يكشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۳ - سال سيزدهم - شماره - ۳۶۲۶
۱۲۰ سال پيش ماشين دودي از بروكسل آمد
ماشين دودي از نفس افتاد
در يكي از روزها ماشين دودي مردي را كه تازه از سفر كربلا بازگشته بود، زير كرد و پاهايش قطع شد. پس از چند روز او مرد و همين كافي بود تا مردم خشمگين به ماشين دودي حمله و تمام ايستگاه هاي آن را تاراج كنند و با چوب و چماق به جان اين هيولاي بزرگ آهني بيفتند
028755.jpg
بعد از گذشت 120 سال حالا ، تنها 3 لكوموتيو بر جاي مانده است؛ لكوموتيوهايي كه هيچ نشاني از گذشته ندارند و مانند هيولاي هاي بزرگ فلزي در چند جاي مختلف شهر، دورافتاده از هم روزگار مي   گذرانند.
عكس : گلناز بهشتي 
ماني راد
وقتي كه ناصرالدين شاه در يكي از روزهاي دي ماه 1267 خورشيدي سوار بر ماشين دودي با خنده اي بلند به ملازمان درگاه گفت: حتي كلاغان و پرندگان از ما عقب افتاده اند نمي توانست به 70 سال بعد انديشه كند و سكون چرخ هاي سنگين و از نفس افتاده اين وسيله را در نظر آورد.

رست در سال 1341 بود كه براي آخرين بار اين وسيله از نفس افتاد و خيلي زود به تلي از آهن و فولاد تبديل شد. در واقع اولين تير خلاص را شايد فخرالدوله به آن شليك كرد. اين زن كه به تعبير رضاشاه يكي از مردان قاجار بود به رغم تمام نفرت رضاخان از اين دودمان، جايگاه ويژه اي نزد ديكتاتور داشت. وقتي كه فخرالدوله تصميم گرفت تا خطوط تاكسيراني را در تهران راه بيندازد، تعدادي اتومبيل وارد كرد و به تدريج پاي اتومبيل ها به ايران باز شد، شايد كمي بعد بود، وقتي تعداد اتومبيل ها به اندازه اي شد كه ديگر جاي ماشين دودي را تنگ كردند، در يكي از روزهاي سال 1341، چرخ هاي سنگين و فولادي اين وسيله از حركت باز ايستاد و خواب طولاني و ابدي اش را آغاز كرد.
حالا بعد از گذشت قريب به 120 سال، از ماشين دودي تنها نام و خاطره اي برجاي مانده و كمتر كسي مي داند كه هنوز هم تعدادي از آنها در گوشه اي از تهران حضور دارند و ديگر نه از هياهو و ازدحام مردم براي سوار شدن به آن خبري هست و نه از اشتياق كودكان و مردمي كه براي دويدن بر سقف آن مسابقه مي گذاشتند. شايد غربت زودهنگام ماشين هاي دودي را كه روزگاري يكي از وسايل تفريح مردم تهران بود، بتوان در هياهوي كودكاني جست كه از آن بالا مي روند و سرگرم بازي در آن هستند. ماشين دودي روزگاري تهران را چنان رونق داده بود كه بي ترديد، هنوز هم در خاطره ها باقي مانده است.
لذت سواري زير دندان شاه 
در زمان صدارت ميرزاحسين خان سپهسالار، بار ديگر ناصرالدين شاه عزم سفر كرد. سپهسالار كه به مانند اميركبير، قصد اصلاح مملكت را داشت، توجهي فراوان به پيشرفت داشت.
ناصرالدين شاه در سال 1251 هجري شمسي به تفليس سفر كرد. در جريان همين مسافرت بود كه بسياري از جلوه هاي صناعت جديد، در نظر شاه جلوه كرد و او را تحت تاثير قرار داد. يكي از اين صنايع، ترن بود. هنگامي كه شاه در تفليس سوار ترن شد، دل از كف داده مبهوت اين وسيله شد.
چندان نگذشت كه شخصي به نام بواتال كه يك مهندس فرانسوي و اتفاقا زماني در كارخانه چراغ گاز مشغول به كار بود، بعد از سفر شاه نزد وي آمد و پيشنهاد يك خط راه آهن از تهران به شمال كشور را داد. اما اين مهندس جوان خيلي زود گرفتن امتيازي چنين بزرگ را غيرممكن دانست. چند ماه بعد، او پس از تحقيق و تفحص، متوجه شد كه هر سال چيزي در حدود 300 هزار نفر از تهران به قصد زيارت حضرت عبدالعظيم به شهرري مي روند. چندان نگذشت كه بار ديگر در كاخ سلطنتي به صدا درآمد و مهندس بواتال با لبخندي كمرنگ به حضور ناصرالدين شاه شرفياب شد. اين بار قصد او پيشنهاد ايجاد يك خط آهن از تهران به حضرت عبدالعظيم بود. از آنجا كه ناصرالدين شاه خود به ترن سواري علاقه اي داشت و هنوز لذت سوار شدن بر ترن از زير زبانش دور نشده بود، با اين طرح موافقت كرد. بدين ترتيب، بواتال موظف شد تا يك خط آهن به طول 7/8 كيلومتر از تهران به حرم عبدالعظيم ايجاد كند. در سال 1265 قراردادي ميان او و ناصرالدين شاه امضا شد و طي آن بواتال به مدت 99 سال امتياز اين خط را در دست گرفت.
چندان نگذشت كه مهندس بواتال با كمك چند بلژيكي، شركتي به نام شركت راه آهن و ترامواي ايران را با سرمايه اي معادل 5 ميليون فرانك تشكيل دادند و خيلي زود مقدمات كار را فراهم كردند. قرار شد كه لكوموتيوها و واگن هاي مورد نياز كه جمعا شامل 5 لكوموتيو و 20 واگن بود را در بروكسل ساخته و به صورت قطعات مجزا وارد ايران كنند. پس از چند ماه، ماشين آماده و از طريق خارطوم و بادكوبه وارد كشور شد و از آنجا به تهران رسيد. چنين بود كه ماشين دودي پس از 2 سال كار و كارگذاشتن خط آهن 9 كيلومتري در تهران متولد شد.
كندن يادگاري روي پوست لكوموتيو
بعد از گذشت 120 سال از اولين روز حركت ماشين دودي حالا از تمام آن، تنها 3 لكوموتيو بر جاي مانده است؛ لكوموتيوهايي كه هيچ نشاني از گذشته ندارند و مانند هيولاي هاي بزرگ فلزي در چند جاي مختلف شهر، دورافتاده از هم روزگار مي   گذرانند و در زير برف ها، باران ها و تابش خورشيد، نشاني از جنب و جوش ندارند. يكي از اين لكوموتيوها به همراه يك واگن هم اكنون در ايستگاه مترو شاه عبدالعظيم قرار دارد و به نسل جديد و فرزندانش خيره شده كه هم اكنون نسل ماشين دودي ها را مانند دايناسورهاي عهد عتيق نشان داده و خود وظيفه 120 سال پيش اعقابش را انجام مي دهد. اين لكوموتيو كه به همت شهرداري منطقه 20 مرمت شده، در معرض ديد عموم قرار دارد.
اما دو ماشين دودي به جا مانده چندان اوضاع مساعدي ندارند. يكي از آنها در محل ايستگاه تهران واقع در ميدان قيام ميدان شاه همانجايي كه براي آخرين بار از حركت ايستاد، همچنان روي همان ريل هاي اصلي متوقف باقي مانده است. هم اكنون ساختمان ايستگاه تهران كه در زمان بواتال ساخته شده، به همان شكل و سيما، به عنوان يك مركز فرهنگي در حال استفاده است اين ماشين دودي، به مرور در حال فراموشي است.
يك ماشين دودي ديگر در پارك ملت قرار دارد. اين ماشين دودي كه در زير برف و باران، رها شده، مانند تلي از آهن قراضه به نظر مي رسد و به محلي براي نوشتن يادگاري ها و بازي كودكان تبديل شده است. اين قسمت دوم زندگي است.
از نفس افتاده 
وقتي كه شاه بر كالسكه طلايي و سلطنتي خود از عمارت ارگ جدا مي شد و به سمت ميدان قيام كه ايستگاه سنگي ماشين دودي در آن بنا شده بود و در جنوب تهران قرار داشت مي رفت، لذت ترن سواري در شهر تفليس را به ياد آورد. او خوشحال بود كه در تهران ترن ماشين دودي به كار افتاده و مردم هم مي توانند به يمن زيركي هاي او از صناعات جديد بهره مند شوند. زماني كه او بر سنگفرش ميدان قيام قدم گذاشت، جماعت بسياري از مردم را ديد كه به ديدن اين هيولاي عجيب آمده اند.
بچه ها از سر و كولش بالا  مي روند. معلوم نيست چند بار رنگش كرده اند. ماشين دودي، سوگلي 120 سال پيش، روزهاي عجيبي را تجربه مي كند
آنها نمي دانستند كه خيلي زود عده فراواني از آنها در زيرچرخ هاي سخت و سنگين همين ماشين جانشان را از دست خواهند داد. در ابتدا هيچ يك از مردم سوار اين هيولاي عجيب نمي شدند. ترس از اين وسيله، بر همه سيطره داشت. عده اي از درباريان براي آنكه مردم بتوانند سوار اين وسيله شوند، دست به دامان شاه شدند خواستند تا او سوار اين وسيله شده و مردم را خاطر جمع كند. اما مگر شاه زير بار مي رفت. با وجود آنكه او از ترن سواري خاطره ها داشت ،اما حاضر نبود سوار اين ماشين شود. به ناچار عده اي از درباريان سوار شدند و آنقدر رفتند و آمدند تا نظر شاه جلب شد. براي اولين بار شاه با هراس برآمده از جمعيت همگام شد و پا به واگن گذاشت. هنگامي كه اين وسيله عجيب به پيش مي رفت دوباره او همان لذت ترن سواري را يافت. شايد درست در اين لحظات بود كه دوباره او دهان باز كرد و گفت: سوار شدن بر ماشين دودي اوقات ما را خوش مي كند. همين جمله كافي بود كه از فردا مردم به اين وسيله عجيب نام ماشين دودي بدهند.
اما چندان از روزهاي شكوهمندش نمي گذشت كه هر بار خبر كشته شدن يك نفر به گوش مي رسيد و مردم را خشمگين مي كرد. در يكي از روزها ماشين دودي مردي را كه تازه از سفر كربلا بازگشته بود، زير كرد و پاهايش هم قطع شد. پس از چند روز او مرد و همين كافي بود تا مردم خشمگين به ماشين دودي حمله و تمام ايستگاه هاي آن را تاراج كنند و با چوب و چماق به جان اين هيولاي بزرگ آهني بيفتند. البته در اين راه جنجال آفرين چارودارهايي كه بي كار شده بودند، بي تاثير نبود. اما در سال 1341 هنگامي كه اين هيولا از نفس مي افتاد و در انبوه و ازدحاكم اتومبيل هاي حاضر در خيابان ها گم مي شد، هيچ هياهو و جنجالي به وجود نيامد. همه سكوت كردند. نه فريادي و نه جنجالي، ماشين هاي دودي از نفس افتادند و هيچكس سخني نگفت.
تاريخ فراموش شده 
وسيله اي كه در مغرب زمين مهمترين عنصر توسعه تلقي مي شد، در جامعه ايراني نقشي نداشت. راه آهن يكي از مباني توسعه جهان غرب، در ايران و تهران تنها به وسيله اي براي حمل و نقل صرف آدم ها، آن هم به منظوري غير از آنچه كه بود استفاده مي شد. در آن روزگار اين ماشين ها سرمايه بسياري را به خود اختصاص دادند. براي خريد آنها پول گزافي پرداخت شد و حالا بعد از گذشت 120 سال انگار نه انگار كه ماشين دودي ها بخشي از تاريخ ما بوده اند. هر كدام در گوشه اي رها شده و روز به روز از خاطره ها بيشتر فراموش مي شوند. در حالي كه با بازسازي و مرمت آن مي توان اين سرمايه هاي خفته را بازيافت و به عنوان جلوه اي از تاريخ گذشته در معرض ديد قرار داد. بي شك بسياري از تهراني ها خاطرات فراواني از آن دارند.
شايد همين كافي باشد، تا امروزه بيش از پيش به فكر حفظ و مرمت آنها باشيم. ماشين دودي تنها يك تلنگر كوچك است به ما. اگر صداي بوق آن بلند شود، ناگزير ما نيز شايد به مانند ناصرالدين شاه لبخندي از روي رضايت بر چهره داشته باشيم. كسي چه مي داند...

طهرانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
محيط زيست
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  طهرانشهر  |  محيط زيست  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |