دوشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۳ - سال سيزدهم - شماره - ۳۶۳۳
خاطرات اولين روزهاي بازگشت امام به وطن، در گفت و گو با دكتر خواجه پيري
امام اصرار داشت همسطح مردم باشد
029262.jpg
مدرسه علوي در روزهايي كه تاريخ آينده ايران را رقم زد. امام در اولين روزهاي باز گشتش به وطن براي سكونت مدرسه اي در جنوب شهر را انتخاب كرد؛ نمادي از آنچه كه امام به آن تعهد مي ورزيد.
مهدي خاكي فيروز
اديب وحداني 
دكتر عباس خواجه پيري با نظم و ترتيب و به دقت يك تاريخ نويس وقايع انقلاب را تعريف مي  كند، البته وقت هايي هم اسم آدم ها يا تاريخ هاي دقيق را فراموش مي  كند. در قلب التهاب و منطقه اي كه پايگاه انقلاب شمرده مي  شود، خواجه پيري پشت در اتاقي تا صبح نگهباني مي  داده است كه رهبر انقلاب در آن به استراحت مي  پرداخت. معاونت هاي وزارتخانه هاي صنايع و تعاون، بنياد مستضعفان، رياست دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه آزاد، كار در دادستاني انقلاب و هلال احمر، حضور در دانشگاه تهران تا زمان دريافت درجه دكتراي حقوق بين الملل تطبيقي و بسياري ديگر از مسووليت هاي اجرايي، قضائي و صنعتي جزو سابقه كاري اين مدير انقلاب محسوب مي  شوند اما همه اينها هم موجب نمي  شود كه خواجه پيري جزئيات خاطره اي از اين دست را فراموش كند: در طبقه همكف كه ملاقات هاي مردمي بود، سرويس بهداشتي بود كه امام گاهي بين ملاقات ها در آنجا وضو مي گرفتند. گاهي رفقا در حال وضو بودند و هنگام مسح، شير آب را باز گذاشته بودند كه مي  ديدند دستي شير آب را بست. به عقب كه نگاه مي  كردند مي  ديدند امام آنجاست و شير را مي  بندد. در عين حال خواجه پيري به سرعت اضافه مي  كند كه چند نفر ديگر از دوستان هم شاهد اين رفتار حضرت امام بودند. آنچه پيش رو داريد، روايت دست اول دكتر عباس خواجه پيري از روزهاي اول انقلاب است، به ويژه ايامي كه حضرت امام ره در مدرسه علوي ساكن بودند.
در دوران انقلاب، چه كاره بوديد؟
در زمان پيروزي انقلاب دانشجوي سال اولي بودم. پيش از ورود حضرت امام به ايران از زماني كه كميته استقبال امام تشكيل شد، با كميته تبليغات همكاري داشتيم.
مسوول اين كميته چه كسي بود؟
آدم هاي مختلفي بودند كه خيلي ها را يادم نيست. ولي بخش هنري زير نظر آقاي تنها بود. پلاكاردهاي بزرگ را خودش مي    نوشت كه در عكس ها نيز ديده مي    شود. پلاكاردهايي مانند ديو چو بيرون رود فرشته درآيد .
مرحوم امام از چه زماني به مدرسه علوي آمدند؟
در برخي تاريخ نويسي ها اشتباها مدرسه رفاه را به عنوان محل اقامت ايشان ذكر مي     كنند در حالي كه امام حداكثر 8-7 ساعت آنجا بودند؛ از آخر شب اول كه امام به تهران آمدند يعني حدود 11 شب تا ساعت 8 صبح 13 بهمن كه به مدرسه علوي شماره 2 رفتند.
پس چطور امام به آنجا آمدند؟
ساعت حدود۷:30 روز دوم ورود امام به تهران، در مدرسه علوي بوديم و مثل هر روز كارهاي خود را انجام مي داديم كه ديديم يك پيكان سفيد كه متعلق به آقاي ناطق بود داخل ساختمان شد. ما درپله ها ايستاده و در حال صحبت بوديم كه در ماشين باز شد. راننده كه آقاي ناطق نوري بود به همراه حاج احمدآقا، شهيد مطهري و يك روحاني ديگر كه دقيق يادم نيست مرحوم خلخالي بود يا شهيد مفتح، از ماشين پياده شدند.
آقاي ناطق سلام عليك گرمي كردند. ما فكر كرديم قصد بازديد محل براي اسكان همراهان امام را دارند. كميته مدرسه علوي براي همين كار تشكيل شده بود و بنابراين ميز و صندلي هاي كلاس هاي هر 3 طبقه را جمع كرده و به جاي آن فرش پهن كرده بودند.
آن روز صبح، آمده بودند كه با توجه به مشكلات مدرسه رفاه در استقرار امام و برگزاري ملاقات هاي مردمي، جاي ديگري را انتخاب كنند. احساس مي كردند مدرسه علوي هم از نظر ورود و خروج و هم از نظر راحتي امام بهتر است. اين مدرسه در خروجي و ورودي جداگانه اي داشت. امام هم خوف داشتند كه نكند اين ازدحام جمعيت، مشكلاتي را ايجاد كرده و باعث آسيب وارد شدن به مردم شود. بنابراين مدرسه علوي براي ملاقات هاي ايشان بهتر به نظر مي   رسيد.
029289.jpg
پشت كارت هاي آفرين و صدآفرين مدرسه، با دستگاه استنسيل مسووليت ها را تايپ كرده و آن را امضا مي كردند. اين كارت ها شد وسيله شناسايي اعضاي كميته استقبال. همه هم وقتي مي ديدند كسي مسوول چيزي شده همكاري مي كردند
پس از بازديد از طبقه اول و در ورودي و خروجي، اين مدرسه را مناسب اسكان امام دانستند. دفتر مدير مدرسه را كه مشرف به حياط و در طبقه اول بود به عنوان محل ملاقات مردم با امام و اتاق جنبي را براي استراحت امام در فاصله ملاقات ها در نظرگرفتند كه گاهي ملاقات  با افراد و شخصيت ها هم در اين اتاق صورت مي  گرفت.
بعد از ساعت خروج اين دوستان، ما مشغول صحبت بوديم كه حدود ساعت 8 باز همان پيكان آمد و وسط حياط ايستاد، نگاه كرديم ديديم در وسط صندلي عقب، چهره امام مشخص است.
چه احساسي پيدا كرديد؟
ما در روز ورود امام به دليل كارهايي كه داشتيم فرصت ملاقات ايشان را نيافتيم. آقاي ناطق و شهيد مطهري هم نگفته بودند كه امام به قطع مي  آيد يا به اين زودي محل اسكان شان تغيير مي  كند. آمدن امام خيلي غيرمترقبه بود و مافرصت پايين آمدن از پله ها را هم نداشتيم. يكي از آقايان كه پايين بود، رفت دست امام را بگيرد كه ايشان گفتند خودم مي  آيم.
امام وارد ساختمان شدند و در همان اتاق انتظامات وارد شدند.
چون ورود ايشان غير مترقبه بود، اتاقي براي اسكان ايشان در نظر گرفته نشده بود. بنابراين امام و حاج احمدآقا در يكي از همين كلاس هاي معمولي طبقه دوم اسكان يافتند. ميزي هم در راهرو گذاشتيم و شب ها كشيك مي داديم تا كسي طرف اتاق امام نرود.
واكنش امام در ورود به آنجا چه بود؟
وقتي به امام گفتند قرار است اتاق انتظامات، محل ملاقات عمومي وپاسخ دادن شما به احساسات مردم شود، چون اين اتاق حدود 2 متر بالاتر از حياط مدرسه بود، بلافاصله اعتراض كردند كه اينجا از سطح حياط بالاتر است؛ من جايي را مي پسندم كه همسطح مردم باشد. امام اصرار داشتند جايي نباشند كه بالاتر از مردم باشد . اطرافيان خيلي زحمت كشيدند تا امام را متقاعد كنند در حال حاضر جايي بهتر از اين در اختيار نداريم.
امام از نظر شرايط سكونت تا چند روزي در همان اتاق هاي معمولي بودند و اتاق هاي ديگر را مابقي نزديكان ايشان استفاده مي كردند، مانند آيت الله جنتي، مرحوم رباني شيرازي يا شهيدان مطهري و مفتح.
آيا امام تا 9 اسفند كه به قم رفتند در همان اتاق بودند؟
خير، چند روز بعد منزلي در كنار مدرسه علوي كه چسبيده به ضلع شرقي آن بود و متعلق به مرحوم تدين را در اختيار گرفتيم. آدم خوب و متديني كه فاميل بامسمايي داشت و به امام هم خيلي ارادت داشت. بعد از مذاكره با وي قرار شد طبقه دوم محل منزل خود را كه همسطح طبقه دوم مدرسه بود، براي اسكان امام اختصاص دهد، لذا ديواري كه بين اتاق هاي طبقه دوم بود را برداشتند و اتاقي در خانه اي كهنه و قديمي به امام اختصاص دادند. بعد از چند روز كه اين ديوار را برداشتند، امام يك اندروني براي سكونت خود يافتند و تا 9 اسفند در همانجا بودند و براي سخنراني و ديدار با مردم به اين طرف تشريف مي آوردند.
از زمان ورود امام به مدرسه علوي تا هجرت ايشان به قم، ما از آنجا بيرون نرفتيم و تمام مدت آنجا بوديم. اسكان امام در آنجا سازمان خوبي داشت و براي اشخاص مختلف، از قبل، تعيين وظيفه شده بود. البته برنامه ريزي اوليه ما براي اسكان شخصيت ها و ميهمانان امام بود، ولي بعدها امام به آنجا آمد. يك روز مرحوم ياسر عرفات با گارد بزرگي به آنجا آمد كه بعد از ملاقات رفتند، ولي مدتي در آنجا اسكان يافتند.
029292.jpg
ولي با اين حجم بالاي كار، نظم خاصي در آنجا ديده مي شد.
در كميته استقبال افراد وظيفه خاصي داشتند كه با آمدن امام، نظم بيشتري هم يافت. در آن ايام كه دوران آشوب بود، مقر سكونت امام كه فرماندهي انقلاب از آنجا مي شد، بسيار منظم بود و به صورت هياتي اداره نمي شد. در چنين مواقعي اين خطر هست كه چنين مراكزي، محل بي نظمي و آسيب باشند، ولي اين اتفاق نيفتاد. مثلا حتي يكبار يك سرباز با تيربار آمده بود كه آن را تحويل دهد. اگر سازماندهي مناسب در آنجا نبود، ممكن بود اتفاق هاي غير عادي و خطرناكي هم بيفتد.
امام چه غذايي مي خوردند و از كجا تامين مي شد؟
امام خيلي غذاي ساده اي مي خوردند. اكثر اوقات غذاي ايشان چيزي شبيه به آبگوشت، البته با گوشت خيلي كم بود. امام هم معمولا قسمت خيلي كمي از آن را مي خوردند. بعد از اينكه غذا را بيرون مي گذاشتند، افرادي كه آنجا بودند، بقيه آن را به عنوان تبرك مي خوردند.
البته در آشپزخانه مدرسه علوي كه بزرگ بود، براي آن جمعيت غذا درست مي شد كه آن هم پلوخورشت نبود. كره و سيب زميني و اين چيزها بود. جمعيت زيادي بود كه غذاي حاضري به آنها مي داديم. گاهي هم همسايه ها براي حضرت امام غذا مي آوردند.
نگران نبوديد كه از اين طريق خطري متوجه ايشان شود؟
البته چرا. يك روز اين بحث مطرح شد كه نكند غذايي كه برخي براي امام يا ديگران مي آورند، مسموميت يا چيزي داشته باشد. بنابراين قبل از امام كسي يك قاشق از آن مي خورد تا مبادا مشكلي ايجاد شود. ولي همه شرايط امنيتي به دقت رعايت نمي  شد.
خب اينطوري كه خطر خيلي بالا بود.
تكيه اساسي امام به مردم بود و اساس كار ايشان هم اعتماد بود. اينكه فكر كنيد امام ترس جان داشت يا نه... ابدا. حتي كسي آدم هايي كه آنجا مي  آمدند را نمي  گشت و ضريب امنيتي صفر بود.
ملاقات ها چطور برنامه ريزي مي  شد؟
ساعت هاي ملاقات معلوم بود. صبح ها براي آقايان و عصرها خانم ها. جمعيت زيادي مي آمد پشت در آهني ماشين رو جمع مي شد. روزهاي اول كه در را باز مي كردند تعدادي از آدم ها در فشار جمعيت زير دست و پا له مي شدند. حتي به دليل آنكه يك فرد زير فشار جمعيت فوت كرد، به رغم وجود امدادگران، بحث تعطيلي ملاقات ها مطرح شد كه امام تاكيد كردند مردم را محروم نكنيد. آنها باعشق و علاقه مي  آيند. هم مردم به ملاقات امام علاقه داشتند و هم امام دوست داشتند كه مردم را ببينند.
يك عده از تصميم گيران كميته استقبال قصد داشتند ملاقات ها را تعطيل كنند كه امام خيلي مكدر شدند. تاكيد داشتند كه ملاقات ها تعطيل نشود. وقتي بحث منع ملاقات خانم ها مطرح شد، امام تغير كردند كه اعلاميه من را اين خانم  ها زير چادرشان جابه جا مي  كردند. چرا اين حرف ها را مي  زنيد؟
بعد از اين صحبت  ها برادران كميته گفتند مردم از در فاصله بگيرند. تجربه اي هم كه كسب كرديم... چون از قبل به فكر كسي نرسيد كه اين مشكلات باشد. افرادي پشت در، گارد مي     گرفتند و بعد در باز مي     شد تا هجوم جمعيت كمتر باشد. در خروجي را شبانه اصلاح كرده و آن را بزرگ كرديم تا خروج جمعيت هم آسان تر شود. باز حتي از شهرستان ها مي     آمدند. حتي وقتي قم رفتند باز هم اين كار را ادامه دادند، تا زماني كه ايشان ناراحتي قلبي پيدا كردند. ايشان به شدت به ملاقات هاي مردمي حساسيت داشتند و تاكيد مي  كردند كه اين كار صورت گيرد. وقت قابل توجهي يعني حدود 4-3 ساعت در روز را هم براي ملاقات هاي مردمي مي  گذاشتند.
در برخي از روزنامه هاي دوران انقلاب تقدير جدي اي از ستاد استقبال از امام و مديريت و برنامه ريزي به چشم مي  خورد، حتي برخي از روزنامه هاو مجلاتي كه با انقلاب رابطه دوستانه اي نداشتند هم از كار ستاد تقدير كردند، برنامه  ريزي ها به چه ترتيبي صورت گرفته بود كه به اين حد از موفقيت نايل شديد؟
كميته استقبال قبل از ورود امام شروع به كار كرد و قابل پيش بيني بود كه يك واقعه تاريخي قرار است اتفاق بيفتد. كساني كه در راس كميته استقبال بودند، بسياري از اتفاقات را پيش بيني كرده و حتي سقوط رژيم پيش بيني شده بود. اما ساماندهي نيروها به نظر من لطف خدا و هدايت الهي بود كه آدم هاي خاصي كه توانايي كار را داشتند در موقعيت خود قرار گرفتند.
نظم و ساماندهي كارها را نمي  شد گفت اتفاقي بوده است، اما در چنين زمان كوتاهي ساماندهي كاري با اين حجم بسيار دشوار بود. اتفاقات غيرقابل  پيش  بيني هم زياد بود. مثلا وضعيت سران دستگير شده رژيم شاه مشخص نبود. رفتار با اين افراد، طبقه بندي و نگهداري از اين آدم ها كار جدي  و فراواني مي  خواست، به خصوص مهم بود كه افراد رفتار خشني با دستگير شدگان نداشته باشند و رفتاري باآنها انجام شود كه در شان انقلاب باشد. چيزهايي كه پيش بيني نشده بود به سرعت شكل گرفت. به نظر مي  آيد در آشوب و بحران نمي  توان منطق را حاكم كرد، اما در آن شرايط منطق حاكم شد. افرادي كه سران رژيم را مي  آوردند وقتي دستور مي  شنيدند تبعيت مي  كردند. شايد به اين دليل كه روحاني ها و افراد مقبول مردم در سرعت بخشيدن به انتظام امور كمك مي  كردند. منيت هاي آدم ها آنقدر كم بود و همدلي بين افرادي كه مسووليت كارها را مي  پذيرفتند آنقدر زياد بود كه حتي اگر فردي نظري داشت كه با دستوري كه مي  شنيد تفاوت داشت، به اين دليل كه خود را كارگزار مي  دانست و كسي خود را رئيس نمي  دانست، همان كاري كه بايد انجام مي  شد، فعليت مي  پذيرفت.
حضور جدي خبرنگاران براي پوشش خبري وقايع انقلاب نكته اي است كه در آن روزها به صورت جدي مشهود بود. ازدحام خبرنگاران موجب ايجاد مشكلاتي براي آنان نمي  شد؟
تعدادي از خبرنگاران در مدرسه رفاه سكونت داشتند و از ملاقات هاي عمومي امام گزارش تهيه مي                كردند.  آنها همچنين از جلسات مخصوص امام گزارش تهيه مي كردند كه براي مثال مي توان به پوشش خبري جلسه معارفه نخست وزير بازرگان اشاره كرد كه در تمام خبرگزاري ها و مطبوعات مهم جهان انعكاس خبري گسترده اي يافت. البته در برخي موارد كنترل خبرنگاران واجب بود مثل عكسبرداري از همافرهايي كه براي اعلام وفاداري به ديدار امام آمده بودند. به محض اينكه قرار شد همافرها بيايند، قرار شد كسي نتواند عكسي بگيرد كه درآن صورت همافرها و افسرهاي نيروي هوايي مشخص باشند. فقط قرار شد كلاه ها ولباس هاي آنها مشخص باشد تا احتمال تعقيب آنها ازطرف رژيم منتفي شود؛ چرا كه اين خبر از يك طرف بسيار مهم بود و بيعت ارتش با امام تلقي مي      شد و از سوي ديگر، رژيم هنوز ساقط نشده بود و احتمال آزار ديدن همافرها مي رفت. ما حتي چند نفر را مامور كرديم تا در كنار پنجره هاي مشرف به حياط مدرسه بايستند و از عكاسي هاي مشكوك جلوگيري كنند.
در اين موارد معدود براي خبرنگارها توضيح داده مي      شد كه مساله امنيتي است. دو، سه نفر داشتيم كه از دانشجويان يا فارغ التحصيلان خارج از كشور بودند و آنها به عنوان مترجم كار مي     كردند و وقايع را براي خبرنگارها توضيح مي   دادند.
البته در مورد آن عكس  خاص، حضرت امام اصالت عكس را تاييد كردند.
بله، چون شايعه شده بود كه آن عكس تقلبي است، امام شخصا ديدار با همافرها را تاييد كردند.
خبرنگارها و عكاس ها به بزرگنمايي آزار دهنده وقايع انقلاب نمي  پرداختند؟
سوژه اي براي اين كار وجود نداشت. تنها سوژه اي كه وجود داشت حمله افراد به كلانتري ها و پادگان ها بود كه به خيال خودشان آنجا را فتح مي  كردند، بعضي خبرنگارها تلاش مي  كردند كشور را آشوب زده جلوه بدهند. در حالي كه اين شورش نبود، بلكه اين اماكن گرفته مي  شد تا به عنوان پايگاهي براي ايجاد امنيت از آنها استفاده كنندو در آن شرايط كه احتمال بروز ناامني مي  رفت، احتمال زيادي وجود داشت كه بدون تصاحب اين كلانتري ها و پايگاه ها توسط مردم، جدا اوضاع به آشوب منجر شود.
چه بر سر سلاح هايي كه در كلانتري ها بود، مي  آمد؟
گاهي وقتي كلانتري هارا خلع سلاح مي   كردند، سلاح يا بي     سيم مفقود مي      شد اما نكته اينجا بود كه حتي بعد از تشريف بردن امام به قم، بسياري از افراد اسلحه ها و لوازم را تحويل مي      دادند و ديگران را ترغيب مي      كردند كه اسلحه و مهمات و بي  سيم را تحويل بدهند.
در روزهاي انقلاب و با توجه به ديدارهاي گسترده مردمي با امام، نگران بروز مشكلات امنيتي براي امام نبوديد؟
نه، همه به ديدار امام مي آمدند و حتي افرادي كه با رژيم مخالف بودند، اما به انقلاب اسلامي هم دلبستگي نداشتند از هر گروه و طيف و دسته اي به مدرسه علوي مي آمدند.
يكي از خاصيت هاي ملاقات هاي امام اين بود كه خبر اين ملاقات ها پخش مي شد و خبر استقبال مردم از امام، عاملي مي شد براي ترس افرادي كه مي خواستند ضربه اي بزنند. كساني كه مي خواستند خرابكاري بكنند فرار مي كردند و مخفي مي شدند. چون موج مردم عظيم بود، خرابكاري در حداقل بود. شبي كه گارد مسلح به همافرهاي نيروي هوايي حمله كردند و كشتار راه افتاد، يادم است كه يكي از همافرها با پاي برهنه از مقر نيروي هوايي به مدرسه آمد و خبر حمله را داد. آهسته آهسته خبر رسيد كه تصميم گرفته شده به امام حمله كنند كه شبانه تعداد بسيار زيادي از مردم ساماندهي شدند و براي حراست از انقلاب به نيروي هوايي رفتند.
يعني در آن موقع به فكر افتاديد كه امكان دارد امام توسط گارد يا گروه هاي معدود طرفدار شاه در معرض خطر باشند؟
البته جمع بندي ما اين بود كه رژيم هم خيلي خودش را در اين كار و مقابله با مردم نمي ديد، چون شور و هيجان و حضور مردم را مي ديد.
مي دانيم كه گاهي اخبار نادرستي مثل جعلي بودن عكس ملاقات همافرها مطرح و منتشر مي شد. آيا فرد يا واحد خاصي در كميته استقبال براي جوابيه دادن به اخبار كذب ماموريت داشتند؟
نه، در همان كميته استقبال گاهي با دستور امام برخي اخبار نادرست تكذيب مي شد. نكات مهمي هم پيش نيامد. جنگ رواني رژيم كم تاثير بود و گاهي اهميت مي يافت، مانند عكس همافرها كه در روزنامه هاي داخلي و خارجي چاپ مي شد. اين واقعه يعني اتصال ارتش و امام در زمان بقاي رژيم، بسيار بااهميت بود. رژيم هم متقابلا سعي مي كرد اين واقعه را كمرنگ كند. بنابراين امام دستور دادند ادعاي جعلي بودن اين عكس تكذيب شود و در واقع به مردم فهماندند كه رژيم به دنبال جنگ رواني است و مي خواهد مردم را سرد و احساسات آنها را كنترل كند. منتها ساماني در اطلاعيه ها و بيانيه ها بود. از جمله بيانيه اي كه امام دستور دادند مردم به خيابان ها بريزند.
آيا امام در نوشتن بيانيه ها با كسي هم مشورت مي كردند؟
اگر منظورتان مستقيم است، به نظر من اينطور نبود، ولي از صبح كه امام از خواب برمي خاستند، ملاقات ها آغاز مي شد و تا آخر شب شخصيت هاي مختلفي پيش امام مي رفتند و تحليل اوضاع را مي دادند. خيلي از آنها معتمد امام بودند ولي برخي هم طوري بودند كه امام وقعي به آنها نمي نهاد. كساني هم مي آمدند كه احساس مي شد موافقت قلبي با امام نداشتند، ولي در بسته نبود و برخي كساني كه با انقلاب هم موافق نبودند آنجا مي آمدند. از نظر رسيدن اطلاعات، امام اصلا كاناليزه نبودند كه فقط از طريق فرد خاصي اخبار را بگيرند. از اين نظر مي توان گفت ايشان به خرد جمعي و واقعيت ها اهميت مي دادند ولي اينكه براي متن اعلاميه و حركت بيرون ريختن با كسي مشورت كنند، درست نيست.
چه كساني خدمت ايشان مي آمدند؟
همه تماس داشتند. آقاي طالقاني وآقاي منتظري تماس داشتند. شهيدان مطهري و مفتح مي آمدند. خيلي هاي ديگر مي آمدند و ملاقات مي كردند.
چه كسي ملاقات ها و زمان آنها را تنظيم مي كرد؟
تنظيم كه وقت طولاني از قبل بدهند، وجود نداشت. هر وقت فرصتي مي شد آدم هايي كه آنجا بودند مي رفتند ملاقات. در واقع امام با هر كسي كه براي صحبت كردن مي آمد اگر فرصت مي شد ملاقات مي كردند. فرماندهي امام شورايي نبود كه راي گيري شود، ولي از همه آدم هايي كه مي آمدند اطلاعات مي گرفتند؛ هم افرادي كه ياران اصلي انقلاب بودند و هم كساني كه از ريشه به انقلاب اعتقاد نداشتند. خيلي آدم ها مي آمدند. فردي مثل بني صدر پاي ثابت آنجا بود، ولي اينطور نبود كه امام چون وي مرتب آنجا بود، همه حرف هاي وي را بپذيرند.
زمان بندي زندگي امام چطور بود؟
حجم كار امام خيلي زياد بود، ولي در عين حال ايشان عادت عجيبي هم داشت. ما از حياط مي ديديم كه يكي، دو ساعت قبل از نماز صبح بيدار بودند و به نماز شب و عبادت مشغول مي شدند. نمازها را و حتي نماز صبح را در نمازخانه كه در طبقه همكف بود به جماعت مي خواندند.
بعد از نمازها چه برنامه اي اجرا مي شد؟
فرد خوش صدايي آنجا بود كه بعد از نماز امام، خطبه هاي حضرت امير ع را مي خواند. فرد خيلي مطلعي بود و معلوم بود كه از قبل هم انس عجيبي با امام داشته.
چه تصويري از آن روزها به ياد داريد؟
چون من كشيك پشت در اتاق امام بودم، همراه ايشان به نمازخانه مي آمديم. ولي گاهي هم كه جداي از ايشان در راهرو مي رفتم، مي  فهميدم كه چند دقيقه پيش در راهرو بوده اند يا نه. امام عطر تيروز استفاده مي كرد و به خاطر بوي خوش تا 3 ربع بعد از حركت ايشان معلوم بود كه از راهرو گذشته اند. افرادي مي آمدند كه مريض و معلول بودند و در راهرو مي ايستادند تا امام دستي براي شفا گرفتن به سر و صورت آنها بكشند.
امنيت مدرسه علوي را چه كسي تامين مي كرد؟
امنيت آنجا را گروه صف برعهده داشت. اين گروه از قبل آمدن امام در آنجا مستقر بودند. تعداد كمي از آنها سلاح هايي داشتند و تعدادي هم با باتوم چوبي كشيك مي دادند. شب هايي كه بحراني بود، مانند شب 20 بهمن ضريب امنيتي بالاتر رفت، ولي در آنجا سلاح كم بود. البته اين سلاح در اختيار بچه هاي دوره ديده اي بود كه با مرحوم چمران ارتباط داشتند.
شما هم عضو اين گروه بوديد؟
نه، انتظامات ساختمان هم جداي از آنها فعاليت داشتند كه ما در آن بوديم. مسووليت كل ساختمان را محمدعلي خواجه پيري، برادر بزرگتر من برعهده داشت. اخوي بزرگ تر از ايشان هم مدير مدرسه علوي بود كه به همه جاي آن اشراف داشت. همه آنها كارت داشتند و معلوم بود كه هر كسي مامور كدام طبقه است. براي انجام امور مدرسه، تقسيم وظيفه شده بود و همه كارها نظم خاصي داشت.
اين تقسيم وظايف چگونه انجام مي گرفت؟
به مقتضاي كار، هرچه لازم بود سريع اجرا مي شد. هر وقت كه مسووليت جديدي ايجاد مي شد، سريع مسوولان آن مشخص مي شد. بعد از ورود امام به اين مدرسه، اخوي من در عرض نصف روز كارت هايي صادر و مسووليت همه افراد را مشخص كرد. پشت كارت هاي آفرين و صدآفرين مدرسه، با دستگاه استنسيل مسووليت ها را تايپ كرده و آن را امضا مي كردند. كارت هاي آفرين و صدآفرين بچه ها شد وسيله شناسايي آدم هاي عضو كميته استقبال. همه هم وقتي مي ديدند كسي مسوول چيزي شده همكاري مي كردند. منيت ها به قدري كمرنگ شده بود كه احساس مي شد وجود ندارد.
در واقع مديريت و نظم به دليل جوي كه وجود داشت، ميسر شد.
بله، در آن دوران آيتم هاي ناشناخته و جديدي پيش آمد مثلا به فكر كسي نمي رسيد كه آنجا محل جمع آوري اسلحه يا اجناس خانه اشراف شود. گوني هاي پر از طلا زير نظر آقاي خلخالي از خانه وابستگان رژيم مي آمد كه اتاق خاصي با مامور انتظامات داشت، ولي چون پذيرش افراد نسبت به هم خيلي زياد بود، نظم به راحتي ايجاد مي شد. من كه نمونه آن را در دوران مديريت بعدي نه خواندم و نه ديدم. كسي دنبال مسايل شخصي نبود و همه دنبال به ثمر رسيدن انقلاب و تامين مجدد امنيت بودند. آن موقع كم پيدا مي شد آدم هايي كه داعيه انقلاب داشته باشند، ولي دنبال فرصت باشند.
سرعت پيروزي انقلاب و تامين دوباره امنيت به شهرها، محصول همين حس ها بود. اگر اينچنين نبود، مملكت به هم ريخته و بي  حكومت آن روزها، باعث ايجاد فاجعه هاي بزرگ مي شد. در حالي كه همه خود را مسوول بازگرداندن امنيت مي دانستند، ولي كم كم منيت ها دوباره رشد پيدا كرد.
آيا در آن مقطع براي تامين نظم مجبور به برخورد خشن هم مي شديد؟
نه، مردم هشيارانه و خيلي خوب عمل مي كردند. البته كساني كه در حياط و محوطه بيرون بودند، گاهي براي جلوگيري از ازدحام و صدمه هاي ناشي از آن، لازم مي شد حركت هاي تندي كنند.
به ويژه ماموراني كه در كنار پنجره ايستاده بودند چون گاهي برخي آدم ها از نرده هاي آنجا آويزان مي شدند، مجبور مي شدند آنها را از آنجا جدا كنند.
در ملاقات هاي فردي، البته خيلي اين مسايل وجود نداشت. فقط عد  ه اي از آدم ها هنگام ملاقات، عكس هايي مي گرفتند كه معلوم بود دنبال سوء استفاده هستند. قرار شد آقاي نقاشيان از مراقبان امام، خودش را طوري وارد اين عكس ها كند كه عكس شخص دوم مخدوش شود.
ولي در مجموع نظر امام اين بود كه با مردم مهرباني شود. جو برادرانه و خوبي حاكم بود و شايد آن صميميت ديگر تكرار نشود. همه همفكر و دوست بودند و الگوي آنها در اين رفتار، خود امام بود. كسي جرات نمي كرد آنجا خودش را رئيس يا صاحب چيزي بداند. آدم هاي مختلف حتي آقاي مطهري هم خودشان را خادم ساده اي در كميته استقبال مي دانستند، چون حس هاي برتري جويي نبود، كسي تكبر نمي كرد و به الطبع، اختلاف نظري هم پيش نمي آمد.
امام كسي را هم براي ملاقات احضار مي كرد؟
بله، مثلا بازرگان را امام احضار كردند. امام خيلي جامع نگر بود و اگر احساس مي كرد كسي عقايد ديگري دارد، ولي به درد انقلاب مي خورد، مي پذيرفت. خيلي آدم ها را ايشان پيام مي دادند كه براي ملاقات بيايند.

ستون ما و شما
029265.jpg
خاطرات مدرسه علوي 
درباره روزهاي اول بازگشت امام به وطن، آنچه كه تاكنون در روزنامه ها و برخي گزارش هاي مكتوب نقل شده، اغلب مغشوش بوده و بعضا نادرست است. دكتر خواجه پيري، كسي كه در مدرسه علوي از جمله ميزبانان حضرت امام بوده، در اين باره روايتي دقيق و مستند در اختيار خبرنگاران ما قرار داد. به واقع، اين بخش ازتاريخ انقلاب براي اولين بار است كه به صورت مستند و صحيح روايت مي  شود. هرآنچه كه دكتر خواجه پيري روايت كرده، شورانگيز و گاه حسرتناك است؛ حسرت ... به خاطر فرصتي كه بوده براي لمس اسطوره، در آن نزديكي و به آن سادگي.
در شهر
آمار، فردا، پس فردا

دختران در ازدواج سختگيرتر مي شوند، اما اين سختگيري كمتر ريشه در ماديات دارد، همان طور كه طلاق هم. آنها مي خواهند بدانند پسري كه به آنها پيشنهاد ازدواج داده است، اگر امروز از نظر بنيه مالي در وضعيت خوبي قرار ندارد، آيا آنقدر قدرت دارد كه در سالهاي آينده وضعيت مالي خود را بهبود ببخشد يا نه. آنها مي خواهند اين را بدانند تا چند سال بعد نامشان در ميان ليست بلندبالاي زوج هاي جدا شده جاي نگيرد، ليستي كه آمار تهراني ها در آن در صدر قرار دارد. گزارش امروز درشهر از آمار طلاق در تهران و دلايل آن مي گويد.
دخل و خرج 
سي سي هاي گمشده 

مطمئن باشيد به نفع همه است، چرا؟ چون ديگر هيچ كس نمي تواند بدون توجه به ارزش آن، توي باك ريخت و سوزاندش. ايران اولين مصرف كننده بنزين از نظر سرانه خودروهاست و به همين دليل و به دليل اينكه سال گذشته دولت مبالغ سنگيني را از بودجه عمومي صرف واردات بنزين كرده، مجلس پيشنهاد كرده است تا از سال آينده بنزين جيره بندي شود. بنابر اطلاعات گزارش امروز صفحه دخل و خرج در اين مورد ماشين سوارهاي شهر در صورت اجراي طرح جيره بندي بنزين بايد حساب ليتر ليتر بنزين باك ماشين شان را داشته باشند.
تهرانشهر
آزادي، چيليك 

نماد تهران سوژه شده است، اما اين بار يك سوژه هنري. برج آزادي، همان آشناي هميشگي تهراني ها و مسافران عازم اين شهر كه از ماه ها پيش بحث فرسودگي آن مطرح شده بود، اين روزها به يك سوژه عكاسي تبديل شده است. لابد يكي از دلايلش هم اين است كه اين برج شاهد وقايع بسياري در اطرافش بوده است. شما چه عكسي از اين برج داريد؟ منظورم عكس هاي يادگاري هنگام سفر به تهران نيست. گزارش تهرانشهر از مسابقه و نمايشگاهي با همين مضمون مي گويد.

ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |