پنجشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۸۴ - - ۳۶۷۹
عباس شيرخدا و دلتنگي هاي راديويي اش
يا رحمان و يا رحيم
000285.jpg
عكس : ساتيار
محمدرضا نصيري - با شنيدن كلمه راديو معمولا  به ياد چه نام هايي مي افتيد؟ منوچهر نوذري؟ ژاله علو؟ همكار خوبمان آقاي ارمنده؟ يا...
براي افرادي كه در 50سال اخير عادت كرده اند صبح زود از خواب بيدار شوند، راديو تداعي كننده يك نام است: عباس شيرخدا. اين به عادت روزانه خيلي ها تبديل شده بود؛ اينكه صبح زود با ضرب و آواز او ورزش كنند يا نان و پنير سق بزنند.
رابطه خود را با راديو به نيم قرن تجربه تعبير مي كند و دردم، از همان پشت تلفن يك دهن مي خواند به اين مضمون: بسم الله الرحمن الرحيم - يا رحمان و يارحيم... همين روزها هم اگر پيچ راديو را باز كنيد و فركانس راديو تهران، صداي پايتخت را بگيريد مي توانيد همين ذكر زيباي يا رحمان و يا رحيم... ها را با صداي او بشنويد، به شرط آنكه ساعت 6: 15 صبح باشد. خودش مي گويد: پولش زياد برايم مهم نيست. هفته اي 3 روز مي روم راديو و چند تا برنامه ضبط مي كنم. لا به لا ي آنها برنامه هاي تكراري سالهاي قبل خودم را هم پخش مي كنند. گاهي هم به شبكه هاي مختلف تلويزيوني دعوت مي شوم. در طول اين مدت نيم قرن، فقط 30 سال را هر روز به طور زنده برنامه اجرا مي كردم.
ضرب و آواز را بدون استاد ياد گرفت و زماني كه تنها 7 سال داشت در مدرسه زورخانه راه انداخت. قبل از سال 1334 كه وارد راديو شود، برادرش جعفر شير خدا همين برنامه را اجرا مي كرد. از نظر او در زورخانه خواني بدعت هاي بي موردي گذاشته شده است: بعضي ها در گود زورخانه، ترانه مي خوانند كه به نظر من زياد جالب نيست. بعضي ها هم نوحه مي خوانند. و بلا فاصله شعر علي گويم، علي جويم را به 3 سبك نوحه، زورخانه و ترانه مي خواند و ريزه كاري ها وتفاوت هاي بين آنها را توضيح مي دهد. اين حضور ذهن و حماسه خواني از پشت تلفن را از بعضي شبكه هاي راديويي ياد گرفته كه گهگاه به او زنگ مي زنند و علي گويم... و يا رحمان و يا رحيم... طلب مي كنند.
سحرخيزان گرامي ، اين تكيه كلا م او است كه معمولا  در اول برنامه هايش تكرار مي شود. سحرخيزاني كه در اين 50 ساله با صداي او نرمش كرده اند، حتما مي دانند كه وقتي استاد مي خواند: چنين گفت رستم به اسفنديار ، بايد شنا بروند و وقتي از راديو اين شعر پخش مي شود كه: بخت باز آيد از آن در كه يكي چون تو درآيد نوبت ميل گرفتن است.
شيرخدا با انتقاد از برخي حماسه خوانان مي گويد:   بعضي ها را كه گوش مي كني، خوابت مي برد. اگر من مي خواستم به همين سبك در طول اين سالها بخوانم، حتما همه مردم خوابشان مي برد و هيچ كس به سر كارش نمي رسيد.
سپس بدون مكث و در حالي كه انگار جملا تي را از روي كاغذ مي خواند، دقيقا با اين كلمات ادامه مي دهد: چه بسيار كساني كه به صداي پرهيبت شير خدا دل بستند. فردوسي به ما درس زندگي مي دهد و من هر بامداد عامل انتقال پيام جاوداني او هستم. ما از افتخارات ورزش كشور هستيم. بردبار و خويشتن دارم و اهل تظاهر نيستم و...
