يكشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۸۴
انديشه
Front Page

عدالت در اسلام
عبدالجواد فلاطوري
ترجمه: مهدي كهنداني
001107.jpg
عدالت چيست؟ اين مفهوم در اسلام و مسيحيت به چه معناست؟ رابطه رحمت و عدالت خداوندي در قرآن و سنت اسلامي چگونه بنا شده است و ... پاسخ به اين سوالات ازجمله مباحثي است كه در سخنراني مرحوم دكتر فلاطوري با عنوان عدالت در اسلام به آن اشاره شده است. ترجمه اين سخنراني ازنظرتان خواهد گذشت.
همان طور كه شما مي دانيد عدالت جزء محدود ارزش هاي ايده آل بشريت است كه از زمان پيدايي شان تاكنون همه جوامع بشري را به طور مثبت يا منفي شكل داده اند. به طور مثبت هنگامي كه انسان از آن پيروي كند و منفي هنگامي كه به مقابله با آن بپردازد. تاريخ بشريت مثال هاي بي شماري براي هردوي اين وضعيت نقل مي كند.
عدالت، ارزشي است كه همه اميد انسان به آن بوده و همه يأس هايي كه بشر تجربه كرده معلول نقض آن بوده است. ما اميدواريم كه با بررسي عدالت- در اينجا به عنوان موضوع بحث مجمع كليسا- دوباره بتوانيم باعث اميدواري شويم و چيزي براي مقابله با يأس در دست داشته باشيم. جهان اسلام نيز از اين اميدها و يأس ها، از پيروي يا نقض اين ارزش فارغ نيست؛ اما شايد بهتر باشد اين مطلب براي نتيجه بحث محفوظ بماند. اگر صرفاً از ديدگاه زباني نگاه كنيم، در فرهنگ لغات اسلامي و يا قرآني دو واژه براي عدالت وجود دارد: «عدل» و «قسط» . ارتباط اين دو مفهوم با يكديگر را مي توان با بياني از يكي از مهم ترين مفسرين [قرآن]؛ راغب تبيين كرد؛ به اين صورت كه «عدل» به معناي خود عدالت است، در حالي كه «قسط» ، نتيجه و يا حاصل آن را نشان مي دهد؛ يعني آن بهره اي كه هر انساني به صورت تقسيم عادلانه دريافت مي كند.
اكنون مي خواهم به جايگاه رفيع «عدل» در جهان بيني اسلام بپردازم، اگرچه ممكن است كمي تحريك آميز بنمايد. عقيده من همواره اين بوده است كه حتي تحريك، در جايي كه ما مي توانيم از آن سود ببريم، موجه است. اين اشاره به جايگاه عالي عدالت تا آن حد ضروري است كه در رويارو قرار دادن اسلام و مسيحيت به خوبي اين مسأله مورد توجه قرار گرفته است كه اسلام مبتني بر اصل عدالت است، آنچه بعدها براي توجيه توصيف اسلام به عنوان دين قانون در برابر دين لطف [مسيحيت] مورد استفاده قرار گرفت.
اين مطلب را بعضي، حداقل متكلمان پروتستان، به گونه اي بيان مي كنند كه در نتيجه آن اسلام عملاً از چارچوب دين لطف خارج مي شود. در اين مورد مي خواهم به تجربه هاي عملي در زمينه كتاب هاي درسي اشاره كنم. شايد بدانيد كه آكادمي I.W از چند سال پيش تاكنون در حال انجام تحقيقي در كتاب هاي درسي آلمان در جهت معرفي اسلام بوده است. تا به حال اين كار را در چند رشته به پايان رسانده ايم؛ مثلاً معرفي اسلام در كتاب هاي ديني پروتستان. در ضمن خاطرنشان مي كنم اسلام حتي در كتاب هاي موسيقي هم وجود دارد، اين كه موذن بر طبق كدام ملودي ها به نماز فرا مي خواند و غيره. همه اين توصيفات باعث اين برداشت مي شوند و اين تنها يك ادعا نيست كه اسلام در بهترين حالت، دين عدالت است . صرف نظر از اين كه «رحمت» (= مهرباني و لطف) و نيز كلماتي كه از همين ريشه اخذ شده اند بيش از ۷۰۰ بار در قرآن آمده است، در حالي كه واژه هايي به معناي غضب و يا عدالت (عدل و قسط) هستند روي  هم  رفته تنها بخش كوچكي از آن را تشكيل مي دهند؛ در نتيجه اين دو مفهوم اخير، يعني عدالت و آنچه به آن مربوط مي شود، نبايد در برابر رحمت يعني لطف و مهرباني، لحاظ شود. در بعضي از راز و نيازها نيز مثلاً عدل و فضل كه به معناي مشخصي مترادف رحمت است، در مقابل هم قرار مي گيرند.
من مي گويم: «پروردگار! با ما براساس فضلت رفتار كن نه براساس عدلت!» مع ذلك اين دو با هم در تضاد نيستند. برعكس، عدالت آن گونه كه به تفصيل خواهيم ديد، بايد به عنوان يك نظم كيهاني و اجتماعي كه ذاتاً اجازه هيچ نابودي را نمي دهد فهميده شود.
در ارتباط با جامعه انساني اين به اين معناست كه اعمالي كه گناه دانسته مي شوند همانهايي هستند كه به هلاكت منتهي مي شوند. هنگام برقراري تعادل در درجه اول اصل حفظ نظم؛ يعني عدل مورد توجه قرار مي گيرد، آن هم به عنوان اصلي كه به نوبه خود با نظر به مجموعه نظام تكويني و دنيوي، منوط به رحمت، يعني لطف خدا در برابر كل مخلوقاتش است نه يك مخلوق خاص. با اين وجود با نظريه اراده و رأفت خداوند اين امكان وجود دارد كه هلاكت را، كه به واسطه اعمال سركشانه رخ داده است بر اساس جبران كند، همان چيزي كه معناي تقابل عدالت و رأفت را بيان مي كند. خانم ها و آقايان! اين تقابل عدالت و لطف از يك منظر است.
خاطرنشان مي كنم كه از منظري گسترده تر انسان، با اين اعتقاد كه اسلام دين عدالت است، تمايل دارد ادعا كند كه اسلام كمابيش دين انتقام است، همان طور كه برخي آشكارا و برخي غيرآشكار چنين ادعايي مي كنند. شما خودتان تاكنون اين را به اندازه كافي شنيده ايد؛ در ارتباط با واژه انتقام اسلام را با يهوديت مرتبط مي كنند و مي گويند در اين هر دو دين، خدا، خداي انتقام است.
سه مفهوم انتقام، عدالت و دين قانون غالباً باعث پيچيدگي داوري در مورد هر دو دين مي شوند. در اينجا مي خواهم يادآوري كنم كه اسلام نه خود را دين انتقام مي داند و نه تعليم موسي را؛ همان گونه كه آموزه مسيح را تنها دين عشق نمي داند. علاوه بر آن اسلام اصلاً نمي تواند به اين علت كه مفهوم عشق با مرگ مسيح براي آمرزش نوع بشري كه گرفتار گناه شده پيوسته است، آموزه هاي مسيح را به عنوان تنها دين عشق بفهمد و اين البته تحريك آميز است. اسلام نه به گناه اوليه اعتقاد دارد و نه به رهايي از آن از طريق قرباني شدن مسيح- درود بر او و ديگر پيامبران و فرستادگان خدا- كه در قرآن به بهترين شكل ممكن گرامي داشته شده است. مطابق اسلام، يا بهتر است بگوييم قرآن، همه اديان الهي يك خصيصه مشترك و منحصر به فرد دارند كه در عين حال كل محتواي دين را تعيين مي كند، يعني رحمت، لطف و رأفت.
اين تنها خصيصه همه اديان نبوي است. با فرض اين اعتقاد كه تعليم محمد(ص)، اسلام، يعني تسليم خدا شدن است و اين كه اسلام _ بنا بر قرآن- تنها دين حقيقي نزد خدا شمرده مي شود. يك مسلمان معتقد است كه آموزه همه پيامبران و رسل، از آدم كه همان طور كه مي دانيد طبق نظر اسلام اولين پيامبر بود تا ابراهيم، موسي، عيسي و ديگر اعضاي اين سلسله، اسلام، يعني تسليم خدا شدن و به اين ترتيب رحمت، يعني يك سره لطف و رأفت است. در نتيجه تمام تعاليم انبياء، اسلام است و همه رحمت و لطف اند.
در قرآن شواهدي براي اين مطلب وجود دارد. قرآن در مورد محمد(ص) مي گويد: «و ما ارسلناك الارحمتاً للعالمين» : و ما تو را تنها به عنوان رحمتي براي جهانيان فرستاديم. قرآن در مورد خودش مي گويد: ما اين كتاب را به عنوان تبييني براي همه چيز و راهنما و رحمت و پيام مقدسي براي همه مسلمانان (انسان ها) فرستاديم. و در مورد تورات مي گويد: اما قبل از آن (يعني قبل از قرآن) كتاب موسي هدايت كننده و رحمت بود. شواهد بسياري از اين قبيل مي توان آورد كه قرآن و نيز سنت پيامبر(ص) در واقع بيشتر معطوف به اين هدف اند كه وحي را ذيل مفهوم رحمت يا بازنمودي از رحمت، يعني لطف و رأفت خدا معرفي كنند.
به اين ترتيب اين اعتقاد اسلامي كه رحمت خدا شامل همه چيز مي شود و در قرآن و سنت مكرراً مورد تأكيد قرار مي گيرد، روشن مي شود. در قرآن آمده است: پروردگارا علم و رحمت تو شامل همه چيز مي شود. [ربنا وسعت كلي شيء علماً] در اينجا حتي رحمت و علم خدا، با نظر به گستردگي آنها يكي دانسته مي شوند، هر دو به يك شيوه نه تنها انسان ها، بلكه كل خلقت، كل وجود را در بر مي گيرند، با اين تفاوت كه رحمت جايگاه ممتازي در همه كارهاي ديگر خدا نيز دارد، يعني كارهايي كه خدا خود را فقط از جهت رحمت، به عنوان تنها شيوه عمل، موظف به آنها مي داند. هيچ حالت و شيوه عمل ديگري وجود ندارد كه در قرآن خدا متعهد به آن دانسته شود غير از اين يك خصوصيت، يعني رحمت. شاهد آن در قرآن موجود است: او رحمت را بر خود واجب كرده تا اين كه شما را در روز رستاخيز كه هيچ ترديدي در وقوع آن نيست گرد آورد. [كتب علي نفسه الرحمه ليجمعنكم الي يوم القيامه لاريب فيه]
مي خواهم خيلي كوتاه نكته اي را اضافه كنم كه براي ادامه بحث مهم است. هنگامي كه رحمت، لطف و عدل را مقابل هم قرار مي دهيم به اين نتيجه مي رسيم كه عدالت پيش فرض رحمت است: از يك طرف به عنوان رحمت كه بر طبق عقيده قرآني- اسلامي مهم ترين اصل است، از طرف ديگر عدالت همچون پيش فرض رحمت و نه همچون مفهوم مقابل رحمت. مي خواهم خيلي سريع شما را با حوزه هاي مختلف اسلام كه در آنها مطابق قرآن و سنت، عدالت نقش اصلي را بازي مي كند، آشنا كنم. نخست مثالي از سنت را به عربي نقل مي كنم: و بالعدل قامت السموات والارض ، يعني آسمان و زمين با عدل برپا شده اند.
بر طبق قرآن و سنت كل عالم وجود از نگاه وجودشناختي و جهان شناختي بر اساس عدالت موجود شده است. اين مفهوم توصيفي در قرآن است، جايي كه براي تشريح فعل خدا گفته مي شود قائم بالقسط در اينجا عدالت به معناي يك فعل نيست، بلكه عدالتي را كه نتيجه فعل عادلانه است نشان مي دهد
بر طبق قرآن و سنت كل عالم وجود از نگاه وجودشناختي و جهان شناختي بر اساس عدالت موجود شده است. اين مفهوم توصيفي در قرآن است، جايي كه براي تشريح فعل خدا گفته مي شود» قائم بالقسط . اين اصطلاح چنين ترجمه شده: او به عدالت اهتمام مي ورزد. اما اگر شكل عربي (اينجا صفت يا اسم فاعلي) اين گونه آورده شود واقعاً خيلي مبهم است. به عبارت بهتر منظور در اينجا حالت پايداري در خداست كه او به واسطه آن مراقب عدالت است [يا به آن اهتمام دارد]. براي عدالت در اينجا واژه قسط آمده است كه آن گونه كه در بالا نشان داده شد، نه عدالت به معناي يك فعل، بلكه عدالتي را كه نتيجه فعل عادلانه است نشان مي دهد. قائمين بالقسط به عبارت بهتر به اين معناست كه او دائماً در كار است ، تا زماني كه كارهاي او عادلانه اند و دائماً به شيوه عادلانه ظاهر مي شوند. بحث در مورد جنبه وجودشناختي و كيهان شناختي را به پايان مي بريم. حالا مي خواهيم بحثمان را به ارسال پيامبران معطوف كنيم.
از لحاظ وجودشناختي، عدالت هدف ارسال انبياء نيز دانسته مي شود. در قرآن آمده است: ما فرستادگانمان را با ادله روشن فرستاده ايم و كتاب و ميزان را نيز با آنها نازل كرده ايم براي اين كه (اين بيان هدف است) انسان ها به عدالت قيام كنند [(اهتمام ورزند)]. [و لقد ارسلنا رسلنا بالبينت و انزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط] (۵۷/۲۵) اين به معناي تطابق لحاظ كيهان شناسي، وجودشناسي و تشريعي ارسال پيامبران است.
اين عقيده را كه براي ما مهم است، بايد آنجا يافت كه اشاره مي شود كه كتاب هاي پيامبران عموماً و تورات، انجيل و قرآن خصوصاً، كاركردشان اين است كه قوانين و معيارهايي براي تحقق هدف در اختيار پيروانشان مي گذارند. اين خيلي جالب است كه اين هدف در قرآن لفظاً با تورات و انجيل ارتباط دارد. اگر از لحاظ تكويني نگاه كنيم پيدايش كل عالم وجود تنها با عدل ممكن است و ارسال رسل نيز تنها اين هدف را مدنظر دارد؛ بنابراين نتيجه اين مي شود كه بين تكوين و تشريع هماهنگي وجود دارد. آنچه گفته شد به اصطلاح مقدمه بود.
اكنون وارد بحث تاريخ اسلام و علوم اسلامي مي شويم. مكاتب كلامي مخصوصاً در زمان پيدايي شان در جهان اسلام با فرض اين مقدمات به بحث عدل پرداخته اند. متأسفانه به علت ضيق وقت بايد چند مفهوم را مفروض بگيرم، دست آورد يا محتواي مكتب معتزلي (يكي از مهم ترين مكاتب كلامي در اسلام) اين بود كه صفات خدا را عملاً به دو بخش تقسيم كند. صفات ذات و صفات فعل يا فعلي. صفات ذاتي، آن كيفياتي هستند كه ذات خدا را تشكيل مي دهند، نظير علم، حيات و قدرت، اما صفاتي هم وجود دارند كه افعال او را توصيف مي كنند، نظير عدل، رحمت و همه مفهوم هايي كه اينجا از آنها نام برده شد. معتزله بعد از اين تقسيم بندي مي گفتند: همه [اين صفات] را مي توان تحت دو مفهوم قرار داد- و اين مهم است- «يكي مفهوم توحيد خداوند و ديگري مفهوم عدل.» اين دو مفهوم محور كلي كلام معتزلي هستند. سپس از اين دو مفهوم، «قسط» استنتاج مي شود.
اكنون تنها با اشاره به رئوس مطالب، پيش مي روم و اميدوارم بتوانيم در بحث، با تفصيل بيشتري در اين باره گفت وگو كنيم. عدل، اكنون به عنوان نتيجه، از جانب معتزله به عنوان بالاترين اصل فعل خداوند لحاظ مي شود؛ به اين معنا كه هرچه خدا خلق مي كند و انجام مي دهد در بهترين تعادل ممكن است؛ يعني عادلانه است. معتزله از اينجا اصولي براي انسان شناسي و اخلاق استنتاج مي كنند. اين مطلب در فلسفه- كه نمي خواهم خيلي به تفصيل به آن بپردازم، نيز ديده مي شود- به يك اشاره كوتاه بسنده مي كنم: مي دانيد كه مكتب سقراطي- افلاطوني- ارسطويي در توصيف فضايل قائل به چهار فضيلت اصلي است كه آنها را اختصاراً حكمت، شجاعت، خويشتنداري و عدالت مي نامد؛ اين آخري (عدالت) به معناي اعتدال در سه فضيلت ديگر است.
مكتب معتزله و نيز مكاتب فلسفي اين نكته را اخذ كردند و تلاش كردند اين مفهوم عدالت را با مفهوم عدالت در قرآن و سنت مرتبط كنند كه در اثناي آن به اين نتيجه رسيدند: افعال انساني، كه يونانيان به خوب و بد تقسيم كرده بودند- و تقسيمي شبيه به اين و مستقل از يونانيان در قرآن نيز وجود دارد- به اين علت كه خدا چنين گفته است خوب و بد هستند. پس در اينجا دو امكان وجود دارد: يك فعل، مثلاً قتل به عنوان مثال خشن، في نفسه و با نظر به خودش بد است، يعني هر انساني ذاتاً آن را منفي مي يابد، يا اين كه اين كار به اين علت بد شده است كه اديان و فلسفه ها و غيره در برابر آن به ما هشدار داده اند و گفته اند: «تو اجازه نداري مرتكب قتل شوي.» در اينجا سخن بر سر اين است.

رويدادهاي انديشه
نخستين همايش فلسفه علم در ايران
001152.jpg

گروه انديشه: گروه فلسفه علم واحد علوم و تحقيقات دانشگاه آزاد اسلامي با همكاري مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران و پژوهشكده فلسفه تحليلي پژوهشگاه دانشهاي بنيادي (مركز تحقيقات فيزيك نظري و رياضيات) نخستين همايش فلسفه علم در ايران را در روزهاي چهارشنبه و پنج شنبه ۴ و ۵ خرداد ماه ۱۳۸۴ برگزار مي كند. در اين همايش با برگزاري سخنراني هاي تخصصي، صاحب نظران به عرضه نتايج پژوهشهاي خود و آخرين دستاوردهاي حوزه هاي گوناگون فلسفه علم و همچنين به بررسي وضعيت حال و آينده فلسفه علم در ايران خواهند پرداخت. همايش داراي بخش هايي مانند نمايشگاه كتاب و مجله و معرفي مراكز آموزشي و پژوهشي و پايگاه هاي اينترنتي فلسفه علم در جهان خواهد بود. برخي از عنوان هاي سخنراني هاي همايش به شرح زير است:
صبح چهارشنبه۴ خرداد ماه ۱۳۸۴
آيا در ايران اجتماع علمي وجود دارد؟ (فرهاد خسرو خاور، مركز تحقيقات سياست علمي كشور)، نسبت تاريخ علم و فلسفه علم (حسين معصومي همداني، دانشگاه صنعتي شريف)، پيشرفت علم (مرتضي فتحي زاده، دانشگاه تربيت معلم)، فلسفه كيهان شناسي (موسي اكرمي، واحد علوم تحقيقات دانشگاه آزاد اسلامي) علوم اجتماعي ديگري بسازيم؟ (سعيد زيبا كلام، دانشگاه تهران)، عمليات گرايي (مهدي نسرين، پژوهشكده فلسفه تحليلي)، معني شناسي ضرورت فيزيكي و متافيزيكي (محمد سعيدي مهر- دانشگاه صنعتي شريف) ريشه هاي واقع گرايي در نگرش غيرواقع گرايانه كوهن (غلامحسين مقدم حيدري، پژوهشگاه علوم انساني)
صبح پنج شنبه ۵ خرداد ماه ۱۳۸۴
منطق تشخيص در پزشكي (احمدرضا همتي مقدم، پژوهشكده گياهان دارويي جهاد دانشگاهي) استدلال معرفت در نقد فيزيكي (رضا اكبري، دانشگاه امام صادق) پيش بيني هاي ابن سينا از فرمولهاي باركن و بوريدان (ضياء موحد، مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران)، فلسفه رياضيات شهود گرايي (محمد اردشير، دانشگاه صنعتي شريف)، چالش هاي فلسفي نظريه تكامل (حسن ميانداري، مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه) عينيت در علوم اجتماعي (علي اكبر احمدي، دانشگاه علامه طباطبايي)، ميزگرد بررسي حال و آينده فلسفه علم در ايران.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |