مدتي است اكران عمومي فيلم «تهران ساعت هفت صبح» آغاز شده است .
اين فيلم چون از سويي بر نام تهران تأكيد دارد مي توان آن را فيلمي شهري قلمداد كرد، اما از سويي ديگر درونمايه و دنياي داستاني فيلم هيچ ربطي به تهران ندارد و اين در تماشاگر حسي از تناقض را ايجاد مي كند. با امير شهاب رضويان درباره اين فيلم و حواشي آن به گفت وگو نشسته ايم.
آناهيد مؤسسيان
* از ايده و شكل گيري طرح اوليه اين فيلم بگوييد؟
- انتظارهاي طولاني پشت چراغ قرمز راهنمايي را همگي تجربه كرده ايم. اوايل از ايستادن پشت چراغ قرمز كلافه مي شدم اما الان سال هاست كه هنگام انتظار براي سبز شدن چراغ، به چهره آدم ها نگاه مي كنم و اصلِي ترين چيزي كه مي بينم عجله همه است براي رسيدن به آن سوي خيابان، انگار كه مهمترين كار دنيا را دارند انجام مي دهند و اگر به آنسو نرسند، زمين به آسمان خواهد رسيد و يا بالعكس!هر وقت كه آدم هاي عجول رامي بينم كه با تلاش سعي مي كنند، پيش از سبز شدن چراغ از خيابان بگذرند، به نظرم مي آيد كه آنها چقدر جدي دنبال زندگي اي هستند كه معلوم نيست كي پايان مي گيرد.
داشتم از انتظارهاي طولاني پشت چراغ قرمز پل سيدخندان مي گفتم، از سال ۱۳۷۰ كه در اين منطقه ساكن هستم، هر روز بايد حداقل يك بار از اين چراغ بگذرم. اوايل عصبي مي شدم از طولاني بودن زمان چراغ، گاهي فكر مي كردم كه ده دقيقه منتظر بوده ام اما بعداً كه زمان فيلمبرداري فيلم رسيد، فهميدم كه نهايتاً زمان چراغ قرمز پياده ها سه دقيقه و زمان چراغ قرمز ماشين ها ۳۰ ثانيه است. كه البته اصلاً عادلانه نيست!
كم كم فكر كردم كه شايد دليل طولاني ماندن چراغ قرمز پياده ها، علاقه سرباز وظيفه مأمور چراغ، به دختري در اين سوي خيابان باشد و به دليل يك رابطه عاشقانه يك طرفه، سرباز وظيفه چراغ را طولاني تر قرمز نگه مي دارد تا بيشتر از ديدار يك طرفه معشوق حظ بصر ببرد.
* چرا براي فيلم نام «تهران ساعت ۷ صبح» را انتخاب كرديد؟ اين تأكيد بر هفت صبح دليل خاصي داشت؟
- خوب قصه از هفت صبح شروع مي شود و تقريباً هفت صبح روز بعد هم تمام مي شود. هفت صبح اصولاً ساعت شروع كار و زندگي در تهران است. محصل ها و كارمندها، در اين حدود ساعت از خانه خارج مي شوند و البته مديران و بازاري ها با دو سه ساعت تأخير روزشان آغاز مي شود. از طرف ديگر هفت عدد قابل توجهي در فرهنگ مشرق زمين است و براي همه عدد آشنايي است.
* فيلم اول شما «سفر مردان خاكستري» ساختاري داستاني داشت اما تهران ساعت ۷ صبح ساختاري اپيزود گونه دارد، چرا فيلم را اپيزود وار ساختيد؟
- من به روايت مدرن، رمان نو و داستان كوتاه علاقمندم
سفر مردان خاكستري هم روايتي مدرن داشت، فقط يك فيلم روايتگر و قصه گو نبود، بلكه آميخته اي بود از داستان گويي و تجربه هاي فرم با فاصله گذران. فيلمي بود كه لذت بردن از آن به همراهي ضمير ناخودآگاه بيننده با ساختار مدرن فيلم وابسته بود. خلاصه اين كه از قصه گويي ساده و تك خطي چندان لذت نمي برم.اما در تهران ساعت ۷ صبح دوست داشتم گونه اي از فيلم را تجربه كنم كه كمتر در سينماي ايران تجربه شده است، يعني داستان هاي پراكنده با ارتباط هاي پنهان در قالب يك فيلم اپيزوديك. تهران ساعت ۷ صبح تفاوت هاي زيادي با سفر مردان خاكستري دارد فرم در روايت و كارگرداني نسبتاً متفاوت است، اما نشانه هاي آشناي فيلم هاي من در آن ديده مي شود.
* آيا در اسم فيلم اگر به جاي تهران اسم شهر ديگري مي آمد، اپيزودهاي فيلم تغيير مي كرد؟
- قطعاً بسياري از مؤلفه هاي فيلم، مختص تهران است و در صورت تغيير شهر، آنها هم تغيير مي كرد. به عنوان مثال تاكسي موتوري از نمادهاي شهر تهران است يا اين ميزان از تنش و سرعت را در هيچ يك از شهرهاي ايران نمي توان ديد. تهران فرهنگ و مناسبات خاص خود را دارد و همين نكته آن را از ديگر شهرهاي ايران متمايز مي كند.
* ما در اين اپيزودها با آدم هاي مختلفي روبرو هستيم، تم ارتباطي زندگي اين آدم ها به يكديگر چيست؟ مثلاً تنهايي است يا عشق يا نظاير اين؟
- شخصيت هاي اين فيلم همگي برگرفته از زندگي واقعي هستند. عنصر عشق، اما نه از نوع اساطيري و افلاطوني اش، در بعضي شخصيت ها وجود دارد. عنصر تنهايي هم در بعضي هست، فرضا سرباز وظيفه و كارگر افغاني از تنهاترين شخصيت هاي فيلم هستند، عنصر تناقض، در رفتار و گفتار هم در بيشتر شخصيت ها ديده مي شود و دروغ هايي كه گفته مي شود و در جاي جاي فيلم تكرار مي شود. اما اصلي ترين عنصر ارتباطي آدم ها در اين فيلم زندگي شان در تهران و حضورشان پشت چراغ قرمز هفت صبح است.
و نكته ديگر، استيصال شخصيت ها در پايان هر اپيزود است به گونه اي كه ممكن است فكر كنيم ديگر راه نجاتي براي آنها متصور نيست. اما در پايان فيلم مي بينيم كه همگي به جز پيرمرد كه فوت كرده است پشت چراغ قرمز حضور دارند. انگار همه با هم كنار آمده اند. مثل جامعه خودمان كه همه در كنار هم داريم زندگي مي كنيم. انگار هيچ حقيقتي جز مرگ وجود ندارد و مابقي فقط وقايعي مجازي است.
* تهران ساعت ۷ صبح را از نظر شما بايد در هر اپيزود، معناي آن را جست وجو كرد يا كل فيلم مهم است كه چه پيامي دارد؟
- به هر حال معاني فيلم در جزءجزء آن مستتر است اما به نظر من براي لذت بردن از يك فيلم بهتر است به كليت آن توجه كرد و معناي آن را از جمع بندي اجزا آن گرفت تا اين كه به تك تك عناصر پرداخت. ممكن است كسي از بعضي از اجزاء فيلم خوشش نيايد اما كليت فيلم را بپسندد و اين شيوه مواجهه با فيلم را صحيح تر مي دانم.
* نحوه انتخاب بازيگران به چه شكل بود؟
- براي انتخاب بازيگران از دوستانم بهرام عظيم پور و سيروس همتي كمك گرفتم. حسن مؤذني (سرباز وظيفه) را از دوران دانشجويي مي شناختم و بازيهاي طنز آميزش را به خاطر داشتم. بهناز جعفري را با فيلم تنها در تهران كه پيروز كلانتري ساخته بود مي شناختم و از تركيب اين دو كه بازيگراني حرفه اي هستند در اپيزود اول بهره گرفتم، حسن مؤذني از آن استعدادهايي است كه شباهت زيادي به شادروان پرويز فني زاده دارد و هنوز ظرفيتهاي بازيگراي اش خوب در سينماي ايران ديده نشده است. اميدوارم كه بتوانم در فيلم هاي بعدي ام نقش هاي بزرگتري براي او داشته باشم. بهناز جعفري هم بازيگر توانايي است. براي اپيزود دوم، رضا خمسه را از قبل در نظر داشتم، خيمه شب باز حرفه اي است و در فيلم «سفر مردان خاكستري» هم يكي از نقش هاي اصلي را به عهده داشت. ترجيح مي دادم كه به خاطر شيوه روايي اين اپيزود، از نابازيگران استفاده كنم كه فضاي مستند گونه آزمايشگاه، بهتر ساخته شود. پرويز لاريجاني را هم بهزاد رحماني مدير توليد فيلم معرفي كرد.
|
|
كاظم نجارزاده (بازرس) و پرويز جهانسا (پيرمرد بازنشسته) از دوستان خوبم هستند و كارشان در بانك و عاشق بازيگري هستند، جواد امامي (جوان معترض) اصلاً با بازيگري كاري نداشت، فيلمساز است و دو فيلم مستند براي شركت هيلاج ساخته بود و فيلم جديدش «روايت مرگ نازلي از زبان جن گير» از فيلمهاي كوتاه مطرح سال اخير است. انتخاب جواد امامي پيشنهاد دستيارم بود كه مي گفت «جواد وقتي عصباني مي شود خيلي جدي و آتشي است» و اتفاقاً براي نقشي كه ما داشتيم مناسب بود.
مهران رجبي را از سريال «بچه هاي مدرسه همت» مي شناختم. تماس گرفتم، آمد و به راحتي توافق كرديم كه بازي كند، نمي دانم چرا گاهي به او نابازيگر مي گويند، رجبي بازيگري حرفه اي است و هميشه روان و صميمي بازي مي كند.
نازنين فراهاني پيشنهاد مجيد اسلامي بود و با توجه به نقش مشكلي كه بر اين نوشته شده بود، خوب از پس كار برمي آمد.
در كل بازيها در فيلم تركيبي است از نابازيگر و بازيگر.
* چرا تهران ساعت ۷ صبح بعد از اين مدت طولاني يعني يك سال و نيم بعد اكران شد؟
- دو سه دليل داشت. يك، به هم ريختن ساز و كار اكران فيلمهاي فرهنگي در يكي دو سال اخير كه به شدت به اين نوع سينما ضربه زده است؛ در حالي كه هيچ كمك دولتي هم براي نمايش اين فيلمها تا امروز صورت نگرفته است. اميدوارم كه قول هايي كه براي اكران فيلمهاي مخاطب خاص داده اند بالاخره عملي شود. به هر حال سينما دارها و پخش كننده ها ترجيح مي دهند فيلمهاي تجاري و خارجي را اكران كنند تا فيلمهاي هنري. نكته دوم كه تا امروز نگفته ام اعتراض رسمي و كتبي يكي از مراجع دولتي به فيلم بود كه اگر به مطبوعات كشيده مي شد، مي توانست با تيتر معروف «فيلم... توقيف شد » به فروش فيلم كمك كند، اما ترجيح دادم كه برخلاف معمول با روش «گفتمان» و بدون هياهو مسئله را حل كنم كه حل هم شد و فهميدم كه بدون شر و شور هم، وقتي كه حق با تو است مي تواني سوءتفاهمات را رفع كني. در هر حال الان خوشحالم كه فيلمم ديده مي شود.
* در ابتداي فيلم گروهي آدم پشت چراغ قرمز ايستاده اند كه در پايان فيلم وقتي آنها دوباره به جاي قبلي شان بازمي گردند متوجه مي شويم كه همه قهرمانهاي فيلم بوده اند. دليل اين كار چه بود؟
- همان طور كه گفتيد در ابتداي فيلم همه شخصيتها حضور دارند، در طول ۲۴ ساعت با آنها همراه هستيم، هر يك معضلات و درگيري هاي خود را دارند و به نظر مي آيد كه هر يك در وضعيتي با مشكلات لاينحل گير كرده اند، اما فردا صبح كه آنها را مي بينيم، انگار درگيري ها پايان يافته و زندگي دوباره آغاز مي شود. ارجاعتان مي دهم به ابتداي مصاحبه. در مملكت ما همه با هم كنار مي آيند و هيچ مشكلي آن قدر جدي نيست كه باورش كني، تنها حقيقت مطلق، مرگ است و مابقي قضايا وقايعي مجازي است كه چندان هم نبايد باورشان كرد.
تنها كسي كه در پايان فيلم پشت چراغ قرمز حضور ندارد، پيرمردي است كه مي ميرد و بقيه كه هركدام درگير ماجرايي شده بودند، دوباره ساعت ۷ صبح دارند به سر كار خود مي روند.