دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۳
آسيب شناسي فرهنگ عمومي در دوران مشروطيت
ريشه هاي ضعف
004353.jpg
دكتر جواد منصوري محقق و استاد دانشگاه
نقش ضعف فرهنگ عمومي جامعه در دوره مشروطيت، از عوامل منفي مؤثر و سازنده در ايجاد تحولات عمده اين مقطع تاريخي بود. اين مسئله هنوز هم تا حدي به چشم مي خورد. به نظر مي رسد عبرت از شرايط و موقعيت مشروطيت به عنوان دوره اي مهم از تاريخ معاصر ايران، مي تواند چشم انداز تازه اي را براي مسئولان و مردم به آينده اين كشور بگشايد. حاكميت قانون، وجدان كاري، انضباط اجتماعي، احترام به جامعه و حقوق انسان ها و مقولاتي از اين دست از آن زمان تاكنون- علي رغم اقدامات مهمي كه در راستاي تحقق اين موارد انجام شده است- عملاً به شكل يك ايده آل مطرح است. به نظر نويسنده اين مقاله، رفع ضعف فرهنگ عمومي تنها راه رسيدن به اين كمال مطلوب است. مي خوانيم:
با نگاهي به مشروطه به چند نقص بزرگ فرهنگي مي رسيم كه متأسفانه همچنان پابرجاست، از جمله عدم تربيت اجتماعي مردم كه براي زندگي در يك جامعه انتخاباتي و قانونمند و منضبط تربيت نشده بودند؛ در نتيجه جريان مشروطيت به هرج و مرج كشيده مي شود و امروز هم به نوعي شاهد ادامه آن جريان هستيم. هنوز مسأله  حاكميت قانون و بحث وجدان كاري از مقولات اساسي جامعه است. هنوز احترام به جامعه و حقوق افراد از جمله مهمترين مسائل است. مسائلي كه از جمله دلايل شكل گيري مشروطيت بود، امروز هم به اشكال ديگري در جامعه وجود دارد. حاكميت قانون، وجدان كاري، احترام به جامعه و حقوق انسان ها از جمله مهمترين نيازهاي جامعه است كه افراد جامعه بايد براي اعتقاد و عمل به آنها تربيت مي شدند. در زمان مشروطيت سابقه چنين تربيتي نبود. ولي از آن زمان تا امروز هم به طور جدي به اين مسأله نپرداخته ايم. به طوري كه مسأله اصلي كشور، ضعف فرهنگ عمومي است. به عبارت ديگر ريشه  بسياري از ناهنجاري ها و نابساماني ها و تنش ها به ضعف فرهنگ عمومي ما بازمي گردد.
كشورهاي پيشرفته صنعتي، بعد از حدود صد سال زندگي ماشيني، به اين نتيجه رسيدند كه تربيت اجتماعي يك ضرورت زندگي شهرنشيني و ماشيني است، لذا با جديت و هزينه هاي بسيار بالا اين تربيت را آغاز كردند و نتيجه گرفتند. به طوري كه امروز در بعضي از كشورها، بخش عمده اي از ساعات تعليم و تربيت مصروف آموزش عملي و نظري اين تربيت مي شود. بخش عمده اي از ريشه هاي مشكلات كشور ما در عدم توجه به فرهنگ عمومي و تربيت اجتماعي است. فرهنگ عمومي نه تنها در دوره قاجار مطرح نشد- به دليل اين كه سلطه خارجي نمي خواست اين بحث مطرح شود- بلكه متأسفانه در دوران انقلاب اسلامي هم اين كار پي گيري نشد، علي رغم اين كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي تصويب كرد كه وزارت ارشاد اسلامي مسأله فرهنگ عمومي و تربيت اجتماعي مردم را پي گيري كند، ولي عملاً به اين مسأله هيچ گونه بهايي داده نشد.اگر مسئولان كشور به اين مسأله معتقد شوند، برنامه ريزي و پيگيري مي كنند و هزينه هاي لازم را تأمين مي كنند و اول خودشان الگوي چنين فرهنگ رفتاري مي شوند و اين رفتار به تدريج در جامعه شكل مي گيرد. البته زمان زيادي مي برد ولي اگر چنين اتفاقي بيفتد، تحول عميق و بنيادي در كشور به وقوع مي پيوندد. به عنوان مثال چند سال پيش دولت مالزي مطالعه اي در مورد مقايسه سرعت پيشرفت ژاپن و مالزي انجام داد و متوجه شد كه علت عمده  اين كمي سرعت در مالزي مربوط به ضعف فرهنگ عمومي بود؛ لذا دولت مالزي ساليانه مبلغ ۳ ميليارد دلار فقط براي ارتقاي سطح فرهنگ عمومي جامعه بودجه در نظر گرفت.
به دليل وجود و حاكميت يك نوع فرهنگ تسخيري در ايران، هر كسي به نوعي تلاش دارد ديگري را پايين بياورد و جاي او را تسخير كند! به جاي رفاقت، همكاري، هماهنگي و همراهي، فرهنگ رقابت تخريبي، خارج كردن، منزوي كردن و ترور شخصيت يكديگر، فرهنگي رايج بوده است و طبعاً در چنين شرايطي كسي به فكر فرهنگ عمومي و سازندگي نخواهد بود و همه به فكر حفظ وضعيت موجود خود و فقط به فكر امروز هستند. بنابراين نه به فكر جامعه هستند و نه به فكر آينده. اين مشكلي بوده كه از زمان مشروطه تاكنون وجود داشته است.
از دلايلي كه خيزش هاي اجتماعي در ايران نتوانستند آن طور كه بايد به هدف خود برسند، اين بوده كه بيشتر قائم به فرد بوده و شخصيت هاي كاريزماتيك جريان ساز بودند و با حذف آنها جريان هم به تدريج حذف شد و به دليل اين كه رشد اجتماعي و آگاهي عمومي به وجود نيامد در مقاطع خاصي، افراد تحت تأثير شرايط و ايمان و اعتمادي كه به يك فرد يا افرادي داشتند، توانستند منشأ اثر شوند، اما بعد از بين رفتند. تاريخ ۲۵۰ سال گذشته كشور ما نشان دهنده تعداد زيادي از اين خيزش ها است كه با يك شخصيت كاريزماتيك شروع مي شود و با رفتن او از بين مي رود و نظام و سيستم قانونمند و مردمي با فرهنگ عمومي نيرومند به وجود نمي آيد.
بخشي از قائم به فرد بودن تحولات به روحيه فردگرايي در جامعه بازمي گردد، كه در مقابل فقدان روحيه جمع گرايي است كه باعث مي شود، جنبش ها و حركت هاي اجتماعي مورد نظر تداوم نداشته باشند و به اهداف خود نرسند و همچنين نوعي بي ثباتي در جامعه ايران به وجود  آورد. اتكا به شخصيت هاي كاريزماتيك از يك طرف و وجود فرهنگ تسخيري از طرف ديگر باعث شد كه زيربناهاي تمدني نيرومند در كشور شكل نگرفت و تقليد و كپي كردن از غرب تا حدودي ادامه يافت.
004350.jpg
حاكميت قانون، وجدان كاري، احترام به جامعه و حقوق انسان ها از جمله مهمترين نيازهاي جامعه است كه افراد جامعه بايد براي اعتقاد و عمل به آنها تربيت مي شدند. در زمان مشروطيت سابقه چنين تربيتي نبود.
ولي از آن زمان تا امروز هم به طور جدي به اين مسأله نپرداخته ايم. به طوري كه مسأله اصلي كشور، ضعف فرهنگ عمومي است

هم زمان با دوران ناصرالدين شاه در ايران، در ژاپن امپراطور ميجي حاكم بود. امپراطور ميجي در طول حكومت خود، فعاليت ها و سياست هايش به طور عمده بر دو محور تأكيد داشت؛ آموزش و برقراري نظم و امنيت در كشور. او معتقد بود كه هر كشوري از طريق آموزش به آنچه مي خواهد مي رسد و كشوري مي تواند قوام و دوام داشته باشد كه در آن امنيت همه جانبه وجود داشته باشد.در كشور ما اين غفلت از قبل وجود داشته و تصور اين بود كه مشروطيت تحول به وجود مي آورد ولي به دليل نارسايي ها، مشروطيت  نتوانست تحولي در اين زمينه به وجود آورد.مشروطه  خواست مردم و براي ايجاد يك تحول مستحكم براي جامعه بود و به دليل نارسايي ها و عدم فرهنگ عمومي نيرومند نتوانست تحولات عميق و اساسي را به وجود آورد.
عدم درك واقع بينانه شرايط توسط نخبگان و پيشتازان مشروطيت و رهبران آن و همچنين عدم آگاهي لازم مردم براي مقابله با دشمنان و بي توجهي به فرهنگ عمومي از غفلت هاي موجود در مشروطه است.
