|
|
«ناظم حكمت» شاعر بلندآوازه ترك، در ايران نامي آشناست و شعرهايش از مدت ها پيش به فارسي ترجمه شده است: شعرهايي زيبا، تأثيرگذار با درون مايه اي قوي و انساني. اما در بين شعرهاي ناظم حكمت شعر بلند «مناظر انساني سرزمين من» جايگاه ويژه اي دارد. گر چه ناظم حكمت در سرودن اين شعر هم مثل بقيه شعرهايش از زبان محاوره مردم و آهنگي برخاسته از هم نشيني واژگان بهره مي برد و مثل بقيه شعرها، اين شعر بلند هم در نوع خود جالب و خواندني است. ولي كليت اين اثر و فضاي خاص آن و محتوايي كه شعر در پي به تصوير كشيدن آن است، در حدي است كه اين متن بلند را با شعر به مفهوم رايج كلمه متمايز مي سازد. به عبارتي «مناظر انساني ...» تنها شعر نيست، بلكه مجموعه اي است از شعر، داستان، تاريخ و حتي جغرافياي سرزميني كه شاعر در آن متولد شده و زندگي كرده است و به اصطلاح اين شعر بلند در حقيقت آن گونه كه مصطلح است يك «شعر _ زندگي نامه» است؛ اما نه درباره زندگي و سرگذشت خود شاعر، بلكه زندگي نامه اي درباره مردم تركيه و دردها و رنج هاي اين مردم. البته نه همه مردم، بلكه مردم عادي، مردمي كه در كوچه و بازار شهر و روستاها صبح تا شب زحمت مي كشند، عرق مي ريزند و چرخ زندگي را مي چرخانند.
مردمي كه برخي در روزهاي آزادي شاعر در كنار وي زندگي كرده اند و برخي در زندان هاي تركيه. زندانيان تيره بختي كه از شدت فقر و بي دانشي به سوي بزه كاري كشيده شده اند و به جرم خلافكاري و گاه خلافي جزئي به زندان افتاده اند. مردمي كه بي هيچ ادعايي زحمت مي كشند، كار مي كنند و چرخه هستي را مي چرخانند و تاريخ را مي سازند، تاريخ سازاني كه هيچ گاه نامشان در تاريخ هاي رسمي تاريخ نويسان نمي آيد.
پس ناظم حكمت در پي نوشتن چنين تاريخي است، تاريخي از مردم، چه عادي، چه بزه كار، چه مبارز و چه متفكر و حتي شاعر و نويسنده و هنرمند. شعر «مناظر انساني سرزمين من» چنين شعر و تاريخي است. شعري كه آن را ناظم حكمت در زندان و در سال ،۱۹۴۱ يعني هنگام آغاز حمله آلمان نازي به روسيه مي سرايد و با نگاهي به گذشته هاي دور و نزديك، تاريخ بين دو جنگ جهاني اول و دوم سرزمين و مردم سرزمين اش را به شعر مي كشد:
و اين قطار، قطار شعر است كه تا چند لحظه ديگر از ايستگاه به راه مي افتد مي رود تا همراه با مسافران _ كه همگي از محكومان زنداني اند _ به گشت و گذاري شاعرانه بپردازند، هر چند نه در جهان واقع و عيني، بلكه در تخيل و خاطره شاعر:
و در همين رفت و آمدهاست كه شخصيت هاي شعري «مناظر انساني» يكي يكي از راه مي رسند و قطار با مسافرانش به راه مي افتد. با شخصيت هايي چون كمال كه پسربچه اي است پنج ساله، ادويه خانم كه يك دامادش پيش نماز است، دختري كه كارگر جوراب بافي است و ديگران از زن و مرد و پير و جوان، كه تعدادشان زياد است. اما در بين اين افراد چند نفري هستند كه از شخصيت هاي اصلي داستان اند، شخصيت هايي كه در همين ايستگاه آغازين سوار قطار مي شوند، مثل خليل، فؤاد و سليمان و نيز كريم كه نوجواني بيش نيست، كه تا پايان سفر و شعر حضور دارند. شاعر مسافران يا زنداني ها را يكي يكي معرفي مي كند، يا مستقيم يا غيرمستقيم:
و دو دوست فؤاد در حقيقت همان خليل و سليمان اند كه پيش از اين نامشان رفت. شعر با حركت قطار آغاز مي شود، جان مي گيرد و پيش مي رود، با تصويرهايي از درون و بيرون قطار و از چشم اندازهاي طبيعت و انسان:
در همين گزارش جزء به جزء حركت ها و انسان هاست كه شعر شكل مي گيرد و حتي موسيقي خود را از موسيقي حركت چرخ هاي قطار بر ريل به دست مي آورد:
|
|
بدين ترتيب شعر شكل مي گيرد و در طول آن شاعر مثل راوي ناظر داستان يا داناي كل، در همه جا حضور دارد، گاه در داخل واگن ها، كنار محكومان، گاه در بيرون قطار بين مردم كوچه و بازار، و گاه در اداره هاي دولتي و در بين دولتمردان و طبقه مرفه و مسلط جامعه، بويژه آنجا كه شاعر سرنشينان قطار اولي را مدتي به حال خود وامي گذارد و به سراغ قطار دومي مي رود كه با اندكي فاصله زماني از همان ايستگاه حيدرپاشا به راه مي افتد البته به سمت مقصدي معلوم، قطاري كه قطار سريع السير آناتولي است، لوكس و تميز و مرتب با مسافراني از قشر مرفه جامعه از تاجران، دلالان، نظاميان و حتي خارجيان و در چنين گشت و گذاري است كه شاعر با تلفيقي از شعر، داستان، خاطره، تاريخ و سرگذشت، به بازگويي گوشه اي از تاريخ و سرنوشت وطنش مي پردازد، آن هم در فاصله بين دو جنگ جهاني، و به قول خودش تاريخ قرن بيستم «وطنش را مي نويسد». از آغاز جنگ جهاني اول و جنگ امپراطوري عظيم عثماني با اروپاييان و در نهايت شكست و سقوط امپراطوري كهن سال عثماني (تركيه) و پي ريزي جمهوريت و تشكيل دولت جديد در بازمانده اين امپراطوري بزرگ، كه پرداختن به تك تك آنها البته از حوصله اين مقال بيرون است.
مجموعه اين حادثه ها و سرگذشت هاست كه از شعر بلند «مناظر انساني سرزمين من» شعري مي سازد خاص و خواندني، شعري بلند كه در هفده هزار سطر سروده شده است و خود بازمانده شعري است به مراتب بلندتر _ كه به قول شاعر در شصت هزار سطر سروده شده بود _ و بقيه شعر به دليل پراكندگي در دست دوستان و آشنايان دور و نزديك به مرور زمان از بين رفته و آنچه در اين كتاب گردآمده تنها بخش باقي مانده اين حماسه داستاني بلند است، كه به تازگي توسط مترجم خوب و توانا، ايرج نوبخت از تركي استانبولي به فارسي ترجمه شده است، با زبان و بياني ساده و صميمي، البته به نوعي آهنگين و دلنشين. گفتني است كه اصل شعر در پنج دفتر يا مجلد تنظيم و تدوين شده است، كه در ترجمه به فارسي و چاپ، به خاطر اين كه دفتر پنجم شعر، در مقايسه با ديگر فصل هاي آن بسيار كوتاه است، همراه با دفتر چهارم در يك جلد چاپ و منتشر شده است، كه مجالي مناسب است براي دوستداران شعر به ويژه شعرهاي شاعر خوب و بلند آوازه اي چون ناظم حكمت.