ماهان شريف
در بيست و سومين جشنواره فيلم فجر نزديك به صد و پنجاه فيلم بلند داستاني و مستند خارجي به نمايش درآمده است. از اولين فيلم هاي صامت (مطب دكتر كاليگاري ۱۹۲۰) تا فيلم روي پرده سينماهاي آمريكا(كينه ۲۰۰۴) در جشنواره فجر ديده شد. يك فهرست كامل براي هر نوع سليقه اي كه فيلمهاي متنوع در آن به چشم مي خورد. البته شبيه اين فهرست را نيز اجاره دهندگان D.V.D كه به طور غيرمجاز در ايران فعاليت مي كنند به همراه دارند و شايد براي اولين بار تعداد فيلمهاي تجاري خارجي بيش از فيلمهاي هنري بين المللي در جشنواره به نمايش درآمد. هر چه هست فيلمهاي خارجي تنها روزنه قانوني تماشاي فيلم جهان در سالن سينماست و گرنه شبكه هاي مختلف تلويزيون ايران كه همزمان با جشنواره فيلم غرامت (ساخته مايكل مان ۲۰۰۴)را با دوبله نشان مي دهد، چيزي كمتر از پرده سينماي اروپا و آمريكا ندارد. نمايش اين فيلم ها بهانه اي شد تا مرور دوباره و تازه اي داشته باشيم به آنچه در سينما مي گذرد. مروري با اين منطق كه اين تنها نگاهي و نظري به برگزيدگان جشنواره است و نقد تمامي آنچه در جشنواره به نمايش درآمد، كاري است وسيع و گسترده.
مسابقه بين الملل
تاجر ونيزي: اين كه چقدر نمايشنامه هاي ويليام شكسپير قابليت سينمايي شدن دارد به چند عامل بستگي دارد. اول كدام نمايشنامه شكسپير باشد، سپس كدام فيلمنامه نويس مي خواهد آن را اقتباس كند و دست آخر چه طور اين فرآيند شكل مي گيرد.
تاجر ونيزي جزء نمايشنامه هاي كمدي (درمعناي كلاسيك آن) شكسپر است. رادردفورد هم در اقتباس خوب از آثار ادبي كارگردان صاحب نامي است. مي ماند دو امتياز ديگر فيلم؛ اول فيلمبرداري استادانه آن يعني دوربين نيوآدلوم كه همچون قلم مو در دستان نقاشان قرن شانزدهم اروپا عمل مي كند و دوم بازيگري مقتدر به نام آل پاچينو. بالاخره اين بازيگر به ما نشان داد كه چگونه پدر خوانده در ايتاليا شكل گرفت و جهاني شد. همه چيز براي ديدن يك اثر كلاسيك شكسپيري آماده است، به جز نوآوري در ديدگاه كارگرداني. چيزي كه تماشاگر بعد از ديدن فيلم بگويد «آهان ما از دوران شكسپير به اين دليل جلو هستيم.»
سينماي معناگرا
دشت گريان: استاد تئوآنجلوپولوس به آرزوي ديرينه خود رسيد و آن تعريف دوباره لانگ شات در سينما ست. لانگ شات كه تنها معرفي كننده مكان و موقعيت قهرمان در آن بود به يك فضاي درام در دشت گريان تبديل شده است. روستاي كنار رودخانه در سالونيكاي يونان فقط يك مكان زندگي نيست بلكه همچون يك موجود زنده متولد مي شود، رشد مي كند، عاشق مي شود، انتقام مي گيرد، براي از دست دادگانش مويه مي كند و البته هنوز اميدوار است. آنجلو پولوس كارگرداني را به حد اعلاي خود رسانده و براي دست يافتن به چنين مهمي همه چيز حتي فيلمنامه را قرباني كرده است. حركت دوربين ها، طراحي صحنه، نورپردازي، ميزانسن ها، دكوپاژها، بازيگري، استفاده درست از صدا و موسيقي همه و همه براي كارگرداني يك داستان كهنه و كلاسيك است. آنجلوپولوس مي دانسته فيلمنامه اش از جذابيت مبراست. از همين رو پس از بيست و پنج سال دوباره به بازگويي قصه زنان روي آورده است.
جشنواره جشنواره ها
بيل را بكش؛ جلد دوم: تارانتينوي صاحب سليقه باز بازيگوشي مي كند و اين بار با خودش و نه با سينما. اما كدام هنرمند است كه خود را جدي نگيرد. متأسفانه ايده فوق العاده بيل را بكش؛ جلد اول به خاطر كمبود طنز و پارودي در جلد دوم از دست مي رود اما اداي دين به بروس لي. سينماي هنگ كنگ، كميك استريپ هاي ژاپني ، بي موي هاي آمريكايي و بازيهاي كامپيوتري همچنان در جلد دوم بيل را بكش به چشم مي خورد و اين همان سليقه متفاوت تارانتينو است. همان سليقه اي كه به ما مي گويد چه چيزي در فيلم را دوست داشته باشيم و به چه چيزي زياد اهميت ندهيم. روابط بين قهرمان فيلم و ديگران جديد است و دوست داريم. اما بايد سعي كنيم زياد دنبال منطق روايي در بيل را بكش ها نباشيم چون زياد اهميت ندارد. ما از تارانتينو فيلم مي بينيم چون سينما و فيلم هايش را دوست داريم و صحنه صحنه آنها را به ياد داريم و لذت مي بريم تا با خاطره هاي ازلي خود شوخي كنيم.
كاش تارانتينو لذت شوخي با خود را بيشتر درمي يافت.
جلوه هاي ويژه بصري
جنگ ستارگان: حدود سي و پنج سال پيش جواني به نام جورج لوكاس فيلمي ساخت به نام THX1138 كه شروع كننده موج نو سينماي علمي- تخيلي از يك طرف و جلوه هاي ويژه بصري از سوي ديگر بود. لوكاس در جنگ ستارگان جلوه هاي ويژه را تنها براي خلق صحنه هاي جذاب و شگفتي آور طراحي نكرده بود بلكه سبك لوكاس همين جلوه هاي ويژه بود، براي لوكاس مؤلفه اصلي فيلمهاي ژانر علمي- تخيلي فضاسازي، جلوه هاي ويژه بصري و صوتي و بخصوص نوع روايت حماسي بود. نظام جديدي از دانشجويان و علاقه مندان به فرم در سينما گرد هم آمدند تا جنگ ستارگان را بسازند و نگاه جديد آنها به سينما جهاني شد. ديگر كسي به روياهاي يك طراح جلوه هاي ويژه به عنوان ابزاري تكنيكي نگاه نمي كند بلكه هنري مي داند كه مي تواند به روياهاي دست نيافتني بشر جامه عمل بپوشاند. شما جنگ ستارگان بدون لوكاس را مي توانيد تصور كنيد، اما بدون جلوه هاي ويژه بصري و صوتي، هرگز. آنچه در دهه هفتاد لوكاس آغاز كرد و امروز در همه جاي دنيا فراگير شده است، قدرت بدون وصف خيال و روياست.
سينماي صامت
علف: آنقدر فيلم مستند است كه فيلم داستاني به لحاظ دراماتيك در برابر «علف» كم مي آورد. اين ادعاي اغراق شده اي نيست. آنچه علف را از ديگر مستندهاي صامت هم عصر خود متمايز مي كند، اهميت واقعه اي كه در برابر دوربين مي گذرد نيست، بلكه اهميت نگاه و ترتيب و توالي زماني حوادث است كه كارگردانان و تدوينگر فيلم در انتخاب صحنه هاي اين مستند جاودان داشته اند. علف ماجراي كوچ بزرگترين ايل بختياري در سال ۱۹۲۵ در سلسله جبال زاگرس به رهبري حيدرخان ايلاتي است. آنچه براي مريان سي كوپر و ارنست بي شوستاك آمريكايي مهم است، حركت عده اي انسان در دل طبيعت است؛ بدون هراس از موانع سر راهشان. حركتي كه از اولين كوچ انساني بشر تاكنون تغيير نكرده است. كارگردانان اين فيلم بعدها(۱۹۳۳) كينگ كونگ را ساختند و در سال ۱۹۹۱ كاووس شيرزاديان به همراه غلامحسين جنتي عطايي و اميرعلي وهاب زادگان روي اين فيلم صامت موسيقي كاملاً ايراني با سازبندي محلي ساخت و اجرا كرد.
مسابقه سينماي آسيا
خاك و خاكستر: تركيب كامبوزيا پرتوي فيلمنامه نويس و عتيق رحيمي شاعر و فيلمساز افغاني و حضور تهيه كنندگان فرانسوي آيا فيلمي شاعرانه - اجتماعي درباره افغان و افغانستان امروز مي شود؟ برعكس فيلم ادعايي چنين ندارد، بلكه مي خواهد تصويري متفاوت از بديهيات افغانستان بدهد. عتيق رحيمي مدتي است در اروپا و بخصوص فرانسه و ايتاليا به عنوان شاعر تصويرگر معروف و مشهور شده است و جالب آن كه اشعار او توسط ايراني ها به زبانهاي ديگر ترجمه مي شود. كامبوزيا پرتوي هم كه تنها فيلمنامه نويس بين المللي سينماي ايران است و درك هوشمندانه او از وضعيت اجتماعي انسانهاي مهاجر در ايران و افغان و كشورهاي همسايه توانسته بر حس شاعرانگي عتيق بيفزايد. اما زيبايي بصري فيلم گاهي مانع از آن است تا به سينمايي روايي برسيم و انسجام روايت با تأكيد بر صحراها و مناظر طبيعي افغانستان از دست مي رود. عده اي فيلم را با نمايشنامه در انتظار گودوي نوشته ساموئل بكت مقايسه كرده اند؛ اما عتيق تفاوت فيلمش با هر اثر اگزيستانسياليسم را در وجود اميد، هر چقدر اندك، در فضاي فيلم مي داند. اميدي شرقي كه بي پايان و شادي آفرين است، اميدي حتي از سر پوچي.
|
|
مستند خارجي
حسابي چاقم كن: مورگان اسپرلاك براي آن كه ثابت كند غذاهاي آماده و به خصوص همبرگرهاي معروف مك دونالد چقدر در چاقي افراد تأثير دارد، خود را فداي راه علم مي كند و يك ماه مرتب فقط و فقط همبرگر مي خورد و معلوم است چه چيزي در پايان انتظار او را مي كشد، چاقي مفرط. فيلم بيشتر از آن كه غذا خوردن را نشان بدهد، فرهنگ مصرفي و كاپيتاليستي آمريكا را هدف رفته است. قبول دارم واژگان كهنه و دمده شده اي را براي آمريكايي به كار برده ام اما يك اصل امپرياليستي فراموش نشود؛ اول، فرمول سلطه را روي مردم خود امتحان كن و بعد آن را جهاني عمل كن. بنابراين قرباني هاي فرهنگ مصرفي آمريكا، خود آمريكايي ها هستند. اقدام اسپرلاك، يك حركت فردي نيست. يك اعتراض سينمايي از نوع فيلم هاي مستند مايكل مور هم نيست. يك مستند درباره قومي است كه لاغر شدن برايشان از پرهيزگاري سخت تر است و تمام جواني خود را به خوردن مي گذرانند. ميانسالي را به فكر لاغري هستند و در پيري حسرت مي خورند. آيا كساني كه مك دونالد سفارش مي دهند نمي دانند هورمون هاي چاق كننده، كلسترول، چربي و نمك چيست. چرا مي دانند، اما فكر مي كنند اينها مثل فقر و گرسنگي مصيبت هايي براي مردم جهان سوم است، نه آنها.
سياست در آيينه سينما
جي.اف.كي: در فيلم به طبع آن كتابي كه مورد اقتباس قرار گرفته (جي.اف.كي نوشته جيم مارس و جيم گاريسون) مشخص مي شود بعضي افراد ناراضي از اعلام پايان جنگ در ويتنام، كندي را ترور كرده اند تا هم منافع مادي آنها از ادامه جنگ به خطر نيفتد و هم كودتايي عليه دموكرات هاي اشرافي در كاخ سفيد انجام دهند. اما درست بعد از پايان آخرين مراحل تدوين فيلم CIA به اليور استون مداركي را نشان مي دهد كه ثابت مي كند كندي اصلاً قصد اعلام پايان جنگ در ويتنام را نداشته است و اليور استون اعتراف مي كند عليرغم سالها تحقيق و بررسي اسناد محرمانه در نتيجه گيري فيلم اشتباه كرده و هنوز معلوم نيست واقعاً چه كسي دستور قتل كندي را صادر كرده است. اما يك چيز معلوم است و آن شاهكار بودن فيلم جي.اف.كي در روايت گسترده يك داستان پيچيده در زماني حدود سه ساعت است. تدوين و نحوه فيلمبرداري اين فيلم استادانه و آكادميك است و بعد از كار رابرت ريچاردسون (مدير فيلمبرداري) و جو هوستينگ (مدير تدوين) در جي.اف كي سينماي روايي و كلاسيك هاليوود با يك جهش بلند مواجه شد. بعد از جي.اف كي به كارگرداني اليور استون اين نظريه كه يك فيلم داستاني به خاطر نوع روايت دراماتيك خود بر فيلمي مستند ارجح است، دچار ترديد شد، چرا كه تمام همت استون و همكارانش در مستند نشان دادن يك فيلم داستاني نهفته است.