نگاه
نوشته اي از محمدرضا درويشي در نقد و بررسي آلبوم سايه روشن مهتاب
دندانه اي در قفل كهن سنگ
|
|
همنوازي سازها در ايران سوابقي دارد. با استناد به گزارش ها و بحث هاي انجام شده در برخي از رسالات موسيقي قديم ايران، مينياتور ها و نقاشي هاي برجاي مانده و برخي نقش برجسته هاي سنگي و نيز تمهيداتي كه برخي از شاعران پارسي گوي چون منوچهري دامغاني، نظامي گنجوي و... در رابطه با همنشيني سازها در موسيقي به كار بسته اند مي توان گفت كه همنوازي سازها در ايران داراي سابقه است. اين همنوازي در قالب هاي حداقلي چون يك ساز ملوديك (بادي، زهي مضرابي يا زهي آرشه اي) و يك ساز كوبه اي و گاه همراه با آواز تجلي مي يافته است. در موسيقي هاي برخي از نواحي ايران نيز هنوز مي توان شاهد هم نوازي تعداد معيني از سازها بود.
افزون بر تركيب هاي دو يا سه نفري، غالباً تركيبات مفصل تري از سازها حداقل در اجراي بخش هاي ريتميك موسيقي شركت مي كرده اند. در ايران دوره معاصر و در حوزه موسيقي دستگاهي، اين بخش هاي ريتميك شامل پيش درآمد، تصنيف و رنگ بوده است. در عين حال طي چند دهه گذشته، قطعات مستقلي نيز براي گروه سازهاي ايراني فارغ از فرم هاي پيش درآمد، تصنيف و رنگ ساخته و اجرا شده اند كه هر يك از ساختار، صدادهندگي و اسلوب هاي معيني در گروه نوازي استفاده كرده اند. قطعات ارائه شده در مجموعه سايه روشن مهتاب از اين زمره است. اگر چه برخي از آهنگسازان به دليل محدوديت هاي موجود در ساختار سازها و نوع صدادهي گروه ساز هاي ايراني و نيز تغيير سليقه و زيباشناسي خود، كار با اين قبيل گروه ها را رها كرده اند، اما هنوز مي توان شاهد آثاري بود- گاه با رويكردهاي جديد- كه توسط گروه سازهاي ايراني اجرا مي شوند.
احسان ذبيحي فر آهنگساز و نوازنده كمانچه از جمله هنرمنداني است كه هنوز سعي دارد به تجربه ها و افق هاي جديدتري در تركيب سازهاي ايراني دست يابد. محدوديت هاي او به عنوان يك جوان كوشا براي پرداختن به چنين امري بر هيچ موسيقيداني پوشيده نيست. وجود شيوه هاي مختلف در گروه نوازي سازهاي ايراني و نبود معيارهاي معين در طبقه بندي اين شيوه ها، مشكلات ساختاري سازهاي ايراني، موضوع چندصدايي يا پوليفونيك ايراني كه با وجود كثرت آثار توليد شده هنوز مراحل تجربي خود را مي گذراند، مشكلات ناشي از پيوند مفاهيم جديد شعري با موسيقي كلاسيك ايراني، نبود پشتوانه در سنت موسيقيايي ايران در به كارگيري همزمان مدها و تناليته ها و بسياري از موضوعات ديگر از جمله مشكلاتي است كه فراراه موسيقيدان هاي ايران و به ويژه جوانان است.افزون بر همه اين ها، فقدان نهادها، انجمن ها و كانون هايي كه حمايت از تجربه هاي جديد و آثار جوانان را در حوزه وظايف خود بدانند مزيدي بر مشكلات پيش گفته است. آهنگساز مجموعه سايه روشن مهتاب به غير از بهره گيري از تجربيات انجام شده در گروه نوازي ايراني، دست به تجربيات جديدي نيز زده است. شاخص ترين اين تجربه ها استفاده از تمهيد پلي مداليته و پلي تناليته است كه در قطعه هاي بهار غم انگيز و غريبانه به كار بسته است.
به عنوان نمونه در بهار غم انگيز مدهاي دشتي و چهارگاه با مبناهاي مختلف صوتي به طور همزمان به جريان مي افتند. همزماني مدها و تناليته ها كه ناشي از برداشت آهنگساز از مفاهيم شعر بهار غم انگيز است اگرچه در قالب گروه سازهاي ايراني تمهيدي جديد است اما با شيوه هاي مختلفي از اوايل قرن بيستم ميلادي توسط آهنگسازان مغرب زمين به كار بسته شده است. موفق بودن اين شيوه در گروه سازهاي ايراني و در ارتباط با فواصل و كيفيات نغمگي موسيقي دستگاهي از مسير اقبال يا عدم اقبال شنوندگان اين موسيقي خواهد گذشت. در عين حال اين امر فارغ از تأثيرات آن بر شنونده و موفقيت يا عدم موفقيت آن در بيان مفاهيم شعر، حاوي شجاعتي قابل تحسين و تلاشي جسورانه است. ديدگاهي كه در لحظاتي حزن دشتي را باشكوه چهارگاه به طور همزمان طالب است. اگر چه تكنيك پلي مداليته بهانه اي براي به جريان انداختن موسيقي و انتقال برخي مفاهيم است، اما:
تو خود بهانه خويشي، بي بهانه مگرد
بهوش باش كه هر نقطه دام دايره اي است!
«سايه»
در قطعات اين مجموعه، چگونگي استفاده از تنبور نيز مي تواند مورد بحث قرار گيرد. تنبور را يك ساز عرفاني مي دانند؛ اماعرفاني بودن تنبور به اعتبار مقام ها و رپرتوار اجرا شده توسط آن است نه ساختارش. اين ساز در حوزه فرهنگي و اعتقادي اهل حق به اعتبار مقام هاي اجرا شده توسط آن، سازي عرفاني است اما اين ساز در عين حال يك ساز ملي ايران نيز هست كه مي تواند در خارج از قلمرو فرهنگي و اعتقادي اهل حق به عنوان يك ساز مورد استفاده قرار گيرد. در چنين موقعيتي تنبور البته مي تواند تغييراتي را بر حسب لزوم در تعداد وترها يا دستان ها پذيرا گردد؛ هم چنان كه در قطعات موجود در مجموعه سايه روشن مهتاب شاهد چنين تغييراتي هستيم.
در اين مجموعه از اصل يا وارياسيون هايي از گوشه هاي رديف دستگاهي و موسيقي نواحي ايران استفاده شده است كه به عنوان نمونه مي توان به گوشه هاي گيلكي و غم انگيز در قطعه بهار غم انگيز و نغمه اي از خراسان در قطعه برگ ريزان و... اشاره كرد. در اين قطعات از امكانات سازهاي ايراني در حد مطلوب و مستقل بهره برده شده و در شكل دادن به چند صدايي هاي موجود در اين قطعات نيز سعي شده كه از خصوصيات نغمگي اين قطعات استفاده شود؛ اگرچه در مواقعي شاهد تسلسل هايي از آكوردها هستيم كه منشأ آنها چيزي جز هارموني تيرس غربي نيست حتي اگر در فرنكسيوني متفاوت از ماژور و مينور تصور شده باشند.مجموعه سايه روشن مهتاب حاصل يك فعاليت نوگرايانه دانشجويي است كه فقط به سعي آهنگساز و همراهي و همدلي نوازندگان و خوانندگان شكل گرفته است. اين مجموعه اگرچه در مسير يك دوره از تجربيات گروه نوازي در ايران قرار مي گيرد، اما حاصل تجربياتي نو و شجاعانه از نسل امروز ايران است كه حتماً پديد آورندگان آن به نقاط قوت و ضعف آن نگاهي دقيق و عميق خواهند داشت:
كليد در اميد اگر هست شماييد
در اين قفل كهن سنگ چو دندانه بگرديد!
«سايه»
|