مشروطه قطعاً مورد خواست قدرت هاي خارجي نبود، چون قاجار منافع آنها را تأمين مي كرد. مشروطيت يك جريان خواست مردمي بود. يكي از حوادث تلخي كه در تاريخ معاصر ايران اتفاق افتاد اين است كه نمايندگان دوره  اول مجلس ايران، قانون اساسي بلژيك و فرانسه را انتخاب مي كنند و از آن براي يك كشور مسلمان قانون اساسي مي نويسند. در اصل پنجم اين قانون آمده است: «سلطنت موهبتي است الهي كه خداوند در هر خانواده اي كه بخواهد به وديعت مي گذارد.» اين نشان مي دهد كه اكثريت نمايندگان آن زمان بسياري از مسائل اساسي را كه بايد بدانند نمي دانستند و از مردم فاصله زيادي داشتند و به منافع ملت فكر نمي كردند وگرنه معنا ندارد در يك كشور مسلمان چنين قانون اساسي نوشته شود كه بعدها با تلاش شهيد شيخ فضل الله نوري مجبور شوند متممي براي آن بنويسند. عوامل خارجي متأسفانه آن چنان در دستگاه ها و گروه ها و شبكه هاي مختلف نفوذ كرده بودند كه قانون اساسي با خواست مردم هماهنگي نداشت. مسأله حائز اهميت اين است كه چه طور افراد فرهيخته جامعه در طول مشروطيت و قبل و بعد از آن در دوره قاجاريه و پهلوي بدون توجه به منافع ملي و تحت تأثير فرهنگ تسخيري در راستاي اهداف و منافع دشمن عمل مي كنند.بزرگترين عبرت مشروطيت اين است كه ما از خودخواهي ها و نفع طلبي ها و باندبازي ها به نفع مصالح كشور دست برداريم. زيرا كه هيچ چيز، به اندازه اين تفكرات و حركت ها به منافع ملي ضربه نمي زند. كساني بودند كه براي منافع شخصي با دشمنان همكاري مي كردند. به عبارت ديگر، منافع كشور را فداي منافع شخصي خود مي كردند. بايد از تحولات اين دوران درس ها و عبرت ها گرفت.اطاعت از قانون و ضوابط و حاكميت مورد قبول ملي بايد براي همه محترم باشد. بي توجهي به مردم و محور شدن خواص و تبعات سوء اين رفتار، يكي از عبرت هاي مشروطيت است. خواص نبايد براي خود حساب ويژه اي باز كنند، بلكه بايد خود را خدمتگزار مردم بدانند؛ زيرا كه خواص با امكانات مردم به اين موقعيت  رسيده اند. اما متأسفانه، در عمل عكس  اين جريان واقع شد. هر چه مدارج مسئوليتي و مديريتي بالاتر مي رفت، فاصله از مردم بيشتر مي شد و فاصله با دشمنان مردم كمتر!!

ديدگاه
الگوهاي گفت وگو
004347.jpg
فرانسيسكو جاوير ديلاتوره فيلسوف و متاله اسپانيايي بر اين عقيده است كه كاستن ازنقش دين در تصميم گيري هاي گوناگون و از جمله آنها تصميم گيري هاي بين المللي آب در آسياب كوبيدن است و صلح جهاني بدون نقش دين قابليت تحقق ندارد.
به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه خبرگزاري مهر، اين فيلسوف و متاله اين نكته را در كتاب جديدش حذف مرزها، اخلاق جهاني و گفت وگوي بين ديني كه اخيراً به وسيله انتشارات دسكلي دي بروور منتشر شده اذعان كرده است. ديلاتوره كه استاد حقوق و اخلاق تجارت در دانشگاه پلابو است تصريح مي كند كه مرزهاي بيان شده در كتابش هم دروني و هم بروني هستند.
مرزهاي دروني را ناتواني هاي ما در سامان گفت و گو ميان افراد درون ديني خاص تعيين مي كنند بنابراين گفت و گوي درون ديني نيز كار آساني به نظر نمي رسد و مستلزم رياضتي در درون شخص براي جمع حقايقي كه نزد افراد ديگر موجودند قلمداد مي شود. از اين جهت افراد زيادي نيستند كه قادر به عمق بخشيدن به اين مشي باشند.
مرزهاي بروني مرزهايي هستند كه با آنها ميان جهان خارج با دنيا و اعمال درونمان تمييز و تمايز قايل مي شويم. به نظر اين نويسنده مدلهاي ليبرال گفت وگو كه توجه قابل توجهي به تكثر گرايي روا مي دارند، مدلهاي اشتباهي هستند چرا كه آنها از گفتمان واحد مدرن اين تكثر را به وجود مي آورند. به نظر دلاتوره، جان هيك و در سطح و عمقي ديگر پائول نيتر مبلغ اين رويه از گفت و گو و تكثرگرايي هستند. اين نويسندگان تصريح مي كنند كه اديان نقابهاي گوناگوني هستند كه بر واقعيت يك راز قرار مي گيرند، اديان مسيرهاي گوناگوني به سوي يك مركز و دره هاي گوناگوني به سوي يك محور قلمداد مي شوند و همچنين شاخه هاي گوناگون يك درخت به حساب مي آيند. در اين تلقي دين تنها ابزار و لباسي است كه بر تن تجربه ديني دوخته مي شود و بدين جهت كاملا دروني و شخصي است.
در نگاه ديلاتوره اين تلقي به چند دليل اشتباه است:
دليل اول آن كه فروكاستن دين به رازي كه بايد رازگشايي شود تا به عمق واقعي برسد، اشتباه است. زبان، آداب و مناسك ديني حاشيه اي هستند و صدفهايي بر روي گوهر تجربه ديني به حساب مي آيند. دليل دوم فروكاستن دين به حقيقتي عملي و صرف است كه تنها ما را از دردهايي دور نگه مي دارد.
به نظر اين متـاله اسپانيايي اين تلقي تكثرگرا نسبت به دين خود تلقي اي جزمي به حساب مي آيد و از جهت اخلاقي سترون است و بدين جهت كمكي به گفت وگو و مواجهه ميان اديان گوناگون نمي كند.

رويدادهاي انديشه در غرب
كانت و متافيزيك عليت
كتاب «كانت و متافيزيك عليت» نوشته اريك واتكينز، ۱۰ آذر ماه در ۴۶۴ صفحه توسط انتشارات دانشگاه كمبريج منتشر مي شود.
به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه خبرگزاري «مهر»، در اين اثر الگوي كانت درباره عليت در برگيرنده وقايع نيست، بلكه مفاهيمي را در بر مي گيرد كه شامل قدرت هاي علي مي شود و براساس ماهيت و شرايط آنها به كار گرفته مي شوند.
فهرست مطالب اين كتاب عبارت است از: عليت در بافت: همسازي از پيش تثبيت شده در مقابل نفوذ فيزيكي، نظريه انتقادي كانت درباره عليت؛ عليت در دوره انتقادي: دومين و سومين انتقاد كانت درباره تجربه، الگوي كانت درباره عليت؛ عليت و نتايج: متافيزيك آزادي، پاسخ كانت به هيوم: بررسي هاي تاريخي و معاصر.
فلسفه گوتلب فرگه
004344.jpg
كتاب «فلسفه گوتلب فرگه» نوشته «ريچارد ال. مندلسون» ۱۰ آذر در ۲۴۸ صفحه توسط انتشارات دانشگاه كمبريج منتشر مي شود.
به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه خبرگزاري «مهر»، اين اثر به عنوان تحليل ديدگاه فرگه درباره زبان و متافيزيك در اثر «درباره حس و مرجع» از مقالات مهم فلسفي صد سال پيش است و مقدمه اي كامل در رابطه با كاركرد و استدلال تحليلي و كاربرد فرگه در رابطه با ايده هاي مهم حمل در منطق، هويت، وجود و حقيقت را فراهم كرده است.فهرست مطالب اين كتاب عبارت است از: شرح حال گوتلب فرگه؛ كاركرد و استدلال؛ حس و مرجع؛ ديدگاه فرگه درباره نظريه؛ مفهوم و مقصود؛ نام ها و توصيف ها، وجود، انديشه، ارزش حقيقت و ادعا؛ مرجع غيرمستقيم.
همراهي با هايدگر
كتاب «همراهي با هايدگر» تدوين هيوبرگ دريفوس و مارك راتل دي ماه امسال از سوي انتشارات دانشگاه كمبريج منتشر خواهد شد.
به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه خبرگزاري «مهر»، اين كتاب يك راهنماي خوب براي تفكر و آثار هايدگر خواهد بود؛ كسي كه به اعتقاد بسياري از صاحب نظران فلسفه پرنفوذترين فيلسوف قرن بيستم به شمار مي رود. اين كتاب مهم ترين مؤلفه هاي فكري هايدگر را مورد بررسي قرار خواهد داد و همچنين به زندگي وي و به خصوص رابطه جنجال برانگيز او با حزب نازي خواهد پرداخت.كتاب نه تنها به آثار دوره اول زندگي هايدگر كه به دوره متاخر زندگي او نيز به صورت گسترده مي پردازد و نقادي هاي جدي اي را كه به فلسفه وي پرداخته اند، پررنگ خواهد كرد. در اين راستا تفاسيري كه از كارهاي هايدگر شده از تيررس ذهن و انديشه مؤلفان اين كتاب دور نخواهد ماند. در بخش يكم از اين كتاب مضامين و تأثيرات هايدگر متقدم مورد بررسي قرار مي گيرند و در دو بخش ديگر كتاب «هستي و زمان» و تفكر متاخر هايدگر مورد توجه خواهند بود. هيوبرت دريفورس يكي از مولفان اين كتاب البته بي نياز از تعريف است و مقالات و كتب زيادي در باب فلسفه قاره اي نگاشته است اما مارك راتل استاديار فلسفه در دانشگاه بريگام است و واجد مقالات و كتبي در زمينه تاريخ فلسفه، فلسفه زبان و فلسفه ذهن است.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |