|
|
|
|
|
پرسه در حومه حرم
حريم گرم محبوب در حاشيه كوير
حرم نزديك است. از بالاي تهران هم كه بنگريم، چراغ هاي نوراني به شب فضاي ويژه اي مي بخشد. طي كردن مسير براي رسيدن به نقطه اي كه پايگاهي در جهان اسلام به شمار مي رود، دشواري ندارد. بسيار ساده مي توان ريل هاي مترو را در واگن هاي برقي پشت سر گذاشت و فاصله چند صدمتري ايستگاه تا حرم را از زير پاشنه پا در كرد. با خودروي شخصي كه وارد محوطه بزرگ و درندشت شويد، مانند ديگر نقاط تهران با مشكل جاي پارك برخورد نمي كنيد.
اتوبوس و ميني بوس هاي زيادي نيز از نقاط مختلف شهر شما را تا حرم مطهر مي رسانند. هر روز و شب سال كه وارد محوطه شويد، چراغ هاي روشن به چشم مي زند و جمعيت انبوه. زوار و مسافر است كه مي آيد. لوازم بيتوته را پهن مي كنند. گرد هم مي نشينند، وضو مي گيرند، زيارت مي كنند، نماز مي خوانند و شب را مي مانند. صبح براي انجام امورشان بار و بنديل سفر را جمع كرده و راهي مي شوند.
بيتوته گاهي امن و راحت، زيارتگاهي ميانه راه تهران - قم كه مسافران تحمل سنگيني بار نديدن را به دل حمل نمي كنند، مي روند و از نزديك مي بينند.
محوطه چند هكتاري وسيع با روشنايي چراغ ها، شب هاي مرقد را جلا مي دهد. جمعيت پويا و زنده اي كه مدام آمد و شد مي كند. اتوبوسي كه عازم سوريه است. مسافرانش به صف ايستاده اند و خوش و بش كنان سوار مي شوند. قرار است از تركيه به دمشق بروند. مصطفي حيدري راننده اتوبوس مي گويد كه از كرمان عازم شده اند. مسافرانش اغلب قوم و خويشند. از كرمان راهي مشهد شده اند و سپس به مرقد آمده اند. بيشترشان يا سالمند هستند يا زوج هاي جوان. كودك، نوجوان و ميانسال ميانشان ديده نمي شود.
اتوبوس بوق هاي جاده اي جذاب را به صدا در مي آورد و لاستيك را روي تن سرد آسفالت مي لغزاند.
عده اي از زن ها با چادرهاي عربي و لهجه اي به همين شكل از جلوي مغازه هاي روي ايوان رد مي شوند. دوررا دور حرم مغازه است با چراغ هاي روشن و فروشندگان خوشرو. ميهمانان بسياري به اينجا مي آيند. لازمه برقراري ارتباط فروشندگان اين فروشگاه ها، خوش خلقي است. هر آنچه شما قصد خريدش را داشته باشيد در اين حوالي يافت مي شود. مغازه سوغاتي فروشي، صنايع دستي و سفال، سوپرماركت و خواربارفروشي، آرايشگاه، رستوران و تعداد زياد ديگري كه از هر نمونه تنها يك فروشگاه موجود است. اجناس، تميز و بسته بندي عرضه مي شود. با نشان هاي بهداشتي. خانواده هاي زيادي دور و بر حرم بساطشان را پهن مي كنند، درمانگاه و باجه هاي تلفن همگاني و مركز مخابرات نيز از ديگر تسهيلات زوار حرم مطهر است.
چند مرد سبزه رو وارد فروشگاه مواد پروتئيني مي شوند. تن ماهي، تخم مرغ، نان و نوشابه اقلام خريد آنان است. مي خواهند شامشان را تهيه كنند. حميدرضا كه شوخ طبع تر از بقيه است، زودتر زبان به ارتباط مي گشايد: آقا ما اهل بوشهريم؛ جنوبي و خونگرم. تهران ماموريت اداري داشتيم، حيفمان آمد حرم نياييم. از طرفي اينجا امكانات خيلي خوبي دارد. وقتي براي ماندن حرم را انتخاب مي كنيم، با يك تير دو نشان زده ايم. از يك سو زيارت كرده ايم و دلمان باز شده، از سوي ديگر شب ارزان و امني را گذرانده ايم. بقيه با لبخند، حرفش را صحه مي گذارند.
زمستان ها كه هوا سرد مي شود، از خيل زوار چيز محسوسي كاسته نمي شود، روز و شب، در هر زمان كه ميهمان ها وارد صحن حرم شوند، ميزباني خوبي از آنها انجام مي شود. در سرماي سرد كويري جنوب تهران، تالارهاي صحن كه مجهز به سيستم گرمايشي مناسب است تا ظرفيت ده ها هزار نفر جمعيت را در خود جاي مي دهند. آب گرم براي وضو گرفتن و سرحال آمدن مهياست. مي شود نفسي پاك نيز از آسمان آبي اين خطه راهي سينه كرد.
از دور و نزديك مي آيند. خانواده اي با خودروي خانوادگيشان وارد صحن مي شوند. به حرم مي روند و زيارت مي كنند. سپس در محوطه باز چند دقيقه اي قدم مي زنند و پله هاي رستوران را به سوي بالا طي مي كنند. در سفره خانه سنتي نيز انواع غذاها پيدا مي شود. در ماه مبارك آش و حليم نيز به سرويس رستوران اضافه شده است. جلايي زاده پدر خانواده درباره حضور خود و خانواده اش در صحن مي گويد: حداقل ماهي يك بار براي زيارت به حرم مي آييم. در منطقه هفت حوض نارمك ساكنيم. بچه ها محيط اينجا را دوست دارند. فضاي حرم هميشه نوراني است. تا عادت نكنيد به آمدن به اينجا نمي توانيد، جلال و شكوه محل را درك كنيد. صداي موسيقي هميشه به راه است. هر وقت از روز كه آمديم تا انتهاي شب، موسيقي مذهبي به گوش رسيده. باقي جملاتش با رسيدن به ايوان و زير بلندگو ايستادن ، زير صداي طنين مديحه سرايي گم مي شود.
پاسگاه فعال است. حاج آقا دهقان از مديران حراست و توسعه حرم مطهر است. با خشنودي و خرسندي از امنيت اينجا صحبت مي كند. ماموران انتظامي با حراست حرم همكاري و رابطه نزديكي دارند. آنقدر كه به سادگي روزي هزاران مسافر از شهرهاي مختلف با رسومات متفاوت به حرم مي آيند. كنار هم مي نشينند و حتي شب، بخشيدن پتو و زيرانداز را از هم دريغ نمي كنند.
اينجا مركز دوستي شيعيان ايران و جهان است. آنها از نزديك با هم آشنا مي شوند. ترك، كرد، عرب، خوزستاني، خراساني و هزاران نفر ديگر، گردشگران زيادي نيز در كنار زائران به حرم مي آيند.
پيرمرد و پيرزن با استكان چاي به تماشاي صحن ايستاده اند و مشغول صحبت به زباني غريبه هستند، خود را ايتاليايي معرفي مي كنند. توريست هستند و درباره امام ره صحبت هاي زيادي شنيده اند. از اشعارش و انديشه هايش، آمده اند تا از نزديك اين حال و هوا را دريابند. تاكنون تخت جمشيد، پاسارگاد، غار علي صدر، غار كتله خور، مشهد مقدس و حرم حضرت معصومه ع را ديده اند. پس از ماه رمضان به كشورشان باز مي گردند. بيستم نوامبر تاريخ برگشتشان است.
از كشورهاي حوزه خليج فارس و خاورميانه نيز براي زيارت به اينجا مي آيند. چند زن به همراه همسرانشان از قطر آمده اند. در پي شان چند لبناني شيعه از كنارمان رد مي شوند. شب هاي ماه رمضان و ماه محرم حال و هواي حرم تغيير مي كند. اگر روز سيزدهم، چهاردهم و پانزدهم خرداد به اينجا بياييد، كثرت جمعيت حيرت زده تان مي كند.
|
|
|
به ياد نقاش كلمه الله
آنها كه حضور مي يافتند از نزديك مي ديدند و آنها كه نبودند از صفحه تلويزيون. بارها و بارها آمد و همچنان تازه بود. حتما يادتان هست. سخن از كلمه الله است. آن نقاشي زيبا كه به شكل روباني آبي رنگ مدت ها بالاي سر حضرت امام خميني ره در حسينيه جماران قرار داشت. چشم ها هنوز آن را از ياد نبرده است. بايد از نقاش كلمه الله هم گفت كه همين يكشنبه تشييع و به خاك سپرده شد.
امين الله رضايي.
او نقاش بود و گرافيست. همين طور خوشنويس، كاريكاتوريست و شاعر. آثار هنري اش را نمايشگاه هاي زيادي به نمايش گذاشتند، چه پيش از انقلاب و چه پس از آن.
در رژيم گذشته موفق به كسب بورس تحصيلي در كشور فرانسه شد، اما به دليل انتقاداتي كه با زبان كاريكاتور از دولت وقت كرده بود، از اين امتياز بي بهره ماند.
از شعر رضايي هم بايد گفت:
برجه
و رنگي بزن دلا
كه زندگي صاف و ساده را
از كودكي
دوباره بياغازيم.
گفت و شنفت و همنشيني خار
به صلاح و فلاح
اين من آزاده نيست
قاصدك نازپرور نازان دامن الوند را
تاب تحمل
اين همه زخم زبان خاربوته هاي بيابان نيست
برجه
و راهي دگر بزن
هواي دگر
شعر، نازان نام دارد؛ سروده امين الله رضايي كه حالا جاي خالي اش براي ما مانده است.
زادگاهش همدان است؛ در سال 1315. در سال 35 رو به گرافيك آورد. محمدعلي بهرامي، استادش شد.
دوستان هنرمند زيادي داشت؛ محمدعلي زاويه مينياتوريست و گرافيست، بيوك احمدي نقاش، محمد تجويدي نقاش و مينياتوريست، علي اكبر صادقي نقاش و گرافيست و مرتضي مميز گرافيست و طراح.
از شعر رضايي بيشتر بايد گفت؛ سراينده مجموعه شعر بر سمند خيال. علاوه بر سروده هاي جدي به بومي سرايي نيز شهرت داشت. سروده هايي به لهجه همداني از او منتشر شده است.
پيكرش روز يكشنبه از مقابل بيمارستان آتيه تشييع و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاك سپرده شد. يادش گرامي.
|
|
|
نام و نشان در گمنامي و بي نشاني
در آن حسينيه بزرگ و ساده و دلباز كوهپايه هاي تهران، مردي نشسته بود كه دلش به گواهي دوست و دشمن براي كشوري اسلامي مي تپيد كه مردمي همصدا و همنفس را در خود جاي داده بود كه همه با هم به فرمان او و در دفعاتي ، بدون دستور مستقيم او بارها به خيابان ها ريخته بودند تا بگويند هرآنچه كه او مي گويد، خواست همه آنهاست و هرچه كه مي خواهد ميلشان است. از زير نگاه مراقب روح الله خميني چيزي ناديده نمي ماند و چشم هاي نافذ او مراقب همه چيزهايي بود كه در ملك مي گذشت. براي توجه به واكنش هاي امام در لحن او دقيق شدن كاري راهگشا و نادر است. تنوع لحن هاي امام ره در بزنگاه هاي مختلف درتاريخ بعد و قبل از انقلاب قابل مشاهده است. قاطعيت كم مانند او در وقتي كه اساس اسلام در معرض خطر بود را كسي نمي تواند فراموش كند و مثال آشنا صد البته صدور حكم سلمان رشدي است. اما همان امام كه در روزهاي سخت هجمه به اسلام آنگونه تندو قاطع و متين واكنش نشان داده، در روزهاي شروع تهاجم عراق به ايران با به كاربردن لفظ سنگ انداختن به حمله افلقي ها به ايران ضمن تحقير آنان بايد شوخي گرفتن تهاجمي كه هنوز از ابعادش خبر چنداني در دسترس نبود به رزمندگان اسلام روحيه دوچنداني مي بخشيد.
داستان هايي كه از روحيه ملايم و لطيف امام خميني ره به وقت رو به رو شدن با مردم نقل شده است، آنقدر فراوان مي نمايد كه ارجاع هر كدامشان مخاطب را از فكر كردن به باقي حكايت ها دور مي كند؛ به جاي آنها مي شود خواست كه مخاطب فقط لحظه اي سعي كند كه تصوير مشهور از رهبر انقلاب اسلامي را به ياد بياورد كه سيني چاي به دست در حال خروج از يك آشپزخانه است. رو به روي اين تصويرها حكمت امام خود را نشان مي دهد كه زودتر از هر كس يا كساني دو پيشگويي ساده را انجام دادند: اول فروپاشي اتحاد جماهير شوروي است و دوم حرف هايي درباره صدام حسين:
اين صدام حسين، من از اول وقتي كه روي كار آمدم، تنبه دادم كه اين ديوانه است، اين عقلش درست كار نمي كند و لهذا، با ديوانگي دارد عمل مي كند و خودش را به هلاكت مي رساند.
بايد ما بترسيم از اين ديكتاتورها در اواخر عمرشان. اواخر عمرشان ديوانه مي شوند اينها. آغا محمدخان قجر هم ديوانه شد آن آخر عمرش، نادر شاه هم ديوانه شد آن آخر عمرش. بعضي شان هم از اول ديوانه اند؛ مثل رضا شاه. از اول ديوانه بود! اين شاه الان به حال ديوانگي و عصبي دارد زندگي مي كند.
اين حكومت حكومت بعثي عراق رفتني است. ان شاءالله.
من يك راه براي تو سراغ دارم و آن راه انتحار است. همانطوري كه هيتلر بعد از آنكه به شكست رسيد خودش را كشت، تو هم اگر مردي و مثل هيتلري خودت را بكش.
روبه روي اين لحن پيشگويانه ، تند و در عين حال گزنده، مي توان خاص ترين زبان امام را ديد كه درگفت وگو با بسيجيان و درباره آنها نمود پيدا مي كند: از خدا مي خواهم تا با بسيجيانم محشور گرداند، چرا كه در اين دنيا افتخارم اين است كه خود يك بسيجي ام صحيفه نور، جلد 21 صفحه 52.
براي فهم بهتر بسيجي موردنظر امام، نقل تكه اي از صفحه 181 كتاب تيرگي درخشان سيد جواد طاهايي، سوره، مهر - 1381 لازم است: براي حضرت امام ره بسيجي سرباز اسلام ناب محمدي يا تشيع بود و مثل اعلا نوع آرمانياز ايرانياني كه حضرت امام ره بدان ها اميد بسته بود. بسيجي، انسان امام خميني ره بود و شايد بتوان گفت از انسانيت عمومي انقلاب اسلامي يك گام جلوتر بود؛ زيرا براي خميني ره عارف، بسيجي تبلور آرمان هاي عرفاني و حتي گاهي فراتراز آن بود؛ كسي كه حقيقت را در سخت ترين شرايط بيروني به واقعيت پيوند مي زد و.... بسيجي از علت يا زمينه سياسي خود فراتر مي رود زيرا هدف وي فقط دفاع از مملكت و انقلاب در برابر توطئه و هجوم نيست. بسيجي كه تبلور انسان آرماني امام خميني ره است، مرزهاي ملي را در مي نوردد. اين انسان ايراني نيست، جهاني است. در جلد 20 صحيفه نور صص 114-113 حضرت امامره خود كليشه بسيجيان جهان اسلام را به كار برده است. حضرت امام رههمه ارزش ها، رفتارها و آرمان ها را كه در وجود بسيجي به تعين كشيده مي شود، نواي دلنشين تفكربسيجي مي نامد و درتوصيف آن، گاه از فرط ايمان و باور، به ادبياتي عرفاني روي مي آورد: ايشان در جلد 21 صحيفه نور صحفه 52 مي فرمايد: بسيج شجره طيبه و درخت تناور و پرثمري است كه شكوفه هاي آن بوي بهار، وصل و طراوت يقين و حديث عشق مي دهد و ... معراج انديشه پاك اسلامي است كه تربيت يافتگان آن نام و نشاني در گمنامي و بي نشاني گرفته اند. بسيج، لشكر مخلص خداست...
در بحث ادبيات عرفاني، امام حرف هاي جذابي را به نرمي و براي مردم عادي مطرح مي كردند كه ممكن بود موجب شود برخي از قشريون به مخالفت هاي جدي با وي بپردازند. من به خال لبت اي دوست گرفتار شدم/ چشم بيمار تو را ديدم و بيمار شدم را كه همه شنيده اند و فارغ ازخود شدم و كوس اناالحق بزدم/ همچو منصور خريدار سردار شدم. هم يك نمونه ديگر از اين نوع شعرهاي امام است. اما مهم تر از هر آنچه كه در اين موضوع بحث شده است اين نكته قرار دارد كه آيت الله خميني در بسياري از مواقع بحث هاي عرفاني را كه عمدتا منحصر به خواص پنداشته مي شوند در حضور جمع مردم عادي بيان مي كردند:
عالم محضر خداست، در محضر خدا معصيت نكنيد.
و البته تفسير سوره حمد هم كه يك بحث مفصل مجزا را مي طلبد. از ديگر الحاني كه در مجموعه گفته هاي امام يافت مي شود؛ تبلور نگاه عرفاني در عرصه سياست است. كه بعدا از سوي بسياري مورد استفاده قرار گرفت. براي مثال مي توانيد به شيطان بزرگ توجه كنيد كه بعدا توسط خود زمامداران شيطان بزرگ به صورت اصطلاح برنده محور شرارت كه ترجمه ديگر آن، محور شيطاني است. مصادره به مطلوب شد و همچنين اصطلاح هاي شايان تامل مانند اسلام آمريكايي و اسلام ناب محمدي و برخي واژه هاي ديگر كه از عرفان مستقيما به سياست وارد شده اند و هم در گفتمان هاي بين المللي و هم در بحث هاي داخلي توانستند جايگاه مناسبي پيدا كنند.
تلخ ترين لحن مشفقانه امام در برخورد با مسوولان و مديران نظام است و بازخواني تكراري از آنها نشان مي دهد كه وقتي بحث به حق مردم و سلوك مديران مي رسد، چقدر اين امام عارف، مشفق و سالك عالم، لحن جدي پيدا مي كند. بحث دغدغه حفظ نظام و جلوگيري از ايجاد شرايطي كه به نفع نظام نيست حسن ختام اين يادداشت است.
من در تمام اين طول مدت از باب اينكه مقابله بين ما و دستگاه جبار و كفر و اينها بود نگراني نداشتم، لكن حالا نگرانم. در وقتي كه ما بنا داشتيم جمهوري اسلامي تحقق پيدا بكند و بحمدالله خيلي چيزهايش هم تحقق پيدا كرد، لكن نگراني من از داخل خودمان است، از دو جهت كه يك جهتش سبك است، يك جهتش سنگين.
آن جهت سبك اين كارهايي است كه مخالفان و توطئه ها و دسته بندهايي كه مخالفان دارند؛ اين چيز مهمي به نظر من نيست. آنكه مهم است اين ناسازگاري است كه در ارگان هاي اسلامي هست؛ هر جا بروي با هم توافق ندارند، هي دعوت به توافق مي كنند همه، لكن خودشان هم توافق ندارند. اين موجب نگراني است؛ براي اينكه، اين اسباب اين مي شود كه اين كشور به حال تزلزل باقي بماند و اگر يك مدتي به اين حال تزلزل باقي بماند آسيب از خودش پيدا مي شود، يعني داخل خودش آسيب مي بيند. محتاج به اين نيست كه از خارج بيايند و به ما آسيب برسانند. ما خودمان به جان هم مي افتيم و خودمان را از بين مي بريم.
صحيفه امام. ج 12- صص 413-412
|
|
|
خاطره
توجه به مردم
يك روز خانم حضرت امام به من گفتند: همان روزهايي كه دكتر اجازه نمي دادند امام زياد با مردم ملاقات داشته باشند، مردم جمع شده بودند و پشت در فرياد مي زدند، اماما، تو را به جان مهدي، ديدار يك دقيقه. آقا در حياط قدم مي زدند و صداي مردم را شنيده بودند. آقا فرمودند: لباس هاي من را بياوريد مي خواهم بروم. حاج احمدآقا به امام گفتند: آقاي دكتر گفته اند شما توي جمع نرويد. ميكرب و بوي عرق جمعيت و اينها ممكن است برايتان خطر داشته باشد. فرمودند: اي كاش دست دشمنان دين اسلام و قرآن به شكلي كوتاه بود تا اين مسوولان امر به من اجازه مي دادند من وسط ميدان آزادي يك اتاقك شيشه اي درست مي كردم و روزها توي آن مي رفتم و مي نشستم تا مردم به راحتي بتوانند مرا ببينند و برايشان صدمه و لطمه اي نباشد كه بخواهند تا اينجا بيايند و مرا ببينند.
مرضيه حديده چي
پا روي مزرعه نگذاريد
اواخر پاييز بود به اتفاق امام و آقاي حاج رضا صدر از طرف بيرون شهر قم به داخل شهر برمي گشتيم. ما از ميان مزارع حركت مي كرديم. مزارع از هم فاصله اي دارند كه گاهي با چوب يا چيز ديگري از هم جدا مي شوند. من و آقاي صدر از ميان مزرعه رد شديم. امام با حالت خاصي فرمودند: بياييد اين طرف و از كنار جاده رد شويم. ما گفتيم آقا اينجا كه الان كشت ندارد. فصل پاييز است اواخر پاييز، ما كه زراعت كسي را پايمال نكرديم. امام فرمودند: شما كه از آنجا حركت مي كنيد ممكن است كس ديگري هم دنبال شما بيايد و ديگري هم... تا آنجا كه به مرور به راه تبديل شود. راه كه شد بعد مورد اشكال مي شود و ممكن است مردم اعتراض كنند كه اينجا راه است و صاحب ملك صدمه بخورد.
عباس زرياب خويي
شما مردم را اذيت مي كنيد
به ياد دارم روزي استاندار كربلا به ملاقات امام آمده بود كه درباره شط العرب يا اروندرود صحبت كند. مترجم اين جلسه شخصي به نام نخجواني بود. حضرت امام سخن بسيار تندي در مورد اروندرود كردند، مترجم ترسيد كه عين را ترجمه كند، لذا به محض اينكه ترجمه غلطي كرد، حضرت امام با او برخورد كردند كه چرا غلط ترجمه مي كنيد! او هم ترسيد و رفت. بقيه ترجمه را طلبه اي به عهده گرفت. حضرت امام به استاندار گفت: اين درست نيست كه شما مردم را اذيت مي كنيد و از ما متوقع هستيد كه چيزي نگوييم. همانطور كه باشاه مخالفيم، با شما هم مخالفيم. شاه به مردم ظلم مي كند، شما هم به مردم ظلم مي كنيد.
آيت الله سيدعباس خاتم يزدي
ساده زيستن
زهرا اشراقي نوه امام خاطره اي از هفت ماه پيش از رحلت ايشان نقل مي كند: در اين هشت سال كه حضرت امام در جماران سكونت داشتند، اصلا از منزل بيرون نرفتند. روزي از ايشان پرسيدم: آقا، شما دلتان نمي خواهد كه از منزل بيرون برويد؟ يا حوصله شما سر نمي رود؟ بالاخره در منزل كوچكي كه مدتي انسان بماند آن هم به مدت هشت سال...؟
فرمودند: نه، براي چه بيرون بروم؟ همه جا درخت هست اينجا هم درخت دارد، همه جا آدم و افراد هستند، اينجا هم افراد مي آيند و من با آنها ملاقات مي كنم. همه جا آسمان دارد، اينجا هم دارد. همه جا ديوار هست، اينجا هم دارد. كتاب بخواهم اينجا هست. هر چه از دنيا بخواهم اينجا هست. بيشتر از اين را مي خواهم چكار؟
|
|
|