سه شنبه ۸ دي ۱۳۸۳ - سال سيزدهم - شماره - ۳۵۹۵
توليد كودكان استثنايي در گوشه شهر ري
ما كم توانيم نه ناتوان
026478.jpg
همه بچه هاي مدرسه استثنايي طاهر حصيربافي را ياد مي گيرند، اما اين كار تنها حرفه اي نيست كه به آنها ياد مي دهند. سراجي، كفاشي، معرق كاري و موسيقي هم به مهارت هاي فرزندان جامعه ما اضافه مي شود. عكس:هادي مختاريان
اديب وحداني 
بچه هاي استثنايي كفش مي دوزند و تعمير مي كنند، حصيربافي بلدند، موسيقي اجرا مي كنند و معرق كاري مي كنند. آنها با كمترين حمايت مي خوانند و مي نويسند.
باران پروانه باريد ...
تهران آنقدر غول بزرگ و مركز بي در و پيكري شده است كه گاه به نظر مي آيد براي حرف زدن از شهرهاي كشور مي توان گفت: شهرهايي جنوب تهرانند و شهرهاي ديگر شمال آن. درست گوشه پايين اين شهر يك شهر بزرگ است كه نزديك يك كوچه، يك مدرسه قرار گرفته با كمترين امكانات. محل قرضي و دنيايي از همت عده زيادي از مادران و مديران. مدرسه اي كه در آرزوست به محلي جديد منتقل شود تا بتواند از بودجه حمايتي كه شهردار تهران به همه مدرسه ها داده است بهره مند شود و چندين كارگاه راه بيندازد و بچه ها را حمايت كند، بچه هايي را كه مال جامعه مايند، چون احتمال حضور آنها در خانواده هر كدام از ما وجود دارد.
پيگيري مادران بچه هايي كه برخي از آنها در آخرين سال تحصيل به سر مي برند نتايج مشخصي دارد. وقتي ويژگي دوام در كارهاي زنان به عشق مادري اضافه مي شود و عواطف و علايق به همت و پيگيري تغيير شكل مي يابد، مشكل بتوان كاري را انجام نداد. مادران عضو انجمن اوليا و مربيان مدرسه كودكان استثنايي طاهر به همراه يك مدير كه تمام وقت مشغول رتق و فتق امور است، كارهاي زيادي را انجام داده اند، از ورود به دفتر حجت الاسلام ري شهري تا گفت و گو با محمد رضا راه چمني كه فرد اول به مناسبت سمت توليت آستان حضرت عبدالعظيم مي تواندكمك بكندولي هنوزوعده هايش عملي نشده و دومي كه رئيس بهزيستي است، قول همكاري داد و هنوز هيچ كاري نكرده است، به گفت و گو با مادران اين كودكان و نوجوانان نشستند و اگر از آنها كاري برنمي آيد يا نمي كنند، مادران و مديران معطل نمي مانند و به جست و جوي همگان مي روند؛ نتيجه، هزينه اي است كه خيرين مي پردازند و به كارگاه هاي بچه ها و برخي از هزينه هاي آنها مي رسد.
شهر ري تهران نيست و درست به اندازه هر شهر يا شهرستان دور افتاده اي محروم است. در سالهاي نه خيلي دور، وسط مزرعه ها بچه هايي زندگي مي كردند كه در عمرشان از ديدن خيلي چيزها محروم بوده اند و طعم حضور در خارج از فضاي محدود اطرافشان را بگيريد جداي از باغ ها و مزرعه هاي همسايگان نچشيده اند. اين بچه ها به وقت بررسي شدن براي تست هوش به علت نامتناسب بودن اطلاعاتي كه مورد پرسش قرار مي گرفت و همچنين به علت ناآگاهي از محتواي سوا ل هايي كه دانسته بودن پاسخ آنها فرض طرح سوال ها قرار گرفته بود، به اشتباه استثنايي تشخيص داده و به مدارس ويژه فرستاده مي شدند، اما الان با دقيق تر شدن تست ها، مدرسه هاي بچه هاي استثنايي بيشتر به همان بچه ها محدود شده است و كارها به صورت تخصصي تر انجام مي گيرد. يكي از معلم هاي بچه ها اين حرف ها را كه از دقت در احوال بچه ها حكايت دارد مي گويد و معلم كفاشي بچه ها با لبخند دايمي  كه آن را لازمه ادامه كار با بچه ها مي داند به سرعت و با دقت گزارش مي دهد: اين بچه ها هر كدامشان به اندازه 5 تا بچه شلوغ مي كنند، اما ما با آنها هميشه با لبخند برخورد مي كنيم. با لوازمي كه فراهم كرده ايم در هر سال به آنها تعدادي كار ياد مي دهيم كه باعث مي شود احساس خوبي پيدا كنند. آنها بعد از مدتي مي فهمند كه مي توانند موثر باشند و كفش هاي همسايگان، خانواده، دوستان و آشنايان را واكس بزنند و تعمير كنند. با 30 20 هزار تومان سرمايه كه هزينه چكش و سندان و چسب و دو اندازه قلم مو و ميخ و درفش مي شود، هر كدام از اين بچه ها مي توانند به جاي اينكه روزي 500 تومان پول توجيبي از خانواده بگيرند و لازم هم باشد كه يك نفر مراقب آنها باشد و ببرد بگرداندشان و وقت و اعصاب خود را هزينه كند، هر كدام از اين بچه ها مي توانند در محله خودشان يا محلات ديگر كفش تعمير كنند و واكس بزنند و برخي از آنها حتي كفش بدوزند. حتي يكي از اين بچه ها به نام مرتضي رهبري كه در اينجا كار با چرم را ياد گرفته بود، كار سراجي را در محلشان شروع كرده است و الان به آن حد از توانايي رسيده كه در همين مدرسه به بچه ها سراجي ياد بدهد.
026481.jpg
يادگاري از يكي از بچه هاي مدرسه استثنايي طاهر.
بختياري مدير مدرسه استثنايي طاهر توضيح مي دهد كه با كمك خيرين حدود يك ميليون و 200 هزار تومان هزينه شده است تا وسايل لازم براي آموزش و كار سراجي فراهم شود، در حال حاضر و بعد از چند ماه از شروع كار بچه ها در كارگاه سراجي، توليد جا كليدي و كمربند بچه ها شروع شده است و توليد كيف هم در راه است. بحث هزينه كه مي شود با توجه به كيف و كفش هاي موجود مي توان از هزينه توليد آنها و قيمت فروش آنها سوال كرد و همچنين درباره روش كار و نوع قرارداد. يوسف معززي: اين كفش ها با توجه به ميزان بالاي پرتي در مواد اوليه و خرابي وسايل در كار آموزش كه اتفاقي طبيعي است جفتي 12 هزار تومان هزينه دارند كه با يكهزار و 500 تومان سود به قيمت هر جفت 13 هزار و 500 تومان به فروش مي روند. البته قيمت اين كفش ها در شمال شهر دست كم هر جفت 35 30 هزار تومان است.
معززي نمي داند يا نمي گويد كه كفش دست دوز واقعي در بعضي نقاط شهر از اين هم گرانتر به فروش مي رسد، شايد مي خواهد دقيق تر گزارش بدهد. براي ما مهم ترين موضوع اين است كه بچه ها خوشحال باشند و ببينند كه مي توانند مفيد واقع شوند. بچه ها با ديدن امكان سودآوري و توليد توسط خودشان، اصلا ديگر عارشان مي آيد كه از كسي پول بگيرند. آنها وقتي مي بينند كه توليد كننده اند و خودشان به در آمدزايي رسيده اند، عشق و علاقه بيشتري به كار پيدا مي كنند. البته اين موضوع باعث نمي شود از كار خسته نشوند. وسط كار كه مي گويند آقا ما خسته شديم، مسابقه مي گذاريم كه اسم سه تا استان را كه با حرف الف شروع مي شود بگويند، آنها به جنب و جوش مي افتند و مي گويند بعد، از آنها مي خواهم كه براي مثال اسم دو تا شهر را بگويند كه دو حرفي است. بچه ها مي گويند قم و بم. بعد دوباره مي رويم سر كار كفاشي.
معززي تك دوز است و يك مغازه كفش دوزي در حوالي ورامين دارد كه هر وقت مدرسه نيايد آن مغازه را باز مي كند و به كارهاي خودش مي رسد. مدرسه راهنمايي بچه هاي استثنايي طاهر براي او چيزي بيشتر از يك شغل است و در باقي كارگاه ها هم عشق و شوري جريان دارد كه متناسب با روال خشك و اداري مرسوم نيست. معلم ها با بچه ها دوستند و از هر كلاس كمترين صدايي برنمي خيزد، در حالي كه كارگاه ها را صداي جنب و جوش بچه ها پر كرده است. در كارگاه موسيقي بچه ها با صداي يكنواخت طبل كه 3 بار نواخته مي شود و بعد صداي سنج جايگزين آن مي شود ملودي ساده جذابي را مي نوازند، البته از وقتي كه با خانم هاي انجمن اوليا و مربيان و مديرمدرسه و عكاس وارد كلاس مي شويم آهنگ قدري تندتر مي شود و مربي به بچه ها تذكر مي دهد كه خيلي تند ننوازند. خيلي از بچه ها دوست ندارند به عنوان كودكان استثنايي در جامعه مطرح شوند و از جلوي دوربين عكاسي فرار مي كنند، گرچه به خواست مدير يكي از آنها مي نويسد: ما كم توانيم، نه ناتوان و ديگري آن تكه شعري را روي تخته سياه مي نويسد كه بعدا به خاطر توجه عكاس و نويسنده گزارش و بدون درخواست اين دو نفر، روي تكه اي كاغذ نوشت و هديه داد و عكس آن را در كنار همين مطلب مي بيني. در كلاس هاي درس كتاب هايي تمام رنگي با قطعي بزرگ و مخصوص كودكان استثنايي روي ميزهاست. در مقدمه كتاب، ذكر شده است كه مقام معظم رهبري كار معلمان كودكان استثنايي را به شغل انبيا و مصلحان بزرگ عالم تشبيه كرده اند. اين معلمان با حوصله فراوان بچه هايي را كه معمولا تحت نظارت پزشك هستند و داروهاي آرام بخش مصرف مي كنند، اداره مي كنند.
از يك طرف اين بچه ها هر كدام به اندازه 5 كودك عادي شلوغ هستند و از طرف ديگر ما عاشق آنهاييم. هيچ معلمي حاضر نيست كلمه اي در شكايت از اوضاع كاري بگويد. البته مي توان نارضايتي از حضور شيفت بعدازظهر در يك مدرسه دخترانه را ديد و شاهد اين واقعيت بود كه هنوز كاري براي ساخت مدرسه جديدي كه در راه است و قرار شده در سال بعد تحويل داده شود، انجام نشده است. حتي كمكي هم كه از سوي شهردار تهران به اين مدرسه تخصيص داده شده، به علت ساخته نشدن مدرسه جديد هزينه نشده است و كمبود فضا براي كارگاه هايي كه در برنامه است مشهود به نظر مي رسد.
در اين مدرسه هر كدام از بچه ها 2 حرفه را ياد مي گيرند، حصيربافي براي همه بچه ها اجباري است و حضور در يكي از كارگاه هاي معرق، كفش و سراجي و موسيقي براساس امتحاني كه از بچه ها مي گيريم ممكن مي شود. دو سال قبل كه از سازمان آموزش فني و حرفه اي كشور براي امتحان گرفتن از اين بچه ها آمدند، چندين نفر موفق شدند گواهينامه درجه 2 اين سازمان را اخذ كنند.
وقتي مدير مدرسه، بختياري، اين نكته را مي گويد يكي از اوليا تذكر مي دهد كه ما دلمان مي خواهد بچه ها بتوانند به تحصيل خود ادامه بدهند. بيشتر اين كودكان شايد از نظر ذهني خيلي پيشرفته نباشند، اما در مهارت هاي دستي و كارهاي فني توانايي قابل توجهي دارند. مشكل كار براي بچه ها هم موضوعي جدي است. براي مثال براي يكي از بچه ها در حوالي زعفرانيه كار پيدا شده كه با توجه به دور بودن شهرري، رفتن به سركار تقريبا غيرممكن مي شود. البته والدين و مديران مدرسه استثنايي طاهر دل به كمك هاي دولتي نبسته اند و كار را براي بچه ها باز از طريق خيرين پيگيري مي كنند. آنها در بانك ملي شعبه ميدان شهرري يك حساب جاري به شماره 96477 باز كرده اند و چون مي دانند كه بهترين راه براي تبليغ در ايران معمولا از راه گوش است، فقط منتظر ننشسته اند تا براي بهبود كيفيت كار آدم هايي از جامعه خود ما نهادهايي كه موظف به كارند و ثابت كرده اند كه خوب چشم، حتما مي گويند و كاري كه كار باشد را انجام نمي دهند به فعاليت بپردازند. اين افراد كه فرزندان بسياري شان در سال آينده در مدرسه استثنايي طاهر درس نخواهند خواند به صحبت با آدم ها مي نشينند تا مردمي كه هميشه ثابت كرده اند براي كار خير حاضرند هزينه كنند، به آنها كمك كنند. مسايل ساده اي مانند اختصاص يك سالن ورزشي يااختصاص يك مدت زماني مشخص و محدود به ورزش بچه ها و همچنين ساخته شدن فضاي آموزشي مورد نظر براي تثبيت موقعيت مدرسه چيز زيادي در اين جامعه نيست و مادران كودكان حاضر شده اند جدا به لوازم اين كار كه عبارت از گفت وگو و استمرار است، تن بدهند. نتيجه اين همه فعاليت اوليا و مديران مدرسه تا امروز اين شده است كه برخلاف انتظار مدرسه طاهر بتواند به توليد دست پيدا كند، ماهانه ده ها جفت كفش با كيفيت بفروشد، معرق كاري هاي خوب بچه ها را توليد كند و البته به خاطر هزينه بالاي رنگ كردن، آنها را به اتمام نرساند، حصيربافي را به بچه ها آموزش بدهد و با نگهداري از اين كودكان و نوجوانان، به خانواده هاي آنان مدت زماني را جهت استراحت و فراغت هديه كند كه بتوانند با روحيه اي بهتر از بچه هاي استثنايي اين جامعه نگهداري كنند. همه اين كارها در حالي است كه اگر فردي نديده باشد فكر مي كند بچه هاي اين مدرسه فقط در حال يادگيري ابتدايي ترين مهارت هاي زندگي شان هستند و در گوشه شهرري به كارهايي مشغول هستند كه مي تواند صرفا گذراندن وقت اين افراد نام بگيرد. اين نتايج غيرمترقبه و پيش بيني ناپذير فعاليت مادران و مديران را كسي كه به مدرسه طاهر برود مي تواند نتيجه شعاري بداند كه روي ديوار نوشته شده است محبت نيرويي است كه هرگز با مصرف كردن از بين نمي رود.

ستون ما
ثروتي به نام مديريت 
مهدي خاكي فيروز
مديريت در ايران معاني مختلفي دارد. از يك سو به كار كساني گفته مي شود كه مي توانند پشت درهايي كه چند منشي، نگهبان و گاه محافظ از ورود افراد متفرقه به آن جلوگيري مي كنند نشسته و در مورد هزينه كردن درآمدهاي به ظاهر نامحدود نفتي براساس معيارهاي غيرعلمي دستور صادر كنند و با روان نويس هاي چند رنگ، نامه هاي اداري را پاراف كنند.
گروه دوم مديران اما، كساني هستند كه سعي مي كنند با منابع محدود به بالاترين دستاوردها برسند و همواره در شرايطي دشوار، تصميم هايي بگيرند كه چيزي فراتر از توجيه و فرار از مسووليت باشد.
كودكان و نوجوانان در مدرسه كودكان استثنايي طاهر هر دو گروه مديران را مي شناسند، گروه دوم را از نزديكتر چون هر روز آنها را در مدرسه خود مي بينند و از زحمات آنها كه بخشي از ثروت ملي به شمار مي آيند، بهره مي برند. گروه اول را اما نمي بينند ولي سايه رنگ قرمز روان نويس هاي آنها را بر زندگي دشوار خود حس مي كنند.
اين نونهالان با بقيه همسن و سالهاي خود فرق دارند و به همين دليل تعابير مختلفي در مورد آنها به كار مي رود. گروهي آنها را استثنايي مي نامند و گروهي ديگر عقب افتاده. واژه اول واقعيتي را نشان مي دهد كه به آنان فرصت زندگي اميدوارانه را مي دهد. در شرايطي كه اكثر مردم چشم اميد به دولت و حمايت هاي آن دارند، كساني كه دست بر زانوي خود نهاده و تلاش را تضمين موفقيت خود مي دانند نه دولت، اگر استثنايي نيستند، پس چيستند؟ اما كلمه عقب افتاده، بهترين تعبير براي همان مديران گروه اول است كه مي توانند به راحتي چشم بر واقعيت هاي تلخ و شيرين جامعه ببندند و همه چيز را به كمبود منابع نسبت دهند.
كمبود منابع واقعيتي انكارناپذير است . مگر چند مدير خردمند و دلسوز در جامعه ما وجود دارد؟
در اروپاي غربي و آمريكا به موسسات اقتصادي اجازه داده مي شود تا بخشي از ماليات خود را آزادانه در اختيار نهادهاي عمومي همچون موسسات آموزشي ويژه قرار دهند. اگر چنين كاري در ايران صورت مي گرفت، بي   گمان مدرسه اي همچون طاهر مجبور نمي  شد فقط بر پايه تلاش دانش آموزان و كاركنان آن اداره شود. ضمن آنكه قدرت انتخاب مردم در اين خصوص از بهترين ها حمايت مي كرد؛ يعني تا حدود زيادي عكس آنچه اكنون رخ مي دهد.

ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
زيبـاشـهر
محيط زيست
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  محيط زيست  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |