خشايارفهيمي،اولين مدل حرفه اي طراحي و نقاشي در ايران
كسب و كار غير منتظره
قبلا نيروي بدني بيشتري داشتم كه از اين فاكتور استفاده مي كردم. الان بيشتر تكنيك را اعمال مي كنم. يا تكنيك خسته نشدن يا تحمل خستگي يا رفتار ساكن بودن
ليلا درخشان
ساعت ها در يك حالت ايستادن و فيگور و ژست هاي مختلف گرفتن، قطعا در نظر بيشتر ما يك جور له كردن زمان تصور مي شود. اما وقتي پاي صحبت هاي خشايار فهيمي مي نشينم درست عكس آن ثابت مي شود، تا جايي كه او دريچه جديدي از دنياي هنر به روي ما مي گشايد.
خشايار فهيمي مدل را از تلفيق تئاتر، يوگا وعرفان و سرازير كردن آنها در تمامي وجود خود ساخته تا هر چه بيشتر به طراحي هاي طراحان حس و حال دهد. به اين قضايا جنون با هنر را هم اضافه كنيد و در ناميدن او به عنوان اولين مدل حرفه اي طراحي و نقاشي در ايران شك نكنيد.
هر كسي مي تواند مدل طراحي شود؟
نه، بين مدل شدن و مدل بودن خيلي فاصله است. اتفاقا به خاطر همين مساله من هميشه با استادان دعوا دارم و تعجب مي كنم از اينكه در كلاس هاي نقاشي، استادي فرضا كارگري را به عنوان مدلينگ انتخاب مي كند. درحالي كه هرچيزي الفبايي دارد. همانطور كه زبان، موسيقي و... الفباي خاص خودشان را دارند، مدلينگ هم الفباي مخصوص به خود را دارد.
چه اتفاقي شما را به سمت اين كار، آن هم به صورت حرفه اي كشاند؟
تقريبا سال 77 بود كه براي آموزش طراحي به كلاس هاي هانيبال الخاص رفته بودم. يك سال اول مثل بقيه شاگردان طراحي مي كردم تا اينكه مدل كلاسمان به دلايلي براي هميشه غيبت كرد. بعد از آن بچه ها به صورت گردشي مدل مي شدند تا اينكه هرگاه نوبت من مي شد نتيجه متفاوتي به دست مي آمد. بعد از آن واهيك هارطونيان به من پيشنهاد داد كه به صورت حرفه اي اين كار را بپذيرم و به هرحال من هم پذيرفتم.
در مورد اينكه هر كس نمي تواند مدل حرفه اي طراحي شود، بيشتر توضيح دهيد؟
وقتي يك مدل را مي كشند، اومكتوب مي شود يعني تبديل به يك متن تصويري با زبان خودش مي شود. با تلاقي نقطه ها خط را ايجاد مي كند و تلاقي خط ها سطح و در نهايت تلاقي سطح حجم را ايجاد مي كند. پس اين مساله اول يك جسارتي مي خواهد كه اين جسارت در واقع بخش اعظمي از هنر را تشكيل مي دهد. ولي من نمي دانم كه چگونه انساني كه شفاهي است به عنوان مدل انتخاب مي شود.
منظورتان از انسان شفاهي چيست؟
انسان شفاهي همان است كه براي امضا كردن هم انگشت مي زند و صرفا به صورت اتفاقي مدل مي شود.
مگر انسان شفاهي چه رفتار خاصي بايد داشته باشد؟
مسلما اين انسان شفاهي نمي تواند آن رفتار متقابل را ايجاد كند و اين شديدا باعث مي شود كه ازنگاه طراح يا نقاش تبديل به شيء شود و آن وقت است يك مدل جاندار با تمام خواصش هيچ فرقي با چهارپايه نخواهد داشت و اين يعني ابتذال. البته نه اينكه شيء شدگي خودش ابتذال باشد. چون انسان هم به نوعي شيء است. ولي رفتار شيء نبايد با او باشد و اينجاست كه تعبير حرفه اي مدل پيش مي آيد كه من تا اين لحظه به شدت جلو اين ابتذال را گرفته ام كه البته هيچگاه نمي توانم تلاشي را كه واهيك هارطونيان درتئوريك كردن اين قضيه داشته ناديده بگيرم.
قبل از مدل شدن، تجارب قبلي هم به شما در اين كار كمك كرد؟
بله، براي خود من تئاتر خيلي به كمك مدلينگ آمده. گاهي وجهي از مدل شدن مثل بازي ثابت است يا استاتيك حركتي كه مكانيك نيست و در عين اينكه ايستاترين فرم را دارد، متحرك ترين محتوا را دارد. در يك لحظه فرم واحد از زوايه هاي مختلف به تعدادكساني كه مشغول به كارند تكثير مي شود. يوگا هم بهترين معلم براي تمركز بوده.
وقتي طراحان مدل شما را طرح مي زنند، بعد از اتمام كار با نگاه به كارها چه احساسي بر شما غالب مي شود ؟
مي توانم بگويم خيلي بارهاي رواني مدل از طريق طراح خالي مي شود. بارها پيش آمده غم هاي مرا طراحان كشيده اند و من خالي شده ام كه البته اين به قدرت طراح خيلي بستگي دارد. يعني طراح بايد يك جور شناخت از زبان تصوير داشته باشد تا بتواند اكسپرسيو مدل را بيشتر حس كند و همين شناخت هاست كه روزهايي كه بيمارم، طراحان خشايار بيمار را كشيده اند و روزهايي كه خوشحالم، خشايار خوشحال كه همين مساله به من انرژي مي دهد. وقتي تصويري كشيده مي شود به هر حال از درون طراح رد مي شود و حتما يك استحاله صورت مي گيرد و من بارها ديده ام چيزي اضافه تر از خودم داشته، چرا كه از درون يك فاعل ديگر رد شده و مسلما آن هم چيزي كم يا اضافه كرده. در واقع اين مساله مدلينگ و طراح شديدا دو طرفه است، يك جور دادن و گرفتن همزمان است و همين است كه باز به اين بحث مي رسيم كه هركسي حق ندارد مدل شود.
ساعت ها در يك حالت ايستادن و مدل هاي مختلف گرفتن، ساختن با اين وجه كار چگونه است؟
اين كار في النفسه رياضت است و تداوم اين كار باعث به وجود آمدن نوعي آمادگي در كل آناتومي مي شود. كميت، كيفيت را ارتقا مي دهد. من قبلا نيروي بدني بيشتري داشتم كه از اين فاكتور استفاده مي كردم. الان بيشتر تكنيك را اعمال مي كنم. يا تكنيك خسته نشدن يا تحمل خستگي يا رفتار ساكن بودن. به هر حال من فكر مي كنم تمام هستي سختي است، يعني چيزي غير از اين نيست. توي يك نگاه مثل جابه جا كردن بار، ولي شايد اين بار خودت هستي كه خودت را جابه جا مي كني.
بعد از مدل شدن طراحي را كنار گذاشته ايد؟
تاحدي بله، به هر حال تا چيزي را از دست ندهيم چيزي به دست نمي آوريم، وگرنه انسان خيلي محدود مي شود.
وقتي مدل هستيد جسم و فكرتان با هم درگير اين كار مي شوند؟
در لحظه هاي مدل شدن دقيقا فرصتي است براي هر كاري غير از آن كاري كه داري انجام مي دهي و من از پتانسيل تكنيكي كه طي اين سال ها به دست آورده ام بيشتر مصرف مي كنم و ذهنم آزاد است. يعني فيزيك بدن، كار خودش را انجام مي دهد و متافيزيك هر كار ديگري را كه بخواهد انجام مي دهد.
حرف از تكنيك زديد، تكنيك مدل شدن چگونه تعريف مي شود؟
قدرت كنترل تك تك اعضاي بدن و تا زمانيكه اين دستورات را به صورت ذهني تكرار كني، بعداز مدتي احتياج به تكرار ندارد. در واقع ملكه ذهن تنت مي شود.
آيا مدل شدن به مرور به تكرار گرائيده نمي شود؟
تكرارش هر بار تكثر است و اين باعث مي شود كه عادت نشود، چون عادت انسان را خسته مي كند.
تكثر در چند وجه؟
دو بخش: اول تكثر فرم است و دوم تكثر محتوا. تكثر فرم هماني است كه در ابتدا تحت عنوان مدل فكر مي كني فقط آن كسي كه روبه روي تو است در حال طراحي است و پشت سرت را نمي بيني، يعني سطحي نگاه مي كني و محكومي به اينكه يك كليت واحد در تمام جهت ها تكثير كني، يعني ديگر سمت نداري و بخش دوم محتوا است كه احساس مي كني يك جور داري قضاوت مي شوي. به تعداد طراحان و اتفاقا تو هستي كه مي تواني جمع اين داوري ها را در خودت جمع كني.
به هر حال شما اولين كسي هستيد كه در ايران اين كار را به صورت حرفه اي شروع كرده ايد، در اين مورد حرف خاصي داريد؟
ارسطو مي گويد بهترين هر آنچه هستي باش. خب، اولين وقتي دومين نيامده، بهترين هم هست و من بيشتر از اينكه كار دومين نفر را سخت كرده ام لذت مي برم. چون چيزي كه بعد از اولي مي آيد مسلما بايد چيزي به آن اضافه كند و كارش مسلما سخت تر است.
آيا قصد داريد اين حرفه را ادامه دهيد؟
هميشه كارهايي كه انجام مي دهم اساسا آنها مرا ادامه مي دهند. چون من تعريف ديگري غير از اينها در متدولوژي ام ندارم، اما امروز گاهي مي بينم به خاطر جهت دادن هاي نه چندان صحيح، اساسا نياز به طراحي كمرنگ شده، در حالي كه طراحي فيگوراتيو زير مجموعه اي از كل طراحي است. به قول ميكل آنژ طراحي مادر هنرهاست يا اساسا مادر كائنات است چون كائنات با يك اسكيس اوليه خلق شده.
در نمايشگاهي كه آقاي هارطونيان چند سال پيش داشتند شما به عنوان مدل حدود 5/2 ساعت پيش بدون هيچ حركتي در يك كمپوزيسيون خاص طراحي شده بوديد، در اين مورد بيشتر توضيح دهيد.
در آن نمايشگاه تماميت يك فرد در فرم، تبديل به اثر شده بود. در هر لحظه هم سوژه بود هم ابژه. فرقي كه آن نمايشگاه داشت اين بود كه در واقع نمايش مدلينگ بود.
دو ساعت و نيم در يك حالت مشكلي براي شما پيش نياورد؟
خب، در بك گراند آن كار هر اتفاقي قابل پيش بيني بود. روي استيج تئاتر هم كه هستيم هر اتفاقي ممكن است بيفتد.
مسلما يكي از اولين چيزهاي آموزش تئاتر اين است كه مرگ كار وقتي است كه تماشاچي را مي بيني. در مدلينگ هم اساسا شما طراحان را نمي بينيد همانطور كه در تئاتر هميشه افق ديد بازيگر بالاي سر آخرين رديف تماشاچي هاست. آن روز ترجيحا مي خواستم سرم پائين باشد و به اين صورت هم بود. نگاهم را از مخاطبان گرفتم تا حرف هاي آنچه را كه مي كشند، بشنوند.
در تمام اين مدتي كه مدل بوديد اتفاق افتاده كه از روي صندلي يا چهارپايه به هر دليلي سقوط كنيد؟
نه، ولي من بيشتر اوقات از روي صندلي طراحان به زمين مي افتم!
اين حرفه را به عنوان شغل مي پذيريد؟
شغل نيست، مشغله است. چون اگر قرار بود تحت عنوان شغل به آن نگاه كنم، مجبور بودم خيلي از مسايل اش را ناديده بگيرم. شايد بهتر است بگوييم جنون به هنر باعث مي شود اين كار تبديل به شغل نشود، بلكه خود زندگي شود.
مسلما اساس كار فرهنگي كه هنر زير مجموعه آن است بهتر ديدن است، يعني نزديك تر شدن به نور. يعني اشراق و به تعبير جسورانه تر هنرمند فضول جهان است. وقتي در جهان دست مي بريم اولين كاري كه مي كنيم تغيير شكل دادن است. هر طراح هم دفورمه هاي خودش را از من دارد و من از جمع اين دفورمه هاست كه فرم خودم را پيدا مي كنم. من حتي در كلاس، طراحي ذهني مي كنم از بچه هايي كه در حال طراحي از من هستند.
آقاي فهيمي، شما انگار براي اين كار ساخته شده ايد!
همه اش مربوط به خلقت است. من دستي در خلقت خالق نبرده ام. البته اين يك مقدار سليقه اي است چون جمعي از نقاشان فيگورهاي چاق را مي پسندند جمعي هم لاغر را.
چه تعريفي از مدل هر آتليه داريد؟
مدل هر آتليه پلاك آن و شناسنامه اش است. مثل يك لولا است كه در عين اينكه خودش ثابت است، باعث حركت در است.
درآمدزايي اين كار نقشي در سوق دادن شما به سمت حرفه اي شدن اين كار داشته؟
دقيقا، بخشي از حرفه اي شدن هم بيرون از همه تلقي هاي شخصي بحث درآمد زايي است، چون در هر حال اثر هنري بعد از اتمام تبديل به يك كالا مي شود. مثلا كالاي هنري يا فرهنگي كه به هر حال قيمت دارد.
البته قيمت هيچ كالاي فرهنگي و هنري به قيمتي نيست كه فاعلش پرداخت مي كند. پس خريداران بيشتر قيمت خودشان را مي دهند، قيمت غيبت كارهاي نكرده شان را.
برخورد اهالي غير هنري با اين شغل را چگونه مي بينيد؟
بهتر است از شغل مدلينگ صرفنظر كنيم و اين قضيه را به كل هنر تعميم دهيم. معمولا هنر براي عوام چيزي است كنار زندگي، يك جايي براي فرصت هاي مازاد، اما براي هنرمند فقط فرصتي است كه در آن زاده مي شود؛ يعني خود زندگي اش است.
از زندگي خصوصي تان هم بگوييد؟
متولد 1355 هستم. اسمم را هم كه اول گفتم و تحصيلاتم هم مهندسي معدن، دانشجوي تئاتر سابق -
و حرف آخر.
من اينجا هم زياد حرف زده است، هم حرف زيادي زده است.
|