در قرن بيستم، آمريكايي ها، اروپايي ها و ساكنان شرق آسيا از چنان پيشرفتهاي مادي و فناوري برخوردار بودند كه تا دوره هاي گذشته تصورناپذير بود. مثلاً در آمريكا توليد سرانه ناخالص داخلي از سال ۱۹۵۰ تا ۲۰۰۰ سه برابر شد. ميانگين عمر بيشتر شد. منافع سرمايه داري بيشتر در ميان مردم توزيع شد. رونق بهره وري پس از جنگ جهاني دوم سبب شد كالاها بهتر و در عين حال ارزانتر شود. چيزهايي كه زماني تجملي بودند، مانند مسافرت با هواپيما و مكالمه تلفني راه دور به ضرورت تبديل شدند.
با داوري از روي بيشتر معيارها مي توان گفت مثلاً وضع آمريكايي ها بهتر از نيمه قرن گذشته است. اما اگر از آمريكايي ها بپرسيد چقدر احساس خوشبختي مي كنند، درمي يابيد كه خوشبخت تر از آن زمان نيستند. درواقع، درصد كساني كه مي گويند بسيار خوشبخت هستند، اندكي از اوايل دهه ۱۹۷۰ كمتر شده است، هرچند كه درآمد كساني كه در سال ۱۹۴۶به دنيا آمده اند، به طور متوسط در طول حيات كاري آنان ۱۱۶ درصد افزايش يافته است. اين امر يك پديده صرفاً آمريكايي نيست. چنين اطلاعاتي را مي توان در مورد ساير كشورهاي توسعه يافته نيز ديد. شايد روشن ترين نمونه تأثير اندك پيشرفت بر آنچه اقتصاددانان حس «رفاه ذهني» مي خوانند، ژاپن است. بين سالهاي ۱۹۶۰ تا اواخر دهه ،۱۹۸۰ اقتصاد ژاپن به طور كلي متحول و اين كشور از عرضه كننده كم هزينه كالاهاي ارزان به پيشرفته ترين جامعه جهان تبديل شد. در اين مدت توليد ناخالص كشور هشت برابر شد و در اواخر دهه ،۱۹۸۰ ژاپني ها گفتند خوشبخت تر از سال ۱۹۶۰ نيستند.
عجيب تر اينكه به نظر مي رسد زندگي براي اقليت قابل توجهي از شهروندان در كشورهاي ثروتمند بدتر شده است. از سالهاي دهه ،۱۹۵۰ گزارش افسردگي عمده ده برابر شده و با وجودي كه بخش عمده اي از اين افزايش بي ترديد نشان دهنده تمايل تازه به تشخيص بيماريهاي ذهني است، در ميان كارشناسان بهداشت رواني اين اتفاق نظر وجود دارد كه اين امر مويد يك تحول واقعي است. مردم مضطرب تر هستند، اعتماد كمتري به دولت و شركتها دارند و بيشتر طلاق مي گيرند. آيا وضع انسان بدون پيشرفت فناوري بهتر است؟
رابطه بين خوشبختي و فناوري همواره از درون انقلاب صنعتي موضوعي ديرينه براي منتقدان اجتماعي و فلاسفه بوده است. اما اقتصاددانان و جامعه شناسان تا حد زيادي نسبت به آن بي توجه بوده اند. توجهي كه آنان به موضوع خوشبختي كرده اند، شامل رابطه گسترده تر بين رفاه مادي و بهزيستي بوده است. در اين زمينه چند تحقيق صورت گرفته است، اما بهترين كار در اين زمينه توسط ريچارد ايسترلين اقتصاددان انجام شد كه در سال ۱۹۷۴ مقاله اي با عنوان «آيا رشد اقتصادي سرنوشت انسان را بهبود مي دهد؟ » نوشت .ايسترلين نشان داد در كشورهاي توسعه يافته، همبستگي واقعي بين سطح درآمد كشور و خوشبختي شهروندان آن وجود ندارد. ايسترلين استدلال كرد پول نمي تواند خوشبختي بخرد. دست كم نه پس از نقطه اي مشخص. ايسترلين نشان داد با وجودي كه فقر همبستگي نيرومندي با فلاكت دارد، وقتي كشوري داراي طبقه متوسط استواري باشد، به نظر نمي رسد ثروتمند تر شدن شهروندان آن را خوشبخت تر كند.
مطالعه ايسترلين وقتي منتشر شد، توجه زيادي را جلب نكرد، اما پيامدهاي آن عميق نبود. ايسترلين با گفتن اينكه بين ثروت و رفاه هيچ رابطه مستقيمي وجود ندارد، برخي انگاره هاي بنيادي اقتصاد را به چالش كشيد. بيشتر اقتصاددانان خاطرنشان مي كنند آدمها بيشتر وقت ها براي منافع شخصي خود عمل مي كنند و اينكه معمولاً منافع شخصي خود را خوب تشخيص مي دهند. از اين رو، انتخابهاي آدمها بهتر از ساير گزينه هاست. اين استدلال مي گويد ثروت چيز خوبي است چون دايره گزينه ها را افزايش مي دهد و به آدمها آزادي بيشتري مي دهد تا در پي چيزي باشند كه مي خواهند. از اين رو، اقتصاددانان كلاسيك معتقدند هرچقدر آدمها ثروتمند تر باشند، خوشبخت ترند.
مطالعه نسبتاً ساده ايسترلين حاكي از آن بود كه اگر حرف آدمها را قبول كنيم، داشتن گزينه ها و ثروت بيشتر تأثير چنداني بر احساس رفاه آنان ندارد. آلن كروگر استاد اقتصاد دانشگاه پرينستون گفت: «رفاه درواقع انديشه محوري اقتصاد است. اما هرگز نكوشيده ايم آن را اندازه بگيريم، بلكه از واسطه استفاده كرده و گفته ايم اگر ثروتمند تر باشيم و گزينه هاي بيشتري داشته باشيم، قاعدتاً وضع بهتري داريم. اما نخواسته ايم ببينيم اين امر درست است يا نيست.»
يك پاسخ اين است كه آنچه در نظرسنجي ها مردم درباره خودشان مي گويند، خيلي قابل اعتماد نيست. اگر به آنچه افراد مي كنند، نگاه كنيد، درك بهتري از آنچه مي خواهند، به دست خواهيد آورد. از اين نظر، حرف هايي كه مردم درباره رضايت از گزينه هاي خود مي زنند، بي معناست و اگر آدمها وقت و پول زيادي را صرف خريد و فروش كامپيوتر، تلفن همراه و ساير دستگاههاي پيشرفته مي كنند، يعني اينكه خوشبخت تر هستند. اين استدلال يك منطق ذاتي دارد و خوبي آن اين است كه از اقتصاد دانان نمي خواهد كه انگيزه هاي مردم را تحليل كنند. اما در خلال دهه گذشته، تحليل انگيزه هاي مردم (يا دست كم رفتارشان) مورد علاقه اقتصاد دانان قرار گرفته است. اقتصاد دانان رفتاري از انگاره هاي مربوط به خردمندي كامل افراد فاصله گرفته اند تا الگوي واقع بينانه تري از رفتار اقتصادي را تدوين كنند. آنان به بررسي اين نكته پرداخته اند كه آدمها گاه ممكن است اشتباه كنند و تصميم هايشان ممكن است آنان را ناخرسند كند. مثلاً اقتصاد دانان رفتاري، نشان داده اند ترجيح هاي افراد اغلب به اصطلاح از نظر زماني فاقد انسجام است، يعني مثلاً دوست داريم در بلند مدت پس انداز كنيم اما در كوتاه مدت مايل هستيم خرج كنيم. به علاوه اقتصاد دانان رفتاري، نشان داده اند انسانها نمي توانند به خوبي تمايلات خود را پيش بيني كنند. دانيل كانمن برنده جايزه نوبل اقتصاد از دانشگاه پرينستون نشان داد وقتي دانش آموزان هشت روز پي در پي از بستني مورد علاقه خود بخورند، به سختي مي توانند تشخيص دهند از اين كار لذت مي برند يا نمي برند.
به نظر مي رسد آدمها گاه به فناوريهايي عادت مي كنند كه باعث خوشبختي آنان نمي شود اما در عين حال خلاص شدن از دست آن راحت نيست. اين امر ممكن است، اما قطعي نيست. در رابطه پيچيده فناوري و خوشبختي، قطعيت به راحتي محقق نمي شود.
در تلاش براي تحليل اثر فناوري بر رفاه، بايد به چند نكته توجه كرد. اول، مطالعات زيادي در مورد رابطه بين تغيير فناوري و چگونگي احساس مردم درباره خودشان انجام نشده است. دوم، روايت آدمها از وضعيت ذهني خود اساساً بي ثبات است. بنابراين، ابهام آدمها در مورد آنچه در آينده آنان را شاد مي كنند، پيشكش به نظر مي رسد. ما اصلاً نمي توانيم درباره آنچه آدمها را خوشحال مي كند، به حرفشان اطمينان كنيم.
مهمتر آنكه انديشيدن درباره فناوري سخت است چون آدمها خيلي سريع خود را با فناوريهاي در دسترس تطبيق مي دهند. اگر در سال ۱۸۷۰ از كسي مي پرسيدند آيا دوست داشت وسيله اي شخصي داشته باشد كه بتوان در روز صدها كيلومتر با آن حركت كرد يا به راحتي ظرف چند ساعت از فراز اقيانوسها پرواز كند يا بتواند با افرادي كه هزاران كيلومتر دورتر زندگي مي كنند، با بهاي اندكي صحبت كند، حتماً مي گفت بله و اين مواهب او را بسيار خوشحال مي كرد. اما امروزه ديگر اين وسايل كسي را هيجان زده نمي كند. كاربرد آنها را تشخيص مي دهيم اما مي دانيم كه اين وسايل مايه سرخوردگي و فشار روحي نيز است. روي هم رفته، بيشتر مردم ترجيح مي دهند ماشين و تلفن داشته باشند اما روشن نيست چه چيز آنان را خوشبخت تر مي كند. به نظر مي رسد اين امر فرايندي جهان شمول است. كارشناسان به اين نتيجه رسيده اند آدمها خيلي زود به اخبار خوب عادت مي كنند. در مورد فناوري نيز همين طور است. صرف نظر از اينكه يك نوآوري چقدر مهم است و چقدر زندگي ما را آسان مي كند، خيلي آسان آن را بديهي مي پنداريم. در دنياي پيشرفت فناوري، چيزهايي كه زماني معجزه آسا بودند، زود كهنه و پيش پاافتاده مي شوند و وقتي درست كار نمي كنند، باعث عصبانيت مي شوند. نمي توان به خاطر داشت وقتي اين دستگاهها نبودند، وضع چطور بود.
|
|
آيا به كارگيري سريع پيشرفت فناوري به آن معنا است كه فناوري هيچ سودي ندارد؟ خير. اين امر فقط موضوع تأثير فناوري را پيچيده تر مي كند. فناوري از برخي جهات زندگي ما را سخت تر كرده است، مانند تراكم خودروها و غيره. اينها باعث ناراحتي همه مي شود. اما منتقدان جديد فناوري بيشتر به آنچه هايدگر «مسئله فناوري» خواند، توجه كرده اند تا فناوريهاي بد. اين منتقدان از قبيل ژاك الول فرانسوي يا فيليپ ديك معتقدند پيشرفت فناوري به ايجاد جامعه بي روح، كنترل شده و سختگيرانه تر مي انجامد كه در آن تغيير عادات مردم راحت تر است. دومين موضع را در آرا نيل پستمن و رابرت پوتنام ديد كه مي گويند فناوري نقش اساسي را در خصوصي شدن فزاينده تجربه دارد كه به نوبه خود شكل گيري جامعه اي متفرق و آشوبناك مي شود جامعه اي كه در آن حفظ روابط سنتي دشوارتر است، حس- اجتماع حالتي وهم آسا دارد و روابط بين انسانها متزلزل تر مي شود.
قطعاً هر دو استدلال نقاط قوتي دارند. در جهان پايگاههاي اطلاعاتي به هم پيوسته، خلوت انسانها كمتر شده است.
اين مفهوم كه فناوري روابط را مختل و اجتماع را تخريب مي كند، درواقع به عنوان انتقاد از تلويزيون مطرح شد اما در سال هاي اخير نقش اصلي را در انتقاد از اينترنت داشته است. پوتنام معتقد است تلويزيون مجرم اصلي در انزواي تدريجي آمريكايي ها از هم و تحليل سرمايه اجتماعي است كه باعث جريان اجتماع مي شود. چنين انتقادي اكنون در ارتباط با اينترنت مطرح مي شود. نشريه امريكن سايكولوجيست در سال ۱۹۹۸ نوشت اين گونه نيست كه اينترنت به انسان اجازه دهد با تعداد زيادتري از افراد آشنا شود و به اطلاعاتي دست يابد كه در غير اين صورت پيدا نمي كرد، بلكه اينترنت انسانها را افسرده تر و تنهاتر از گذشته مي كند. اين انتقاد كلي از تأثير كلي فناوري بر روابط جالب است چون يكي از معدود چيزهايي كه مي توانيم با قطعيت بگوييم، اين است كه هر چقدر كه آدم دوستان و آشنايان بيشتري داشته باشد، معمولاً خوشحالتر است. اما شواهد مربوط به اينكه اينترنت يا تلويزيون روابط را تغيير نمي دهد بلكه اساساً تحليل مي برد، متقاعد كننده نيست. مثلاً نگارندگان پژوهش نشريه ياد شده وقتي چند سال بعد مطالعه خود را تكرار كردند، متوجه شدند اينترنت تأثير مثبت اندكي بر جامعه پذيري انسان، روابط با سايرين و احساس رفاه دارد. قطعاً پديده اي مانند اينترنت آثار بي اندازه متنوعي دارد. اما اين فناوري اساساً يك فناوري ارتباطي است كه مانند تلفن اين امكان را به مردم مي دهد كه دايره اطلاعاتي خود را گسترش دهند.
بنابراين، انتقادات موجود از فناوري تا حدي گزافه است. اما فناوري ازيك نظر قطعاً باعث خوشبختي آدمها نمي شود و آن تازگي بي پايان است. يكي از يافته هاي مطالعات در اين زمينه آن است كه آدمها به سختي به آنچه دارند، قانع هستند، دست كم وقتي بدانند بقيه بيشتر دارند. امروزه وقتي چيزي مي خريد، مي دانيد چند ماه بعد چيز جديد تري به بازار مي آيد. به عبارت ديگر، كسي چيز بهتري خواهد داشت. گويي از همان ابتدا نااميدي در كالاي خريداري شده نهفته است (مگر آنكه مثلاً يك تلويزيون پلاسماي ۷۰ اينچ بخريد كه مطمئن باشيد تا چند سال ديگر كمتر كسي بهتر از آن خواهد داشت.) اين امر باعث نارضايتي در قلب مصرف كننده جديد مي شود.
با اين حال، شكي نيست كه فناوريهاي جديد وضعيت مردم را بهتر و آنان را خوشحالتر كرده است. مثلاً در بازار اينترنت باعث شادي مصرف كنندگان شده است، البته نه با كاهش قيمت بلكه با گسترش دايره انتخاب ها به روشي منظم. اين امر تيغي دو لبه است. مصرف كنندگان تنوع و تازگي را ترجيح مي دهند و هر چه دايره انتخاب وسيع تر باشد، احتمال آنكه شخص به كالاي مورد نظر خود دست يابد، بيشتر است. اما امكان انتخاب بيش از اندازه باعث فلج شدن آدم مي شود و وضع را بدتر مي كند. فناوري همواره ماهيت كار را شديداً عوض كرده است. اين امر از آن جهت مهم است كه شغل در احساس رفاه انسان نقش محوري دارد و بيش از هر چيز براي وي حتي خانواده اهميت دارد. مطالعات نشان مي دهد هيچ چيز به اندازه بيكاري- حتي طلاق- باعث ناخرسندي انسان نمي شود. در خلال بخش عمده قرن نوزدهم و بيستم، تأثير فناوري بر شغل مبهم بود. درحالي كه مكانيزاسيون باعث شد انسان از كشتزارها خلاص شود، اين امر انسان را روانه كارخانجات كرد. فناوري بهره وري كارگران را افزايش داد، اما خود مختاري آنان را كم كرد. اما اخيرا با گسترش جامعه شبكه اي و آغاز اقتصاد دانش مدار، محيط هاي كاري رسميت كمتري دارند و در عين حال مولدتر و مؤثرتر هستند. اما مهمترين تأثير فناوري بر احساس رفاه انسان در عرصه بهداشت است. تا پيش از انقلاب صنعتي، از هر سه اروپايي، دو نفر پيش از ۳۰ سالگي مي مردند. امروزه ميانگين عمر زنان در غرب اروپا ۸۰ سال و در حال افزايش است. نكته اصلي روشن است: اكثريت بزرگ مردم از زنده بودن خوشحال هستند و احساس مي كنند هر چقدر مدت زمان بيشتري در اين كره باشند، بهتر است. البته شايد چند سال بيشتر در مقام يك سالخورده زيستن مطلوب نباشد. اما تا همين اواخر، زندگي به قول هابز براي مردم بي رحمانه، كوتاه و نامطبوع بود. فناوري اين امر را دست كم براي مردم در كشورهاي ثروتمند تغيير داده است.
يك معماي ديگر آن است كه با وجودي كه شايد آدمها شادتر نباشند، مي خواهند بيشتر زنده بمانند. اين مانند آن جوك قديمي وودي آلن است. ممكن است غذا عالي نباشد، اما مي خواهيم حجم آن تا حد امكان زياد باشد. فناوري شايد فقط اندكي مزه غذا را بهبود دهد، اما آن را بسيار بزرگتر مي كند و اين امر براي بسياري از ما مانند وعده خوشبختي است.
تلخيص و ترجمه: رضا محتشم
منبع:
Technology Review