سه شنبه ۳ آذر ۱۳۸۳
سنت، تجدد و عقلانيت - واپسين بخش
عقلانيت ارزشمدار
ميان سنت اسلامي و سنت عقلاني در دنياي متجدد چه نسبتي برقرار است؟ آيا سنت عقلاني اسلام با سنت عقلاني دنياي متجدد يكي است ؟ آيا سنت عقلاني اسلام توان تمدن سازي را دارد؟ آيا...
در بخش نخست اين مقاله كه نويسنده به نوعي خود را عهده دار پاسخ به سئوالهاي فوق كرده است به معاني مختلف سنت، عقلانيت، دين، اسلام و رابطه اين مفاهيم با هم اشاره شده است. در واپسين بخش مقاله نويسنده به تبيين ارتباط مفاهيم اسلام و عقلانيت و تفاوت عقلانيت اسلامي با عقلانيت غربي پرداخته است كه از نظرتان خواهد گذشت.
006549.jpg
علي آقاجاني
۴- اسلام و عقلانيت:
در ميان متكلمان مسيحي و فلاسفه غربي نظريات مختلفي در مورد نسبت و تناسب ميان دين و عقل طرح گرديده است. گروهي به سازگاري كلي يا جزئي دين و عقل رأي داده و حضور عقل را در ساحت دين پذيرفته اند، عده اي اساساً ايمان و دين را موضوع ارزيابي و سنجش عقلاني ندانسته اند (ايمان گرايي كركگور و ويتگنشتاين)؛ و پاره اي نيز يك سره به نفي دين پرداخته اند. (۱۸) تمام اين تلاش ها به جهت مشكلات و تنگناهاي كلام بدوي مسيحيت است كه لاجرم متفكران غرب را به اين سو و آن سو رانده است.
اما در مورد «اسلام» قاطبه انديشمندان مسلمان _ با همه اختلافات خرد و كلاني كه وجود دارد _ بر ورود عقل در ساحت دين اتفاق نظر دارند.
آنچنان كه گفته شد «ماكس وبر» سرانجام توانست در تحقيقات جامعه شناختي خود نشان دهد كه اين عقلانيت نهفته در پروتستانيسم (البته با گرايش كالوينيسم آن) بود كه توليد ثروت و در نتيجه باروري تمدن سرمايه داري غرب را باعث شد و مكانيزم انتقال اخلاق پروتستاني به سرمايه داري مدرن آموزه شغل دنيوي به مثابه تكليف (ديني) بوده است.(۱۹) وبر در اين تلاش بر آن است تا خصلت عقلانيت ديني را منحصر در مكتب پيوريتن هاي غربي بداند، اما در اين تلاش او تعارض و تناقضاتي به چشم مي آيد.(۲۰) مثلاً آن كه او سنت عقلاني پيوريتن ها را مسبوق و معطوف به فلسفه يونان مي داند و اين پرسش را بر مي انگيزد كه «چرا اين عقلانيت ديرپاي مورد ادعا قبل از ظهور پروتستان ها چنين پيامدي نداشت؟» نمونه تناقض هم اين كه مي دانيم «پسيني بودن اين خصلت عقلاني، نشان اكتسابي بودن آن است كه در آموزه هاي اوليه مسيحيت وجود نداشته است.» در حالي كه جوهره اسلام «تفكر عقلاني» است و عالي ترين شكل رياضت كشي عقلاني در «عرفان اسلامي» متجلي است، بطوري كه نويسندگان با توجه به اين كه كمال اين عرفان، مقارن با قرون وسطاي رهبانيت مسيحي بوده است اين گمان را دور از واقعيت نديده اند كه برخوردار شدن رهبانيت ميسحي از نوعي خصلت عقلاني بر اثر تماس عالمان مسيحي با انديشه هاي عارفان و فلاسفه اسلامي و تمدن شكوهمند مسلمين بوده باشد(۲۱) از اين لحاظ به خوبي روشن است كه پيدايي خصلت عقلاني تمدن غرب پس از پديداري پيوريتن هاست و پيش از آن چنين نبوده است. حقيقت اين است كه مسيحيت كليسايي كه كشيشان و راهبان منادي آن بودند، ديني بشدت اقتدارگرا مي نمود كه راه را بر انديشه و خرد آدمي سد ساخته، همه چيز را در حيطه خود درآورده بود. رهبران كليسا انديشه را تحقير مي كردند و حتي علت تبعيد آدم(ع) از بهشت را «دست زدن به درخت معرفت» معرفي مي كردند! (۲۲) حتي پس از شورش پروتستان ها بر كليساي كاتوليك نيز اين خوارشماري خرد نه تنها از ميان نرفت، بلكه تشديد شد. «لوتر» دانشگاه ها را خوار مي شمرد و خرد را شيطاني مي دانست! او نخستين اروپايي بود كه نظر «كوپرنيك» را طرد كرد.(۲۳) البته گونه كالوينيسم- از اين جهت _ نقطه مقابل لوتريسم است.
به هر حال، آنچه مشخص است اين كه كلام ابتدايي مسيحي در دو گونه كلام كاتوليك و پروتستان لوتري (البته با مراتبي كمتر) با عقل رابطه چنداني نداشته، آن را در سنجش آموزه هاي ديني راه نمي داده، براي ارباب كليسا در تمام شئون زندگي مردم قداست الهي قائل بوده، عنان اختيار همه چيز را در كف داشته و كرامت و توان انساني بشر را تحقير مي كرده است. بنابراين، خاستگاه عقلانيت سكولار غربي در چنين ضديتي با خرد نهفته است. ادوار بعدي عقلانيت غرب نيز ريشه در همين نارسايي و نقصان ذاتي دارد كه دين را در دنياي رو به پيشرفت، ناكارآمد و ناتوان جلوه مي داده است. حال آن كه اسلام، عقل را يكي از چهار منبع فهم ديني به شمار مي آورد. از اين رو دنباله روي چشم بسته از كلام جديد مسيحي و بي توجهي به سرچشمه هاي آن كاري ناصواب محسوب مي شود.
۵- تفاوت عقلانيت اسلامي با عقلانيت غربي:
عقلانيت در غرب عقلانيتي مبتني بر اصالت لذت است، حال آنكه عقلانيت اسلامي، عقلانيتي مبتني بر اصالت كمال است. اين دو با وجود اشتراكات فراواني كه مي توانند داشته باشند اما معطوف به دو هدف و دو مقصودند. نظريه پردازان عقلانيت در غرب چون «كنت» ، «اسپنسر» ، «ماركس» ، «زيمل» ، «پاره تو» و «وبر» همه بر جداانگاري ميان عقلانيت و مبدأ و معاد (سنت الهي) تأكيد كرده و برگسست معرفتي افزوده اند. غرب از ميان گونه هاي مختلف عقلانيت _ يعني عقلانيت معرفتي (فلسفه، شناخت و...)، عقلانيت اخلاقي (ارزش ها)، عقلانيت ابزاري _ تنها عقلانيت ابزاري را به رسميت شناخته و خردمندي را بدان سطح فروكاهيده است. اين عقلانيت ابزاري كه رويه  ديگر سكولاريسم خوانده شده است(۲۴) داراي ويژگي هايي است چون حساب گرانه بودن، پيش بيني، كارآيي ابزار، كاهش تكنولوژي انساني و جايگزين شدن تكنولوژي غيرانساني (ماشين زدگي)، تلاش براي كنترل بر امور غير حتمي، دارا بودن يك دسته نتايج غيرعقلاني براي انسان هاي ايجاد كننده اين نظام ها(۲۵) و تضاد با غايت گرايي.(۲۶) از اين رو عقلانيت غربي تنها يك سطح از سه سطح اصلي عقلانيت را در بر مي گيرد و نظامي تك بعدي به شمار مي آيد كه به نحوي لجوجانه دو سطح ديگر عقلانيت را كنار گذاشته، آنها را قابل شناخت و معرفت محسوب نمي كند. اين موضوع، انقطاع عقل عملي از عقل نظري را رقم مي زند كه به بدبيني افراطي عليه شناخت و مسدود شدن درب معرفت و قطع رابطه عقلانيت با غايت و هدف انجاميده است. اين چنين شده است كه عقلانيت ليبرال براي وحي، متافيزيك و اخلاق هيچ شأن معرفتي قائل نيست و فقط گاهي از منزلت عمل گرايانه و كاركردي آنها سخني به ميان مي آورد. اين گونه است كه جوهره عقلانيت ليبرال را ماكياوليسم و يوتيليتاريسم (اصالت سود) تشكيل مي دهد.(۲۷) در جوامع غربي كه عقلانيت رسمي بر آنها حكم فرماست هيچ نوع نگرش و رفتار اجتماعي نيست كه رنگ و بوي عقلانيت ابزاري به خود نگرفته باشد و مفاهيمي چون آزادي، حقوق بشر، تفكر لاييك، نهادينه شدن دين، ضديت با سنت، دنيا خواهي، تقدس زدايي و ارزش گريزي ابزاري مهم در برپايي نظام عقلانيت رسمي (ابزاري) هستند. اما اسلام، ساحت خرد و انديشه و عقلانيت را در همه عرصه هاي انساني محترم مي شمارد وبرخلاف عقلانيت غربي دربردارنده تمامي سطوح عقلانيت است. سنت عقلاني اسلام داراي دو خصوصيت تقواگرايي و جامع گرايي است و در خصلت جامع گرايي اش سه حوزه عقلانيت معرفتي- اخلاقي و ابزاري(۲۸) را پوشش مي دهد و در مواجهه با جهان پديده ها، خصلت و انديشه نقادي(۲۹) كه همانا انديشه تمدن سازانه است را دارا مي باشد.
در دستگاه تفكر اسلامي، نقطه عزيمت آفرينش انساني، عقل است؛ هويت و قوام بشريت به عقلانيت است؛ عقل، مصلح اعجاز گر همه امور و برترين هديه خداوند و پيامبر دروني بشر است.(۳۰) در قرآن و روايات اسلامي و شيعي نمونه هاي فراواني از اشاره به هر سه سطح عقلانيت مي تواني دريافت. در عقلانيت حكمي و معرفتي، خلقت، تكوين و تدبير عالم بر مبناي عقلي است و خلقت خداوند از سيطره خرد آدمي بيرون نيست. از اين رو به تدبر در آنها فراخوانده مي شود.(۳۱) دين و ايمان جز با عقلانيت بسامان نمي شود؛ دين نتيجه عقل ورزي و دوري از عقل دوري از دين است. بي عقلي بي ديني است.(۳۲)
در سطح دوم عقلانيت (عقلانيت ارزش ها) نيز اسلام تعاليم روشن گري دارد و روح تعهد و مسئوليت را در تنظيم رابطه  انسان با انسان و اميال و غرايز او مي دمد. در اين سطح از عقلانيت اسلامي اين نيروي عقل است كه مي تواند جلوي طغيان، خطا و فساد را بگيرد. عقل دعوت به آسان  گيري بر دشمن و مدارا با دوستان مي كند. دوست داشتن بشريت، مهم ترين علامت عقل پس از ايمان به خداست و بالاترين عقلانيت، مخالفت با اميال پست و غيرانساني است.(۳۳)
در سومين سطح از عقلانيت  (عقلانيت ابزاري يا عقل معاش) نيز اسلام آموزه هاي دقيق، مهم و فراگيري دارد. در اين سطح عقلانيت، عاقل ترين مردم آنانند كه اقتصاد سامان يافته تري داشته، در امر معاش، محاسبه و اندازه را بيش از ديگران اعمال كنند. گام هاي نخست در برنامه ها و رشد و پيشرفت كارها و استواري استحكام مديريت، نقش محوري با عقل است و انتفاع و بهره وري از كالا و اشياء به درجه عقلانيت بستگي دارد. اين عقل دقيقاً از طريق علوم تغذيه مي شود و بينش علمي، پيشرو اين عقل است.(۳۴) آيات و رواياتي كه دعوت به تدبير، عبرت، تجربه، تعقل، اندازه گيري، خلاقيت و توليد مي كند بسيار است. در تاريخ تمدن مسلمين هم نمونه هاي فراواني از عقلانيت ابزاري اسلام وجود دارد.
در سيره نقادانه عقلانيت ديني و اسلامي نيز قرآن كريم موارد بسياري از سيره نقادانه انبياء در برابر پديده هاي عصري را ذكر مي كند.(۳۵) بنابراين اسلام برخلاف مغرب زمين كه برداشتي شتاب زده و تنگ نظرانه از عقلانيت دارد همزمان، دربردارنده تمامي سطوح عقلانيت است و از اين روست كه نظام و اندام واره اي عقلاني دارد. در حالي كه در سنت عقلاني غرب، خرد گرايي به نوع معيني از عقل محدود مي گردد و هر چيزي كه خارج از دايره چنين عقلي باشد انكار مي شود. چنين طرز تفكري را بايد غيرمعقول و ناخرد گرايانه دانست؛ زيرا قلمروهايي از هستي يا تجربه را- كه وجود دارند- به ديده قبول نمي نگرد.(۳۶) بدين جهت در رفتار انسان مؤمن كه با ايمان سخن مي گويد و عمل مي كند رفتاري منطقي و ناظر به واقعيت عالم است و اين رفتار كافران است كه به جهت ناديده انگاشتن بخش مهمي از حقايق دنيا كنش هايي غيرمنطقي است كه البته منطقي نمايش داده مي شود.(۳۷)
۶- نتيجه :
برآيند آنچه آمد اين است كه اسلام خود سنتي ديرپاست كه راه نوجويي، نوخواهي و نوشوندگي را نمي بندد؛ اما ريشه ها را بسي محترم مي شمارد. اين دين داراي عقلانيتي ذاتي و نه اكتسابي است كه تمامي نيازها و واقعيت ها را پوشش مي دهد. بنابراين اگر اين پرسش پيش آيد كه آيا مي توان با معيار عقل، عيار گزاره هاي ديني را سنجيد، پاسخ اين است كه اگر عقل، جامع و همه سونگر باشد آري؛ ولي اگر تك بعدي و يك سو نگر باشد هرگز.
بر اين اساس، پيامبران الهي به مراتب بيشتر و دقيق تر از «تئوريسين هاي اصالت لذت و عقلانيت ليبرالي» از عقل گفته و تفسيري عميق تر و جامع تر از عقلانيت ارائه داده اند.(۳۸) نيز مشخص شد كه عقلانيت تاريخي كه در غرب پديد آمده و هر بار بعدي از آن را به ديده اثبات يا انكار نگريسته و آن را از لباس جامعيت درآورده است ريشه در ناكارآمدي و خردستيزي خود آنان داشته است. از اين رو نفي عقلانيت ديني و اسلامي و روي آوردن به عقلانيت غربي كاري مقلدانه- و نه محققانه- بوده، در خور عالمان و فاضلان نيست. البته اسلام عقلانيت تاريخي عرضي را كه متصف به صفت جامعيت است مي پذيرد. بنابراين بايد گفت كه مي توان با تكيه بر سنت- و نه سنت گرايي به معناي گذشته گرايي- عقلانيت اسلامي را با طنيني عميق پژواك داد. سنت اسلامي با سنت عقلاني در معياري جامع هماهنگ است. سنت عقلاني اسلامي با سنت عقلاني تجدد و مدرنيته يكي نيست؛ بلكه فراگيرتر است. اما چون عقلانيت مدرنيته، نخوت و تكبر پيشه كرده است خود را در مقابل تفكر عقلاني اسلام مي بيند. نيز سنت عقلاني اسلامي تكافوي تمدن سازي را به مرتبه اي برتر و بالاتر از تفكر عقلاني غرب داراست.
آري، به قول «هرمن رندال» مسلم است كه «تا وقتي كساني احساس تجربه ديني و شوق دين دارند تعبير منظمي از زندگاني ديني وجود خواهد داشت. تا وقتي انسان در جهان زندگي مي كند و به عقل و علم اعتقاد دارد انتظار هست كه«معرفت »خود و« الهام » خويش را به صورتي هماهنگ تركيب كند.» (۳۹)

پي نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.

تازه هاي انديشه
انتشار يك زندگي
زندگي نامه و خدمات علمي و فرهنگي مرحوم حاج ملاهادي سبزواري حكيم، عارف و فيلسوف قرن سيزدهم هجري قمري توسط انجمن آثار و مفاخر فرهنگي در دوازده بخش منتشر شد.
پيشگفتار اين كتاب كه با متني از دكتر مهدي محقق آغاز شده  است، شرح حال سبزواري به قلم خود وي، شرح حال سبزواري به نقل از دامادش، وضع زندگي سبزواري به نقل از دو فرزندش، نظر، گفت  وگو درباره سبزواري و نظرادوارد براون درباره سبزواري بخش  هاي يكم تا ششم اين كتاب را تشكيل مي  دهند. بخش هفتم به نظر محمد اقبال درباره سبزواري، بخش هشتم اهميت حكمت مابعدالطبيعه سبزواري به قلم توشي هيكو ايزوتسو، زندگاني سبزواري نوشته دكتر نجفقلي حبيبي بخش نهم و چند گفتگو بين حكيم سبزواري و صدرالمتالهين به قلم منوچهر صدوقي سها بخش دهم اين كتاب را تشكيل مي  دهند. در انتهاي كتاب نيز در قالب دو بخش كارنامه و اسناد و عكس  ها به بررسي جنبه  هاي مختلف آثار اين حكيم پرداخته شده  است.
گفتني است كتاب زندگي  نامه و خدمات علمي و فرهنگي مرحوم حاج ملاهادي سبزواري حكيم، عارف و فيلسوف قرن سيزدهم هجري در يكصد و هشتاد صفحه در اولين چاپ خود آبان ۸۳ با شمارگان ۱۲۰۰ جلد توسط انجمن آثار و مفاخر فرهنگي منتشر شده  است.
سهروردي حكمت اشراقي و پاسخ اسماعيلي به غزالي
006546.jpg
كتاب سهروردي حكمت اشراقي و پاسخ اسماعيلي به غزالي ،نوشته محمد كريمي  زنجاني توسط انتشارات شهيد محبي اصل ،روانه بازار كتاب شد.
كتاب سهروردي حكمت اشراقي و پاسخ اسماعيلي به غزالي در يك ديباچه ،شش بخش و سه پيوست چاپ شده است.
بخش اول سهروردي و غزالي متفكراني ناهمساز و بخش دوم هياكل النور شيخ اشراق و پاسخ به غزالي نام دارد.
آئين سياسي اشراقي بنيادها و اصول، عنوان سومين بخش و چهارمين بخش اين كتاب نيز به فارابي و سهروردي تفاوت دو آموزه سياسي ،اختصاص دارد. قتل سهروردي وآئين سياسي اشراقي پنجمين بخش و هياكل النور و فلسفي  انديشان ايران و اسلام عنوان ، واپسين بخش اين كتاب را تشكيل مي دهد.
در بخش پيوست اين كتاب نيز رساله في اعتقاد الحكما با دو متن فارسي و عربي از سهروردي گنجانده شده  است.
گفتني است سهروردي حكمت اشراقي و پاسخ اسماعيلي به غزالي در اولين چاپ خود با ۲۴۰ صفحه و ۲۲۰۰ نسخه با قيمت ۱۹۰۰ تومان روانه بازار كتاب شده  است.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
سياست
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |