سه شنبه ۱ دي ۱۳۸۳
سياست
Front Page

بررسي روند به قدرت رسيدن سيلويو برلوسكني در ايتاليا
ناپلئون كوچك
007959.jpg
عباس لقماني
برلوسكني بازي را با پنالتي آغاز كرد. فقط دو ماه پس از تأسيس حزب، حمله به مركز قدرت شكل گرفت. چهار ماه پيش از آن در ۲۳ نوامبر ۱۹۹۳ برلوسكني كه يك امپراتوري رسانه اي را در ايتاليا پايه ريزي كرده بود بناي تأسيس حزبي را نهاد كه سرنوشت ايتالياي قرن بيست و بيست و يكم را رقم زد.
چگونه ممكن است حزبي بي ريشه و بدون پشتيباني با چنين سرعتي به قدرت برسد، اين پرسشي است كه هنوز ايتاليا جوابي براي آن نيافته است. حزب تك نفره اي كه فقط بر پايه نفوذ يك مرد بنا شده است. «فورزا ايتاليا» به معناي به پيش ايتاليا اكنون تمام صحنه سياسي ايتاليا را تحت پوشش قرار داده است. ديگر فقط بلندگوهاي ورزشگاه ميلان نيستند كه برلوسكني را فرياد مي زنند بلكه ايتاليا اكنون تحت تأثير مردي قرار گرفته است كه به قول يكي از نزديكانش يك استالينيست واقعي است. همه چيز در اين حزب زير نظر مستقيم او شكل مي گيرد. زمان بازي، نوع بازي و زدن گل نيز به عهده اوست.
ايتاليا كه پس از جنگ دوم جهاني مدت ها به مركزي براي قدرت نمايي احزاب دست راستي و چپي اروپا مبدل شده بود از زمان روي كار آمدن برلوسكني داراي نخست وزيري است كه طولاني ترين دوران پيوستگي زمامداري يك نخست وزير را تجربه مي كند. سرعت روي كار آمدن و از كار بركنار شدن نخست وزيران در ايتاليا پيش از به قدرت رسيدن برلوسكني تا اندازه اي بود كه حتي شركت نخست وزيران ايتاليا را در اجلاس هاي بين المللي تحت تأثير قرار داده بود. فقط آلدومورو هفت بار در ايتاليا نخست وزير شد و هر بار پيش از آن كه برنامه  سياسي اش را پياده كند با راي پارلمان از كار بركنار شد.
حزب كمونيست ايتاليا كه داعيه تجربه كمونيست اروپايي را در سر مي پروراند در كنار حزب كمونيست فرانسه در صدد آزمون راهي نو بود. اكثر پست هاي محلي در اختيار اين حزب بود و هنگامي كه براي نخستين بار آنها با رقيب ديرينه خود ،حزب مسيحي ايتاليا اتئلاف كردند تئوريسن هاي حزب كمونيست به اين اتئلاف نام «راه حل تاريخي» دادند. تجربه سوسيال دموكرات ها در آلمان به رهبري ويلي برانت كه پس از اتئلاف با حزب دموكرات مسيحي توانست حكومت را در آلمان به دست گيرد انگيزه اي براي كمونيست هاي ايتاليا شده بود. «راه حل تاريخي» به يك «افتضاح تاريخي» منجر شد و نه فقط حزب كمونيست بلكه حزب دموكرات مسيحي را نيز به قعر كشيد.
حزب كمونيست ايتاليا كه پايه هايي به شدت استالينيستي داشت در صدد بود كه از يك حزب كاملاً مكتبي به حزبي كه در چرخه سياسي اروپا حرفي براي حكومت كردن داشته باشد تبديل شود و همين موضوع آنها را به مسير سوسيال دموكراسي انداخت. ولي رأي دهنده ايتاليايي كه پيرو اين حزب بود اين چرخش را نپذيرفت و به سوي احزاب ميانه چپ متمايل شد. حزب دموكرات مسيحي نيز رأي دهندگان سنتي خود را به شدت به كليسا گرايش داده و ائتلاف با كمونيستها را از دست داد. در اروپا تجربه «كمونيست اروپايي» كه بر پايه دو رهبر حزب كمونيست فرانسه ژرژ مارشه و برلينگوئر ايتاليايي استوار شده بود نيز با خارج شدن اين دو از گردونه سياسي با سرعت به انزوا كشيده شد. برلينگوئر شايد آخرين رهبر يك راه حل كمونيستي براي اروپاي آزاد بود. اين دو سياستمدار آنقدر به سنت هاي كمونيستي وفادار بودند كه حتي حاضر نشدند حمله شوروي به چك اسلواكي و سركوب بهار پراك را محكوم كنند.
حزب سنتي دموكرات مسيحي نيز در كنار پيوستگي به كليساي واتيكان، پيوستگي ديگري را نيز در خفا بوجود آورده بود. رابطه با مافياي سيسيل هر چند كه هرگز علني نشد ولي حتي «آلدومورو» نيز با اين اتهام به محاكمه كشيده شد.
با شروع دهه هشتاد، اروپا تجربه هاي سياسي تازه اي را دنبال كرد و دوران احزاب به شدت تئوريك به پايان رسيد. اروپا ديگر به مرحله جديدي از توسعه اقتصادي و اجتماعي رسيده بود كه جايي براي تفكرات صرف سياسي نداشت. نسل جديد اروپا حتي خاطره اي نيز از دوران جنگ جهاني دوم و رهبراني همچون استالين، مائوتسه تونگ و ديگران را در خاطر نداشت و سياستمداران و آزادي خواهاني همانند چه گوارا، فيدل كاسترو، هوشي مين، نهرو و ديگران به خاطره هايي رمانتيك تبديل شده بودند.
در چنين فضايي در دهه نود ميلادي حزب برلوسكني خلايي را پيدا كرد كه با قدرت رسانه اي خود مي توانست به سرعت آن را پر كند. فضاي حاكم بر انتخابات آمريكا بر ايتاليا نيز سايه افكند و زر و زور جاي تئوري و سخنان كلاسيك را گرفت. برلوسكني و حزب او كه در سال ۱۹۹۴ به عنوان حزبي پوشالي به تمسخر گرفته شده بود در صحنه سياسي ايتاليا روي كار آمدند و در سيزدهم آوريل سال ۲۰۰۱ تمام اهرم هاي قدرت را در ايتاليا در دست گرفتند.
احزاب ديگر كه به ائتلاف زيتون ملقب شده بودند در برابر احزاب دست راستي به سركردگي برلوسكني تاب مقاومت نياوردند و براي نخستين بار پس از جنگ جهاني دوم در ايتاليا حكومتي روي كار آمد كه از پشتيباني زياد پارلماني نيز برخوردار بود.
۳۵۳ نماينده دست راستي در مقابل ۲۶۴ نماينده ائتلاف راست و گروه هاي پراكنده در پارلمان و ۱۷۸ در مقابل ۱۳۸ نماينده در سنا ماحصل انتخاباتي بود كه قدرت را در دستان برلوسكني قرار داد.
007962.jpg
ثروتمندترين ايتاليايي و صاحب باشگاه ميلان اكنون مي توانست بازي را به ميل خود به جريان بياندازد. برلوسكني با اين اكثريت براي نخستين بار به رقابت با حريفان اروپايي خود، آلمان و فرانسه پرداخت و ايتاليايي كه تا پيش از آن به علت سرعت تعويض نخست وزيران و وضع بي ثبات سياسي اش به «دموكراسي آمريكاي جنوبي» اروپا معروف شده بود، دولتي ثابت و پرقدرت را تجربه كرد. حزب كمونيست با آن پيشينه تاريخي و حزب دموكرات مسيحي با همه وابستگي اش به كليسا از صحنه سياسي ايتاليا حذف شدند.
برلوسكني ولي بيشتر از آن كه چشم به اروپاي واحد دوخته باشد نگاهش به آن سوي آبها بود و در اتئلافي با آمريكا، انگليس و اسپانيا به جرگه دولت هايي پيوست كه پشتيبان آمريكا در لشكركشي به عراق بودند. همين اتئلاف سبب شد كه وزير دفاع آمريكا دونالد رامسفلد موضوع اروپاي قديم در مقابل اروپاي جديد را در انتقاد از سياست ضد جنگ آلمان و فرانسه به كار برد كه با واكنش تند اروپاييان مواجه شد.
در اجلاس پارلمان اروپا برلوسكني پا را فراتر از آن نيز نهاد و در پاسخ به انتقاد يك نماينده سوسيال دموكرات از آلمان به سياست تبعيت از آمريكا در جنگ عراق، برلوسكني اين نماينده را به عنوان شخصي كه مشابه افسران اس اس صحبت مي كند به تمسخر گرفت. اين سخن برلوسكني موجي از انزجار را در آلمان بوجود آورد كه براي نخستين بار رابطه سياسي ايتاليا و آلمان را به خطر انداخت. صدراعظم آلمان خواستار عذرخواهي برلوسكني شد و از مسافرت به ايتاليا براي ايام تعطيلات تابستاني خودداري كرد. برلوسكني ولي هرگز حاضر به عذرخواهي نشد. تدوين قانون اساسي اروپا و دعوت سران اروپا به رم را برلوسكني به صحنه اي براي نمايش قدرت سياسي خود مبدل كرد و در حقيقت با امضاي اين سند بار ديگر بر پيوستگي ايتاليا به اروپا با وجود پيروي از سياست آمريكا صحه نهاد. برلوسكني كه بار ديگر به قدرت ثابت اروپايي مبدل شده است به ايتاليا اكنون آنقدر اعتماد به نفس داده است كه بازيگران اصلي اروپا نيز نمي توانند بدون در نظر گرفتن او، سياستي را در اروپا پيگيري كنند. مقاومت در برابر توسعه اتحاديه اروپا و حتي شكل گيري پول واحد اروپايي با در نظر داشتن ايتاليا از آن جمله است. تمام تلاش  احزاب سنتي ايتاليا براي به زير كشيدن برلوسكني نيز تاكنون ناكام مانده است و حتي به محاكمه كشيدن او به اتهام تحت تأثير قرار دادن رأي دادگاهي كه به نفع او رأي داده بود نيز راه به جايي نبرد. پس از چندين سال محاكمه و بازپرسي اوايل اين ماه دادگاه رأي به برائت برلوسكني داد، هر چند كه يكي از نزديكان او محكوم شد.
برلوسكني حتي پا را فراتر از اين نيز نهاده است و با آوردن لايحه هايي به پارلمان بسياري از قوانين پيشين را نيز جايگزين كرده است. او اكنون به قدرتي سياسي و رسانه اي بلامنازع در ايتاليا تبديل شده است و از قدرت رسانه ها همانند رفيق صميمي اش جرج بوش بهره  مي برد.
در پاسخ به اين پرسش از يكي از رهبران كمونيست ايتاليا (فاستو برتينوتي)كه چه چيزي باعث به قدرت رسيدن شخصي همانند برلوسكني شده است ادعا مي كند كه كمونيست ها به شدت اشرافي شده بودند و ديگر رابطه اي با مردم كوچه و بازار نداشتند. او ولي هنوز اعتقاد دارد كه اروپا مديون كمونيست ها است. به گفته او اگر آن همه تئوري كمونيستي نبود، چيزي به نام سوسيال دموكراسي اروپايي و يا مكتب هاي سياسي همانند مكتب فرانكفورت و حتي سياست جهاني شدن شكل نمي گرفت. اظهار نظر برتينوتي ولي نشاندهنده اين موضوع است كه روياهاي رمانتيك هنوز محور اصلي نيروهاي سنتي چپ است و برلوسكني دقيقاً فرق ميان رمانتيك سياسي و سياست عملي را درك كرده است.
«فورزا ايتاليا» تو همه چيز ماهستي ، شعاري است كه در صفحه اينترنت اين حزب به چشم مي خورد.
اين شعار در اين هفته كه اين حزب دهمين سال تأسيس خود را جشن گرفته است معني و مفهوم بيشتري يافته است. ولي اين پرسش را نمي توان از خاطر زدود كه آيا پس از دوران برلوسكني نيز اين حزب پابرجا خواهد ماند يا اين كه «به پيش ايتاليا» معناي ديگري خواهد يافت.
«رومانو پرودي» كه پس از كناره گيري از رياست كميسيون اروپايي اكنون به ايتاليا بازگشته است، براي انتخابات آتي ايتاليا وارد صحنه شده است و به اين اميد است كه سياست هاي دست راستي برلوسكني و مخالفت روشنفكران ايتاليايي با آن به اهرمي براي سرنگوني او بيانجامد. ايتاليا ولي با روي كار آمدن برلوسكني به جامعه اي با دو هويت تبديل شده است. از يك سو اكثريتي ميانه رو و غيرسياسي كه از هر تئوري سياسي بيزار است و از طرف ديگر اقليتي روشنفكر كه روياهاي شيرين سياسي را در سر مي پروراند. نمونه بارز اين دو طرز تفكر هنگام برگزاري كنفرانس سران گروه هشت در جنوا در تابستان هشتاد بود كه به خشونت انجاميد و حتي يكي از تظاهركنندگان كشته شد. هنگام امضاي قانون اساسي تازه اروپا در رم ولي برلوسكني با ايجاد تدابير شديد امنيتي فرصتي را به تظاهركنندگان نداد.
برلوسكني اكنون به «ناپلئون كوچك اروپا» تبديل شده است و اين نقش را نيز به خوبي بازي مي كند.

با واژه هاي سياسي _۳۱
ديوار برلين

واژه «ديوار برلين» از جمله واژه هايي است كه پس از جنگ جهاني دوم وارد عرصه سياسي جهان شد. ديوار برلين كه احداث آن نشانه آغاز جنگ سرد و فرو ريختن آن نشانه پايان جنگ سرد و رويارويي ابرقدرت ها ست براي مدت ۲۸ سال در وسط شهر برلين برپا بود و اين شهر را به دو قسمت شرقي و غربي تقسيم كرد.
سال ۱۹۴۵ بلافاصله پس از جنگ جهاني دوم، متفقين شامل آمريكا، انگليس، فرانسه و شوروي كه در اين جنگ به پيروزي رسيده بودند كشور آلمان را به چهار بخش كه هر كدام تحت كنترل يكي از آنها بود تقسيم كردند. سه بخش تحت كنترل آمريكا، انگليس و فرانسه بعداً  يكي شدند و جمهوري فدرال آلمان كه به عنوان آلمان غربي معروف بود را تشكيل دادند. در بخش تحت كنترل شوروي در ۷ اكتبر ۱۹۴۹يك دولت كمونيستي تشكيل شد كه به جمهوري دموكراتيك آلمان يا آلمان شرقي معروف شد. با حاكم شدن مناسبات كمونيستي در آلمان شرقي شرايط اقتصادي و سياسي آن به وخامت گراييد و نارضايتي گسترده مردم را در پي داشت. اين ناراضيان بويژه در برلين شرقي به دنبال شرايط بهتر زندگي راه برلين غربي را در پيش گرفتند به طوري كه براساس آمارهاي منتشره طي شش ماه اول سال ۱۹۶۱ تعداد ۱۶۰هزار نفر از برلين شرقي به برلين غربي پناهنده شدند. اين امر موجب عصبانيت دولت آلمان شرقي و اتحاد جماهير شوروي سابق و كشورهاي اقماري آن شد.
در پي اين تحولات، نيكيتا خروشچف، نخست وزير وقت شوروي، به منظور جلوگيري از سيل مهاجران آ لمان شرقي به آلمان غربي دستور ساخت ديوار برلين را صادر كرد. دولت آلمان شرقي تحت رهبري «اريش هونيكر» در ۱۳اوت ۱۹۶۱ساخت ديوار برلين را به عنوان «ديوار حافظ ضد فاشيست» آغاز كرد. اين ديوار به منظور جدا كردن برلين شرقي و جمهوري دموكراتيك آلمان از برلين غربي با استفاده از سيم خاردار و موانع ضدتانك احداث شد. در اين چارچوب خيابانها تكه تكه شد و موانع بر سر راه پياده روها گذاشته شد. در اطراف اين منطقه هم تانك ها تجمع كردند. خطوط مترو و قطارهاي محلي بين برلين شرقي و غربي متوقف و ارتباط تلفن اين دو بخش نيز قطع شد. همچنين ساكنان برلين شرقي از ورود به برلين غربي منع شدند كه اين امر به دليل اين كه حدود ۶۰ هزار نفر از ساكنان برلين شرقي در برلين غربي كار مي كردند مشكلات زيادي به بار آورد.در ۲۰سپتامبر ،۱۹۶۱ دولت آلمان شرقي منازل نزديك اين ديوار را تخريب كرد و كار احداث يك ديوار دائمي با مواد سخت را آغاز كرد كه در پايان طول آن به ۱۶۶ كيلومتر رسيد.ارتفاع اين ديوار ۴ متر بود. بعد از آن يك مسير نگهباني، يك راهگذر با ديده بان ها، برج هاي ديده باني، سنگرهاي زيرزميني و ديوار دوم بود.احداث ديوار برلين باعث شد تا مرز بين آلمان شرقي و آلمان غربي در ۱۹۲ مسير و خيابان كه ۹۷ مورد آن به برلين شرقي و ۹۵ مورد آن به ساير مناطق آلمان شرقي منتهي مي شد قطع شود. در نقاط مرزي كه براي عبور و مرور مورد استفاده قرار مي گرفت نيز ايستگاههاي بازرسي ايجاد شد كه مهمترين آن گذرگاه ايستگاه بازرسي «چارلي» در بخش آمريكايي برلين غربي بود. در ۱۷ اوت ۱۹۶۲ پيتر فيشر كه قصد داشت در نزديكي اين منطقه از ديوار برلين بالا رود توسط نگهبانان كشته شد. اين امر موجب آشوب در برلين غربي و نفرت ساكنان برلين غربي از آمريكايي ها شد.
در اواخر دهه ۱۹۸۰ با آب شدن تدريجي يخ هاي روابط شرق و غرب و اجراي سياست هاي گلاسنوست و پروسترويكاي ميخائيل گورباچف در شوروي زمينه فروپاشي ديوار برلين فراهم شد. در واقع پايان عمر آلمان شرقي زماني آغاز شد كه دولت كمونيستي مجارستان درهاي خود را بر روي غرب گشود. از آنجا كه مهاجرت بين كشورهاي كمونيستي ممنوع نبود، در پي اين رويداد ساكنان آلمان شرقي كه مجاز به رفت وآمد به مجارستان بودند از طريق مجارستان و نيز چكسلواكي به آلمان غربي و ساير كشورهاي اروپاي غربي رفت و آمد مي كردند.هجوم گسترده ساكنان آلمان شرقي به آلمان غربي، استعفاي اريش هونيكر و تظاهرات گسترده روزهاي دوشنبه مردم آلمان شرقي و حذف محدوديت مسافرت شهروندان آلمان شرقي توسط دولت جديد آن كشور در نهايت باعث شد تا در روز ۹ نوامبر ۱۹۸۹ديوار برلين خراب شود و تنها قطعات كوچكي از اين نشانه جنگ سرد بين شرق و غرب به عنوان يادگار تاريخ باقي بماند.

انگيزه هاي توسعه طلبي آمريكا در خليج فارس
آمريكايي ها اميدوارند با بسط نفوذ خود در خليج فارس، هم بر منابع انرژي سلطه پيدا كنند و هم ايران رابا ابزارهاي گوناگون سياسي، اقتصادي و فرهنگي مهار كنند
007956.jpg

مسلم شيرواني ناغاني
مروري بر سياست آمريكا در خليج فارس بيانگر نوعي نگرش توسعه طلبانه است كه از طرف سردمداران كاخ سفيد اعمال مي شود و پيرامون مسائلي نظير دسترسي به يك بازار فروش بزرگ (مخصوصا فروش تسليحات) و مهمتر از آن رسيدن به عظيم ترين ذخاير نفتي جهان مي چرخد.
ايالات متحده براي نيل به اهداف خود در خليج فارس، با پايان يافتن جنگ سرد و خروج اتحاد جماهير شوروي از گردونه رقابت و حاكم شدن نظام تك قطبي در جهان اقدام به پياده كردن يك سري استراتژي جديد از جمله طرح موازنه قدرت در خاورميانه كردكه در سايه شعارهايي همچون نظم نوين جهاني نمود يافت.
دولتمردان كاخ سفيد با گذر زمان به اين نتيجه رسيدند كه براي بهينه سازي بهره مندي از نفت و تامين ساير مطامع شان، ايجاد خليجي آرام و بي جنجال و البته تحت سلطه مستقيم و بي واسطه، بهترين استراتژي كاربردي مي باشد. به همين دليل، پيوسته طالب جاري شدن صلح ميان اعراب و اسرائيل و جلوگيري از قدرت يافتن كشورهاي قدرتمند منطقه بويژه ايران بوده اند.
بي پرده ترين مفهوم تفكر فوق اين بود كه بايد خليجي امن و ايمن براي چپاول ايجاد شود، حتي اگر به قيمت جنگ نظامي باشد.
در ادامه مبحث فوق ابتدا به تحليل دكترين سياسي آمريكا در قبال كشورهاي عربي حاشيه جنوبي خليج فارس و سپس به كالبد شكافي سياست مهار دوگانه ايران و عراق توسط كاخ سفيد مي پردازيم.
ايالات متحده در دوره هاي متعدد به وضوح جانبگرايي منفعت طلبانه خويش از دول عربي را آشكار ساخته كه بارزترين آن حمايت همه جانبه امنيتي و نظامي بوده است. سركوب عراق در حمايت از كويت، استقرار دائم ناوهاي غول پيكر در خليج فارس براي حمايت از امارات متحده عربي، مانور نظامي مشترك با ارتش هاي كشورهاي حاشيه جنوبي خليج فارس و تسليح آنها براي افزايش توان بازدارندگي در برابر تهديدات منطقه اي از جمله اين سياست هاي حمايتي است.
در مهار عراق هدف نهايي سياستمداران آمريكايي، به استضعاف كشاندن و سلطه كامل بر اين سرزمين بوده است كه عمدتاً به منظور غارت نفت اين كشور مطرح مي شد.
سياست مهار عراق شامل حفظ و گسترش تحريم هاي اقتصادي سياسي و كنترل نظامي منطقه پروازي در جنوب و يك ناحيه محصور و حفاظت  شده كردنشين در شمال عراق بود.
آمريكا پس از تضعيف كامل ملت و دولت عراق در پي تحريم هاي گوناگون و نيز برهم زدن جو سياسي داخل عراق به سود خود، با تبليغات درازمدت فرهنگي و دادن شعارهايي نظير ليبراليسم تمام بسترسازي هاي لازم براي يك سلطه كامل را فراهم كرد و سپس سردمداران آزادي و مدافعان حقوق بشر و آنان كه خود را تنها مظهر دموكراسي در عالم مي دانند با بيان دلايلي نظير وجود حكومتي ديكتاتور در عراق، كه مرتكب جنايات جنگي (عليه ايران و كويت) و جنايات ضد بشري (حملات شيميايي) شده است و مجهزبودن اين حكومت به سلاحهاي كشتارجمعي ميكروبي، شيميايي و راديو اكتيو، نوك پيكان حملات خود را به سوي عراق تيزتر از گذشته نمودند و در راس همه بهانه ها دست داشتن عراق در ماجراي ۱۱ سپتامبر و رابطه رژيم بعث با گروه تروريستي القاعده مطرح شد كه با همسوكردن افكار برخي كشورها مخصوصا متحدان غربي، ارتش آمريكا رسما حملات نظامي خود به عراق را آغاز كرد تا ايالات متحده گامي محكم تر در راه سلطه بي چون و چرا در خليج فارس بردارد.
البته در حمله به عراق نبايد نقش كليدي اسرائيل، كه همواره  نگران  تهديدات ناشي از عراق بوده است، را فراموش كرد. جنگ دوم خليج فارس و پرتاب موشكهاي عراق به اسرائيل، هراس از قدرت نظامي فزاينده عراق را در ميان صهيونيست ها افزايش داد، زيرا حيات رژيم صهيونيستي در گرو تضعيف قدرتهاي بزرگ منطقه است.
در پايان به موضع گيري سياسي آمريكا در قبال جمهوري اسلامي ايران به عنوان كشور ويژه منطقه مي پردازيم.ايران علاوه بر داشتن شرايطي نظير بزرگترين قدرت نظامي منطقه، بزرگترين قدرت اقتصادي در كنار عربستان، نفوذ مذهبي در اكثر كشورهاي منطقه، سواحل طولاني در منطقه، تسلط بر نقاط استراتژيك منطقه از جمله تنگه هرمز و بهره گيري از جزايري كه هر كدام بهترين سپر دفاعي تلقي مي شود، سياست خارجي ضد صهيونيستي و مخالف صلح با اسرائيل، كه همگي در مقابل منافع كاخ سفيد و مخالف ديپلماسي دولت بوش است، داراي يك تعارض و تقابل ايدئولوژيك با آمريكاست كه تبديل به حادترين مشكل آنها در درازمدت گشته است و آن ظهور تفكر نوپاي حكومت مردمي اسلامي يا همان مردم سالاري ديني است. ايدئولوژي غرب كه روزگاري كمونيسم را در اتحاد جماهير شوروي از پاي درآورد اينك نگران نهضت مذهبي در زندگي انسان متجدد است.
جمهوري اسلامي در ربع قرن اخير ثابت كرده است كه در اتخاذ سياستهاي خود بر خلاف ساير كشورهاي منطقه، بيش از ملاحظات بين المللي، منافع ملي و ملاحظات جهان اسلام را در نظر مي گيرد و حاضر به سازش بر سر اصول نيست.
از سوي ديگر، ايران از ديد آمريكا مي تواند مدخل ورود بسياري از رقبا در منطقه باشد، به خصوص آنكه ايران با بيشتر رقباي در حال پيدايش آمريكا روابط نسبتا دوستانه اي دارد و هر يك از اين كشورها از طريق ايران حضوري سمبليك در منطقه پيدا كرده اند. فعاليت روسها در خليج فارس (نيروگاه بوشهر)، روابط دوستانه ايران و چين و رابطه دوستانه ايران با ژاپن و آلمان نگراني هاي آمريكا را افزايش مي دهد.
خلاصه اينكه ايران با داشتن شرايط فوق كه آن را از ساير كشورهاي منطقه متمايز مي كند به عنوان بزرگترين و در واقع تنها مانع ايالات متحده و راه چيرگي كامل بر خليج فارس است و دولتمردان كاخ سفيد ضمن درك اين مسئله تمام قواي خود را براي مقابله با جمهوري اسلامي ايران به كار بسته اند و اين مسئله را با تحريم هاي اقتصادي، پاپوش هاي سياسي (كه مهمترين آن اتهام كوشش ايران در جهت دسترسي به سلاحهاي اتمي است)، حضور نظامي و تبليغات فرهنگي به اثبات رسانيده اند.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |    اجتماعي  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |