نام و نشان در گمنامي و بي نشاني
در آن حسينيه بزرگ و ساده و دلباز كوهپايه هاي تهران، مردي نشسته بود كه دلش به گواهي دوست و دشمن براي كشوري اسلامي مي تپيد كه مردمي همصدا و همنفس را در خود جاي داده بود كه همه با هم به فرمان او و در دفعاتي ، بدون دستور مستقيم او بارها به خيابان ها ريخته بودند تا بگويند هرآنچه كه او مي گويد، خواست همه آنهاست و هرچه كه مي خواهد ميلشان است. از زير نگاه مراقب روح الله خميني چيزي ناديده نمي ماند و چشم هاي نافذ او مراقب همه چيزهايي بود كه در ملك مي گذشت. براي توجه به واكنش هاي امام در لحن او دقيق شدن كاري راهگشا و نادر است. تنوع لحن هاي امام ره در بزنگاه هاي مختلف درتاريخ بعد و قبل از انقلاب قابل مشاهده است. قاطعيت كم مانند او در وقتي كه اساس اسلام در معرض خطر بود را كسي نمي تواند فراموش كند و مثال آشنا صد البته صدور حكم سلمان رشدي است. اما همان امام كه در روزهاي سخت هجمه به اسلام آنگونه تندو قاطع و متين واكنش نشان داده، در روزهاي شروع تهاجم عراق به ايران با به كاربردن لفظ سنگ انداختن به حمله افلقي ها به ايران ضمن تحقير آنان بايد شوخي گرفتن تهاجمي كه هنوز از ابعادش خبر چنداني در دسترس نبود به رزمندگان اسلام روحيه دوچنداني مي بخشيد.
داستان هايي كه از روحيه ملايم و لطيف امام خميني ره به وقت رو به رو شدن با مردم نقل شده است، آنقدر فراوان مي نمايد كه ارجاع هر كدامشان مخاطب را از فكر كردن به باقي حكايت ها دور مي كند؛ به جاي آنها مي شود خواست كه مخاطب فقط لحظه اي سعي كند كه تصوير مشهور از رهبر انقلاب اسلامي را به ياد بياورد كه سيني چاي به دست در حال خروج از يك آشپزخانه است. رو به روي اين تصويرها حكمت امام خود را نشان مي دهد كه زودتر از هر كس يا كساني دو پيشگويي ساده را انجام دادند: اول فروپاشي اتحاد جماهير شوروي است و دوم حرف هايي درباره صدام حسين:
اين صدام حسين، من از اول وقتي كه روي كار آمدم، تنبه دادم كه اين ديوانه است، اين عقلش درست كار نمي كند و لهذا، با ديوانگي دارد عمل مي كند و خودش را به هلاكت مي رساند.
بايد ما بترسيم از اين ديكتاتورها در اواخر عمرشان. اواخر عمرشان ديوانه مي شوند اينها. آغا محمدخان قجر هم ديوانه شد آن آخر عمرش، نادر شاه هم ديوانه شد آن آخر عمرش. بعضي شان هم از اول ديوانه اند؛ مثل رضا شاه. از اول ديوانه بود! اين شاه الان به حال ديوانگي و عصبي دارد زندگي مي كند.
اين حكومت حكومت بعثي عراق رفتني است. ان شاءالله.
من يك راه براي تو سراغ دارم و آن راه انتحار است. همانطوري كه هيتلر بعد از آنكه به شكست رسيد خودش را كشت، تو هم اگر مردي و مثل هيتلري خودت را بكش.
روبه روي اين لحن پيشگويانه ، تند و در عين حال گزنده، مي توان خاص ترين زبان امام را ديد كه درگفت وگو با بسيجيان و درباره آنها نمود پيدا مي كند: از خدا مي خواهم تا با بسيجيانم محشور گرداند، چرا كه در اين دنيا افتخارم اين است كه خود يك بسيجي ام صحيفه نور، جلد 21 صفحه 52.
براي فهم بهتر بسيجي موردنظر امام، نقل تكه اي از صفحه 181 كتاب تيرگي درخشان سيد جواد طاهايي، سوره، مهر - 1381 لازم است: براي حضرت امام ره بسيجي سرباز اسلام ناب محمدي يا تشيع بود و مثل اعلا نوع آرمانياز ايرانياني كه حضرت امام ره بدان ها اميد بسته بود. بسيجي، انسان امام خميني ره بود و شايد بتوان گفت از انسانيت عمومي انقلاب اسلامي يك گام جلوتر بود؛ زيرا براي خميني ره عارف، بسيجي تبلور آرمان هاي عرفاني و حتي گاهي فراتراز آن بود؛ كسي كه حقيقت را در سخت ترين شرايط بيروني به واقعيت پيوند مي زد و.... بسيجي از علت يا زمينه سياسي خود فراتر مي رود زيرا هدف وي فقط دفاع از مملكت و انقلاب در برابر توطئه و هجوم نيست. بسيجي كه تبلور انسان آرماني امام خميني ره است، مرزهاي ملي را در مي نوردد. اين انسان ايراني نيست، جهاني است. در جلد 20 صحيفه نور صص 114-113 حضرت امامره خود كليشه بسيجيان جهان اسلام را به كار برده است. حضرت امام رههمه ارزش ها، رفتارها و آرمان ها را كه در وجود بسيجي به تعين كشيده مي شود، نواي دلنشين تفكربسيجي مي نامد و درتوصيف آن، گاه از فرط ايمان و باور، به ادبياتي عرفاني روي مي آورد: ايشان در جلد 21 صحيفه نور صحفه 52 مي فرمايد: بسيج شجره طيبه و درخت تناور و پرثمري است كه شكوفه هاي آن بوي بهار، وصل و طراوت يقين و حديث عشق مي دهد و ... معراج انديشه پاك اسلامي است كه تربيت يافتگان آن نام و نشاني در گمنامي و بي نشاني گرفته اند. بسيج، لشكر مخلص خداست...
در بحث ادبيات عرفاني، امام حرف هاي جذابي را به نرمي و براي مردم عادي مطرح مي كردند كه ممكن بود موجب شود برخي از قشريون به مخالفت هاي جدي با وي بپردازند. من به خال لبت اي دوست گرفتار شدم/ چشم بيمار تو را ديدم و بيمار شدم را كه همه شنيده اند و فارغ ازخود شدم و كوس اناالحق بزدم/ همچو منصور خريدار سردار شدم. هم يك نمونه ديگر از اين نوع شعرهاي امام است. اما مهم تر از هر آنچه كه در اين موضوع بحث شده است اين نكته قرار دارد كه آيت الله خميني در بسياري از مواقع بحث هاي عرفاني را كه عمدتا منحصر به خواص پنداشته مي شوند در حضور جمع مردم عادي بيان مي كردند:
عالم محضر خداست، در محضر خدا معصيت نكنيد.
و البته تفسير سوره حمد هم كه يك بحث مفصل مجزا را مي طلبد. از ديگر الحاني كه در مجموعه گفته هاي امام يافت مي شود؛ تبلور نگاه عرفاني در عرصه سياست است. كه بعدا از سوي بسياري مورد استفاده قرار گرفت. براي مثال مي توانيد به شيطان بزرگ توجه كنيد كه بعدا توسط خود زمامداران شيطان بزرگ به صورت اصطلاح برنده محور شرارت كه ترجمه ديگر آن، محور شيطاني است. مصادره به مطلوب شد و همچنين اصطلاح هاي شايان تامل مانند اسلام آمريكايي و اسلام ناب محمدي و برخي واژه هاي ديگر كه از عرفان مستقيما به سياست وارد شده اند و هم در گفتمان هاي بين المللي و هم در بحث هاي داخلي توانستند جايگاه مناسبي پيدا كنند.
تلخ ترين لحن مشفقانه امام در برخورد با مسوولان و مديران نظام است و بازخواني تكراري از آنها نشان مي دهد كه وقتي بحث به حق مردم و سلوك مديران مي رسد، چقدر اين امام عارف، مشفق و سالك عالم، لحن جدي پيدا مي كند. بحث دغدغه حفظ نظام و جلوگيري از ايجاد شرايطي كه به نفع نظام نيست حسن ختام اين يادداشت است.
من در تمام اين طول مدت از باب اينكه مقابله بين ما و دستگاه جبار و كفر و اينها بود نگراني نداشتم، لكن حالا نگرانم. در وقتي كه ما بنا داشتيم جمهوري اسلامي تحقق پيدا بكند و بحمدالله خيلي چيزهايش هم تحقق پيدا كرد، لكن نگراني من از داخل خودمان است، از دو جهت كه يك جهتش سبك است، يك جهتش سنگين.
آن جهت سبك اين كارهايي است كه مخالفان و توطئه ها و دسته بندهايي كه مخالفان دارند؛ اين چيز مهمي به نظر من نيست. آنكه مهم است اين ناسازگاري است كه در ارگان هاي اسلامي هست؛ هر جا بروي با هم توافق ندارند، هي دعوت به توافق مي كنند همه، لكن خودشان هم توافق ندارند. اين موجب نگراني است؛ براي اينكه، اين اسباب اين مي شود كه اين كشور به حال تزلزل باقي بماند و اگر يك مدتي به اين حال تزلزل باقي بماند آسيب از خودش پيدا مي شود، يعني داخل خودش آسيب مي بيند. محتاج به اين نيست كه از خارج بيايند و به ما آسيب برسانند. ما خودمان به جان هم مي افتيم و خودمان را از بين مي بريم.
صحيفه امام. ج 12- صص 413-412
|