عباس شيرخدا راديو را مونسي بي غل و غش توصيف مي كند، مخصوصا براي آنهايي كه شب تا صبح كار مي كنند. انتظار داشتيم براي افرادي مثل او كه با راديو مطرح شده و با آن انس گرفته اند، اين رسانه در حكم جزئي از زندگي باشد؛ درست مثل تئاتري هاي قديمي كه سينما را قبول ندارند و به آن به چشم يك هوو نگاه مي كنند و مدام از خاك صحنه به عنوان ارزش نام مي برند. براي بسياري از جوانان قديم نيز راديو از چنين خصوصياتي برخوردار است و رسانه اي باشخصيت تلقي مي شود كه در آن ضد ارزش هايي كه به انواع مختلف به رسانه هاي تصويري راه مي يابند، جايي ندارند. شيرخدا از معدود چهره هاي شناخته شده راديو است كه راديو و تلويزيون را به يك اندازه دوست دارد و نمي تواند بين آنها به انتخاب دست بزند. او در پاسخ به اين سوال كه در لحظات تنهايي ترجيح مي دهد كدام رسانه - تصويري يا شنيداري - تنهايي اش را پر كند، مي گويد: راديو و تلويزيون را با هم روشن مي كنم و لذتش را مي برم. خيلي ها خاطرخواه راديو هستند و همه جا آن را همراه خود مي برند، اما به نظر من هركدام رنگ و بوي خودشان را دارند.
عباس شيرخدا دوست دارد مطلبي كه درباره اش نوشته شده با يكي از اين دو تيتر چاپ شود: بزرگترين حماسه خوان ايران يا بانگ آفرين ورزش حماسي و سنتي ايران. به هر حال او شايسته چنين تيترهايي هست.

قصه هاي خوب ايراني براي بچه هاي خوب فرانسوي
000303.jpg
زمان مهدي زاده- من يار مهربانم، دانا و خوش زبانم. معلم از زير عينكش نگاه مي  كرد: چرا شعر را حفظ نكردي؟ به من و من مي  افتاديم. مهدي آذريزدي در كودكي اين شعر را نخوانده بود، ولي خوب مي  شناختش. باورش كرده بود. او تا سن 54 سالگي رنگ مدرسه را نديده بود و در اين سن براي نخستين بار در كلا س درس نشست.
خواستيم از آذر يزدي بپرسيم تا امروز چند كتاب خوانده است؟
در خلوت خودم كه تمام روزهاي عمرم را پر كرده، تنها لذتم كتاب خواندن است. حتي در خريد مواد غذايي صرفه جويي مي  كنم. برنج نيم دانه را مي  شود خورد. ولي بدون كتاب لحظه ها برايم سخت مي  گذرد.
كمابيش نامش را شنيده يا حداقل كتابي را از او خوانده ايم. او آمد و جاي تمام مادر بزرگ ها قصه گفت و نوشت.
قرار است يكي از كتاب هايش به زبان فرانسه منتشر شود. فرصت را غنيمت شمرديم و دنبالش گشتيم. ساكن يزد است، روستاي خرمشاه. همانجايي كه متولد شد، دريك خانواده تهيدست. پدرانش از تبار زرتشتيان بودند و در سال 1300 كه به دنيا آمد مردم طايفه اش اسلا م را پذيرفتند. خواندن و نوشتن را از پدر آموخت. در كنار منبرهاي مذهبي بزرگ شد. 23 سالگي دلش هواي شهري بزرگ كرد و دنبال كاري كه روي پاي خود بايستد. پس راهي تهران شد.
مدتي به جوراب بافي مشغول بود. بعد رفت سراغ بنايي. دلش تاب نياورد و دل سپرد به دنياي عكاس ها، ولي گمشده اش را نيافت. وارد چاپخانه شد، كارگري مي  كرد. در چاپخانه با كتابفروشي آشنا شد و رفت به شاگردي اش.
آنجا دنيايي از كتاب بود و وقت براي خواندن كافي. پس از مدتي كار دومي پيدا كرد. در انتشارات اميركبير كار تصحيح مي  كرد و كارش را دوست داشت.
روزي در حال تصحيح كليله و دمنه احساس كرد چقدر جاي قصه اي كودكانه در ادبيات خالي است. شروع كرد به بازنويسي. روزگار با مهدي آذر يار بود كه مدير انتشاراتي دست نوشته هايش را به دكتر خانلري نشان داد. دكتر گفت: اين يك كار حسابي است، بگوييد ادامه دهد.
سال 35 قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب را به پايان برد و سال 36 كتابش زير چاپ رفت.
پس از آن كتاب هاي زيادي نوشت. ولي شكوفايي اش با شعر قند عسل بود. سال 46 شعرش را دكتر محمد علي جمالزاده خواند و نامه بلندي در تاييد اين مجموعه از ژنو فرستاد. خودش مي گويد: قند وعسل به من نزديك تر است. اشعارش را دردمندانه نوشتم. آن روزها در شرايط خاصي بودم.
حدود 200 قصه نوشته است. 8 جلد از مجموعه قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب نمونه اي از آن است. سال 45 جلد سوم اين مجموعه از يونسكو جايزه گرفت و سال 46 جلد چهارم و پنجم آن به عنوان كتاب برگزيده كودكان از سوي شوراي كتاب كودك پذيرفته شد. سال 47 نيز كتابي به نام بچه آدم نوشت كه باز هم برگزيده سال شد.
هر كتابي سر راهش باشد مي  خواند، حتي عكسي دارد در حال خواندن كتاب طب.
پس از 50 سال زندگي در تهران پرجمعيت چمدانش را بست و به سرزمين پدري برگشت، شايد هم خانه پدري. تصميم گرفته بود گوشه اتاق كاهگلي خانه اش ميان انبوه كتاب بنشيند و به كارهاي ناتمامش سروسامان بدهد.
دي ماه همين سال در بيمارستان سيد الشهدا يزد تحت عمل جراحي قرار گرفت. او هرگز ازدواج نكرده و به همين دليل است كه تنهاست. پارسال در مصاحبه اي گفته بود مشكلي نداشته و تنها نياز به يك پرستار دارد.
امسال را با روحيه آغاز كرد. قول داده 2 جلد ديگر از مجموعه قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب را كامل كند. شايد خانم افروز در روحيه گرفتنش نقش بسزايي داشته است. او از پاريس تماس گرفته و به پيرمرد گفته كه قرار است فرزندان بيشتري كتابش را بخوانند، كودكاني با زباني متفاوت: خانم افروز كه مقيم پاريس است تصميم گرفته كتاب قصه هاي خردمندانه ايراني را به زبان فرانسه ترجمه كند. كتاب هايي نيز از مجموعه 8 جلدي قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب قرار است به زبان آلماني، انگليسي و فرانسه ترجمه شود.
خودش مي  گويد:   خرجم را بچه ها مي  دهند با خريد كتاب هايم. بچه هايي كه نمي  دانند نويسنده كتاب هايشان كيست و كجا زندگي مي  كند و آيا هرگز فرزندي به شكل واقعي داشته است يا خير.

دكه
000297.jpg
تيتر هندي
پرويز مشرف كه به منظور شركت در گفت وگوهاي صلح با همتاهاي هندي اش در اين كشور بسر مي برد، روند صلح آميز بين دو كشور را كه به خاطر مساله كشمير بعيد به نظر مي رسيد برگشت ناپذير خواند. تيتر هندوستان تايمز هم مثل فيلم هاي هندي تا حدودي رومانتيك و سانتيمانتال است: صلح براي مردم، توسط مردم.
000294.jpg
خستگي كاردينال
راتزينگر آلماني روي جلد روزنامه آيريش اينديپندنت درحال پاك كردن عرق جبين ديده مي شود. او و 114 كاردينالي كه وظيفه انتخاب پاپ را به عهده دارند تا روز سه شنبه به جمع بندي نرسيدند. گفته مي شود بين كاردينال هاي ليبرال و محافظه كار اختلا ف و كشمكش شديدي به وجود آمده است.
000291.jpg
دودكش واتيكان
هنوز از دود سفيد خبري نيست. بيش از 10 هزار نفر چشم بر اين دودكش مقدس دوخته اند تا از نام پاپ بعدي آگاهي يابند. هر وقت دود سفيد بيرون آمد به اين مفهوم خواهد بود كه پاپ انتخاب شده است. هواداراني كه توسط عكاس AFP شكار شده و به جلد ميامي هرالد راه يافته اند، هيجاناتي شبيه تماشاگران فوتبال از خود بروز مي دهند.
000288.jpg
دود مقدس
تيتر بزرگ نيويورك پست اين است: دود مقدس. با توضيحي درباره اينكه راي گيري توسط كاردينال ها انجام شده، اما نشاني از دود سفيد ديده نمي شود.

سرقلم
ستاره واقعي راديو
000306.jpg
ندا لهردي-شنيده ايم، ديده ايم و خوانده ايم مطالب زيادي را درباره قهرمانان مختلفي كه هميشه براي كمك و همكاري پيشقدم مي شوند. همان داستان كليشه اي كه بارها و بارها برايمان تكرار شده است. اين بار اما يك ستاره راديويي اين داستان را از حالت هميشگي اش خارج كرده است. هارولد جونز، مربي قديمي ترين مدرسه فوتبال كه داستان زندگي اش در فيلمي به نام راديو به تصوير كشيده شده، بنگاه خيريه اي را براي كمك به كودكاني كه بيماري هاي متفاوتي زندگي آنها را تهديد مي كند، تاسيس كرده است. هارولد با اين كار مي خواهد به روياهاي خيالي اين كودكان رنگ واقعيت بدهد.
بنياد روياهاي واقعي را هارولد با همكاري پسرش براد به خاطر تعداد زيادي متقاضيان آن تاسيس كرده است. البته خود براد هم انجمني را با عنوان به دنبال يك لحظه زندگي و با همين اهداف راه اندازي كرده است. هارولد درباره عملكرد اين بنگاه مي گويد: ما هيچ وقت نمي خواهيم كسي را نااميد كنيم. درخواست هاي زيادي كه براي انجام اين كار داشتم به من انگيزه بيشتري مي داد. ما با سفرهايي به نقاط مختلف سعي مي كنيم روياي بچه ها را به واقعيت نزديك كنيم. بچه ها در اين سفرها هرچه مي خواهند مي توانند انجام بدهند. ماهيگيري، شكار و ... تمام پول هايي هم كه جمع مي شود به بچه ها مي دهيم. اعضاي خارجي يا داوطلبان همكاري با اين بنگاه كمك هايشان را در سفرها به دست ما مي رسانند. چند مدت قبل آرزوي يك دختر 9 ساله كه مبتلا  به سرطان مغز است، برآورده شد. جانسويل هميشه در روياهايش مي ديد كه در آلا سكا با سورتمه اي كه يك سگ كوچولو قشنگ آن را مي كشيد، روي برف ها ليز مي خورد. جانسويل بالا خره توانست سرماي آلا سكا را كاملا  حس كند. او اين بار رويايش را در آلا سكا ديد.

چارچوب
كاربرد پاپي راديو
000300.jpg
شيء زرد رنگي كه دست اين خانم راهبه مي  بينيد، موبايل يا بي  سيم نيست. او به همراه هزاران كاتوليك ديگر در سرتاسر جهان كه امكان حضور در مراسم تدفين پاپ را نداشتند، از طريق راديو اخبار آن را لحظه به لحظه پيگيري مي  كردند؛ درست مثل پخش مستقيم مسابقات فوتبال از طريق راديو. شايد يك رهگذر از اين خانم بپرسد: الا ن كجاي مراسم را دارند پخش مي  كنند. روزهاي دوشنبه و سه شنبه هم اوضاع به همين شكل بود و علا قه مندان براي پيگيري روند انتخاب پاپ جديد عموما علا وه بر تماشاي دودكش مقدس به راديو روي آوردند؛ راديو... اختراع هيجان انگيز دنياي جديد كه حالا  به محبت، بيشتر نيازمند است.

كوتاه تر از گزارش
درآمد سالا نه بوش
درآمد ناخالص پرزيدنت بوش در سال گذشته 874 هزار و 219 دلا ر بوده است كه وي از اين ميزان مبلغ 207 هزار و 307 دلا ر را به عنوان ماليات هاي فدرال پرداخت كرده است، درسال 2003 رئيس جمهوري آمريكا و همسرش 822 هزار و 126 دلا ر درآمد داشتند كه 227 هزار و 490 دلا ر آن را ماليات دادند. ضمنا حقوق بوش در سال 2004 در حدود 400 هزار دلا ر بوده است. كاخ سفيد همچنين اعلا م كرد درآمد ديك چني معاون رئيس جمهوري 1/7 ميليون دلا ر بوده است و مبلغ تعيين شده به عنوان ماليات 393 هزار و 518 دلا ر بوده كه جناب معاون تنها 290 هزار و 855 دلا ر براي ماليات پرداخت كرده است.
فرياد عشق از ته چاه
يك پسر 18 ساله كه ناگهان احساس كرد وقت ازدواجش فرارسيده براي جلب توجه والدين خود ترفند عجيبي را به كار گرفت. جوان هندي با جسارت خود به همه فهماند كه چقدر راحت مي  توان ازدواج كرد. راجش۱۸ ساله پس از آنكه بي  اعتنايي والدين خود را نسبت به ازدواجش ديد، براي متقاعد كردن آنها 2 روز را در ته يك چاه آب گذراند و تهديد كرد در صورتي كه والدينش براي او آستين بالا  نزنند به زندگي خود خاتمه مي  دهد. البته دوستان راجش كه همگي متاهل هستند وي را براي ازدواج وسوسه كرده بودند. پدر و مادر هم به ناچار يكي از دختران فاميل را براي پسرشان در نظر گرفتند تا در ماه آينده با هم ازدواج كنند.
آبكي ترين گواهينامه
وقتي براي امتحان گواهينامه رانندگي در كنار افسر راهنمايي و رانندگي مشغول راندن هستيد، حتي يك بار فراموش كردن راهنما مي  تواند باعث مردودشدنتان شود. گواهينامه اروين بركارت 21 ساله آلماني با وجود تصادفي كه با يك كاميون داشت، براي وي صادر كرد. در قسمت عبور از مسير موتورسوارها بود كه بركارت ناگهان با يك كاميون تصادف كرد، اما مامور راهنمايي و رانندگي به دليل شلوغي بيش از حد مسير اين تصادف را جزو خطاهاي وي در نظر نگرفت و در نهايت بركارت بدون هيچ خطايي صاحب گواهينامه شد. بد نيست او براي گواهينامه پايه يك هم اقدام كند!
در انتظار رايش سوم
پادشاه آينده بلژيك، شاهزاده فيليپ و همسرش شاهزاده ماتيلد در انتظار زايش سومين فرزند خود هستند. اين كودك كه جنسيت آن هنوز نامشخص است در ماه اكتبر سال 2005 به دنيا خواهد آمد. پادشاه آينده بلژيك هم اكنون 2 فرزند دارد: شاهزاده اليزابت كه 25 اكتبر 2001 در بروكسل به دنيا آمد و شاهزاده گابريل 20 آگوست 2003 در بروكسل چشم به دنيا گشود. بر اساس قانون اساسي بلژيك اين كودك براي رسيدن به پادشاهي در جايگاه چهارمين، پس از پدرش شاهزاده فيليپ، خواهر بزرگش شاهزاده اليزابت و برادر شاهزاده گابريل ايستاده است. شاهزاده فيليپ كه در جمعه گذشته 45 ساله شده، بزرگترين فرزند پادشاه كنوني بلژيك، آلبرت دوم است. قانون اساسي بلژيك به تازگي امكان پادشاه شدن دختران خانواده را در خود گنجانده است كه بر اساس آن نخستين فرزند خانواده پادشاه چه دختر و چه پسر، مي  تواند پادشاه شود.
بفرماييد غذا!
پليس روماني موفق به دستگيري مردي شد كه از خانم ها براي صرف يك وعده غذايي رومانتيك در رستوران هاي گرانقيمت دعوت مي  كرد، سپس آنها را با صورت حساب تنها مي  گذاشت. جورج هادوروابا 23 ساله ده ها بار با لباس مجلل خانمي را براي صرف غذا به رستوران دعوت مي  كرد و بعد از خوردن غذا به بهانه يك تلفن ضروري از رستوران خارج مي  شد و پا به فرار مي  گذاشت. حتي در چندين مورد تلفن خانم را از وي قرض مي  گرفت و بعد فرار مي  كرد. در نهايت پس از آنكه 5 زن به پليس مراجعه كردند، پليس توانست با طراحي صورت جورج توسط يك صاحب رستوران وي را دستگير و به 2 سال حبس محكوم كند.

خبرسازان
آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
در شهر
شهر آرا
يك شهروند
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  در شهر  |  شهر آرا  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |