اين موزه تنها 40 دستگاه خودرو را به نمايش گذاشته است. تعداد 130 دستگاه خودروي ديگر، در هشت سوله اين مجموعه قرار دارند و هنوز به نمايش درنيامده اند
خودروهاي قديمي كه مثل دايناسورهاي عصر يخي، سر از خاموشي برمي داشتند، به آرامي رژه سنگين و پرطنين خود را آغاز كردند
ماني راد
زماني كه در حوالي خيابان ولي عصر، اولين كارناوال حركت خودروهاي كلاسيك به طول چندين كيلومتر، جلوي چشم همه برگزار شد، وقتي كه خودروهاي قديمي با آن قيافه جذاب و نوستالژيك پس از سال ها و حتي قرن ها در همين چند ماه پيش دوباره چشم باز كردند و اين بار نه بر سنگفرش هاي لاله زار كه در خيابان ولي عصر و روي آسفالت جديد حركت كردند، هنوز مردم به آنان چندان دقيق خيره نشدند.
آنها اگرچه سراسر خيابان ولي عصر را با حركتي آرام و منظم پيمودند و حتي لبخندهايي بر لب مردم نشاندند، اما درست مثل يك رويا حضور ناگهاني شان به افول گراييد و حتي كور سويي از آنان در خاطره ها نماند. اين خودروها، مثل رويايي آمدند و در حافظه شهر راه رفتند و ديگر اثري از آن باقي نماند. اگرچه اين اتفاق مي توانست براي حيات دوباره آنان، سرآغازي جديد قلمداد شود و نقطه آغازي باشد براي زندگي جديدشان، اما نشد. آنان پس از سال ها از فراموشي درآمدند و دوباره مثل روزهاي گذشته، در خيابان ها راه رفتند و خيلي زود، حتي زودتر از آنچه تصور مي رفت، دوباره به كنج تنهايي و فراموشي پرتاب شدند. حالا درست پس از يك هفته از انتشار خبري اينترنتي مبني بر نمايش اتومبيل هاي خاندان پهلوي در بزرگراه تهران- كرج، بسياري از سايت ها و روزنامه ها اخبار ضد و نقيضي نقل مي كنند و انگار نه انگاركه همين خودروها بودند كه درست چند ماه پيش از جلوي چشمان متورم شهر گذشتند و كسي آنها را نديد. خودروهاي بسياري كه هر كدامشان علاوه بر پيشينه تاريخي و داشتن ماجرايي خواندني در پس اش، ارزشي بسيار دارند. چرا كه نمونه هاي موجود آن در جهان در حال حاضر بسيار اندك است يا اصلا وجودندارد. خودروهايي كه اگرچه ساكت و آرام اند، اما بر اثر مرور زمان، نه گرد پيري رابه چهره دارند و نه فرسودگي يك شيء كهنسال را. آنها در حوالي جاده مخصوص جايي كه چشم هيچ ناظري به دنبال يافتن چنين اشياي گرانقدر و گرانسنگي نيست، پرت افتاده، خاموش نشسته اند و اگر صدايي در گوششان مي پيچد، صدايي نيست جز سخنان آرام مردي كه هر روز براي يك يا چند نفر همان ماجراي تكراري هميشگي شان را مي گويد. درست روبه روي اين خوابگاه نسبتا بزرگ فرزندان ناخلف اين موجودات زيبا، در خيابان هاي مجاور و انبارهاي بزرگ توليد كنندگان، منتظر ايستاده اند تا بي هيچ ارج و قربي زندگي كنند و بعد مثل تلي از آهن فراموش شوند. اما اين اتومبيل ها، در جايي مثل موزه؟! به آرامي خاطرات خود را در سينه نگه داشته اند و اگرچه بخشي از تاريخ ما را مي توانند روايت كنند، اما زبان در كام فرو برده و سكوت كرده اند.
فصل هاي پاياني خواب زمستاني
خودروهاي كلاسيك ايران فصل هاي پاياني خواب زمستاني را مي گذرانند. 8 سوله درندشت، پهلو به پهلوي هم، آخرين بستر اين خواب 25 ساله اند.
سكوت و سكون، انبارهاي تاريك، ستون هاي مدور نور، غبار معلق و رديف اتومبيل هاي كم نظير كلاسيك. تصوير خواب زمستاني با همين عناصر كامل مي شود. جاده مخصوص كرج، موزه تماشاگه خودرو. نشاني خوابگاه اتومبيل هاي مجلل درباري چنين است.
اما چشم نيمه بازي كه باعث مي شود تصور كنيم واپسين فصل هاي خواب زمستاني مقابل ماست همين موزه تماشاگه خودرو است، سرپناهي كه به قدر كافي جاذبه و كشش دارد. در اين محوطه آنچه پيش روست يك پنجم اتومبيل هاي كلاسيك مجموعه خودروهاي سلطنتي است كه با مرور سردستي پيشينه تعدادي از آنها مي توان ساعت ها سخن گفت. درواقع همين 40 دستگاه اتومبيل تاريخي و دو كالسكه پادشاهي آنقدرها ارزشمند و شناسنامه دار هستند كه بتوانند جاي خالي باقي اتومبيل هاي اين مجموعه را پركنند؛ اتومبيل هايي كه اگرچه در سوله هاي پشت سر اين چشم خواب و بيدار همچنان خاك مي خورند، اما هنوز هستند و جزئي از دارايي هاي تاريخي ايران قلمداد مي شوند.
با اين وجود نبايد اسير خوش خيالي شد. عده اي معتقدند كه فاتحه موزه خودرو خوانده شده است. بنياد مستضعفان و جانبازان كه مسوول مستقيم حفظ و نگهداري اين مجموعه است فضاي لازم را براي به نمايش گذاشتن همه خودروها ندارد و اين مجموعه تا به امروز چندين بار ميان كاخ سعد آباد، پارك ارم و سوله هاي موزه تماشاگه خودرودر جاده مخصوص كرج فرآيند انتقال و جابه جايي را پشت سر گذاشته است. در واقع فصل هاي خواب زمستاني اين مجموعه عظيم و گرانبها را مي شود متعدد، پراكنده و غم انگيز توصيف كرد. اما واقعيت اين است كه با ديدن وضع ظاهري موزه و اتومبيل هايي كه جلوه گري شان در نگاه هر مخاطبي دو چندان مي شود تمام حرف و حديث ها را مي توان عجالتا گذرا و مقطعي ديد. مي توان مشت را نمونه خروار دانست و به بررسي همين موزه آرام خاموش در كنار اين بزرگراه پرسروصدا مشغول شد.
ناگفته ها و ماشين ها
در بدو ورود به محوطه سرپوشيده موزه دو كالسكه مجلل اشرافي خودنمايي مي كند. از شكل ظاهري كالسكه ها پيداست كه متعلق به دو دوره تاريخي متفاوت اند. كالسكه اول، كالسكه ويژه ناصرالدين شاه است. تودوزي آبي آسماني و نقش گل و بته بدنه كالسكه اصلا بروز نمي دهد كه پيكر خون آلود ناصر الدين را در آخرين روز حياتش حمل كرده است. ناصرالدين شاه را در همين كالسكه مي نشانند و از شاه عبدالعظيم به دربار مي برند؛ وقتي گلوله اسلحه ميرزارضا كرماني حكم پايان عمر حكومت او را مي دهد.
كالسكه دوم ويژه تاجگذاري محمدرضا پهلوي است كه به جوزف كليكمان اتريشي سفارش داده شده بود. طرح كالسكه بر گرفته از كالسكه مشهور خاندان سلطنتي هاسبورگ بوده است. درباره اين كالسكه مي گويند كه پس از پايان مراحل ساخت در وين، آن را به صورت قطعات مجزا با هواپيما به ايران آورده و سپس در تهران روي هم سوارش مي كنند. در مراسم رسمي اين كالسكه را هشت اسب سفيد به حركت در مي آورده است. اما پس از اين دو كالسكه يك رولز- رويس فانتوم 4 چشم ها را به خود جلب مي كند. خودرويي افسانه اي و يكي از كم نظيرترين اتومبيل هايي كه از سال 1950 تا 1956 تنها 18دستگاه از آن ساخته شده است و از اين 18 دستگاه تنها همين اتومبيل ضد گلوله است. شايد بتوان گفت كه محمدرضا پهلوي در بحبوحه كودتا به فكر سفارش دادن اتومبيلي مي افتد كه ملكه انگليس، شاه حسين و شاه فهد هر كدام يك دستگاه از آن را دارند و ديكتاتور سابق اسپانيا، ژنرال فرانكو نيز سه دستگاه از اين رولز- رويس غول پيكر را از آن خود كرده است. موتور فانتوم 4، موتور تانك است و تمام اتوماتيك. مساله غيرعادي در فانتوم 4 اين است كه در اين اتومبيل از بزرگترين موتورهاي رولز- رويس تخت 8 سيلندر بعد از جنگ با ظرفيت 5675 سي سي استفاده مي شد. رولز- رويس تصميم گرفته بود تاموتورهاي 4 سيلندر، 6 سيلندر و 8 سيلندر توليد كند كه اين آخري براي استفاده هاي نظامي و دولتي بود. اما موتور۸ سيلندر 80 Bتنها روي فانتوم 4 نصب شد و هرگز در اتومبيل ديگري به كار نرفت.
اينجا موزه خودروهاي كلاسيك است. در اين موزه مي توان قديمي ترين خودروهايي را كه به ايران آمده يافت. شايد شگفت انگيز باشد اگر بدانيم كه نخستين اتومبيل هايي كه وارد ايران شدند، در زمان مظفر الدين شاه بود. يكي از آن اتومبيل ها در آستانه ورود به ايران در آستارا خراب شد و در زير باد و باران ماند و پوسيد و فروريخت، چرا كه هيچ تعميركاري نبود تا آن را دوباره راه بيندازد. خودرو ديگري كه سالم به تهران آمد و بعد از مظفر الدين شاه و درست مثل تاج و تخت به محمدعلي شاه ارث رسيد، با انفجار يك بمب در مسير حركت به سمت مجلس و در اوج انقلاب مشروطه، به شدت خراب مي شود و از كار مي افتد.
اين مجموعه اتومبيل هاي مجلل متعلق به خاندان پهلوي و ساير كلكسيونرهاي خصوصي آن دوران بوده است. يكي از اين مجموعه دارها، كسي بود به نام فواد مجذوب. او بسياري از اتومبيل هاي قديمي و كلاسيك را جمع آوري كرده كه از آن جمله، گرانترين خودرو موجود در اين موزه است. مرسدس بنز۵۰۰ K كوپه است كه تنها 6 نمونه از آن در جهان توليد شده و در حال حاضر خود كارخانه بنز آلمان نيز نمونه آن را ندارد. مشهور است كه اين اتومبيل به دستور هيتلر در جنگ جهاني دوم براي حمل و نقل سريع فرماندهان ساخته مي شود. اين خودرو 200 كيلومتر در ساعت سرعت داشته و مي گويند به خاطر حضور اين اتومبيل بوده كه چيزي به نام بزرگراه در شهرها تدارك ديده مي شود.
پس از پايان جنگ جهاني دوم و شكست آلمان، فواد مجذوب اين بنز كوپه را در روسيه ديده و پس از برنده شدن در يك مزايده، آن را به ايران مي آورد و در مجموعه اش قرار مي دهد. او تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، با اين خودرو در خيابان هاي تهران به حركت مي پرداخته است.
خودرو ديگري كه در اين مجموعه قرار دارد، لامبورگيني كانتاش است كه مدلي جذاب و چشمگير است كه در سال 1974 ساخته شده است. اين نمونه با طرح درهاي بال مرغي منحصر به فرد خود كه به صورت عمودي باز مي شود، عنوان سريع ترين اتومبيل جهان را به خود اختصاص داده است.
اين مجموعه، خودرو نفيسي را در خود جاي داده است كه شايد نمونه اي از آن در جهان وجود نداشته باشد. در سال هاي دهه 50، براي يكبار و هميشه، سه شركت بزرگ اتومبيل سازي جهان يعني پورشه، بنز و فولكس واگن در اقدامي بي سابقه يك خوردو بسيار كوچك و كروكي طراحي مي كنند. اين اتومبيل به نام هر سه كارخانه ناميده مي شود.
بعدها اين اتومبيل به عنوان هديه در اختيار خاندان پهلوي قرار مي گيرد. شايد اين اقدام به خاطر سرمايه گذاري بي حد و حصر خاندان پهلوي در آلمان بوده باشد. اما آنچه كه جالب است، ويژگي هاي فني عجيب اين خودرو است. يك خودرو با دو سوئيچ كه سوئيچ نقره آن را روشن مي كند و با دو دنده تا 30 كيلومتر در ساعت با آن مي توان حركت كرد و يك سوئيچ طلايي رنگ كه 6 دنده دارد و تا 160 كيلومتر حركت مي كند.
گام معلق نوستالژي
سال هاي 1282 خورشيدي است. در خيابان لاله زار انبوهي از جمعيت در حال حركتند. پيرامون گراند هتل همچنان شلوغ است، ازدحام مردم و كالسكه و گاري و در اين ميان يك اتومبيل فورد مدل A از ميان جمعيت راه باز مي كند و به پيش مي آيد. صداي بوق آن آدم را به روزهاي دور مي برد؛ به يك نوستالژي شيرين.
اين تصويري از سريال هزاردستان است. در بسياري از فيلم ها و سريال هاي تاريخي اتومبيل هاي معمولي تر اين موزه استفاده مي شود.از جمله همين فورد مدل A كه متعلق به سال 1927است و اولين خودرويي است كه انبوه سازي شده است تا عموم از آن استفاده كنند. اين مدل 4 سيلندر دارد و توسط ادسل فورد، فرزند صاحب كمپاني فورد طراحي و براي عرضه در بازار عمومي ساخته شده است. اين مدل با استقبال گسترده اي روبه رو شد و توليدماهانه آن به 159786 دستگاه در ماه رسيد.
اين موزه تنها 40 دستگاه خودرو را به نمايش گذاشته است. تعداد 130 دستگاه خودروي ديگر، در هشت سوله اين مجموعه قرار دارند و هنوز به نمايش درنيامده اند. البته با تصميم اخير مسوولان موزه، قرار است كه اين مجموعه به پارك ارم منتقل شود تا عده بيشتري از اين مجموعه نفيس بازديد كنند. با اين تحول انتظار مي رود كه شاهد به نمايش درآمدن تعداد خودروهاي بيشتري باشيم.
در يك روز بهاري، در خيابان ولي عصر، هنگامي كه آفتاب چشم مي گشود و خود را بر پوست كشيده شهر مي انداخت، همزمان با بيداري خورشيد، خودروهاي قديمي كه مثل دايناسورهاي عصر يخي، سر از خاموشي برمي داشتند، به آرامي رژه سنگين و پرطنين خود را آغاز كردند. آنان تا انتهاي خيابان ولي عصر راه رفتند و دوران گذشته شان را دوباره در چشم ها زنده كردند، اما افسوس كه هيچ كس نديد.