يكشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۸۴
بررسي اثرات اعمال قدرت والدين بر فرزندان
سلطه جويي والدين
001104.jpg
ناهيد دالايي
با وجود اثرات محدود و خطرناك زور و قدرت در خانواده اين يك روش انتخابي براي اغلب والدين است. بررسي ها و تحقيقاتي كه از اينگونه والدين به عمل آمده است نشان مي دهد كه والدين خودشان از اثرات منفي قدرت و زور باخبرند. هنگامي كه از آنها سئوال مي شود كه وقتي والدين خودشان به آنها زور مي گفتند چه اثراتي روي آنها داشته است؟ عجيب است كه هنوز هم به ياد مي آورند وقتي كه بچه بودند اين زورگويي چه اثراتي روي آنها گذاشته است. اما همين افراد وقتي كه به عنوان پدر و مادر به فرزندانشان زور مي گويند اين مسائل را فراموش مي كنند. در اينجا لازم است توضيحي هر چند مختصر در رابط با علل سلطه جويي و بطور كلي عواملي كه باعث شكل گيري خوي ديكتاتوري در خانواده مي شود داشته باشيم.
دلايل سلطه جويي
جهت بررسي علل سلطه جويي مي توانيم مسأله را از دو جنبه مورد بررسي قرار دهيم.
الف) از نقطه نظر فرد سلطه جو كه در خانواده ها معمولاً پدر مي باشد.
ب) از نقطه نظر افرادي كه اين سلطه را مي پذيرند كه معمولاً فرزندان و بخصوص همسر مي باشند.
از نقطه نظر فرد سلطه جو مي توان گفت عوامل متعددي در شكل گيري يك شخصيت سلطه جو نقش دارد. از بعد روانشناختي، هر يك از روانشناسان به بيان فرضيه اي خاص براي توجيه و تبيين از سلطه جويي پرداخته اند. به عنوان مثال «اريك فروم» دليل خود را براي سلطه جويي انسان مدرن بدين نحو بيان مي  كند: «از آنجا كه عامل نهايي ارتباط انسان با انسان عشق است و اين عشق عبارت است از شناخت انسان آنطور كه هست و عشق ورزيدن به مقاصد نهايي وي. بنابراين براي آنكه مردم را دوست بداريم و نيز در نظر آنان فردي دوست داشتني جلوه كنيم بايد هر چه بيشتر حاضر شويم نقاط ضعف خود را به عنوان يك انسان بپذيريم. اما در عين حال دستيابي به عشق كار آساني نيست و بدين جهت فرد سلطه جو، عشق ديگري را كه تلاشي مذبوحانه است انتخاب مي كند. يعني تحت نفوذ قرار دادن كامل ديگران، يعني نيل به قدرتي كه ديگران را به انجام آنچه او مي خواهد و به احساس آنچه او احساس مي كند وادار ساخته و در نتيجه آنها را به صورت اشياء درمي آورد.» اما از عوامل روانشناختي كه بگذريم عوامل اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي ديگري نيز وجود دارد كه در شكل گيري خوي سطله جويي در خانواده نقش اساسي بازي مي كند. يكي از مهمترين عوامل شكل  دهنده اين رفتار در جامعه ما فرهنگ و بافت سنتي پدرسالاري است كه از گذشته در اين كشور حاكم بوده است. به عبارت ديگر مي  توان گفت تا حدود زيادي انتظارات جامعه از پدر تعيين كننده رفتار اوست. همچنين پايين بودن سطح فرهنگي و تحصيلاتي والدين و نيز غني نبودن اطلاعات روانشناختي والدين از مسائل و نيازهاي رواني فرزندان، نقش بسيار تعيين كننده اي در اتخاذ روش سلطه جويانه در خانواده دارد. طبيعي است كه در چنين شرايطي بهترين و آسانترين شيوه براي برخورد با مشكلات فرزندان و اداره نظام خانواده، نظام ديكتاتوري خواهد بود!
چرا كه در اين نظام، والدين مجبور نخواهند بود براي هر تصميمي كه در خانواده گرفته مي شود يك توجيه منطقي و حساب شده داشته باشند.
از سوي ديگر مشكلات اقتصادي و گرفتاري هاي شغلي والدين و بخصوص پدر نيز مانع از بدست آوردن فرصت كافي جهت توجه و رسيدگي به نظريات اعضاي خانواده و نيازهاي آنان شده و در نهايت موجب تقويت نظام سلطه خواهد شد. البته در اينجا لازم است به اين نكته نيز اشاره كنيم كه گاهي اين نظام در خانواده هايي كه از نظر طبقه اجتماعي اقتصادي و فرهنگي در سطح بالاتري قرار دارند وجود داشته و براساس يك هدف مشخص شكل مي گيرد. همچنين يكي از مهمترين عواملي كه در شكل گيري خوي سلطه جويي در خانواده نقش اساسي دارد جريانات سياسي و بطور كلي نظام حاكم بر يك جامعه مي باشد. به عبارت ديگر نظام تربيتي كه در خانواده اعمال مي شود صرفاً نظام تربيتي نيست كه از سوي پدر وضع شده باشد بلكه تا حدود زيادي از نظام كلي كه در جامعه وجود دارد تأثير مي پذيرد.
شيوه هاي والدين
جهت اعمال قدرت در خانواده
خانواده اي كه تابع اصول ديكتاتوري است معمولاً رشد بچه ها را محدود مي سازد. در اين خانواده تنها يك نفر حاكم بر اعمال و رفتار ديگران است و اين فرد غالباً پدر است. در چنين خانوادهِ اي فقط پدر تصميم مي گيرد، هدف تعيين مي كند، راه نشان مي دهد و وظيفه اشخاص را تعيين مي نمايد. تنها اوست كه حق اظهار نظر دارد و دستور او بدون چون و چرا بايد از طرف ديگران اجرا شود. او مي تواند از ديگران انتقاد كند ولي آنچه خودش انجام مي دهد بايد بدون چون چرا مورد تأييد ديگران قرار گيرد. اين قبيل والدين از شيوه هاي متنوعي براي اعمال قدرت در خانواده استفاده مي كنند كه در اينجا به چند نمونه از اين شيوه ها اشاره مي كنيم:
۱) يكي از روش هاي اصلي والدين اقتدار طلب اين است كه ديگران را با استفاده از «احساس گناه» كنترل نمايند. مثلاً اگر فرزندشان آنچه را مطابق خواسته آنهاست انجام ندهد والدين سعي مي كنند در او احساس گناه ايجاد كنند! مثلاً با گفتن اين جملات: چرا نمي خواهي مانند يك پسر بزرگ رفتار كني؟ يا اگر در دانشگاه ادامه تحصيل ندهي ما را بيمار خواهي كرد. سعي دارد او را از رفتارش شرمنده سازند.
۲) وعده وعيد دادن: فلان كار را انجام بده تا پول توجيبي تو را زياد كنيم.
۳) تهديد: فكر مي كنم بايد به مدرسه بروم تا ببينم وضع نمراتت چگونه است.
۴) مقايسه: وضع درسي و تحصيلي «افضل» از تو بهتر است از دوستت «ضياء» خوشم مي آيد پسر مودبي است و غيره.
۵) باج گرفتن: اگر پدرت بفهمد كه چه اشتباهي مرتكب شده اي خيلي ناراحت خواهد شد.
۶) استفاده از محبت: اگر مرا دوست داشتي فلان رشته تحصيلي را انتخاب مي كردي.
در هر خانواده اي مواردي به چشم مي خورد مبين اين كه خواسته هاي والدين با رفتارهاي فرزندان مغايرت دارد. اين اتفاقات در روابط والدين با فرزندان غير قابل اجتناب است و گاهي در بعضي از خانواده ها اينگونه اختلافات جزئي تبديل به يك جنگ تمام عيار مي شود. بطور كلي اين برخوردها مي تواند اشخاص را از هم دور كند و يا برعكس بهم خيلي نزديك نمايد. مهم اين است كه چگونه اين برخوردها در روابط بين والدين و فرزندان حل شود. بنابراين يك رابطه سالم و يا در حدي وسيعتر يك خانواده متعادل خانوادهِ اي نيست كه هيچ گونه اختلاف نظري بين اعضاي آن وجود ندارد و يا خانواده اي كه والدين و فرزندان هرگز بحث و جدل نمي كنند، بلكه برعكس بايد بگوييم كه خانواده هايي كه در شرايط بحراني قدرت سازگاري خوبي دارند خانواده هايي هستند كه نظام هاي ارتباطي باز در آنها حكمفرماست. شايان توضيح است كه نظام باز ارتباط، نظامي است كه در آن كليه اعضاي خانواده حق بحث در مورد هر موضوعي را كه مورد تمايل يا علاقه است بدون ترس از انتقام يا تنبيه دارا باشند. اما متاسفانه عده كمي از والدين قبول دارند كه برخورد ها قسمتي از زندگي است و خيلي هم بد نيست و در مقابل، عده زيادي از والدين معتقدند كه بايد به هر نحوي كه ميسر است از برخورد جلوگيري كرد. والدين به محض روبه رو شدن با كوچكترين اختلاف نظر فرياد مي زنند: فوراً سر و صدا را بس كنيد! بنابر اين اولين گامي كه اين گونه والدين براي ايجاد يك خانواده متعادل بايد بردارند اين است كه برخوردها و اختلاف  نظرها را به عنوان حوادث طبيعي زندگي تلقي كرده و از روبه رو شدن با آنها نهراسند.
در حقيقت بايد بپذيريم كه رابطه اي كه در آن برخورد و اختلاف وجود نداشته باشد بدتر از رابطه اي است كه گه گاه در آن برخوردهايي ايجاد مي شود. ما خانواده هاي پرجمعيتي را مي شناسيم كه گه گاه اعضاي آن با يكديگر اختلاف دارند، اما در عين حال هميشه سالم و خوشحالند! بر عكس اغلب در روزنامه خوانده ايم كه جواناني مرتكب جرم شده اند كه والدينشان اظهار داشته اند فرزند آنها نمي توانسته مرتكب چنين عملي شده باشد چون در خانه خيلي مطيع بوده و هيچ  وقت باعث ناراحتي آنها نشده است!
متأسفانه به ندرت به والديني برمي خوريم كه راه حل اختلافات موجود در رابطه با فرزندان را در بردن يكي و باختن ديگري ندانند. زماني كه بحثي در خانواده پيش مي آيد اختلاف نظرها تبديل به جنگ «حق با كيست؟» مي شود و به نظر مي رسد كه جنگ قدرتي بر روي اين كه چه كسي غالب مي شود و حكم مي راند بوجود مي آيد. اين والدين تصور مي كنند كه اگر سخت گير باشند والدين برنده اند و اگر سخت گير نباشند فرزند برنده است! طبيعي است كه در خانواده اي كه بر اساس نظام سلطه اداره مي شود والدين روش اول را برمي گزينند يعني اعمال قدرت و زور جهت برنده شدن. در اين جدال پدري معتقد است كه خيلي زود بايد به بچه ها بفهماند كه چه كسي صاحب قدرت است وگرنه آنها سوءاستفاده نموده و بر والدين غلبه خواهند كرد. در چنين فضايي بچه ها نيز رابطه خود را با والدين يك جدال بردن و باختن مي دانند به عنوان مثال «افضل» پسري كه در كلاس دوم متوسطه است به رفتار بردن و باختن والدينش عادت كرده و به روش ديگري رفتار مي كند. او مي گويد: «اگر من بخواهم كاري انجام دهم هيچ وقت پيش مادرم نمي روم، چون اولين حرف او نه است. من منتظر مي شوم تا پدرم به خانه بيايد. معمولاً او طرف مرا مي گيرد. او خيلي آرام است و معمولاً هر چه بخواهم از او مي گيرم.»
بنابر اين وقتي كه بين والدين و فرزندان اختلاف پيش بيايد معمولاً والدين آن را به نفع خود تمام مي كنند. يعني والدين مي برند و بچه ها مي بازند! در اينجا جهت روشن شدن مطلب مثال كوچكي از يك برخورد بين مادر و دختر نوجوانش كه با روش بالا حل شده است ذكر مي كنيم: «مريم در يك روز بسيار سرد مي خواهد تنها با يك ژاكت به مدرسه برود. مادرش مي گويد خواهش مي كنم كت بپوش، اين ژاكت خيلي نازك است و ممكن است سرما بخوري در اينجا پاسخ نوجوان چنين است: من نمي خواهم كاپيشن بپوشم. مادر مي گويد: من مادر تو هستم و تو بايد آنچه مي گويم انجام دهي. تو بايد كاپشن بپوشي و بالاخره مريم با عصبانيت مي گويد: خيلي خوب مي پوشم! مادر برنده است و راه حل خودش را براي مشكل مريم پيدا كرده است. او نيز كاپيشن را پوشيده اگرچه دلش نمي خواسته است.»
در اينجا نوجوان احساس خشم كرده و قهر مي كند. وي اگرچه با تهديد مادر وادار به انجام عملي شده است كه مادرش از او خواسته اما خانه را در حالي ترك مي كند كه نسبت به همه بزرگسالان عصباني است و احتمالاً نقشه مي كشد كه چگونه همه افراد فاميل و مدرسه را تنبيه كند! حتي ممكن است به محض اين كه چند قدم از خانه دور شد كاپيشن را از تن بيرون آورد.
تأثيرات منفي
روش اعمال قدرت در فرزندان
والديني كه از اين روش براي حل اختلافات استفاده مي كنند بهاي گزافي براي برنده شدن مي پردازند! نتيجه اين روش قابل پيش بيني است. علاقه كم فرزند براي انجام راه حل، بي علاقه شدن نسبت به والدين، مشكل والدين براي زور گفتن(آنها نمي توانند براي هميشه قدرت خود را حفظ كنند) و عدم توانايي فرزند براي اداره كردن خويش، بدين ترتيب كه وقتي پدر يا مادر راه حل خود را در اختلافات پيشنهاد مي كند چون فرزند در اين تصميم دخالتي نداشته است با بي ميلي و عدم اشتياق آن را انجام مي دهد و چون به او فرصتي داده نشده كه در اين تصميم شريك باشد بنابر اين هر عملي كه انجام دهد ظاهري بوده و مجبور به انجام آن است. طبيعي است كه در چنين مواردي بچه ها سعي مي كنند با كمترين تلاش فقط كاري را كه لازم است و از آنها خواسته شده انجام دهند و نه بيشتر! ما مي توانيم بلافاصله خشم و عصبانيت و به خصوص نفرت را در صورت نوجواني كه والدينش به زور او را وادار به انجام كاري كرده اند مشاهده كنيم.
اين روش تخم ويراني و زوال رابطه بين والدين و فرزند(پدر و فرزند) را مي كارد و تنفر و بي علاقگي جاي عشق و محبت را مي گيرد. والدين با به كار بردن اين روش حتي بهاي گرانتري نيز مي پردازند و آن اين كه اغلب مجبور مي شوند براي تشويق فرزند به انجام كار خواسته شده وقت زيادتري صرف كنند و دقت نمايند كه آيا فرزند آن را انجام مي دهد يا نه. بنابر اين بايد به اين نكته اشاره كنيم كه اجراي روش سلطه جويانه از سوي والدين براي حل اختلافات موقعيت و شانس همكاري را از فرزندان مي گيرد، چرا كه همكاري هرگز با مجبور كردن نوجوان به انجام يك كار بوجود نمي آيد.
يكي ديگر از نتايج به كار گرفتن اتكا به نفس و حس مسئوليت پذيري در فرزندان مي باشد. بچه هايي كه زورگويي والدين را با مطيع بودن و فروتني تحمل مي نمايند در بزرگي افرادي مي شوند كه براي كنترل رفتار خود احتياج به يك فشار و قدرت خارجي  دارند. در نوجواني و بلوغ كنترل خود را ندارند و براي اداره زندگي خود و حل مشكلاتشان ناچارند از ديگران كمك بگيرند. اين افراد نظم و ترتيب ندارند و احساس مسئوليت نمي كنند چرا كه از طفوليت به آنها اختياراتي داده نشده است كه اين عوامل را در آنها بوجود آورد.
پدر يا مادر بايد قبل از هر چيز بتوانند خود و سپس فرزند نوجوان را قانع سازند كه زندگي الزاماً نبرد نيست، بلكه دوستي و همكاري متقابل است. براساس خويشتن  سازي هر يك از طرفين يعني والدين و فرزندان مي توانند به مرحله اي برسند كه بدون رياكاري هستي خود را به روي ديگران بگشايند و مشاهده كنند كه آنچه ايشان مي جويند اغلب براي ديگران نيز معني دار است. در چنين ارتباطي مادر يا پدر به خود مي گويد كه ما دشمن نيستيم ما دوست هستيم و در مورد دوستان قاعده اين است: «موقعي كه تو مي بري، من مي برم و وقتي كه تو مي بازي من بازنده مي شوم.»

چگونه خانواده اي داريد؟
خانواده، باز يا بسته
خانواده، كارخانه آدم سازي است. خانواده، جايي است كه در آن مي توان به عشق، تفاهم و حمايت دست يافت، حتي اگر همه چيز ديگر از ميان رفته باشد. جايي كه در آن مي توان، نفس تازه كرد و براي مقابله با دنياي پيرامون نيروي تازه گرفت، تا آنچه را ممكن است تغيير دهيم و براي زيستن با آنچه قابل تغيير نيست، راههاي خلاق بيابيم.
خانواده شما چگونه است؟ بالنده و يا آشفته؟
ويژگي هاي خانواده بالنده:
- در خانواده بالنده در هر لحظه مي توان نشاط، سرزندگي، محبت و علاقه را حس كرد.
- از خطركردن نمي ترسند چون مي دانند: «اشتباه كردن نشانه اي است از رشد كردن»
- براي راحتي و لذت خود برنامه ريزي مي كنند اما اگر چيزي مزاحم برنامه شان شد مي توانند به آساني خود را با آن تطبيق دهند. به اين طريق آنان مي توانند مسايل زندگي را با آسودگي خيال بيشتري حل كنند.
- زماني كه سكوت برقرار است، سكوتي است آرامبخش و هرگاه كه سروصداست، صداي فعاليتي پرمعني است.
- افراد خانواده بالنده آزادانه با هم درد دل مي كنند و اگر كسي هنوز فرصت صحبت كردن پيدا نكرده باشد به دليل تنگي وقت است نه كمي محبت.
- در خانواده هاي بالنده مي توان دريافت كه زندگي آدمي و احساسات بشري از هر چيز ديگر مهمتر است.
- بين رفتار و گفتار والدين هماهنگي و مطابقت وجود دارد. آنان خود را رهبر مي دانند، نه ارباب و سعي مي كنند در هر موقعيتي «انسان واقعي بودن» را به فرزندشان بياموزند. آنان از آ موزش، به جاي تنبيه استفاده مي كنند.
- پدر و مادر، مراقب زمان هستند و مي كوشند در فرصت هايي كه فرزندشان آمادگي شنيدن دارد با او صحبت كنند و با حمايت سالم كمك مي كنند كه فرزندشان بر احساس ترس و گناه خود فائق آيد تا از آموزش ها حداكثر بهره را ببرد زيرا بچه، وقتي آ مادگي يادگيري دارد كه خود را با ارزش بداند.
- يكي از خصائص ممتاز پدر و مادر بالنده اين است كه مي دانند، تغيير اجتناب ناپذير است و توجه دارند كه مشكلاتي پيش مي آيد كه لازمه زندگي است و تلاش مي كنند راه حل هاي خلاق براي حل مشكل بيابند.
- افراد خانواده بالنده توجه دارند كه هرچه در گذشته اتفاق افتاده بهترين كاري بوده است كه مي توانسته اند در آن زمان انجام دهند. دليلي ندارد كه كسي خود را گناهكار بشمارد يا ديگران را سرزنش كند.
ويژگي هاي خانواده آشفته:
- در خانواده پريشان، جو منفي را خيلي سريع و آسان مي توان احساس كرد.
- بيشتر اعضاي خانواده دچار واكنش هاي بدني بيمارگونه هستند.
- نشانه دوستي در ميان افراد خانواده كم است و شادي از وجود يكديگر ناچيز. گويي همبستگي خانوادگي نوعي وظيفه است و افراد خانواده صرفا يكديگر را تحمل مي كنند.
- در محيط خارج از خانه چنان به كار يا فعاليت هاي ديگر مي پردازند كه به ندرت با افراد خانواده تماس واقعي دارند.
- در خانواده هاي پريشان، تمام نيرو صرف تلاش بيهوده جهت جلوگيري از بروز مشكلات مي شود نه براي مقابله صحيح با مشكلات. لذا زماني كه چنين مشكلي رخ دهد فاقد آمادگي لازم براي رويارويي با آن هستند.
پرسش
۱ _ آيا در حال حاضر از زندگي در خانواده خود احساس خوبي داريد؟
۲ _ آيا احساس مي كنيد كه در حال  حاضر با افرادي كه دوستشان داريد زندگي مي كنيد و به آنان اعتماد مي كنيد و آنها نيز متقابلا شما را دوست دارند؟
۳ _ آيا عضوي از خانواده شما بودن خوشايند و هيجان انگيز است؟
اگر پاسخ شما به هر سه سوال بالا، «بلي» است شما در خانواده بالنده زندگي مي كنيد. اگر پاسخ شما «نه» باشد احتمالا در خانواده اي زندگي مي كنيد كه كم و بيش دچار آشفتگي است.
هر خانواده آشفته مي تواند به خانواده اي بالنده تبديل شود، براي اين منظور:
الف) بايد تشخيص دهيد كه آيا خانواده تان، خانواده اي آشفته است يا نه؟
ب) اميدوار باشيد كه همه چيز ممكن است تغيير كند.
ج) براي تغييركردن اقدام كنيد.
د) عينك بدبيني را برداشته، به هرچه كه باعث شادي و يا رنج خانواده مي شود درست و بي  پرده بنگريد.
خانواده باز يا بسته
عناصر هيدروژن و اكسيژن هر دو به شكل گاز در طبيعت وجود دارد و تركيب آنها منجر به توليد آب مي شود. اين مايع، حاصل فعاليت و تركيب دو گاز است. درحالي كه آب به هيچيك از اجزاي متشكله خود شباهتي ندارد. بنابراين هر دستگاه تا زماني جان دارد كه اجزاي تركيب كننده براي جان دادن به آن وجود داشته باشند. زندگي خانوادگي به ميزان بسيار زيادي به نظم آن بستگي دارد. ارزش فردي و نحوه ارتباط شما همراه با قواعد و اعتقاداتي كه داريد عناصر تشكيل دهنده نظام خانوادگي شما هستند. هر نظام كارآمد، مشتمل بر بخش هايي است ازجمله:
- قصد يا هدف (در خانواده، هدف رشد افراد خانواده  است)
- اجزاء اصلي (تمام اعضاي خانواده)
- نظم (قواعد خانوادگي)
- وسيله اي براي شروع كار يا نظم (پيوند زناشويي)
- قدرت يا وسايل براي حفظ نيرو و فعاليت (در خانواده غذا، مسكن، عواطف و چگونگي ارتباطات اين امكان را فراهم مي كند)
- شيوه مقابله با تغييرات (قابليت انعطاف و تغييرپذيري خانواده)
دو نوع نظام وجود دارد: باز و بسته. فرق اساسي بين اين دو نوع نظام، واكنش خاص آنها در برابر تغييرات است.
- در نظام باز آمادگي براي تغيير وجود دارد، ولي در نظام بسته اين آمادگي يا خيلي كم است يا اصلا نيست و در برابر تغيير مقاومت مي كند.
- نظام باز امكان انتخاب به وجود مي آورد و ادامه حياتش به برخورد موفق با واقعيت ها بستگي دارد. نظام بسته به حكم قانون و به وسيله فشار عمل مي كند.
- نظام بسته براساس اين اعتقادات شكل مي گيرد كه: «انسان در بنياد بد است و همواره بايد تحت مراقبت باشد تا خوب شود. مناسبات بايد با زور تنظيم شوند، فقط يك راه درست وجود دارد و فردي كه بيش از همه قدرت دارد آن را مي شناسد.» پس، ارزش فردي در مقايسه با قدرت در مقام پايين قرار مي گيرد. اما در نظام باز ارزش فردي داراي بالاترين مقام است و قدرت وابسته به آن است. و از تغيير به عنوان يك امر طبيعي و مطلوب استقبال مي شود و درصورت لزوم قوانين عوض مي شوند.
- اگر نظام از نوع بسته باشد احتمالا براساس مرگ _ زندگي و درست _ نادرست عمل مي كند. درحالي كه اگر نظام باز باشد احتمالا براساس رشد ، واقعيت و صميميت استوار خواهد بود.
- ارتباط همطراز و قواعد انساني مشخصات يك نظام باز هستند كه براي افراد موجود در آن نظام، محيط رشد و نمو به وجود مي آورند. ارتباط نامشخص و قوانين غيرانساني نظام بسته اي را تشكيل مي دهند كه در آن رشد به صورتي كند و با انحراف ظاهر مي شود.
آدميان نمي توانند در يك نظام بسته شكوفا شوند. حداكثر كاري كه مي كنند اين است كه «وجود» داشته باشند. درحالي كه وجود آدمي خواستار بيش از اين است. اگر بيشتر ارتباطات خانوادگي شما مانع رشد است، اگر قواعدتان غيرانساني، پوشيده و براساس پنهان كاري و قديمي است، احتمالا نظام بسته در خانواده تان وجود دارد. اما اگر ارتباطات خانوادگي موجب رشدند و قواعد شما هم انساني، آشكار و مطابق واقعيت روز است، شما يك نظام باز داريد. خانواده قطعا جاي آموختن، بالندگي و رشد است. براي دست يافتن به چنين هدفي و زنده دل بودن واقعي همواره بايد در خانواده مشاهده و تغيير و تجديد شكل وجود داشته باشد. و اين موضوع فقط در نظام باز امكان پذير است.
وجيهه زحمتكش

۴۲ تكنيك مهار استرس
سيدمهران حسيني
Mehranhossaini@noavar.com
استرس مداوم سبب بروز اختلال هاي جسماني نظير زخم هاي گوارش افزايش فشار خون و بيماري قلبي مي شود و در برخي پژوهش هاي مشخص شده است كه استرس در بيش از پنجاه درصد اختلال هاي جسماني نقش عمده اي دارد
شايد براي شما هم پيش آمده كه صبح خواب بمانيد و فرصت كمي داشته باشيد تا به پرواز هواپيما يا محل كارتان برسيد. با عجله آماده و از خانه خارج مي شويد. با ترافيك سنگين و چراغ هاي قرمز پي درپي روبه رو هستيد درحالي كه تپش قلب داريد، چهره تان برافروخته است و قطرات عرق سرد بر پيشاني شما نشسته، دهان شما خشك شده، به ساعت نگاه مي كنيد و بسيار تندخو، تحريك پذير و فزون تنش(۱) شده ايد و تمركز خودتان را از دست داده ايد و... در دنياي پيچيده امروز و در ارتباطات گسترده انسان ها، شخصي را نمي توان يافت كه ايمن و مصون از استرس و فشار رواني باشد. همه ما در روز با طيف متفاوتي از رويدادهاي استرس زا مواجه هستيم. صبح دير از خواب بيدار شدن، ايستادن در صف نانوايي، انتظار كشيدن در ايستگاه اتوبوس، ترافيك، گم كردن پول، تصادف، دير رسيدن به محل كار يا كلاس درس و... نمونه هايي است كه به درجات مختلف اشخاص را با استرس مواجه مي كند.
به عقيده برخي استرس، تنش روان شناختي ناشي از برخي رويدادها و موقعيت ها است(۲) و به نظر شماري از روان شناسان استرس موقعيتي است كه موجود زنده تحت يك عامل استرس زا قرار دارد و اين عامل به طور خودكار سبب افزايش فعاليت بدني (تپش قلب...) و در طولاني مدت عامل فروپاشي موجود زنده يا پديد آمدن يك اختلال رواني در او مي شود.(۳) و گروهي نيز بر اين مطالب اتفاق نظر دارند كه استرس، فشار روان شناختي يا جسماني يا تنشي است كه از طريق رويدادهاي يا تجارب جسماني، هيجاني، اجتماعي يا شرايط شغلي پديد مي آيد و شخص در كنترل كردن يا تحمل كردن آن با مشكل مواجه است.(۴)
هنگامي كه شخص تحت استرس است بدن او تغييرات فيزيولوژيكي را تحمل مي كند كه بخشي از آن ناشي از فعاليت سيستم عصبي خودكار است كه سبب افزايش تپش قلب و فشار خون مي شود و از سوي ديگر تغيير در ميزان ترشح هورمون ها را نيز نبايد از ياد برد.(۵) استرس مداوم سبب بروز اختلال هاي جسماني نظير زخم هاي گوارش، افزايش فشار خون و بيماري قلبي مي شود و در برخي پژوهش هاي مشخص شده است كه استرس در بيش از پنجاه درصد اختلال هاي جسماني نقش عمده اي دارد(۶)، پس بهتر است تا تكنيك هايي را براي كاهش استرس فراگيريم. برخي از اين تكنيك ها و روش ها عبارتند از:
۱- پانزده دقيقه زودتر از خواب بيدار شويد. ۲- از شب پيش براي صبح فردا آماده شويد. ۳- لباس مناسب بپوشيد و از پوشيدن لباس هاي تنگ اجتناب كنيد. ۴- از اشخاصي كه همواره درباره مسائل ديدگاه منفي دارند اجتناب كنيد. ۵- قدرت گفتن «نه» به ديگران را در خودتان تقويت كنيد. ۶- كليدهاي يدك را تهيه كنيد. ۷- لبخند بزنيد. ۸_ به مشكلات به عنوان چالش و هماوردجويي بنگريد. ۹- نيازهاي خودتان را پيش بيني كنيد. ۱۰- به حافظه خودتان زياد اعتماد نكنيد، كارهايي كه بايد انجام بدهيد يادداشت كنيد. ۱۱- كارهاي بزرگ خود را به بخش هاي كوچك تر تقسيم كنيد. ۱۲- از اسناد مهم كپي تهيه كنيد. ۱۳- در زندگي بي نظم نباشيد. ۱۴- دليلي ندارد كه همه پاسخ ها را بدانيد. ۱۵- در زير باران قدم بزنيد. ۱۶- در برنامه روزانه وقتي را به سرگرمي و تفريح اختصاص بدهيد. ۱۷- دوش بگيريد. ۱۸- از تصميمات خود آگاهي كاملي داشته باشيد. ۱۹- به خودتان اطمينان داشته باشيد. ۲۰- گفتن مطالب منفي به خودتان را متوقف كنيد. ۲۱- فكر كردن به آينده را متوقف كنيد. ۲۲- براي خودتان اهدافي را در نظر بگيريد. ۲۳- به ستاره ها نگاه كنيد. ۲۴- آرام تنفس كردن را تمرين كنيد. ۲۵- به موسيقي كلاسيك گوش دهيد. ۲۶- براي خودتان گل بخريد. ۲۷- با دوستانتان صحبت كنيد. ۲۸- انجام كارهاي خود را به فردا موكول نكنيد. ۲۹- در همه زمينه ها اعتدال را حفظ كنيد. ۳۰- كارهاي خود را به بهترين نحو و با دقت انجام دهيد. ۳۱- به كارهاي هنري بپردازيد. ۳۲- به ظاهر خودتان توجه داشته باشيد. ۳۳- به پرندگان غذا بدهيد. ۳۴- به يك نفر بگوييد «روز خوبي داشتم» . ۳۵- به مقدار كافي بخوابيد. ۳۶- براي يكي از دوستانتان كه از شما دور است نامه بنويسيد. ۳۷- يك كار ساده جديد فرابگيريد. ۳۸- به ديدن مسابقه ورزشي برويد و تيم مورد نظرتان را تشويق كنيد. ۳۸- كمتر سخن بگوييد و بيشتر گوش بدهيد. ۳۹- شنونده خوبي باشيد. ۴۰- معمولا براي رسيدن به اهدافتان راه هاي جايگزين نيز داشته باشيد. ۴۱- به ياد داشته باشيد استرس يك نگرش است و ۴۲- به ياد داشته باشيد شما همواره حق انتخاب داريد.(۷) و (۸)
پي نوشت ها:
۱- هرگونه كشيدگي و فشار ناهنجار به ويژه فشار خون شديدHypertension
۲- پورافكاري، نصرت ا... فرهنگ جامع روانشناسي و روانپزشكي، انتشارات معاصر ۱۳۷۶
۳- NEAIE.DAVISON.Abnormal Psychology. ۱۹۹۴. (Sixth Edition) p.۱۶۹
۴- Clpman. Andrw. Dictionary of Psychology. (۲۰۰۱)
۵- Huffman. Karen. Psychology in Action.
۶- هيلگارد. ارنست. زمينه روان شناسي جلد دوم. ترجمه براهني، محمدتقي، انتشارات رشد (۱۳۷۵) ص ۶۴
۷- Confidencenter reseach (۲۰۰۳).
۸- Sue. David. Understanding Abnormal Behavior. (۱۹۹۰). P ۵۱۰

اجتماعي
ادبيات
اقتصاد
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |