چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۳ - سال سيزدهم - شماره - ۳۶۲۹
گفت وگوي همشهري با دستگير كنندگان نخست وزير شاه
ماجراي دستگيري هويدا
028896.jpg
ديدي كه چگونه غول برفي استبداد در هرم گدازنده ملتي آب شد. عكس : زنده ياد كاوه گلستان 
مهدي خاكي فيروز
عليرضاباغاني 
هويدا يكي از سوژه هاي داغ تاريخ انقلاب است؛ مردي كه سال هاي متمادي به عنوان نخست وزير رژيم پادشاهي زمام امور ايران را در دست داشت، چند هفته مانده به پيروزي انقلاب به دستور شاه از كار بركنار و در فضايي محترمانه بازداشت شد و اينچنين بود كه گل هاي اركيده روي كت اش ناپديد شدند. هويدا پس از انقلاب اعدام شد و شاه نيز چند سال بعد به دنياي ديگري رفت تا شايد مشخص تر شود كه هيچ كس نمي  تواند قرباني ديگري شود.
حكومت آن دو پايان يافت ولي پرسش هايي كه از چگونگي اين پايان در ذهن ها بود، همچنان باقيست. به بهانه گذشت 26 سال از آن روزها به سراغ دستگيركنندگان هويدا رفتيم.
آنها بخشي از رازهاي سر به مهري را به ما گفتند، بي  آنكه بتوانيم به پاسخ همه پرسش هاي موجود دست يابيم.
اين گزارش بدون تصويري از محل بازداشت هويدا منتشر مي  شود چون آن باغ اكنون مركزي براي نوآوري هاي صنايع نظامي است و ورود به آن، تشريفات اداري ويژه اي دارد.آن 17 عضو تيم دستگير كننده هويدا نيز اكنون در شغل هاي مختلفي فعاليت مي  كنند و شايد به صلاح نباشد كه اسامي آنان رامنتشر كنيم. به هر حال گفت وگوي ما با برخي از اين جمع پر خاطره را مي  خوانيد.
پس از تسليم كامل نيروي هوايي در 20 بهمن، حمله انقلابي ها به ساير پادگان ها شروع شد. در دومين گام، پادگان عشرت آباد وليعصر كنوني و پس از آن پادگان عباس آباد سقوط كرد. روز بعد هم نوبت پادگان هاي لويزان بود.
در قضيه سقوط پادگان نيروي هوايي، خط اول مقاومت را همافرهاي نيروي هوايي و جوانان آموزش ديده نظامي تشكيل مي  دادند. اما در خط دوم گروهي بودند كه به دليل دانش نظامي كمتر به ساخت كوكتل مولوتوف و سنگر مي  پرداختند. در اين خط، گروهي از جوانان لويزان هم وجود داشتند كه شرح حالشان را مي  خوانيد.
پس از آنكه امام فرمان داد كه بريزيد بيرون، همه ملت در خيابان ها بودند و هر كس، هر كاري كه مي  توانست انجام مي  داد. اما ما در حمله به پادگان ها شركت داشتيم. در آن سال ها ظاهرا تلاش ارتش اين بود كه اسلحه هاي موجود در پادگان ها بدون مهمات يا با مهمات غير از خودش باشد. مثلا در پادگان  عشرت آباد اسلحه ژ۳ و خشاب هاي برنو بود. يا به عكس، در انبار پادگان عباس آباد، اسلحه هاي برنو در كنار خشاب هاي ژ۳ قرار داشت.
با توجه به شناختي كه از پادگان عباس آباد داشتيم همراه مردم ديگر داخل شديم و اسلحه هاي برنو را برداشتيم. در حالي كه خشاب آن را نداشتيم. بنابراين خشاب آن را هم از پادگان عشرت آباد برداشته و به سرعت به طرف محل زندگي مان در لويزان برگشتيم.
قصد داشتيم به همراه دوستان، باغ بزرگ ساواك در آنجا را بگيريم و لي با حفاظت خيلي قوي مواجه شديم.
كاركنان نظامي ساواك معمولا اسلحه ژ۳ يوزي داشتند، يعني سلاح مخصوصي كه اندازه يوزي بود ولي تير ژ۳ شليك مي  كرد. ولي آن روز ديديم كه نگهبان هاي ساختمان ساواك در لويزان سلاح هاي سنگين تري در اختيار داشتند و از بالاي همه ديوارها مراقب اوضاع بودند. ما هم كه با يك پيكان قديمي در حال نزديك شدن به اين ساختمان بوديم، در ميان راه به باتلاق  مصنوعي ساواك رفته و در آن گير افتاديم. در اين گيرودار همه اش فكر مي  كرديم كه كارمان تمام است و نگهبان ها مارا خواهند كشت، اما ناگهان راننده دنده عقب گرفت و بدون آنكه چرخ هاي ماشين حتي يك ثانيه بكسوات كند، از معركه خارج شديم و به محله لويزان بازگشتيم.
بعد از چند ساعت باغبان آنجا كه مسلمان خوبي بود و با ما ارتباط داشت، تماس گرفت و گفت اكثر نگهبان هاي ساواك فرار كرده اند. ما هم با تعدادي از دوستان به اين مجموعه حمله كرده و آن را به تصرف درآورديم.
در بدو ورود مواجه شديم با آقاي باغبان كه ما را راهنمايي مي كرد به اتاقي كه هويدا در آن زندگي مي كرد. نامبرده با هراسي كه داشت، فقط التماس مي كرد كه من را نكشيد، من به وزير كار دولت موقت مي گويم مرا مي برند. تلفن هم زد، اما ما با كميته استقبال تماس گرفته و از طرف آقاي رفيق دوست، مسوول نظامي اين كميته، مير هادي غفاري را با يك آمبولانس براي بردن هويدا فرستادند. ما هم هويدا را به همراه امكانات شخصي و چمدان ارزي كه در اختيار داشت، به آقاي غفاري تحويل داديم و ايشان هويدا را به كميته استقبال برد تا در آنجا نگهداري شود.
028956.jpg
قبل از ورود ما مي توانست از باغ فرار كند، ولي بيرون از آنجا كسي را نداشت. بقيه گردن كلفت هاي رژيم، خانواده و پول ها را قبل از خودشان خارج كرده بودند. ولي هويدا به جز چمدان پر از دلار و مارك كه در دستش بود، چيز ديگري نداشت 
بعد از ساعت ها از ناحيه وزير موقت كار داريوش فروهر، تماس هاي متعددي گرفته شد و به دنبال هويدا بودند كه به آنها اعلام كرديم وي به كميته استقبال برده شده است. البته خود وزير كار براي اين موضوع زنگ نمي زد، بلكه رئيس دفترش تماس مي گرفت كه با برخورد سرد تيم بازداشت كننده مواجه مي شد.
سرقت ناكام اسلحه ها
هنگام سقوط پادگان هاي لويزان مواجه بوديم با حجم زيادي از اسلحه كه از پادگان ها خارج شده بود. با توجه به افراد متعهد و مسلماني كه در اين پادگان هاي ارتش حضور داشتند، بر آن شديم كه از غارت آن جلوگيري كنيم. بنابراين در محله لويزان در چند ايستگاه، ايست بازرسي قرار داديم و تمامي اسلحه ها را جمع آوري كرده و به مسجد جامع لويزان آورديم. بعد از آن با كميته استقبال تماس گرفتيم تا اسلحه ها را به مكاني امن انتقال دهند. چند ساعت بعد يك گروه 3 نفري با يك كاميون جهت حمل اسلحه مراجعه كردند. در حالي كه بيش از 5 كاميون اسلحه آنجا بود، آنها شروع به تفكيك و انتخاب اسلحه ها كردند. ما نيز كه از اين كار متعجب بوديم، مجددا تماس گرفتيم كه كميته استقبال اعلام كرد كسي را جهت حمل اسلحه نفرستاده است. بعدا مشخص شد كه اين گروه از طرف چريك هاي اقليت آمده بودند. آنها فقط از روي شنود تلفن هاي كميته استقبال اقدام به اين كار كرده و قصد داشتند اين اسلحه ها را به كردستان بفرستند.
شما كه با كميته استقبال تماس مي گرفتيد، مگر اعضاي آنجا را مي شناختيد؟
بله، تقريبا بعد از راهپيمايي عيد فطر در قيطريه كه در آن حضور داشتيم، با برخي اعضاي كميته استقبال آشنا شديم. ما براي راهپيمايي هاي مختلف در مسجد قبا جمع مي شديم كه فعاليت آن زيرنظر مرحوم دكتر مفتح بود.
از بدو ورود حضرت امام نيز به صورت پراكنده جهت حفاظت در كميته استقبال حضور داشتيم. آشنايي ما با كميته استقبال از آن ناحيه بود.
چند نفر بوديد كه به آن باغ رفتيد؟
۱۷ نفر. تمامي افراد اهل لويزان بودند؛ مسجد جامع لويزان. البته در مسجد نمي شد ارتباط جامع سياسي داشت و ما زير پوشش انجمن اسلامي جوانان لويزان فعاليت هاي مبارزاتي خود را انجام مي داديم.
براي حمله به باغ ساواك، تمرين هم كرده بوديد؟
هيچ تمرين نظامي نداشتيم. بيشتر فعاليت هاي ما فرهنگي بود. مبارزه ما به اين روش بود كه با توجه به وجود خانه هاي سازماني گارد جاويدان در لويزان، تلاش مي كرديم كه روي جوانان و فرزندان اين گروه كار كنيم و تا حدودي هم موفق بوديم. حتي گاه و بيگاه از طريق بعضي پدرانشان كه در مسجد حضور مي يافتند، اطلاعات جسته و گريخته اي به ما داده مي شد.
ظاهرا همين نفوذي ها خيلي كار شما را پيش مي بردند؟
بله، مثلا در راهپيمايي ميدان آزادي، فرماندهان ارتش قصد داشتند به وسيله توپ و از داخل پادگان لويزان مردم هدف قرار بگيرند، ولي تعدادي از نيروهاي مسلمان كه در اين پادگان بودند، از روز قبل سوزن توپ  ها را برداشته بودند. بنابراين وقتي نيروهاي خائن به سراغ توپ ها رفتند تا به كشتار راهپيمايي كنندگان بپردازند، مفتضح شدند و به اين وسيله جلوي يك كشتار بزرگ گرفته شد.
در واقع فرماندهان ارتش شاه، شجاعت آن را نداشتند كه خيلي كارها را از نزديك انجام دهند؟
بله، مثلا در ماجراي ناهار خوري گارد جاويدان در لويزان، دو نفر سرباز و درجه دار شجاع موقع غذاخوردن همه افسران را به رگبار بستند كه تعداد زيادي از آنها كشته شدند. يكي از آشپزهاي گارد بعدها تعريف مي  كرد كه در اين ماجرا، تيمسار بدره اي معروف، فرمانده گارد جاويدان به دنبال منطقه امن مي  گشت كه يك فريزر در آشپزخانه را براي مخفي شدن مناسب ديد. محافظ او كه همراهش مي  دويد قصد داشت كه با او به داخل فريزر برود. بدره اي كه جا را براي دو نفر تنگ مي  ديد، به او با لحن تند گفت: پدر سوخته مگر تو قسم نخورده اي كه از مرز و بومت دفاع كني؟ و خود به تنهايي داخل فريزر شد.
وقتي هويدا را دستگير كرديد با او چه صحبت هايي كرديد؟
دنبال صحبت با او نبوديم. هدف ما تصرف آن مركز بود و هويدا هم به صورت اتفاقي گير ما افتاد. ما تصور مي      كرديم آن باغ مركز اداري ساواك است و نمي     دانستيم فقط باشگاه ساواك و منزل سازمان رئيس ساواك در آن است.چون دوربين هاي مداربسته كل باغ را زير نظر داشت و قبل از انقلاب، هيچ گاه نتوانستيم براي تحقيق بيشتر وارد آن شويم.
هويدا آنجا چه مي  كرد؟
در باشگاه ساواك كه محل تفريح كاركنان ارشد آن بود، 5 اتاق سوئيت مانند وجود داشت كه براي استراحت آنها ساخته شده بود. ولي هويدا را پس از دستگيري به دستور شاه، به صورت محترمانه در آنجا نگهداري مي   كردند و او مي   توانست به راحتي در آنجا زندگي كند. حتي در اتاق وي هم قفل نبود و مي   توانست در اين باغ قدم بزند.
پس مي  توانست فرار كند و نكرد؟
قبل از ورود ما مي      توانست از باغ فرار كند، ولي بيرون از آنجا كسي را نداشت. بقيه گردن كلفت هاي رژيم، خانواده و پول ها را قبل از خودشان خارج كرده بودند. ولي هويدا به جز چمدان پر از دلار و مارك كه در دستش بود، چيز ديگري نداشت.
و شما با او چه كرديد؟
در همان اتاقي كه بود، زنداني اش كرديم تا از ظرف كميته استقبال براي تحويل گرفتنش بيايند.
چند نفري اين كارها را مي كرديد؟
اوايل فقط همان 17 نفر بوديم. اصلا كسي به خانه نمي رفت، حتي كساني كه زن و بچه هم داشتند شبانه روز آنجا بودند، ولي بعدها چند نفر به ما اضافه شد و نگهباني ها، شيفتي شد.
با اين تعداد كم، خطري شما را تهديد نمي كرد؟
همه تلاش ما اين بود كه تمامي امكانات و اسناد اين ساختمان سالم بماند تا بعدا بتوان از آنها استفاده كرد و دراين امر نيز موفق بوديم، ولي چند بار به ما حمله شد. دو بار از داخل جنگل كه موفق نشدند، يك بار هم از طريق ارايه ساندويچ مسموم به همكاران ما كه اين طرح هم شكست خورد.
اين كار چطور انجام شد؟
يكي از شكنجه گران ساواك كه خيلي هم باهوش به نظر مي رسيد، تعدادي ساندويچ مسموم بين پست هاي بازرسي مختلف تقسيم كرده بود. از ايست بازرسي اول با بي سيم به ما گفتند كه فردي ساندويچ آورده است، ولي كمي بو مي دهد. البته آن موقع همه بي سيم داشتند و خيلي ها هم البته صداها را مي شنيدند.
فرد يادشده به همه ايست بازرسي ها كه ساندويچ داده بود، به مقر اصلي ما رسيد و گفت كه آمده به ما خسته نباشيد بگويد. پرسيد اگر غذا نخورده ايد من ساندويچ برايتان آورده ام. او را به داخل اتاقي راهنمايي كرديم، ولي وقتي شروع به صحبت با او كرديم، متوجه شديم كه حرف هاي متناقض مي زند. وقتي بيشتر صحبت كرديم، متوجه شديم كه ساواكي است. او را دستگير كرده و تحويل آقاي رفيق دوست در زندان سلطنت آباد مقر سابق ساواك داديم. خوشبختانه در اين حادثه به كسي آسيبي وارد نشد.
ظاهرا مقدم، رئيس ساواك را هم شما دستگير كرديد؟ آيا او هم در خانه سازماني اش در اين باغ بود؟
نه، آنجا نبود، ولي يك روز مقدم به ما مراجعه كرد و گفت از طرف كميته استقبال آمده تا امكانات شخصي اش را ببرد. در فاصله زماني تماس ما با كميته استقبال، قصد فرار داشت كه در بيرون باغ توسط دوستان ما دستگير شد.
اين باغ بعدها چه سرنوشتي پيدا كرد؟
اوايل انقلاب، آقاي گلزاده غفوري در آنجا كلاس هاي درس براي طرفداران مجاهدين منافقين خلق برگزار مي كرد كه بعدها از آنجا خارج شد. البته باغ دست ما بود، ولي هواداران منافقين به عنوان اردوگاه از آن استفاده مي كردند. بعد از آن شهيد محمد منتظري به آنجا آمد. بعد از آقامحمد، مهدي هاشمي معدوم، واحد نهضت هاي آزادي بخش را در آنجا راه اندازي كرد، ولي بعد از آن، سپاه تصميم گرفت در آنجا فعاليت هاي صنعتي آغاز كند كه ما باغ را تحويل داديم. الان هم وزارت دفاع برخي فعاليت هاي صنعتي خود را در آنجا انجام مي دهد.
و شما 17 نفر؟
كارت هاي عضوگيري سپاه از شماره يك تا 17 به فتح كنندگان اين باغ داده شد. بعد از آن ما در ناآرامي هاي گنبد و كردستان و سپس نبرد تحميلي حضور يافتيم. الان هم تعدادي از ما در نهادهاي نظامي و امنيتي فعاليت مي كنيم و برخي ديگر فعاليت هاي اقتصادي غير دولتي. ما براي خدا و مردم اين كارها را كرديم نه پست گرفتن و شركت در انتخابات. اسم ما را هم چاپ نكنيد، ولي اگر خواستيد، اسم حاج اسدالله شياني، باغبان آن باغ را بنويسيد.
نكته: دكتر عباس ميلا ني در كتاب معماي هويدا كه سعي دارد چهره اي مظلوم از وي كه سال ها دشمني خود را با ملت ايران ثابت كرده بود به نمايش بگذارد نحوه دستگيري هويدا را به اين صورت توصيف كرده است: هويدا توصيه نگهبانان خود را ناديده گرفت. به جاي فرار، به دكتر فرشته انشاء زنگ زد و گفت مي خواهد خود را تسليم مقمات جديد كند و از فرشته خواست كه ترتيب اين كار را فراهم كند. البته اين توصيف با توجه به شرايط سياسي ايران در آن روزها و موقعيت هويدا منطقي به نظر نمي رسد و همچنين مي گويد كه فروهر و ساير اعضاي جبهه ملي، پيش از دستگيري هويدا به دست انقلابيان، با شيريني و ميوه به ديدار وي رفتند، ولي او را در روز بعد دستگير كرده و تحويل كميته استقبال از امام دادند، اما اينكه روايت ميلاني درست است يا گفت وگوشوندگان در گزارش امروز ايرانشهر، موضوعي است كه در روزهاي آينده باز هم به آن خواهيم پرداخت 

ستون ما و شما
028902.jpg
نخست وزير در دام 
هويدا، سرشناس ترين عضو دولت شاه بود كه فرصت فرار نيافت و به دام نيروي انقلاب افتاد. دستگيري او آنقدر مهم بود كه خود يكي از نمادهاي فروپاشي رژيم ستمشاهي و آغاز يك عصر جديد در تاريخ ايران قلمداد شد. ماجراي آن دستگيري را شماري از اعضاي هسته اوليه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي براي ما روايت كرده اند. اين گروه از جمله جوانان انقلابي عضو كميته استقبال از حضرت امام ره بودند كه بعدها با تاسيس سپاه به آن پيوستند.
شهرآرا
خيز لاك پشتي به سوي آينده
 
گزارش هاي صفحه شهرآرا معمولا براي كساني مناسب است كه معضلات شهري را به صورت تخصصي پيگيري مي كنند. منتظر نباشيد كه بنويسيم امروز وضعيت اين صفحه متفاوت از هميشه است، اما گزارش اصلي صفحه را حداقل تمام كساني كه تلفن همراه يكي از بزرگترين دغدغه هاي زندگيشان است، مي خوانند.
بالاخره غير از آن گروهي كه با هر زنگ تلفن همراهشان ميلياردها پول بالا و پايين مي شود و عده اي كه مذاكرات مهمشان را از اين طريق انجام مي دهند، اكثريتي هم وجود دارند كه هرچند ثانيه يكبار چشم به رسيدن پيغام هاي جديد دارند. بنابراين گزارش صفحه شهرآرا براي خيلي ها خواندني است، گرچه تيترش اميدواركننده نيست.
خبرسازان
رد پاي كن در جشنواره فجر

اينجا تابستان سينما در زمستان فرا مي رسد. اين روزها هواي سينما با آغاز به كار جشنواره فيلم فجر گرم شده. اهالي سينما هر روز منتظر خبرسازي چهره هاي سرشناس سينما هستند و جاي اين حرف ها هم كه فقط در صفحه خبرسازان است. خبرساز امروز فرستاده فستيوال كن است كه براي بررسي فيلم هاي جشنواره فجر به ايران سفر كرده.
دخل و خرج 
از كجا و چگونه قهوه خوب بخريم 

از صفحه دخل و خرج بوي خوش قهوه مي آيد. فهرست مقابل چشمان شماست: قهوه ترك، فرانسه يا اسپرسو؟ انتخاب با شماست، اما هر كدام را كه مي پسنديد حتما قبل از تهيه، گزارش صفحه دخل و خرج را بخوانيد تا متوجه شويد از كجا مي توانيد قهوه خوب و البته با قيمت مناسب بخريد.
تهرانشهر
سر خوردن به سمت بالا

براي اينكه قادر به سر خوردن به سمت بالا باشيد، بايد مثل هر كار ديگري اول مقدماتش را فراهم كنيد. زمستان است و فصل اسكي. لذت تنها بخش كوچكي از جذابيت هاي اين ورزش است. براي درك جذابيت هاي جانبي اسكي بايد هرطور شده خودتان را به پيست هاي اسكي برسانيد. اگر خيلي سرمايي هستيد يا هر مشكل ديگري داريد، فعلا با خواندن گزارش صفحه تهرانشهر به پيست اسكي برويد.

ايرانشهر
آرمانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |