت.
روزي خواهد آمد كه ما هم پدر و پدربزرگ يا مادر و مادربزرگ شويم و آنگاه وقتي از خاطراتمان براي فرزندان و نوه هايمان بگوييم از اينكه روزي لواسانات و رودبار قصران، شمشك، آبعلي، كلاردشت و ... از ييلاق هاي تهران بودند، نگاه ناباورانه و تعجب برانگيز آنها را احساس مي كنيم.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |   در شهر  |   عكاس خانه  |
|  محيط زيست  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |