سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۵۳۰
گفت وگو با عليرضا بهرامي به بهانه ساخت فيلم 800 قدم در لاله زار
نوستالژي ميان كابل هاي فشار قوي
كيميايي را به خاطر رويكردهاي اجتماعي و تاريخي اش و حافظه نيرومندش انتخاب كرديم، به اضافه اينكه او احساس عاطفي عميقي به لاله زار دارد و وجود اين احساس براي ما بسيار مهم بود
020481.jpg
اين محله ماست؛لا له زار.بي شباهت به روز هاي دوري كه مي گويند

ديگر لاله زار، آن لاله زار قديم نيست. حالا ساعت 5 عصر كركره ها مي آيد پايين و خيابان جان مي سپارد تا صبح روز بعد. سنگفرش مشهور لاله زار زير خروارها آسفالت دفن شده و از سوز و بريز جماعت خوش پوش وشيهه اسب هاي درشكه هيچ خط و خبري نيست.
لاله زار ميان كابل هاي فشار قوي برق و سرپوش سربي دود گرفتار است. نه، لاله زار ديگر آن لاله زار نيست. خياباني كه بيشتر سينماهاي تهران را زير بال و پر داشت، حالا ويترين فرسودگي است. ديگر از هيچ بلندگويي صداي فيلم شنيده نمي شود، اما آنها كه پشت در سينماها،  گوششان به بلندگوي سردر سينما بود و كنار بساط نوشابه و بستني و تخمه مي ماندند و فيلم را از روي صدا براي رفقا تعريف مي كردند هنوز هستند. آنها گذشته لاله زار را مي شناسند. همان ها مي گويند كه طول اين خيابان 800 قدم است.
گفت وگوي ما با عليرضا بهرامي با همين كلمه ها و جملات شروع شد . او فيلم كوتاه 800 قدم در لاله زار را با اميد شريف موسوي ساخته است، اما وقتي از لاله زار و گذشته اين خيابان مي گويد دوباره لاله زار سال هاي دور جان مي گيرد. بهانه ما ساختن اين فيلم بود و حرف هاي او كه حاصل دو سال تلاش و تقلا و پژوهش  است، اما بد نيست همين ابتدا از آخرين پرسش و پاسخ شروع كنيم و بعد پرسه بزنيم در لاله زار و سينماهايش تا برسيم به آخر كار، به نظر مي رسد اين وضع خالي از لطف نباشد.
از فيلم راضي هستيد؟
نه، متاسفانه راضي نيستم. آنچه مي خواستم نشد، اما تصور مي كنم كه گروه ما كه اين فيلم حاصل تلاش آنهاست خيلي جلوتر از كساني هستند كه اين سوژه را سال ها در ذهن داشتند، اما به جايي نرساندندش. بنابراين از انجام شدن كار راضي ام و به اين هم افتخار مي كنم كه نام لاله زار روي فيلم است.
درگيري اين سوژه چقدر توانست شما را به فضاي گذشته لاله زار نزديك كند؟
من هميشه عاشق يك قرن قبل تر هستم. حتي اروپا را هم در ظرف زماني قرن نوزدهم دوست دارم.
يعني علاقه به گذشته و تاريخ انگيزه ساختن اين فيلم بود؟
اين دلبستگي يك عنصر بود. اصل ماجرا برمي گردد به دو سال پيش، تابستان 81 . آن موقع به دنبال جمع وجور كردن مجموعه اي عكس بودم از سينماهاي تعطيل شده. با دوستي هم صبحت كرديم و تصميم گرفتيم براي اين مجموعه عكس هايي تهيه كنيم. ميانه كار پيشنهاد فيلم مستند پيش آمد. رفتيم به موزه سينما و با يك نقشه پلاني از تهران روبه رو شديم، يك عكس سياه و سفيد كه متعلق به اوايل دهه 50 بود. نقطه هاي قرمز، روي نقشه نشانه وجود سينماها بود. با نخستين نگاه مي شد دريافت كه بيشتر نقطه هاي قرمز اطراف يك خيابان بود. اگر 40 نقطه در سراسر شهر پخش بود 25 نقطه در يك خيابان جمع شده بود. همين تصوير، تلنگري بود كه برويم به سراغ گذشته لاله زار و درباره سينماهاي تعطيل شده آن پرس وجو كنيم. با اين شروع خيلي زود متوجه شديم كه لاله زار خيلي از اولين هاي تهران در زمينه تئاتر، سينما و هنر را در خود دارد. اولين تماشاخانه زنان، خبرگزاري پارس، اولين تماشاخانه تهران، تئاتر نصر و ... نمونه هاي اين ماجراست. طبيعي است كه با چنين پتانسيلي انگيزه كار در ما تقويت شد.
حاصل بررسي هاي اوليه گروه شما راجع به لاله زار چه بود؟
لاله زار را مي  شد در 3 طبقه مشخص كرد. زيرزمين اين بنا تالارهاي موسيقي، آوازها و ترانه هاي آبكي بود. جايگاه تئاتر، سينما و فيلم بخش همكف به حساب مي  آمد كه در كنار آن نبايد خياط خانه ها را هم فراموش كرد. در واقع تئاتر، سينما و خياطي هاي تهران هم در اين خيابان متمركز بودند. طبقه فوقاني هم به قشر روشنفكر تعلق داشت كه دفترهاي روزنامه ها و نشريات را در لاله زار انتخاب كرده بودند و چاپخانه هاي بزرگ آن روزگار هم در اين خيابان مي گنجيد. وقتي با اين سه طبقه روبه رو شديم گستردگي كار و كم تجربگي ما دست به دست هم دادند و ما را بلعيدند. در واقع در وضعيت غرق شدن در سوژه هاي بكر و متعدد بوديم كه تصميم گرفتيم تنها يك خط و راه را انتخاب كنيم، بلكه به نتيجه برسيم. مثلا سينما ماياك خودش يك سوژه است؛ اولين وارد كننده فيلم هاي خارجي يا خانه اي كه يكي از سريال هاي معروف ايراني در آن ساخته شده بود با همان شكل و شمايل قديمي اش مقابل ما بود. درهاي چوبي، پنجره هايي كه با نوع چيدن آجرهايشان تزئين شده اند، آينه كاري داخلي سينما ركس يا مردي كه به او مي گويند قيصر دوم و 20 سال است كه آنجا كنار سينما نوشابه مي فروشد يا زني كه صاحب سينماست و هنوز هم بليت مي فروشد و ... اينها همه موضوع كار بود، اما ما بايد يك راه را انتخاب مي كرديم و پيش مي رفتيم.
چه شد كه از مسعود كيميايي به عنوان يكي از راويان اين خيابان استفاده كرديد؟
ما توانستيم يك بعدازظهر جمعه را از آقاي كيميايي وقت بگيريم. دكتر لواساني، احمدرضا احمدي، غلام حسين خورشيدي، اسكندر مختاري،  محيط طباطبايي هم در تكميل كردن روايت 800 قدم در لاله زار سهيم هستند. اما كيميايي را به خاطر رويكردهاي اجتماعي و تاريخي اش و حافظه نيرومندش انتخاب كرديم، به اضافه اينكه او احساس عاطفي عميقي به لاله زار دارد و وجود اين احساس براي ما بسيار مهم بود، چرا كه هدف فيلم اين است كه بگوييم هويت تاريخي اين خيابان پتانسيلي دارد كه مي تواند به ماندگاري اش بينجامد. همين كه در خبرها مي خوانيد سازمان زيباسازي طرحي دارد براي منع عبور و مرور خودرو در لاله زار، باز هم به قدرت هويت تاريخي اين خيابان بر مي گردد. در واقع لاله زار برادوي تهران است و براي بيان روايت پيچ در پيچ آن به كساني احتياج داشتيم كه با آن زندگي كرده اند.
020538.jpg

داستان 800 قدم حقيقت دارد؟
بله، در يكي از منابع خواندم كه جاهل هاي قديم مقرشان لاله زار بود. آنها 24 ساعت شبانه روز را اينطور تقسيم كرده بودند. 8 ساعت كار، 8 ساعت استراحت، ۸ ساعت تفريح. اين 8 ساعت آخري را آنها در لاله زار مي گذراندند. به روايت آنها كه وقت كافي براي پرسه زدن در خيابان لاله زار را داشتند فاصله بين ميدان توپخانه تا خيابان جمهوري 800 قدم است. در اين 800 قدم تا دلت بخواهد سينما بوده و بلندگوهاي سر در سينما هم براي جلب مشتري صداي فيلم را توي خيابان پخش مي كرده اند. جماعت توي خيابان هم گوششان به صدا بوده و كسي كه فيلم را ديده و حالا با شنيدن صدا دارد تصوير و حوادث فيلم را براي آنها مي  گويد.
از آقاي كيميايي بگوييد و از لاله زار ؟
عصر يكي از جمعه هاي پاييزي با آقاي كيميايي رفتيم به لاله زار، هر كس آنجا بود تا او را مي ديد بلند مي شد. خيابان سوت و كور بود. كوچه ملي كه سينمايش دو فيلم با يك بليت را نمايش مي دهد خالي و خاموش بود. از زمانيكه كيميايي كتش را پوشيد و با ما آمد به هزار ترفند از او فيلم گرفتيم تا وقتي بعد از چند ساعت اين در و آن در زدن وقت خداحافظي رسيد و او به ما گفت كه شما خاطرات مرا پيش چشمم آورديد، حالم بد شد. حس عاطفي آقاي كيميايي به اين خيابان كه معلم خيلي ها در عرصه سينما بوده است باعث شده بود ايشان متاثر شود. بعد شب عيد به لاله زار سرزديم. از شلوغي و ازدحام دستفروش ها، فيلم سياه و سفيد گرفتيم، رفتيم به سينماهايي كه خالي بودند. مسجد لاله زار را هم گرفتيم تا بگوييم اين مسجد قديمي هم كنار همين سينماها وجود داشته است. در هر حال بايد گفت كه فيلم  ما تحت تاثير شخصيت كيميايي است . در واقع گروه  ما به دنبال كيميايي بود و او هر جا دلش مي خواست مي رفت و ما هم به دنبالش.

بيرون از چارچوب
ماني راد
تخريب بناهاي تاريخي تهران 
020469.jpg
در حالي كه بخش عمده اي از بافت تاريخي تهران طي سال هاي گذشته در جريان ساخت وسازهاي بي  رويه آسيب هاي جدي متحمل شده اند، اين بار مالكان بناهاي تاريخي خودسرانه و در سوداي كسب سود و سرمايه طي اقداماتي گسترده نسبت به تخريب بناهاي تاريخي اقدام كرده اند.از سويي سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري به دليل محدوديت هاي مالي و اعتباري، توان پرداخت اعتبار لازم جهت خريد بناهاي تاريخي را ندارد و به دليل ارزش افزوده ناشي از ساخت و ساز در اينگونه بناهاو بالارفتن قيمت آنها، اين امكان روز به روز از دست مي  رود.مالكان بناهاي تاريخي نيز، اقدامات عمدي تخريبي از قبيل مرطوب كردن پي بنا يا ويران كردن ديوارها را انجام داده  تا تخريب بنا هر چه زودتر انجام شود. از آنجا كه نمي  توان از تعداد اين بناها كه به طور عمدي تخريب مي  شود آمار دقيقي ارايه كرد، اثبات اينكه مالك بنا با اين روش نسبت به تخريب بنا اقدام كرده است، نيازمند پيگيري هاي حقوقي است، اما به طور كلي مشكل تخريب بناهاي تاريخي به دنبال نفوذ آب در بدنه و پي بنا، داستان تكراري است كه در سال هاي اخير با نمونه هاي متعددي از آن در سطح شهر تهران و مشهد و... روبه رو بوده ايم.تخريب  خانه هاي تاريخي منسوب به ايرج ميرزا در خيابان 30 تير و خانه شعاع السلطنه در چند روز گذشته توسط مالكان اين بناها، بحران تازه اي است كه بناهاي تاريخي تهران را به شيوه اي جديد مورد تهديد قرار داده است.
يك اتفاق
در روزهايي كه به دليل ادغام دو سازمان ايرانگردي و جهانگردي و ميراث فرهنگي، هنوز بسياري از مسوولان استاني سازمان نوپاي ميراث فرهنگي و گردشگري منصوب يا ابقا نشده اند و عمده نگراني بسياري از مسوولان وضعيت مديريتي خودشان است. شايد به همين دليل باشد كه براي چندمين بار شاهد تخريب بنايي ديگر هستيم و هيچ اقدام جدي هنوز انجام نگرفته.خانه شعاع السلطنه، فرزند مظفرالدين شاه واقع در سه راه امين حضور نزديك خانه تاريخي امين الضرب، به طور كامل تخريب شده و مالكان اين بنا، بدون كسب مجوز از شهرداري يا ميراث فرهنگي اقدام به تخريب اين بنا كرده اند. اين بنا از مدت ها پيش به عنوان حسينيه مورد استفاده قرار مي گرفته و مسوولان اين حسينيه به دليل بناي يك ساختمان جديد به جاي آن اقدام به تخريب كامل اين بنا كرده اند. اين خانه از بناهاي اعياني بسيار مجلل تهران بوده كه يادگاري از معماري اواخر دوره قاجاريه است و از مدت ها پيش در اختيار حسينيه پيرعطا قرار گرفته و مراسم عزاداري در آن برگزار مي شد. اگرچه سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري، با شهرداري منطقه 12 در حال رايزني است تا مجوز احداث بنا در اين زمين را باطل كند، اما گزارش ها حاكي از اين است كه هيچ اثري از اين بنا باقي نمانده و به طور كامل تخريب شده است.پيش از اين تخريب خانه ايرج ميرزا و ديوار كاروانسراي قاجاري خانات نيز محافل فرهنگي را به شدت تحت تاثير قرار داد.خانه شعا ع السلطنه يكي از شاخص ترين بناهاي تاريخي تهران كه از مدت ها پيش مالكان آن قصد تخريب و نوسازي اين بنا را داشتند، سرانجام توسط مسوولان حسينيه پيرعطا تخريب شد.
نخستين پارك - موزه در مقابل موزه ملي 
020466.jpg
احداث نخستين پارك - موزه كشور در مقابل موزه ملي ايران با هدف آگاه كردن مردم و آشنايي آنها با تمام موزه هاي موجود در محور تاريخي تهران و گوشه اي از تمدن ايران آغاز شد.بالاخره پس از گذشت چند ماه و با توافق كارشناسان و مسوولان شهرداري، اين پارك - موزه در فضاي باز روبه روي موزه ملي احداث مي شود. پس از اعلام نظر مسوولان شهرداري مبني بر ايجاد پارك - موزه در فضاي روبه روي موزه ملي، عمليات فضاسازي و ديواركشي اطراف محوطه سبز كه به دليل تجمع كارگران در آن فضاي نامناسبي را براي بازديدكنندگان موزه ايجاد كرده بود، آغاز شد كه به سرعت پايان يافت.در حال حاضر با به نتيجه رسيدن مساله بازسازي و استحكام بخشي، عمليات احداث پارك - موزه آغاز شده است. اين اقدام، علاوه بر حفظ كاربري فضاي سبز، با نمايش آثاري كه تاكنون در فضاهاي شهري به نمايش درنيامده، جهت آگاهي مردم و ترغيب هرچه بيشتر آنها به بازديد از موزه ها است.

عكس
لاله زار آسفالت بود و اسلامبول يادم هست كه سنگفرش داشت، سنگ هاي بزرگ و اين سنگفرش تا تمام طول خيابان شاه آباد و از آن طرف خيابان نادري ادامه داشت. مردم مي گفتند برويم لاله زار كمي راه برويم، آدم تماشا كنيم، يا برويم اسلامبول دلمان باز شود. خيابان هاي روشن و دلبازي بود كه عده اي با قدم هاي خيلي خيلي آهسته چند ساعتي مرتب از بالا تا پايين آن را مي رفتند و دوباره بر مي گشتند. راه رفتن در اين خيابان ها به يك شكل سطحي هم كه شده به آدم حسي از نشاط و در معرض چيزهاي تميز و قشنگ قرار گرفتن را مي داد، مثل خود سينما رفتن.
كل سينماهاي تهران و بهترين سينماي شهر البته سينماي ايران در قلب خيابان لاله زار بود كه مشتري هاي مرتب خود را از بين تيپ و طبقه اي خاص داشت. طبقه مرفه تر يا طبقه اي كه به مسخره بهشان فكلي مآب مي گفتند يا كساني كه مي خواستند موقتا بين اين افراد احساس رفاه كنند. مردهاي صورت تراشيده و كراوات زده و زن هايي كه گاهي موها را به سبك هنرپيشه هاي فيلم، بوكله كرده بودند.
بازگشت يكه سوار-پرويز دوايي 
عكس ها : زهرا كرمي راد
020475.jpg
020478.jpg
020535.jpg

صندوقچه
ريشه تاريخي ضرب المثل هاي تهراني 
دست شكسته به كار مي رود، دل شكسته به كار نمي رود
020448.jpg
فرزاد خضرائي 
غم و غصه مانع كار كردن و حتي فكر كردن است، ولي اگر دلگرمي و اميد در كار باشد با دست و پاي شكسته هم مي توان فعال بود و مشغول به كار. ذكر يك حكايت تاريخي شايد اين مثل را برايتان گوياتر كند.كريمخان زند چون به حكومت ايران رسيد، شيراز را پايتخت خود قرار ودستور ساختن ارگ را كه بعدا به نام ارگ كريمخاني مشهور شد داد. كريمخان هر روز شخصا از ساختمان بازديد و به كار بناها و كارگران نظارت مي كرد. روزي از روزها كار يكي از كارگران كه آجرهاي بزرگ را از پايين به فاصله زيادي به بالا مي انداخت، نظر او را جلب كرد. او چنان قدرت و علاقه اي به كار خود نشان مي داد كه كريمخان را تحت تاثير خود قرار داد و به وزير خود گفت: من از كار اين مرد در حيرتم. وزير هوشمند او گفت: ريشه اين پركاري، علاقه و شور او حتما به زندگي خصوصي او مربوط مي شود و بدون ترديد او زن خوبي دارد كه سخت مورد علاقه و رضايت اوست و اضافه كرد كه در اين مورد تحقيق خواهم كرد و نتيجه را به عرض خواهم رساند.وزير درباره زندگي خصوصي عمله تحقيق كرد و به اين نتيجه رسيد همان طور كه فكر مي كرد او زني خوبروي و خوش اخلاق دارد كه سخت به شوهرش وفادار است.وزير پيرزني حيله گر را يافت و به او انعام كافي داد و از او خواست به هر شيوه كه مي شود بين مرد كارگر و زنش اختلاف و جدايي بيندازد!پيرزن با زن كارگر طرح دوستي ريخت و آنقدر با او حرف زد تا زن اغفال شد و بناي ناسازگاري با مرد را گذارد و تقاضا كرد كه از او جدا شود. در نتيجه مرد بسيار افسرده شد و دل به كار نمي داد تا يك روز كريمخان براي سركشي آمد، پژمردگي و غمگيني و بي حالي را در آن مرد ديد و متوجه شد كه ديگر از شور و نشاط او خبري نيست. كريمخان سخت دلش به حال كارگر سوخت و پذيرفت كه وضع روحي تا چه حد بر كار و فعاليت انسان اثر مي گذارد. سپس وزير را گفت: هرچه زودتر پيوندي را كه در حال گسيختن بود ترميم كند. وزير به خانه كارگر رفت و آنچه گذشته بود به آنها بازگفت و به كارگر انعام خوبي براي بهبود زندگيش اعطا كرد.

گذر
زرگنده؛ روستاي بلعيده شده 
020451.jpg
تهران چنان بزرگ شده كه اگر سري به كتب تاريخي بزنيم، خيلي زود متوجه مي شويم كه اين شهر مثل يك هيولا روز به روز خود را بر اين كرانه گسترده و آبادي هاي بسياري را كه روزگاري فرسنگ ها با آنان فاصله داشته به كام خود فرو برده است. اگرچه روزگاري همين تهران در مقايسه با بسياري از آبادي هاي مجاور چندان به چشم نمي آمد و به جهت اهميت در برابر آنان، حرفي براي گفتن نداشت، اما به يكباره و از سرتوجه يكي از شاهان اين مرز و بوم ارج و قرب فراوان يافت و پس از آن اعتبار يافت و اينك يكي از بزرگترين كلانشهرهاي جهان است.
روزگاري كه تهران هنوز دهي كوچك بود، فرسنگ ها دورتر از آن و در نزديكي دامنه هاي كوه هاي سر به فلك كشيده البرز، روستايي ييلاقي قرار داشت به نام زرگنده. مردمان اين روستا اغلب كشاورز بودند و به زراعت غلات و ميوه هاي سردسيري مشغول بودند. روزي كه تهران به پايتختي برگزيده شد، اين روستا نيز به مانند تمام روستاهاي اطراف تهران كانون توجه مردم قرار گرفت. شاهان يكي پس از ديگري آمدند و رفتند و نوبت به خاندان ديگري رسيد. در تمام اين سال ها، تهران روز به روز بزرگ مي شد و بزرگتر. پادشاهي نبود كه بر حدود اين اقليم نيفزايد و گسترش ندهد آنرا. در اواخر دوره قاجاريه بود كه بالاخره دامنه شهر تهران به حدود شميرانات رسيد و بسياري از آبادي هاي ييلاقي به تدريج به شهر تهران ملحق شد. زرگنده كه در 3 كيلومتري غرب قلهك قرار داشت نيز به تهران پيوست و شد يكي از محلات اين شهر. اين روستا زماني كه دور افتاده از پايتخت به عنوان روستايي ييلاقي بود، جمعيتي كمتر از 200 نفر داشت، اما به مرور و با الحاق به پايتخت، روز به روز به جمعيت آن افزوده شد، تا اينكه در اوايل حكومت پهلوي، جمعيت آن به 3 هزار نفر رسيد. زرگنده بخشي از حومه شميران است، عمارت وبناي سفارت روس در آن واقع شده و شاهد رسوايي بزرگي در تاريخ سياسي كشورمان بوده.
روزگاري محمدعلي شاه قاجار، از ترس مشروطه خواهان به همين سفارت آمده و به روسيه پناهنده شده. اين روستا، تا مدت ها داراي خانه هاي ييلاقي بود كه به تدريج و در دوران حكومت خاندان پهلوي، به تدريج بافت شهري يافته و تبديل به قسمتي از شهر تهران شده است. رودخانه دربند از وسط اين آبادي قديمي مي گذرد و مزرعه الهيه جزيي از اين آبادي بوده كه به ورثه فخرالدوله، دختر صدراعظم عصر مظفرالدين شاه تعلق داشته. زرگنده، داراي يك امامزاده است كه به امامزاده اسماعيل معروف است و مورد توجه بسياري از زائراني است كه به زيارتش مي آيند.
اگرچه از اين روستاي قديمي ديگر خبري نيست، اما در قسمت شمالي خيابان شريعتي، بالاتر از خيابان ظفر هنوز هم مي توانيد به خاطرات دور افتاده اين روستا سري بزنيد. زرگنده كه به حسن آباد زرگنده معروف است، يكي از آبادي هاي قديمي و تاريخي است كه الان جزيي از تهران شده.

طهرانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
زيبـاشـهر
محيط زيست
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  طهرانشهر  |  محيط زيست  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |