سه شنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۳
اجتماعي
Front Page

افسانه طلاق خوب!
آيا چيزي به نام «طلاق خوب» وجود دارد؟
005934.jpg
بسياري از زنان آمريكايي براي داشتن زندگي بهتر با ديد خوش بينانه، براي دستيابي به شريك تازه اي در زندگي و يا داشتن زندگي مجرد، خانه و آشيانه را از هم پاشيده و به طلاق روي مي آورند و دوست ندارند به نتايج دردانگيز و رنج آور طلاق فكر كنند. اما اين زندگي رنج آور گاه و بيگاه در فرهنگ آمريكايي به تصوير كشيده شده است.
رمان معروف من كريمر عليه كريمر و فيلمي كه بر مبناي آن ساخته و برنده جايزه آكادمي شد، تأثير مشكل آفرين طلاق را به خانه ها آورد. چند سال بعد كتاب «رشد غيرمنتظره طلاق» نوشته جوديت اس والراشتاين، جوليا ام لوئيس و ساندرا بليكس  لي با موضوع طلاق سر و صداي زيادي به راه انداخت.
يادم هست سال ها پيش وقتي واحدي را در جامعه شناسي مي گذراندم، رقم طلاق ۲۵ درصد برآورد شده بود و حالا با سرشماري هاي اداري اين رقم به ۵۰ درصد رسيده است و با آمار دقيق تر مركز آمار ملي بهداشت و سلامت آن را ۴۳ درصد تخمين زده اند.
به هر حال، هر كدام كه درست باشد، ارقام طلاق به شكل چشم گيري رو به  افزايش است. با رسيدن شماره طلاق به يك ميليون در سال، رقم بچه هاي طلاق زير ۱۸ سال هم به يك ميليون مي رسد. عجيب اين است كه هيچ احساس خطري از اين بحران ملي به چشم نمي خورد. زشتي طلاق از ميان رفته و به شكل يك روال عادي درآمده است. يادتان هست كه زماني واژه «خانواده از هم پاشيده» آفت و بلايي به حساب مي آمد. امروز ترس و وحشت از طلاق به كلي از فرهنگ آمريكايي ها محو شده است.
در نوول تازه من «طلاق بي نقص و ايده آل!» پدر و مادر يك پسربچه با خوش بيني توأم با افكار آمريكايي شان بر اين باورند كه با فهم و درك و منطق مي شود طلاق را رضايت بخش كرد.
تامي پسر خانواده در سال اول كالج درس و بحث را كنار مي گذارد و راهي ميدان كار مي شود. از كاري به كار ديگر... چنان در چرخ و فلك احساس خود مي افتد كه بر همه اطرافيانش اثر مي گذارد. همه دوستان، پدر و مادر بزرگ، صاحب كاران، پدر و مادرش معتقدند كه اگر به فرزندان عشق و محبت كنيد، طلاق و جدايي برايشان بي مسأله و آسان مي شود، اما به نظر من طلاق بي درد و رنج يك افسانه پردازي و خيال بافي وهم انگيز آمريكايي است.
لاري سوليوان يك روانكاو تحليل گر اهل نيويورك مدت سي سال است با زوج هاي مختلف و بچه هاي طلاق يا مجردين سروكار دارد. او معتقد است كه مردم اين مرز و بوم فكر مي كنند كه طلاق را مي شود با موفقيت فيصله داد. بي ترديد آنها دچار خيال بافي و توهمند. به اين معني كه خيال مي كنند چون در همه كارها موفق بوده اند، در كار طلاق هم موفق خواهند بود.
والراشتاين و همكاران نويسنده اش با وجوه ديگر اين وهم و خيال برخورد مي كنند. آنچه گمراه كننده است اين كه مردم هر بحراني را براي بچه ها موقتي و گذرا مي انگارند. بر اين باور كه كودكان وقتي خوشحال اند كه پدر و مادرشان خوشحال باشند، در كتاب اشاره شده كه با هم بودن پدر و مادر نقش مهمي در امنيت خاطر بچه ها دارد و خوشحال بودن يا نبودنشان باعث به هم زدن اين امنيت نخواهد شد.
مگي زن سي ساله اي كه در منهتن زندگي مي كند مي گويد بعضي ازدواج ها به قدري مشكل زاست و ناهم خواني دارد كه حفظ آن بيهوده و غيرممكن است. او خود چنين ازدواجي داشته. شوهرش در سفرها زني ديگر اختيار كرده و به همين دليل مگي و شوهرش مدام در حال جنگ و جدال بوده اند. اين وضع بسيار غم انگيز بود چون كه هميشه دروغ مي گفت. مطمئن بودم كه بايد به اين وضع خاتمه دهم. زيرا تربيت و رشد بچه ها در چنين حال و هوايي وحشتناك بود . حالا مگي ۴ سال است كه تنها زندگي مي كند؛ درست مثل زماني كه با شوهرش بود. او با مردمي كه مي گويند به خاطر بچه ها بايد ماند و زندگي كرد مخالف است.
جواب مگي گواه خوبي از طرز فكر پدران و مادران امروزي است. در گذشته اي كه رقم طلاق به ۲۵ درصد مي رسيد مردم بيشتري به خاطر بچه ها با سختي هاي زندگي مي ساختند و مي ماندند. اما امروز ما اول به منافع خود مي انديشيم و اميدواريم كه بچه ها نيز خيري عايدشان شود.
لاري سوليوان مي گويد: «بسياري از پدر و مادرها خودخواه و خودمحورند. آنها كاري مي كنند كه به نفع خودشان است و با خود مي گويند كه اين براي بچه ها خوب است. آنها نمي دانند كه ۹۹ درصد چنين بچه هايي هميشه در غم و اندوه خواهند ماند.»
براندون يك وكيل ۶۳ ساله اهل نيوجرسي بيش از سي سال پيش زماني كه طلاق در جامعه بسيار نكوهيده بود و به ندرت صورت مي گرفت، از همسرش جدا شد. او مي گويد: فشار زيادي براي نگهداشتن و حفظ اين ارتباط بود.
نظر استانفورد جي لات وين كه طلاق خالي از دردسر و رنج را غيرممكن مي داند اين است:«مرد خود را مي فريبد كه هر چه بايد بشود مي شود و نمي توان تقدير را عوض كرد و طلاق تأثير بدي روي بچه ها نخواهد داشت.» زن خود را مي فريبد كه از زندگي اش چيزي نمانده و تنها بچه ها هستند. مسلماً  طلاق شوك تكان دهنده و زخم عميقي بر روح بچه هاست و بايد در كاهش اثر اين شوك تدبيري بينديشيم ولي باز مي بينيم بيشتر اختلافات بر سر نگهداري بچه هاست.
وقتي كتاب كريمر عليه كريمر منتشر شد يك دختر دبستاني به من نوشت.«آيا پدر و مادرت از هم جدا شده اند؟» واقعاً  ماتم برده بود كه نظر يك بچه را مي ديدم چون بيشتر جواب ها به كتاب من از طرف بزرگسالان بود.
تا به حال كسي نمي دانست كه وقتي ۵ ساله بودم پدر و مادرم از هم جدا شدند. در سال ۱۹۴۰ در برانكس- محلي كه ما زندگي مي كرديم- واژه طلاق به گوش ها ناآشنا بود و فقط در ميان ثروتمندان و هنرپيشگان هاليوود اتفاق مي افتاد. اين كار از نظر اجتماعي آن قدر شرم آور بود كه هرگز در اين مورد با دوستانم صحبت نكرده بودم.
من فقط يك بار ازدواج كردم، دو پسر دارم و با همسرم جودي ۳۶ سال است كه زندگي خوبي داريم.
كتابهاي من از مشكلات زندگي خودم و ديگران خلق شده، طلاق پدر و مادرم كه عناصر تركيب  دهنده عاطفه من بود چيزي است كه هميشه با آن سر و كار دارم و اين مرا به نوشتن موضوع اين كتاب رهنمون شد. پدران و مادراني كه جدايي را مشكلي براي بچه ها نمي بينند سخت در اشتباهند. اين چيزي است كه با تمام احساس مي گويم دوران كودكي حتي در خانواده هاي منسجم و بي مسأله خالي از دغدغه و رنج نيست و شكست در ازدواج و از هم پاشيدگي خانواده پايه گذار خدشه اي مضاعف در بناي احساس كودك خواهد بود.
ممكن است دوران سخت بچه طلاق بودن را از سر بگذرانيد و بر آن غلبه كنيد چنان كه مردم زيادي اين كار را كرده اند، اما پدران و مادراني هستند كه غلبه و رهايي از اين درد هميشه برايشان مشكل بوده است.
پيتر سي و دو ساله و در شمال نيوجرسي زندگي مي كند. نه ساله بود كه پدر و مادرش از هم جدا شدند. او كه بعد از سالها روان درماني ازدواج كرد و تازگي ها پدر شده مي گويد:«طلاق پدر و مادرم موقعي روي داد كه ما بچه ها ديگر حرف اول در خانواده نبوديم. پدر و مادرمان هر كدام به خود و منافع شان فكر مي كردند و اين براي خانواده يك سرخوردگي خيلي جدي بود. من به پدران و مادران توصيه مي كنم كه با تمام تلاش از طلاق اجتناب كنند، براي پدر و مادرها آسان است كه بگويند خانواده ناشاد بسيار آسيب آفرين  تر از طلاق است،اما من هرگز اين را قبول ندارم.»
توصيه بيشتر دست اندركاران با تجربه اين است كه قبل از جدايي به يك مركز مشاوره مراجعه كنيم.
استانفورد جي لات وين وكيل دعاوي خانواده مي گويد:«بهترين كار قبل از طلاق مشاوره با كارشناسان ازدواج است و زن و شوهر ها بايد با هم در جهت برآوردن احتياجات كودكان و فرزندان خود تلاش كنند.»
به احتمال قوي طلاق بي نقص و ايده آل وجود ندارد. اما ممكن است طلاقي موفق تر داشت. از آنجا كه فرهنگ ما به نتايج وخامت بار طلاق بي اعتناست، اميد من اين است كه براي طلاق موفقيت آميز هم مانند ازدواج موفق، به سختي تلاش شود.
و بايد به ياد داشت كه اگر مشاوره با پدران و مادران براي فرزندانشان ثمربخش است، ما مديونيم كه با مشاوره و استفاده از راهكارهاي مفيد، عوامل خانمان برانداز طلاق را كاهش دهيم.
نوشته: اوري كرمن
ترجمه: منير تيموري

راه زندگي
بدون خشم زيستن راتجربه كنيم
005931.jpg

هريك از ما در طول شبانه روز نسبت به خطاهاي رانندگي، تأخير، بي انضباطي و نامرتبي ديگران خشم خود را بروز مي دهيم. خشم يك انتخاب و همين طور يك عادت است و مانند هر عاطفه اي از طرز تفكر ما سرچشمه مي گيرد. خشم مسأله اي نيست كه فقط براي تعداد معدودي اتفاق بيفتد بلكه بسياري از مردم وقتي با شرايطي مواجه مي شوند كه بر وفق مرادشان نيست خشمگين مي شوند و در واقع خشم يك واكنش اكتسابي نسبت به ناكامي است. بسياري نيز بر اين باورند كه ممكن است با ابراز خشم به خواسته خويش برسند. به عنوان مثال مادري را در نظر بگيريد كه نمي تواند بر خشم لجام گسيخته خود تسلط يابد. او دائماً از دست رفتارهاي بد بچه هايش عصباني مي شود ولي ظاهراً او هر چه بيشتر عصباني مي شود رفتار بچه ها نيز بدتر مي شود و تنها چيزي كه عايدش مي شود، جنگ و نزاع است كه تمام زندگي او را در بر مي گيرد و او را از رمق مي اندازد؛ زيرا هيچگاه بروز خشم نتوانسته رفتار ديگران را تغيير دهد و جز تشويق ديگران به ادامه رفتار سابقشان و لذت بردن آنها از خشم شما و در نهايت به خطر افتادن سلامتي هيچ منفعت ديگري ندارد.
خشم و سلامتي
از لحاظ فيزيولوژي، خشم مي تواند باعث بالا رفتن فشار خون، زخم معده، خارش بدن، تند شدن ضربان قلب، بي خوابي، خستگي مفرط و حتي بيماريهاي قلبي گردد. خشم از لحاظ روحي و رواني نيز لطمات بسياري در بردارد. از لحاظ رواني، خشم روابط محبت آميز طرفين را از هم مي گسلد. در روابط في مابين دخيل مي شود، باعث احساس گناه و افسردگي مي گردد و معمولاً نوع رفتار را تحت كنترل ديگران قرار مي دهد.
تدابيري جهت زدودن خشم
در اكثر مواقع مردم بر وفق مراد ما عمل نمي كنند و افراد بسياري وجود دارند كه اعتقادات ما را قبول ندارند پس هربار كه با اين گونه اشخاص برخورد مي كنيد به جاي آن كه بابت رفتار و عقايدشان، واكنش غضب آلودي بروز دهيد به خود يادآوري كنيد كه قرار نيست مردم با همه گفته ها، افكار، احساسات و كردار من موافق باشند. در اين گونه مواقع بهترين راه براي از بين بردن خشم آن است كه سعي كنيد به محض آن كه احساس كرديد در حال از كوره در رفتن هستيد به مدت پانزده ثانيه خشم خود را به تأخير بياندازيد و به تدريج اين فواصل زماني را در هنگام خشمگين شدن تان افزايش دهيد. زيرا به تأخير انداختن خشم برابر با تسلط يافتن برآن است و با سعي و تلاش فراوان مي توانيد كاملاً خشم خود را از بين ببريد. البته در پاره اي از مواقع وقتي كه مي خواهيد با ابراز خشم خود به بچه هايتان درس عبرت دهيد مي توانيد خشم خود را به طور تصنعي بروز دهيد، صداي خود را بلند كنيد و قيافه عبوسي به خود بگيريد اما طوري عصباني نشويد كه باعث ناراحتي جسم و روحتان گردد.
در خاتمه سعي كنيد در لحظه اي كه دچار خشم مي شويد به خاطر بسپريد كه هر كسي از اين حق مسلم برخوردار است كه بنابه خواسته خود رفتار كند و اين كه اگر شما از آن شخص بخواهيد كه رفتارش را مطابق ميل شما تغيير دهد در واقع باعث تداوم خشم خود خواهيد شد. بنابراين همان طور كه شما اين حق را داريد كه كاري را بنا به خواسته خود انجام دهيد به ديگران هم اين اجازه را بدهيد كه طبق روش و خواسته خود رفتار كنند.
به گفته وين داير: خشم را مي توان از بين برد ولي اين كار مستلزم ايجاد افكار مثبت و آرامش بخش و رسيدن به اين باور است كه خشم يك خصيصه طبيعي و انساني نيست.
لادن نصيري

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |