پنجشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۸۴ - - ۳۶۷۹
من راديو نفتي دارم
ناصر خليلي از كسبه خيابان قصر دشت 50 سال است كه راديو لامپي تعمير مي كند . وقتي وارد مغازه او ميشويد از تعدد راديوهاي عتيقه حيرت ميكنيد
000246.jpg
عكس ها : امين محمدي
سهيلا  بيگلرخاني
ناصر همه عشقش راديوهاي قديمي است، عشقي كه باعث شده دل از بچه  هايش در آمريكا بكند و همه عمرش را در قصر دشت و در ميان راديوها بگذراند. اين راديو يكي از باقيمانده هاي نسل آندلياست؛ نخستين راديويي كه وارد بازار ايران شد.
به سختي مي شود، خليلي را ميان راديوهاي لا مپي قديمي اش پيدا كرد. 46 سال قبل به قصردشت آمد. از همان سال تا امروز در مغازه كوچك اش راديوهاي قديمي را تعمير مي كند. عاشق اينها هستم. اين را ناصر خليلي مي گويد: تعمير كار 73 ساله راديوهاي لا مپي.
ناصر، بچه اصفهان است و بزرگ شده آبادان، البته تا 27 سالگي. پس از آن دست زن و فرزند را گرفت و راهي تهران شد؛ خيابان قصردشت، مغازه اي در ابتداي خيابان و خانه اي چند كوچه آن ورتر.
ناصر فقط با راديوهاي لا مپي سر و كار دارد. راديوهاي ترانزيستوري بچه بازي است. امروز مي خري، فردا خراب مي شود. يك راديوي عهد عتيق را نشان مي دهد و مي گويد: 50 سال كار كرده، تعمير شود، 50 سال ديگر هم كار مي كند.
در آبادان بود كه راديو ايران برنامه هاي خود را آغاز كرد، 65 سال قبل. 10 - 15 ساله بودم، دلم مي خواست يك راديو فادا داشته باشم. سركوچه قديمي ما يك كفاشي بود. عصرها مي رفتم، راديو گوش مي كردم. پيش خودم مي گفتم، مي شود كه من هم روزي يك فادا بخرم.
توضيح مي دهد:   اول راديوي آندليا به ايران آمد و بعد از آن 70 سال قبل راديوي فادا وارد بازار ايران شد.
چندين سال قبل فرزندان ناصر ترك وطن كردند. همين طور همسرش. من ماندم. هيچ جا وطن نمي شود.
۴ پسر و يك دختر و يك مغازه پر از راديوهاي قديمي حاصل يك عمر زحمت و تلا ش ناصراست. 19 سال تنها زندگي كردم.
ناصر حالا  با همسر دومش زندگي مي كند، اما دلش هنوز پيش بچه هاست.
از اينها عكس بگير. به عكسي اشاره مي كند كه به ديوار آويخته. اين من هستم، اين هم 4 پسرم. خيلي التماس كردند پيش آنها بمانم. در آمريكا زندگي مي كنند. اما من نتوانستم. يك بار 15 ماه رفتم، يك بار هم 3 ماه. هر دو بار گريه كردم تا مرا به ايران برگردانند.
بيشتر راديوهاي مغازه خليلي براي تعمير آورده شده اند. جوان ها مي آيند و مي گويند اين يادگار پدر ماست. تعميرش كن. بعضي از مردان مسن هم راديو را براي تعمير مي آورند. اين راديوها امواج را بهتر مي گيرند. به خصوص امواج راديوهاي خارجي را.
اما فقط گيرندگي بالا ي اين راديوها علت محبوبيتشان نيست. بعضي ها هم اين راديوها را براي عتيقه بودنشان نگهداري مي كنند.
خيابان قصردشت آسفالت نشده بود، يك خيابان خلوت و چند شهروند محدود، وقتي كه خانواده خليلي ساكن تهران شد. اين درخت ها را خودم كاشتم. دانه اي 12 زار خريدم. همان سالي كه آمدم. منظورش درخت هاي جلوي مغازه است. همين طور كه از گذشته مي گويد: ميان راديوها مي چرخد و يكي يكي آنها را نشان مي دهد. اين يكي هم راديو است، هم مثل كيف است.
آن راباز مي كند. داخلش گرمافون است و يك راديو 5 موج هم دارد. آن موقع بعضي ها از اين راديو مي خريدند. صفحه توي آن مي گذاشتند و وقتي به خيابان مي رفتند، با خود مي بردند. هم كيف بود و هم موسيقي گوش مي كردند. اين راديو كاركردي دارد مثل واكمن هاي امروزي.
000243.jpg
000249.jpg
پيرمرد مي گويد ديگر از اين راديو ها ساخته نمي شود و گاه مجبورند براي تعمير آنها جنس اين را ببندم روي آن ، بالا خره يك راهي پيدا مي كنم.
خدا عمرت بده
در اين 50 و چند سال بسياري از دوستان ناصر به او توصيه كردند، شغلش را عوض كند. همه دوستان من ميلياردر شدند. اما من اين شغل را دوست دارم. همين كه مشتري ها راضي از در خارج مي شوند، برايم كافي است. همين كه مي گويند خدا عمرت بدهد، يك دنيا مي ارزد. خدا را شكر... زندگي ام تامين است.
در ميان مغازه ناصر هر جور راديوي قديمي بخواهي يافت مي شود. از آندلياهايي كه با باتري 30 - 40 سانتي 91/5 كار مي كند، تا راديوهاي نفتي اينها الا ن 200 هزار تومان خريد و فروش مي شوند.
راديوهاي ناصر پيوند خاصي با راديوي عمارت كلا ه فرنگي دارد. آن موقع به آنجا مي گفتند، بي سيم. توي جاده شميران است. آبادان بودم كه راديو راه افتاد و صداي گوينده هاي ايراني و موسيقي هاي قديمي از راديوهاي مردم بلند شد، مي رود توي فكر، انگار آن صداها را مي شنود.
مردي عاشق وسايل قديمي
۲۵ سال قبل ناصر يك خودروي فورد كرتينا خريد (مدل .)۱۹۷۰ تا همين 2 - 3 ماه قبل اين فورد مغز پسته اي را در مقابل كوچه اش پارك مي كرد. 2 - 3 ماه قبل آن را دزديدند به خودش دلگرمي مي دهد: اين ماشين ها را اوراق نمي كنند. در تمام شهرها مشتري هايم دنبالش مي گردند. پيدا مي شود. خيلي تميز بود. آن را از سفارت انگليس خريده بودم.
ناصر تعميرات راديو لا مپي را از مهندس مظفر در آبادان آموخت. پيش انگليسي ها كار مي كرد. خدا بيامرز فوت و فن كار را به من ياد داد.
مرد عاشق وسايل قديمي هنوز چشمش پيش فورد سبز رنگ است. با خانم بچه ها مي رفتيم شيراز، اصفهان، همين اطراف كرج...
چشمان مرد برق مي زند. ياد فرزندانش مي افتد. آلبوم عكس را مي آورد و عكس پسران و نوه ها را يكي يكي نشان مي دهد، اما به سرعت حواسش پرت راديوها مي شود. تعميركار اين راديوها ديگر پيدا نمي شود. و قطعات يدك هم پيدا نمي شود. مجبورم بعضي را دو تا يكي بكنم.
ناصر هنوز چشم هايش آنقدر خوب مي بيند كه بدون عينك راديوها را تعمير  كند. براي من تعمير اين راديوها سخت نيست. اما براي كسي كه با راديو ترانزيستوري كار كرده، تعمير اين راديوها خيلي سخت است.
ناصر را با عشق هايش تنها مي گذاريم و با صدايي كه از يك راديوي لا مپي قديمي به گوش مي رسد: اي الهه ناز، با دل من بساز

تكنولوژي ديجيتال و زوال راديو
000252.jpg
اين روزها كمتر جواني را خواهيد ديد كه كنار راديو نشسته و برنامه هاي آن را گوش مي دهد. اين بدان معني است كه پيشرفت تكنولوژي و گسترش وسايل تصويري باعث شده كه همه به سوي آنها كشيده شوند.
هر روز صبح كيتي سواگل گوشي هاي آي پد خود را به گوشش مي گذارد و از خانه خارج مي شود. فرقي نمي كند مسيرش كجا باشد، اين وسيله همسفر هميشگي اوست.
كيتي 19 ساله همسفرش را 200 دلا ر خريداري كرده.
با اين دستگاه شما به چيزي گوش مي دهيد كه به آن علا قه داريد و مجبور به شنيدن چيزهاي اضافه نيستيد.
دستگاه جديد را يك ماه قبل خريده و حالا : فوق العاده است.
همسفر ودستگاه فوق العاده او 4 گيگابايت حافظه دارد و قابليت ذخيره كردن يكهزار آهنگ را . او 400 تااز آهنگ هاي مورد علا قه خود را داخل همسفر كوچكش انداخته و هنوز براي 600 موزيك ديگر هم جا دارد.
اين دقيقا به مفهوم پيشي گرفتن دستگاه هاي كوچك و البته پركار به جاي راديو و راديوي محلي است. صنعت راديو اين روزها با گسترش يافتن دي وي دي، آي پد، ام پي تري و ساير وسايل صوتي و تصويري روز به روز در حال افول است. اين قبيل تكنولوژي ها تا حدي وقت مردم را مي گيرند كه ديگر كسي فرصت گوش دادن به راديو را هم پيدا نمي كند، حتي اگر به آن علا قه مند باشد.
سخنگوي يكي از راديوهاي شهر كاليفرنيا نظرش را اينگونه بيان مي كند:   اين فن آوري هاي جديد ما را به رقابت فرا مي خوانند. در حال حاضر 13838 پايگاه راديويي در سراسر ايالت متحده موجود است كه 80 درصد آنها پايگاه هاي راديويي بازرگاني است.
مقايسه نشان مي دهد...
از زماني كه سيستم هاي جديد ديجيتال در سال 98 رفته رفته وارد بازار شدند، 28 ميليون از آنها فروش رفته است. تنها در سال 2004 شركت اپل 4/6 ميليون آي پد فروخته و درآمدي معادل 8/3 ميليارد دلا ر سود نصيب خود كرده است. اين در حالي است كه دو شبكه مطرح آمريكايي روي هم رفته تنها 8/8 ميليون مشترك داشته و مجموع سود اين دو شبكه راديويي به 281 ميليون دلا ر مي رسد. اين دو شبكه پيش بيني كرده اند كه تا سال 2010 حدود 30 ميليون مشترك پيدا خواهند كرد. جالب اينجاست كه بدانيد شركت اپل پيش بيني كرده تا پايان امسال 15 ميليون دستگاه آي پد بفروشد.
در حال حاضر مي توان گفت روزانه 225 ميليون نفر راديو گوش مي دهند، اما مشكل اصلي اينجاست كه هيچ كدام از اين شنونده ها ثابت نيستند و هر روز شمار آنها كم و كمتر مي شود. روزانه هزاران نفر همانند دختر 19 ساله اي كه ابتداي ماجرا سراغش رفته بوديم، گوشي در گوش در خيابان ها راه مي روند.
كيتي مي گويد: با راديو شما منحصر به محل و محله خودتان مي شويد. اين شايد نظر نيمي از آن هزاران نفري باشد كه همسفري مانند همسفر كيتي دارند. مايكل باكلي، تحليلگر مسايل اجتماعي مي گويد: راديو هر روز به كارش ادامه مي دهد، به طور رايگان و براي همه مردم. آنقدر اين كار را ادامه مي دهد تا روزي تكنولوژي جديد و همسفر كوچك را پشت سر بگذارد.
باكلي ادامه مي دهد: امتياز تكنولوژي جديد و ديجيتال ساختن و ايجاد موقعيت هاي جديد براي مصرف كننده است.
و اين چيزي است كه راديو بايد براي برتري با آن بجنگد و مقابله كند تا شايد...

دلم براي راديو تنگ شده
000255.jpg
ايليا روژان
هفته اي يك فيلم سينمايي مي ديديم و بهترين شب هايمان تماشاي سريال آيينه بود. بعد از آن همه لذتي كه از زندگي مي برديم، چسباندن گوشمان به راديو لا مپي پدر بود. وسيله اي كه در خانه ما كسي حق نداشت به آن دست بزند. فقط اجازه داشتيم از آن صداهايي را كه بيرون مي آمد، گوش كنيم و همه عشق ما اين بود كه در شب هاي بي برنامگي، در شب هاي بي برقي در تابستان هاي بلند كه از 7 شبكه تلويزيوني و 10-15 شبكه راديويي و ماهواره و اينترنت خبري نبود، بنشينيم پاي راديو و قصه شب را گوش كنيم. اين راز جاودانگي داستان لوين و لوته و داستان همه رمان هايي را كه نخوانده بوديم، بود و آن راه شب هاي دوست داشتني را كه مولا نا و عطار و حافظ را به نسل ما شناساند. زمان گذشت. شبكه ها يكي پس از ديگري پيدايشان شد. ماهواره آمد. اينترنت آمد، اگرچه شبكه هاي راديويي هم زياد شدند، اما فاصله ما با آن راديو دوست داشتني زياد و زيادتر شد. انگار يك نفر مي خواهد بگويد كار راديو ديگر به آخر رسيده است... آخر! اما پدر هنوز آن راديو را دارد و صبح تا آخر شب كه مي خواهد بخوابد راديواش روشن است، جالب اينكه هنوز هم كسي حق ندارد به آن دست بزند.
نمي دانم كه هنوز هم از راديوي پدر قصه شب پخش مي شود يا نه؟ نمي دانم هنوز هم راه شب ادامه دارد يا نه؟ همه آنچه كه از راديو براي من باقي مانده، پيام هاي ترافيكي راديو پيام پشت ترافيك شهرمان تهران است؛ تهران دودزده.
دلم براي راديو تنگ شده و نمي دانم بچه هاي ما قصه شب را گوش خواهند كرد؟ شايد اينترنت و تلويزيون و ماهواره جاي راديو را براي آنها پر كند، اما لذتي را كه ما از راديو برديم هيچ نسلي بعد از ما نخواهد برد؛ مثل ديدن اولين تصوير رفتن انسان به كره ماه. اي كاش آنها هم اين لذت جاودانه را مي فهميدند.

كوتاه
حج دانش آموزي
ايلنا از ابتداي فصل تابستان هر هفته، هزار دانش آموز به مكه اعزام مي شوند. در سال جاري به طور كلي 10هزار دانش آموز دبيرستاني به مكه اعزام مي شوند كه اين تعداد از كل كشور براي سفر به مكه ثبت نام كردند.
اين تعداد به نسبت سال گذشته افزايش نداشته است، دانش آموزان اعزامي به مكه در حال حاضر در حال فراگيري اعمال حج هستند و توسط سازمان دانش آموزي براي اين سفر سازماندهي مي شوند.
كتاب هاي بي محتوا
ايرنا تعداد شمارگان چاپ و نشر كتاب سالا نه روبه افزايش است، اما از محتويات پرگوهر ديگر خبري نيست.
قائم مقام اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلا مي خراسان رضوي گفت: خالي شدن برخي كتب از پندها و اندرزها دلا يل بي شماري  دارد كه يكي از آنها بي اعتنايي جامعه امروزي ما به كتاب خواندن است.
وجود رسانه هاي ديداري و شنيداري از جمله ماهواره ، اينترنت و در صدر همه آنها تلويزيون موجب شده مردم كشورمان استفاده از اين رسانه ها را كه دسترسي به آن آسانتر است، به كتاب خواندن ترجيح مي دهند.
سوقندي گفت: البته ناشران همه به اصل مطالب كتاب توجه كمتري دارند و تنها براي گرفتن يارانه هاي كاغذ از دولت به چاپ كتاب مي پردازند.
ازدواج در شهرستان ها
در يكي دو سال اخير مسوولا ن به امر ازدواج توجه جدي داشته اند. اما انگار اهميت اين موضوع به مرزهاي پايتخت محدود مي شود. به تازگي اما كميسيون فرهنگي مجلس قصد كرده است تا كميته اي را براي ساماندهي ازدواج جوانان استان تشكيل دهد.
به منظور تسهيل امر ازدواج با همكاري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلا مي، وزارت مسكن، علوم، تحقيقات و فن آوري و تامين اجتماعي، كميته ساماندهي ازدواج براي جوانان تشكيل مي شود.
اين كميته وظيفه دارد در تمامي امور مربوط به ازدواج جوانان اعم از هزينه مسكن، ازدواج، تهيه جهيزيه و... به آنان كمك كند. همچنين واگذاري خانه هايي به صورت موقت در اختيار زوج هاي جوان به صورت استيجاري با هزينه كم از ديگر وظايف اين كميته خواهد بود.
امحاي خشونت
كميته ملي امحاي خشونت عليه زنان تشكيل خواهد شد. در اين كميته دستگاه هاي انتظامي، قضائي، پزشكي قانوني و استادان دانشگاه ها عضويت دارند و رياست آن بر عهده رئيس مركز امور مشاركت زنان نهاد رياست جمهوري است.
مركز امور مشاركت زنان اين برنامه را تدوين كرده است. به گزارش ايسنا، رئيس مركز امور مشاركت زنان به رشد پوشش تحصيلي دختران از 94 به 97 درصد و راهيابي 64 درصدي دختران به دانشگاه ها اشاره كرد و گفت: از ابتداي تاريخ ايران تا سال 76 تنها 56 سازمان غيردولتي زنان در ايران وجودداشت كه اين تعداد با رشد۹برابري طي ساليان اخير به 480 سازمان غير دولتي رسيده است.
حضور كمرنگ دختران در مدارس دنيا
شايد تصور كنيد كه با پيشرفت روز به روز جهاني در تمام زمينه هاي علمي، تعداد افراد تحصيلكرده نيز با روند رو به رشدي مواجه است، اما اطلا عيه سازمان ملل گوياي مطلب ديگري است. سازمان ملل در بيانيه اي اعلا م كرد بيش از 115 ميليون محصل در حال ترك تحصيل هستند كه اكثر اين افراد را دختران تشكيل مي دهند. سازمان ملل قصد دارد تا سال 2015 به برابري جنسي در مدارس ابتدايي دسترسي پيدا كند. به گزارش يونيسف، بيشتر كساني كه از مدرسه ترك تحصيل كرده بودند در حال بازگشت به مدرسه هستند. البته اين روند بازگشت در كشورهاي آفريقاي جنوبي، آفريقا و خاورميانه به چشمه نمي خورد و به نظر مي رسد ترويج فرهنگ تحصيل بيش از پيش لا زم و ضروري است. شمار بسياري از كودكان ليبريا، سيرالئون و جمهوري دموكرات كنگو از امكانات آموزشي و تحصيلي محروم هستند.كارول بلا مي،  رئيس سازمان يونيسف مي گويد: مقوله تحصيل امري است فراتر از آموزش و در برخي كشورها تحصيل به منزله نجات از نابودي است به خصوص براي دختران. دختري كه به مدرسه نرفته باشد در جامعه دستخوش ناهنجاري هاي بسياري خواهد شد و در نهايت نمي تواند تشكيل يك خانواده سالم بدهد. در حدود 42 ميليون كودك آفريقاي جنوبي به مدرسه نرفته اند. حضور دختران در مدارس افغانستان و پاكستان كم فروغتر از هر جاي دنيا است. براي آنكه مدارس پاكستان به تعادل پسر و دختر برسند، لا زم است تا سال 2015 هر ساله 3درصد بر تعداد مراكز آموزشي اين كشور افزوده شود.
در اروپاي شرقي و مركزي نيز وضع به همين منوال است. افزايش شهريه مدارس، كتاب هاي مدرسه و يونيفرم از جمله مسايلي هستند كه باعث خروج سريعتر دختران نسبت به پسران از مدارس كشورهاي اين منطقه شدند.

قانون
مبلغ جريمه در تهران 70000 ريال
مبلغ جريمه در شهرستان 40000 ريال
000258.jpg
۱۰۵۶يدك كشي وسيله نقليه برخلا ف مقررات و بدون رعايت احتياط، ممنوع است.
وسايل نقليه سواري يا وسايل نقليه سبك مجاز به يدك كشيدن، در اصطلا ح بوكسول كردن وسايل نقليه ديگر نيستند، رانندگان بايد براي اين كار از جرثقيل و خودروبرها استفاده كنند. در چنين مواردي نيز براي هشدار به ساير وسايل نقليه در حال حركت و جلوگيري از برخورد آنها با ماشين يدك شده، بايد از وسايل اخباري استفاده شود (مانند يك پرچم سفيد به طول و عرض حداقل۵۰ سانتيمتر و نصب آن به شكلي كه رانندگان ديگر از فاصله دور و از طرفين مسير آن را ببينند)، يدك كشي بايد در منتهي اليه سمت راست مسير انجام شود.

پنجره اي رو به تمام افق ها
000264.jpg
روزگاري است كه تنهايي مانده و حكومت سكوت؛ دكمه: روشن، موج: خاطره ها، فركانس: دورشدن.اينجا ...است.اينجا نمي دانم كجاست
محمد رضا يزدان پرست
سرعت هر چه بالا تر مي رود، بي انتهايي جاده بيشتر خودنمايي مي كند. فكرش را بكن كه شب هم باشد و چشم اندازهاي طبيعت رخ در نقاب تاريكي فرو برده باشند. چشم هاي دوخته به خط سياه كه با سفيدي هاي مقطع و گاه ممتد، لباس تنوع مي پوشد، مجال نگاه به بالا  را هم ندارند كه ستاره ها و ماه ميهمان چشم هايت شوند. آن وقت تو مي ماني و يك خلا ء ساكت كه آغوشش را براي شنيدن باز نگه داشته است.
حدود 65 سال پيش يك تكنولوژي فوق پيشرفته حكم پنجره اي را براي خانه هاي پر از سكوت ايرانيان پيدا كرد كه انگار مي توانست تمام افق ها را در نوردد و از ماوراي واقعيت ها خبر بياورد. راديو با ورود خود، همه گوش ها و حتي چشم ها را به خود دوخت و البته اين حكايت، نوعي از دلبستگي را آفريد كه هنوز كه هنوز است، در دل خيلي ها جا دارد. هنوز خيلي از مردهاي قديمي صبح زود، نخستين كاري كه مي كنند روشن كردن راديو است (آنهم چه راديويي)! و شب هنگام بدون راديو به خواب نمي روند. امروز راديو اگرچه جايگاه قبلي و شايد اهميت پيشين خود را ندارد، ولي بايد در كم شدن محبوبيتش شك كرد. خيلي از جوان ها ولو در آرزوي رسيدن به مشاغل گويندگي و اجرا و ... به راديو دلبسته اند و ترجيح مي دهند لحظه هاي خالي از صدا را حتي براي دقايقي با راديو پر كنند.
۶۱ تا 69
وضعيت سفيد، زرد، قرمز، فرقي هم مي كند؟ خوب كه فكر مي كني، بله. قرمز انگار آخر همه بدي هاست. ذهن را كه ورق مي زني، لباس شيطان قرمز است، آدم هاي بد، رنگ وجودشان قرمز است و ... دهه 60، گفته ها و ناگفته هاي زيادي دارد. سن و سالم قد نمي دهد، ولي آن آژير لعنتي را خوب خوب به ياد مي آورم كه راديوي ترانزيستوري يك موج را روانه جيب پدر مي كرد و همه ما را با پيكان مدل 56 او روانه دامنه كوه كه خداي نكرده...
صداي بد آهنگ آژير قرمز، استرسي در تنم گذاشته كه امروز هم وقتي چيزي شبيه به آن مي شنوم مو به تنم سيخ مي شود. خدا جنگ را لعنت كند.
خوش خبر باشي
همين راديويي كه روزگاري 7 - 8 ساله، شنيدن خبر و صدا از آن، فصل هراس و رعب و ويراني بود، خبرهاي خوش هم داشت. آزادي خرمشهر را همه مي دانند، ولي خبرهاي خوشي را به ياد مي آورم كه راديو زودتر از تلويزيون مي داد مثل تعطيلي مدرسه وقتي برف مي آمد، مثل بردن تيم ملي و گل زدن تيمي كه دوستش داشتم و بازي هايي كه مستقيم از راديو پخش مي شد و خيلي خبرهاي ديگر كه خود به خود راديو را محبوب تر از تلويزيون مي كرد. تازه كلي از آهنگ ها بود كه فقط از راديو به طور كامل پخش مي شد و اصلا  جايگاهي كه موسيقي در راديو داشت، خاص تر بود. طبيعي است كه ميان اين همه برنامه جور واجور كه خالي از لطف تصوير هستند، تنها صدا و آنهم از نوع هنري آن است كه مي تواند پر كننده شايسته اي براي اين فضاها باشد.
صورت، صدا، صداهاي بي صورت
خيلي از صداهايي كه از راديو شنيده ام فقط در حد صدا هستند؛ صدايي كه با تصويري ذهني از يك چهره در خاطرم نقش بسته اند و شايد اگر براي هميشه هم چهره اي براي اين صداها نيابم يا در واقع چهره صاحب اين صدا را پيدا نكنم، همانقدر عزيز و خاطره انگيز مي مانند. قصه ظهر جمعه يكي از اينهاست كه هنوز هم صاحب صدايش را نمي شناسم يا اگر مثلا  نمي دانستم دست و دلباز، همان چهره دوست داشتني منوچهر نوذري است، همانقدر دوست داشتني مانده است.
نكته جالب اينجاست كه چشم هاي هر كسي برايم آسانترين راه برقراري ارتباط است و انگار اگر لذت و موهبت ديدار نبود، خيلي از رابطه هاي دوست داشتني ام را نداشتم، ولي تصويري كه ذهنم از صداهاي معروف راديو ساخته، انگار همان چشمي است كه مي خواهم صاحب اين صدا داشته باشد. بعضي از صداها هم اصلا  يك صاحب نداشتند يا بهتر بگويم، كسي نمي توانست صاحب آن باشد، مثل صداي كفش ها وقت راه رفتن يا صداي بسته شدن در و ... كه وقتي براي چند دقيقه اي پشت صحنه راديو پخش شد مثلا  فهميدم كه به جاي پا 2 تا دست درون يك كفش مي رود و روي همان ميز بازيگر راديويي، صداي راه رفتن شكل مي گيرد. يا 2 تا چوب بي صدا، صداي بسته و باز شدن در را به گوش ها هديه مي كنند.
امروز اما...
امروز اما رابطه ام خيلي با راديو فرق كرده. قدري شايد به كارم ربط پيدا كرده، قدري به سن و سالم، قدري به علا قه ها و اصلا  خيلي چيزها فرق كرده. حالا  بيشتر گوش مي كنم تا اتوبان خلوت مسيرم را انتخاب كنم يا اخبار لحظه به لحظه را حين رانندگي پي بگيرم يا حتي شب ها به جاي اينكه راه شب گوش كنم، برنامه هاي تخصصي هنري و ادبي را دنبال مي كنم وصداي خيلي از دوستانم را مي شنوم كه پيش از آنكه صدايشان را بشنوم، صورتشان را ديده ام.
يكي انگار كنارم است
وقتي سكوت بار تنهايي پر از نوستالژي پشت فرمان را بيشتر و بيشتر مي كند، دكمه راديو را مي زنم تا يكي كنارم نشسته باشد و برايم از هر دري بگويد. از اين موج به آن موج و از اين شبكه به آن شبكه. هر چند يكطرفه است و به هيچ كدام از حرف هايي كه برايم مي زند نمي توانم جواب بدهم، ولي اين ماجرا خيلي چيزها يادم مي دهد؛ يادم مي دهد كه بيشتر بشنوم تا بيشتر حرف بزنم و اين يعني بهترين درس.
كلا غ نرسيده هميشگي
حالا  جاده مثل هميشه تمام بشو نيست، ولي برنامه ها يكي پس از ديگري تمام مي شوند. هيچ وقت كلا غ جاده با داستان راديو با هم به خانه نمي رسند؛ يكي جلو است و ديگري عقب تر، البته جاده هم بالا خره وقتي تمام مي شود و برنامه هاي گوش كردني هم، ولي حكايت اين است كه هيچ چيز تمام نمي شود. كاش آخر زودتر مي آمد.

اين شبكه مال ماست،اما مال ماست؟
000261.jpg
ساختمان اين راديو براي بازاري ها يادآور يك اتفاق جالب است. چند دهه قبل در اين ميدان بلندگوي بزرگي نصب مي كردند و ما كه بچه بوديم دور اين بلندگو مي نشستيم و به برنامه ها گوش مي كرديم.
اين تصويري است كه يكي از كسبه بازار تهران از ساختمان راديو در ميدان ارك ديروز و پانزده خرداد امروز در ذهنش مانده. يك ايستگاه راديويي قديمي با ساختماني از خودش قديمي تر. امروز در همين ساختمان است كه از اتاق تهيه به گوينده كيو مي دهند و اوست كه برنامه را در استوديويي قديمي اجرا مي كند. اگرچه استوديوهاي اين شبكه در قياس با استوديوهاي تازه تاسيس در ساختمان شهداي راديو - جام جم - از امكانات كمتري برخوردار است، اما هنوز هم تهيه كنندگان و سردبيران اين شبكه معتقدند، راديو تهران، قلب چند كاره بازار و مركز تهران است. راديو تهران كارش را رسما از سال 72 شروع مي كند. پيش از آن تنها راديويي بود براي ضبط برنامه هاي بزرگان موسيقي، ادبيات و .... اين شبكه اما در سال 72 كار خود را در حالي آغاز مي كند كه حدود 4 ساعت و نيم در روز برنامه براي شنونده هايش در دستور كار قرار داده بود، اما همان برنامه هاي به ياد ماندني بود كه سنگ بناي راديو تهران امروزي را پي ريزي مي كرد.
برنامه هايي مثل سلا م تهران، عصر بخير تهران وسرودها و نامه ها كه امروز هيچ يك از برنامه هاي ياد شده، به آن شكل اوليه، از اين شبكه پخش نمي شوند.
زهرا صفائيان مدير طرح و توليد برنامه هاي عصرگاهي راديو تهران در اين باره مي گويد: سال 72 بود كه راديو تهران از دل يك گروه استاني بيرون آمد. در واقع پخش برنامه ها در يك زمان 4 يا 5 ساعته، فرصتي را به وجود آورد تا تهران از يك رسانه مستقل و پويا برخوردار شود، اگرچه در سالهاي بعد ديديم كه اين برنامه ها در تعدادي از استان ها نيز شنيده شد. بعد از آن نياز تهران به اين رسانه با توجه به گستردگي اش، بيشتر از قبل شد و اين نياز در سال 75 لزوم پخش 24 ساعته برنامه ها را بيان كرد.
صفائيان كه خود از تهيه كنندگان برنامه سلا م تهران بوده، درباره نوع برنامه هاي اين شبكه مي گويد: برنامه هاي سلا م تهران و عصر بخير تهران روزي 2 ساعت پخش مي شد. دكتر حسن خجسته معاونت كنوني صدا، خود از بانيان اين راديو بود و البته يكي از تهيه كننده ها و سردبيران برنامه سلا م تهران. قبلا  اين شبكه به صورت يك گروه بود و همانطور كه مي دانيد، راديو تهران از دل اين گروه بيرون آمد. 2 ساعت صبح برنامه داشتيم و 2 ساعت عصر. برنامه  نامه ها و سرودها هم كه يك تهيه كننده، سردبير و مجري نام آشنا داشت به نام جمشيد جم. جمشيد جم را از آن ترانه ماندگارش مي شناسيم. ترانه اي با اين مطلع: يار دبستاني من ... آن روزها شنونده ها از طريق نامه سرودهاي درخواستي خود را به اين شبكه ارسال مي كردند و به گفته صفائيان هفته اي چند صد نامه به اين شبكه مي رسيد.
۳ سال بعد يعني در سال 75، برنامه هاي اين شبكه نيز 24 ساعته شد. مسوولا ن و دست اندركاران راديو معتقد بودند اين استان نيازمند رسانه اي است كه مسايل پايتخت را به شكل جداگانه مورد بررسي قرار دهد. اين شبكه راديو تهران وظايف بيشتري را بر عهده گرفت و امروز برنامه هاي سياسي، ورزشي، طنز و سرگرمي، مباحث اجتماعي و جوانان از جمله محورهاي برنامه سازي در اين شبكه به شمار مي روند.
اين راديو اما اتفاقات جالبي را نيز پشت سر گذاشته كه براي كاركنانش، بيشتر خاطره است تا حادثه. سال گذشته، پلمپ اين ساختمان، سوژه اصلي روزنامه ها در يك مقطع زماني بود. البته نه به خاطر تخلف يا مسايلي از اين دست كه مسوولا ن راديو فكر مي كردند اگر اين ساختمان را پلمپ كنند، كاركنان شبكه تهران، اسباب كشي كرده و به ساختمان شهداي راديو مي روند، اما اتفاق جالبي افتاد...
كاركنان راديو تهران مثل روز عادي برنامه هاي خود را پخش كردند و اين بار از حياط ساختمان راديو. يعني تعدادي از دستگاه ها را به حياط آورده و يك روز، برنامه هاي خود را با كيفيتي متفاوت پخش كردند. مسوولا ن نيز مي دانستند بچه هاي راديو تهران روي عقيده خود پافشاري مي كنند و پلمپ ساختمان را بعد از 24 ساعت شكستند.
صفائيان درباره ساختمان اين شبكه مي گويد: اين ساختمان، ميراث فرهنگي تهران است. جايي كه بزرگان و استادان موسيقي، برنامه هايشان را ضبط مي كردند و بسياري از برنامه هاي ادبي، در همين ساختمان شكل گرفت. براي همين بچه ها احساس راحتي خاصي دارند و اين ساختمان براي قديمي ترها، شايد حالتي نوستالژيك پيدا كرده باشد.
بعد از حادثه زلزله بم، از اين ساختمان به عنوان پايگاه كمك رساني مردم تهران استفاده شد.
دليلش هم ساده است. ساختمان راديو تهران در مركز تهران واقع شده و به نوعي دسترسي به آن راحت تر از اماكن ديگر است. مردم تهران كمك هاي غير نقدي خود را مي آوردند و در حياط اين شبكه، تحويل مي دادند.
و اما حادثه آتش سوزي مسجد ارك، كه فصلي است در تاريخ اين شبكه.
روزي كه مسجد ارك با حضور عزاداران حسيني، دچار حريق شد، برنامه هاي شامگاهي اين شبكه ادامه داشت. اما دود غليظي كه از مسجد ارك به حياط راديو آمده بود - ديوار ساختمان مسجد ارك و شبكه راديويي تهران، مشترك است  براي لحظاتي برنامه هاي اين شبكه را دچار اختلا ل كرد، تا جايي كه چند نفر از كاركنان اين شبكه براي كمك به حادثه ديدگان، مجبور شدند از نردبان استفاده كرده و مجروحان را به حياط راديو بياورند.
اما راديو تهران اين روزها بيشتر حال و هواي تهراني تر دارد. اين بدان معنا نيست كه اخبار ساير استان ها در صورت ضروري بودن از اين شبكه پخش نشود كه بيشتر طيف مخاطبان اين شبكه را تهراني ها تشكيل مي دهند. چندي پيش، برنامه هاي راديو مجلس نيز به دليل تراكم در ساير شبكه ها، از شبكه راديويي تهران پخش مي شد كه اين هم در نوع خود كار جالبي بود؛ يعني پخش مشروح مذاكرات نمايندگان مجلس.
راديو تهران براي اهالي راديو، به خصوص شنونده هاي حرفه اي، معناي خاصي هم دارد، آن برمي گردد به برنامه هاي شبانه اين شبكه. برنامه هاي شبانه راديو تهران  از ساعت 9 تا 12 شب - تقريبا منحصرا در اختيار اين شبكه است و جالب آنكه هنوز ساير رقبا، برنامه هايي با سوژه هاي اين برنامه شبانگاهي نساختند!
مديريت كنوني شبكه تهران گيل آبادي است كه از سال 72 به اين سمت منصوب شده است. دكتر خجسته كه زماني در كنار افرادي چون هرمز شجاعي مهر، ناصر مهرباني و خانم ها صفائيان و خانم قيصرخواه كار تهيه را انجام مي داد در كسوت مديريت صدا فعاليت مي كند.
راستي مي دانستيد بسياري از چهره هاي معروف سيما و حتي سينما از دل همين راديو تهران بيرون آمدند. افرادي مثل مرضيه برومند يا همين شجاعي مهر و مرحوم كيان.

نگاهي به ساختمان راديو
بنا، معنا و خاطره جمعي
بهرام هوشيار يوسفي- حدود يك سال و اندي پيش بود كه مجادله بر سر ساختماني قديمي در ميدان ارك تهران بالا  گرفت؛ اين مجموعه قرار بود به شهرداري منطقه واگذار شود اما نهايتا پس از تلا ش هاي راديويي ها )!(، آن را سازمان ميراث فرهنگي به ثبت رساند (بگذريم كه آيا اين بنا با مصاديق آنچه سازمان ميراث فرهنگي معمولا  علا قه مند به ثبت آن در فهرست بنا هاي تاريخي فرهنگي خود است، انطباق دارد يا خير...) و البته به اعتبار نتيجه هم اكنون با آن با قوانين مربوط به ساختمان هاي ثبت شده برخورد مي شود. به هر حال به اعتقاد بعضي خطر از بيخ گوش اين ساختمان گذشت و سرنوشت آن با تغيير كاربري، مانند ساختمان ديگري (كه در كنار آن قرار دارد) كه به راديو تعلق داشته ولي امروز در خدمت قوه قضائيه است و به عنوان دادسراي عمومي و دادگاه خانواده از آنها بهره گرفته مي شود (يا چيزي شبيه به آن) نشد، (باز هم بگذريم كه آيا اين سرنوشت برايش بهتر بود يا خير....) در هر حال بعضي ها ديگر لا زم نبود نگران ساختمان چندين ساله خود باشند، خاطره ها نيز ظاهرا دست نخورده باقي ماند و اين ساختمان به موزه و آموزشكده و... هم تبديل نشد و هنوز هم با جسارت تمام عنوان راديو را يدك مي كشد.
بد نيست پيش از شروع هر صحبتي اين نكته را خاطر نشان كنم كه اين ساختمان به لحاظ آنچه معيارهاي سنجش يك معماري ارزشي مي ناميم، به اعتقاد بسياري، حايز نكاتي تاثير گذار نيست، هيچ وقت هم نبوده است؛ گاهي يك معماري، به حسب آنچه تلا ش دارد بيان كند يا روشي كه در توليد آن به كار رفته يا به عبارت ديگر هر نوع ارزش گذاري كالبديبياني، حايز ويژگي هاي خاصي است كه في نفسه آن معماري يا آن ساختمان را داراي جايگاهي ويژه مي سازد و گاهي اين نحوه استفاده از آن بنا يا اتفاقات حادث شده در آن است كه آن را داراي مختصاتي خاص (بخوانيد يك مختصات نرم افزاري) مي  كند كه آن را لا يق بحثي معمارانهنقادانه پيرامونش مي سازد. بناي راديو از شق دوم است. به راستي اين نكته كه همه مي دانند راديو اينجاست و سال هاست (از سال )۱۳۳۲ بسياري از بزرگان عرصه علم، ادب و هنر ايران از ميان همين ديوار هاي رنگ و رو رفته با مردم صحبت كرده اند و نيز اينكه مثلا  درخت كاج روبه روي ساختمان پخش را مرحوم داوود پيرنيا با دستان خودش كاشته است (آدم ياد درخت هاي چنار خيابان وليعصر(عج) و ماجرا هاي اخير طرفداران آنها مي افتد)!، حتي اگر ديگر راديو رونق روزهاي خوش گذشته را نداشته باشد، نكته اي شيرين و حتي دلنواز است.
همانطور كه اشاره كردم، موضوع اصلي و تاثيرگذار، بحث خاطرات است؛ خاطراتي جمعي و متعلق به نه تنها كاركنان راديو بلكه تمام تهران. انسان شناسي و ابعاد جمعي خاطره ها و حافظه هاي جمعي آنچنان كه اولين بار توسط  هاليواكس مطرح شده و بعد گسترش يافت و اينكه زندگي و هويت اجتماعي سبب انسجام ابعاد اصلي حافظه بشري در شهر در ارتباط با حفظ گذشته كاركرد مي يابند، به اعتقاد بسياري از منتقدان، بعضا آنچنان اهميت پيدا مي كند كه حفظ بنا ها و المان هاي شهري معماري حتي نه چندان تاريخي، به حفظ ابعاد مختلف زندگي اجتماعي، كمك مي كند.... البته نبايد آنچنان در اين حوزه غوطه ور شد (آنچنان كه در ماجراي خيابان وليعصر(عج) ديديم و شد) كه به نسق روش مالوف ايراني، موضوع ابعاد سياسي نيز به خود بگيرد چه، ساختن و دوباره ساختن كه منتج از خلا قيت و نو به نو شدن بشر است نبايد فداي بحث هاي نظري شود كه در تب و تاب ميل به گذشته مي سوزند و البته رويكرد به آينده را تباه مي كنند! بالا خره روزي راديو بايد از آنجا برود، راديو ديگر آن راديو سابق نيست و راديو آينده نيز راديو امروز نيست، بايد اين قضيه را (هر چند ممكن است قلب هاي نازكي را اگر نگوييم بشكند، لب پر كند) پذيرفت. پذيرش اين موضوع كه جدايي بعضي از ابنيه با مختصات اشاره شده از بدنه شهر، حافظه جمعي در شهرها را به چالش مي كشد، نمي تواند (در اين مورد خاص) براي ما استوديو مدرن و به روز راديويي شود؛ ببينيد اينجا اصولا  مطرح كردن بحث سنت و مدرنيته هم اشتباه است، بحران هويت هم در كار نيست، شهر ها هم موزه نيستند و هويتي پويا بايد داشته باشند، خاطره هاي جمعي هم قيمتي دارند و نبايد همه چيز را فداي آنها كرد، حس نوستالژيك هم در يك شهر رو به آينده نبايد حرف اول را بزند، درخت هاي كاج و چنار و سرو و گردو )!( را هم مي توان حفظ كرد و دوباره كاشت و... البته در اين مورد يعني معماري ساختمان راديو بايد به روز باشد، راه ديگري هم ندارد.
در انتها بايد گفت، بدون كوچكترين اساعه ادب به گذشته، وقت آن رسيده كه ساختمان راديو با سلا م و صلوات تبديل به موزه راديو (يا چيزي شبيه آن شود)، در اين صورت براي همه بهتر خواهد بود.... يك بعد از ظهر تعطيل، گشت و گذاري در بافت مركزي تهران و البته نگاهي به ابزارها و ادوات قديمي راديو و... در بنايي كه به سرو گوشش رسيده اند و البته اين بار نه ساختمان راديو بلكه ساختمان موزه راديو است.... حس زيبايي است... نه؟

در شهر
آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
شهر آرا
يك شهروند
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  در شهر  |  شهر آرا  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |