سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۵۳۰
ايرانشهر
Front Page

داخل همين مرز ،خورش برخي آدم ها
آب گل آلود، فلفل و رب گوجه فرنگي
در توابع نيكشهر در اين قابلمه كوچك كه در رستوان ها
با 2-3 پرس غذا پر مي  شود، براي 10 نفر غذايي را مي  پزند
كه از آب گل آلود، فلفل و رب گوجه فرنگي تشكيل شده.
نتيجه بچه پنج ساله اي است كه در عكس پايين مي بينيد
،او نمي تواند راه برود
عكس ها: محمد بلوچزهي 
020394.jpg
اديب وحداني 
اگر از روي يك نقشه ايران همه اسم هاي شهرها را پاك كنندو آن را به دست يك شهروند در تهران يا شهرهاي ديگر بسپارند و بخواهند كه مثلا فنوج، سرعين، تكاب، دهلران، بندر گز، يا سراب را نشان دهد، چند نفر مي  توانند هر يك از اين شهرها را روي آن نقشه  مشخص كنند؟ اگر نسبتي خاص بين يك فرد و يك شهر نباشد، چه قدر مي  توان اميدوار بود كه او از آنجا با خبر باشد؟ وقتي بومي هاي يك شهر كه در شهري ديگر مشغول به زندگي اند چندان از زادگاه خودشان خبردار نيستند، چه قدر مي توان اميد داشت كه ديگران از آنجا بدانند و يك گزارش، چه قدر مي       تواند آن شهر را نشان بدهد؟
داخل همين مرزها شهري هست كه شاليزارهاي بزرگ ونخلستان هاي بزرگتر و درخت هاي متعدد انبه و پرتقال داشت و مردمي كه در كل منطقه ناامن به يمن نوع اقتصادشان و اعتقادشان، نه نياز چنداني به روش هاي غيرمتعارف براي كسب درآمد داشتند و نه ميلي به آن كار.آن مردم به گله هاي بز وگاو شان و به مزرعه هاشان راضي بودند و قناعت و انسانيت را سرمايه كارشان كرده بودند. اخلاقشان طوري بود كه الان كه همه مزرعه ها و نخلستان ها و باغ ها خشكيده اند و عمده حيوان هاشان مرده اند باز اخلاقشان را دارند و رضايت به رضاي خالق را از ياد نمي          برند و وقتي كه پوست شكم بچه هاشان به دنده ها چسبيده، بر خلاف اهالي شهرهاي كناري به سراغ قاچاق و ايجاد ناامني نمي    روند و منتظرند كه خشكسالي برود و سرسبزي بيايد.
۲۱۹۰ روز قبل كشاورزان نيكشهري زمين ها را شخم زده بودند تا دوباره بكارند كه خونكرد و چند قنات ديگر شهر نشانه هاي كم آبي و خشكي را از خود نشان دادند. ريش سفيدها مي  دانستند كه هر چند سال يك بار اين اتفاق طبيعي است. اما حالا همه عزا گرفته اند، چون كم آبي به خشكسالي تبديل شده و خسارت الان 6 سال است كه ادامه پيدا كرده و قحطي به حدي پا گرفته كه در روستاهاي اطراف، بسياري حتي پول ندارند آرد دولتي كيلويي 300 تومان را بخرند. 2190 روز از وقتي كه زرد شدن سرشاخه هاي درخت ها شروع شد مي  گذرد و آتش سوزي در نخلستان بزرگ شهر فقط از نظر خبري مهم است. آنقدر دل آزردگي هاي مردم زيادشده كه كسي با فكر از دست رفتن درخت ها ناراحت نمي  شود. تكرار غصه، غصه  را عادي مي  كند اما از دل آزاري آن نمي  كاهد. در توابع نيكشهر در يك قابلمه كوچك كه در رستوان هاي تهران با 3-2 پرس غذا پر مي  شود، براي 10 نفر غذايي را مي  پزند كه از آب گل آلود، فلفل و رب گوجه فرنگي تشكيل شده و آن غذا با ولعي خورده مي  شود كه اگر يك بز بازيگوش تكه اي از آن را از دست بچه اي كه مي  خواسته آن نان را بخورد، بربايد آن بچه زير گريه مي  زند. در همان جاست كه از بين بچه ها به رسم آفريقا مي  توان كساني را ديد كه 4 ساله ياحتي 5 ساله اند و به علت سوء تغذيه نمي  توانند راه بروند. بزرگسالاني را مي  توان ديد كه به اميد رسيدن جيره غذايي ماهي 9500 تومان دولت براي بچه ها مانده اند تا آن را با همسايه هاي بزرگسالشان بخورند. تا بتوانند بمانند و از همين اميدها و آرزوهاي زندگي شان نگهداري كنند. مادران اين كودك ها به اميد بافتن حصيرهاي هزار توماني مانده اند و الان كه ديگر درخت هاي داز نمي    رويند تا مواد اوليه آن حصيرها آماده شود، آدم ها تازه به صدا آمده اند كه خدا با ما قهر كرده است.
020391.jpg
اهالي نيكشهر از موهبت هايي كه در شهرهاي اطراف است محرومند و دلخوشي شان فرمانداري بومي است كه خود مي  گويد: تنها توانسته ايم احترام مردم را نگه داريم و با آنها همدرد باشيم. از 1480 ميليارد تومان خسارتي كه در اين چند سال خشكسالي پديد آمده فقط 312 ميليارد تومان را جبران كرده ايم، خودمان هم خجالت مي  كشيم. 5 تا 6 درصد از خسارت ها را ستاد حوادث غيرمترقبه و نهادهاي ديگر مانند كميته امداد امام خمينيره جبران مي  كنند. اما مشكلات و خسارت ها آنقدر زياد است كه اين رقم ها هيچ مشكلي را حل نمي  كند. بسياري از مردم ترجيح مي  دهند به جاي كار كردن با اتومبيل، به پمپ بنزين بروند و 20 ليتر بنزين بزنند تا آن را 6-5 هزار تومان بفروشند و از اين راه سود ببرند. به دليل ناتواني در پرداخت قبض هاي هزينه ها هر هفته در شهر برق، آب و تلفن خانه ها قطع مي  شود.
به دليل بالا بودن سطح سنگ هاي عمقي زمين، امكان حفر چاه هاي عميق وجود ندارد و آب حاصل از رگبارهاي موقتي هم به دليل نبود طرح هاي آبخيزداري به هدر مي رود. تنها عكس هاي تزئين دهنده اتاق نبي بخش داودي كه فرماندار شهرستاني است كه 180 هزار نفر آدم در توابع آن مشغول به زندگي اند و 24 هزار كيلومتر مربع وسعت دارد و 5/7 نفر در هر كيلومتر مربع آن زندگي  مي  كنند و داراي هزار روستاست، عكس هايي است كه از اجراي طرح هاي آبخيزداري تهيه كرده اند، اما اجراي اين طرح ها نيازمند بودجه مفصل ديگري است كه از 13 ميليارد تومان سالانه نيكشهر برنمي آيد. چابهار بندر دارد، ناحيه سرباز در مرز واقع شده است، ايرانشهر منطقه نسبتا صنعتي است و چندين كارخانه در آنجا مشغول به كارند در حالي  كه نيكشهر منطقه اي با اقتصاد كشاورزي و دامپروري است كه خشكسالي باعث شده اقتصاد  آن فلج شود و آن چيز كه از بروز ناامني  در اين منطقه جلوگيري كرده، شرافت و انسانيت آدم هاست.
آنها كه در روستاهاي اطراف نيكشهر گشته اند حرف هاي جالبي براي گفتن دارند. از اينكه مردم تنها صبحانه خودشان را كه عبارت است از چاي تلخ به ميهمانان تعارف مي  كنند و در حالي كه از يك رمه هزار راسي بز، فقط 8 بز زنده مانده حاضرند آن را براي غذاي ميهمانان قرباني كنند. آنهايي كه مردم را ديده اند مي  گويند چون همه اتفاقات خواست خداست صبر مردم براي آنها يك اصل است و نبي بخش داودي مي  ترسد از روزي كه اين صبر به سر بيايد. هشدارهاي پاسگاه هاي نيروي انتظامي درباره توقف نكردن در راه هاي دراز خشك بي  مسافر اطراف ايرانشهر ممكن است روزي در توابع نيكشهر هم كاربرد پيدا كند، خدا آن روز را نياورد.
مشكل منحصر به نيكشهر نيست. شما اگر يك كيلومتر از جاده هاي اصلي اطراف چابهار دور شويد هم با همين مشكلات معيشتي مردم روبه رو مي  شويد.
دكتر عليرضا دادگر، رئيس شبكه بهداشت شهرستان نيكشهر با گلايه از مطبوعات مي افزايد: زلزله سروصدا دارد، خشكسالي لال وگنگ واصم است. ما درباره مشكلات مي   گوييم، بولتن چاپ مي كنيم حتي يك وبلاگsalamat1.blogspot.com باز كرده ايم. يكNGO براي حمايت از كودكان مبتلا به مشكل سوء تغذيه ايجاد كرده ايم، اما وقتي خود من كه بومي اينجايم در دوران تحصيل از وضع شهرم خبر نداشتم، چه كسي مي                 تواند از اوضاع با خبر شود؟ مطبوعات هم ويژه نامه هاي استاني را كه چاپ مي كنند فقط در سطح استان پخش مي  كنند. ما كه ازمشكلات خودمان خبرداريم.
دكتر تمايل دارد كه ما را به بازديد از روستاهاي اطراف ببرد. او كه خود از طراحان برنامه  غذايي كودكان مبتلا به سوء تغذيه است، مي گويد: ما رژيم غذايي كودكان را مشخص كرديم. اما در اين اطراف سردخانه نيست، پس نمي توان اميد چنداني به توزيع درست مواد غذايي داشت. مجبوريم كه يك گوني سيب زميني به يك خانواده اي كه بچه دچار سوء تغذيه دارند بدهيم. خانواده مي داند كه اين حجم سيب زميني ظرف يك ماه حتما مي پوسد. از طرف ديگر اعضاي آن خانواده و خانواده هاي ديگر كه در روستا زندگي مي كنند از گرسنگي رنج مي          برند. همه با هم غذا را مي خورند.
دولت به جاي اينكه مشكل معيشتي مردم را حل كند فقط كودكان سوء تغذيه اي را پوشش داده، در حالي كه اين فقط يك تكه از مشكل است و حل دراز مدت مشكل، برنامه مفصل و جدي را مي  طلبد.
براي بررسي ها، كارشناس تغذيه ما از يك خانواده سوال كرد كه چند وقت يك بار گوشت مي  خورند؟ جواب تكان دهنده  اي را شنيد. نه تنها مدت ها بود كه گوشت نخورده بودند، بلكه اصلا يك سال بود كه آن خانواده گوشت را نديده بودند.
سوء تغذيه در نيكشهر وتوابع مستقيما منجر به مرگ نشده است. اما اگر فردي به واسطه ضعف عمومي ناشي از سوء تغذيه نتواند در مقابل يك اسهال ساده، يك سرماخوردگي متعارف يا يك تب عادي تاب بياورد و بميرد، آيا او از سوء تغذيه نمرده است؟ به نظر مي  آيد كه در تهران اصلا متوجه نيستيم كه جاهاي ديگري هم در ايران وجود دارد. مي گويند سازمان ملل يك سوال را براي نقاط مختلف دنيا ارسال كرد به اين شرح: به نظر شما راه حل صادقانه براي حل مشكل كمبود مواد غذايي در ديگر نقاط دنيا چيست؟ و پاسخ هايي كه دريافت شد معمولا مناسب نبودند چون: در اروپاي غربي كسي معني كمبود را نمي    دانست، در اروپاي شرقي كسي معني صداقت را نمي دانست، در چين كسي معني نظر را نمي دانست، در خاورميانه كسي معني راه حل را نمي دانست، در ژاپن كسي معني مشكل را نمي دانست، در آفريقا كسي معني مواد غذايي را نمي دانست و در آمريكا كسي معني باقي نقاط دنيا را نمي دانست.
۲۱۹۰ روز است كه ميهمان ناخوانده اي به اسم خشكسالي به دم گربه بزرگي به اسم ايران وارد شده و گويي هيچ كسي معني آن را نمي  داند، دست كم در تهران.

ستون ما
شمشك بلوچستان 
۱۰۰ كيلومتر كه از نيكشهر دور بشويد؛ به چابهار مي رسيد، تازه هنوز پل هاي بزرگ چند ميليارد توماني راه ترانزيت افتتاح نشده است. چند كيلومتر آن طرف تر از چابهار يك خليج صخره اي است كه پا را وقتي روي صخره بگذاري، مي بيني تكه هايي از صخره به سرعت فرار مي كنند. خرچنگ هاي كوچك و متوسط كه دقيقا به رنگ سنگ هايند به كسي حمله نمي كنند، آسيب هم نمي رسانند.
آن وسط، توي آب و در چند متري ساحل صخره هايي از آب سر درآورده اند كه رويشان را جلبك پوشانده است و اگر بخواهيد روي آنها برويد آب حداكثر تا زانويتان مي رسد.
در تكه اي از ساحل كه در منطقه آزاد چابهار واقع شده وقتي راه بروي زير پايت لكه هاي سبز فسفري روشن مي شود و اگر زحمت خم شدن و برداشتن آن تكه لكه را به خودت بدهي مي بيني كه كرم هاي شب تاب آمده اند شب هاي چابهار را قشنگ تر كنند.
۱۰۰ كيلومتر يا بيشتر كه از چابهار دور شوي به نيكشهر مي رسي كه الان شهر گرسنگي و قناعت و ايمان است. چند كيلومتر آن طرف تر، در جاده اي كه به سمت ده اسپكه مي رود، شمشك بلوچستان واقع شده.
يك جاده پرپيچ و خم، پر از سبزي و دره هاي كوتاه و بلند و درخت هاي نخل و فراز و نشيب هاي غير قابل پيش بيني، نيكشهر را به دهي وصل مي كند كه اصلا اسم آن هم روي نقشه چاپ نشده.
مسيري امن كه مي تواند مورد توجه علاقه مندان اتومبيل سواري و توريسم باشد بي مصرف مانده، ساحل پر از شب تاب و صخره پر از خرچنگ و طبيعت ناب دست نخورده در همان حوالي قرار گرفته است.
ورود هر توريست به كشور و جلب علاقه مندان طبيعت بكر جاندار پول را به كشور مي آورد، خود به خود امنيت را تامين مي كند و آدم هايي را كه در جست وجوي چند هزار تومان پول، خطر و زحمت حمل 60-50 ليتر بنزين به پاكستان را بر خود هموار مي كنند، به سمت ديگري سوق مي دهد.
با ايجاد شغل مي توان اميدوار بود كه ديگر از ميان مردم عادي كسي به سراغ قاچاق و راهزني نرود و در چشم هاي قانع مردم بلوچ، تمناي نياز موج نزند.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |   در شهر  |   زيبـاشـهر  |
|  طهرانشهر  |   محيط زيست  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |