دوشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۳۸۴ - - ۳۶۹۹
۴۸ ساعت در بزرگترين زيستگاه پلنگ
ردپاي پلنگ در تندوره
002307.jpg
معصومه صفايي
بقاياي كلچه ساله اي كه توسط پلنگ تندوره خورده شده است.
در بزرگترين زيستگاه پلنگ.  پارك ملي تندوره. حتي يك ساعت را هم نمي خواستيم از دست بدهيم. ما در پي ديدار گربه ساني آمده بوديم كه ديدنش مثل يوز رويا نبود ولي زمان زيادي نداشتيم؛ تنها 48 ساعت.
اين بود كه شبانه به جست و جو پرداختيم. پرژكتور بر دوش و دوربين در گردن. ظاهرا همه جا در سكوت بود. اما با گرداندن پرژكتور و نورهاي جفت جفتي كه خيره  ما را نگاه مي كردند، چهره آرام شب برايمان دگرگون شد؛ رديف چشم هاي زرد روي صخره ها، كل و بزهايي كه بي اغراق تنها نام برازنده شان سلطان صخره هاست، بر فراز سختون ها و چشم هاي كوچك و نزديك به همي كه متعلق به پايكاها بود (پايكا پستاندار كوچكي است كه در نگاه اول به موش ها شبيه است. ولي اين گونه متعلق به خانواده پايكا و راسته خرگوش هاست با نام علميOchotona rafes censf) ولي ما در جست و جوي يك چشم مهتابي مايل به سبز بوديم؛ فقط يك جفت. همچنان نور پرژكتور را ريز به ريز در لا به لاي صخره ها مي دوانديم. راه مي رفتيم و نور مي انداختيم. لا به لاي سنگ ها روي كوهي نه چندان مرتفع، چشم هاي براقي ما را ميخكوب كرد. او خيره به ما نگاه مي كرد. انگار در نور پرژكتور محو شده بود. خب، معمولا هم همينطور است. حيوان ها در نور ناگهاني كه در تاريكي مستقيم به چشمشان انداخته شود خشكشان مي زند، يعني بي حركت مي شوند. حتي بسياري از شكارچيان قاچاق از اين موضوع سوءاستفاده كرده و شبانه به شكار مي روند. اين فرصت را پيدا كرديم كه نور را متمركز و با دقت بيشتري نگاه كنيم. چند ثانيه اي نگذشته بود كه با جا به جايي پرژكتور، حيواني كه هنوز هويتش برايمان ناشناخته بود تكاني خورد و با سرعت كوه را رو به بالا در پيش گرفت و ما در نور پرژكتور، بدن كشيده و دم پشمالويش را ديديم، البته خيلي ناواضح.
قطعا پلنگ نبود. از روي بدن نزديك به زمين، گام هاي كوتاه و حركت زيگزاگي اش اين را مي شد حدس زد. زياد بالا نرفت. درفاصله اي نه چندان زياد، دوباره پشت صخره ها پناه گرفت و به نظاره، پرداخت. ما ناگزير مسير برگشت را در پيش گرفتيم. نيمه شب بود و فردا بايد 5 صبح دوباره حركت مي كرديم. تمام مدتي را كه ما در دامنه كوه در حركت بوديم، همان دو چشم براق كه احتمالا روباه يا گربه وحشي بود ما را همراهي مي كرد. انگار همانقدر كه او براي ما جالب بود، ديدن ما هم براي او خالي از لطف نبود.
دوباره جست و جو، اين بار جست و جو در تپه  ماهورهاي درگز و همه اميدوار به ديدن پلنگ، هر چند كه من مطمئن بودم اينجا پلنگي در كار نيست. گشت در مراتع اولين پارك ملي كه آن را خالي از دام مي ديديم، خالي از لطف نبود. انواع گل هاي رنگارنگ از لاله و زنبق تا آويشن و دم روباهي، در زمينه اي يك دست سبز، آسماني آبي به رنگ آسمان با پرنده هاي شكاري كه بالاي سرمان چرخ مي زدند. دليجه، عقاب طلايي، سار گپه و از همه مهمتر «هما» همان هماي افسانه اي ايران باستان. (لاشخوري با بال هاي گسترده و تماما سياه، سر و سينه اي سفيد و ريشك هاي آويزان زير گلو، خودش بود، هما)
قوچ و ميش  هم ديديم؛ گله اي۴۰ راسي، قوچ و ميش هاي اوريال جواني كه هنوز نه شاخشان پيچيده شده بود و نه از ريش سفيدشان خبري بود. نزديك فصل زايمان بود ولي هيچ كدام از بزهاي اين گله آبستن نبودند. انگار افراد اين گله فقط نابالغ ها و نرهاي جوان بودند كه امسال را بايد به تن پروري مي گذراندند.
هنوز اثري از پلنگ نبود، ساعت 17 بعد از ظهر و ما هنوز در راه، بدون ناهار. براي امروز كافي بود. درست است اين تپه  ماهورها جايي براي پلنگ نداشت ولي تا دلتان بخواهد پر بود از انواع پرنده. كبك هايي كه با صداي طنين بال زدنشان (پررر...) ما را متوجه خودشان مي كردند. لانه پر از تخم مخفي شده چكاوك ها، زير بوته هاي كوتاه قامت؛ لانه كبك هايي كه پوسته هاي تخم تا يك متري شان پراكنده بود و نشان مي داد كه جوجه كبك ها زودتر از جوجه چكاوك ها به دنيا مي آيند.
صداي بي سيم بلند شد «ما مخفيگاهش را پيدا كرديم» خودمان را به محل رسانديم حفره اي در صخره ها كه درخت ارسي روي آن سايه انداخته بود بقاياي كلچه حدودا سه ساله اي كه تازه خورده شده بود
بعد از استراحتي كوتاه در درونگر به سمت پاسگاه چهل مير حركت كرديم.
شب به چهل مير رسيديم، از صداي آب و بوي علف تقريبا مي شد شرايط زيستگاهي منطقه را حدس زد. مهندس همايون صادقي، رئيس قبلي پارك ملي تندوره كه در تيم تحقيقاتي ما به دليل تجربياتش از جايگاه ويژه اي برخوردار بود، از قرقاول و مرغ مينا مي گفت: «دو ميهماني كه به تازگي وارد اين منطقه شده بودند يكي قرقاول بود كه بعد از تغييرات سياسي شوروي سابق به دليل ناامني زيستگاه به ايران پناه آورده است كه اتفاقا يك جفت آنها هم گذرشان به ايران افتاد. زاد و ولد كردند و حالا در جمعيت خوبي در اين منطقه زندگي مي كنند. مرغ مينا هم از جنوب آمده و اصلا بومي مناطق جنوبي كشور است ولي اينكه در مناطق شمالي چه مي كند و چطور خودش را با اين شرايط وفق داده، جاي تحقيق دارد.»
در ميهمانسراي چهل مير مستقر و باز هم براي گشت شبانه و پرژكتوركشي در جست و جوي چشم هايي كه نمي دانيم از پس كدام صخره ها ما را نگاه مي كرد نيمه هاي شب بيرون زديم، اما اين بار هم بي نتيجه بود.
باز هم چشم هاي ريز و درشت، ولي همچنان اثري از پلنگ نبود.
شب را در چادر گذرانديم. اما مگر سر و صداي گرازها مي گذاشت چشم روي هم بگذاريم. هنوز آفتاب نزده بود كه زيپ چادر را بالا كشيديم، هوا شرجي بود. آبي از چشمه به صورت زديم و حركت كرديم. ما فاصله چندان زيادي را از درونگر تا چهل مير طي نكرده بوديم، اما اينجا سيماي طبيعي كاملا متفاوت بود. ظاهر پوش گياهي اش بيشتر شبيه مناطق تروپيكال (گرمسير) بود. برگهاي پهن، گياهان علفي بزرگ جثه و در بالا دست صخره هايي كه مهندس صادقي براي اولين بار ماده پلنگي را با توله اش روي اين صخره ها ديده بود. صادقي مي گويد:« تقريبا غروب بود، ماده پلنگ روي صخره نشسته بود و توله  اش با شيطنت از سر و كول  ماده پلنگ بالا مي رفت و سعي مي كرد گوش  مادر را گاز بگيرد. من خيلي هيجا ن زده بودم و لرزش دستم باعث مي شد كه تكان هاي دوربين چشمي ام بيشتر شود. ماده پلنگ نيم غرشي كرد و با نگاهي سرزنش آميز از توله اش خواست كه آرام بگيرد.
توله كه از مادرش حساب مي برد، آرام كنار مادر نشست و من همچنان با دوربين آنها را نگاه مي كردم. هنوز چند دقيقه نگذشته بود كه دوباره توله پلنگ شروع به بالا و پايين پريدن كرد. من حدود۲۰ دقيقه همينطور آنها را نگاه مي كردم. بعد هم ماده پلنگ بلند شد و آرام آرام با توله اش به داخل تنگه رفتند.»
ما حالا درست در مقابل همان صخره ايستاده بوديم و با حسرت صحنه زيباي بازي مادر و فرزند را در ذهنمان مجسم مي كرديم.
ديگر آفتاب بالا آمده بود و امكان ديدن پلنگ كمتر، اما همين كه اثرش را هم پيدا مي كرديم خوب بود. شايد ديدن پلنگ در اين فصل آنهم با گستره وسيع قلمرو اين حيوان در مدت زمان كمتر از 48 ساعت توقع زيادي بود. براي اين كار زماني بيش از 4 روز لازم بود.
زير هر بوته و سنگي كه نگاه مي كرديم سوراخ بود و فضله هاي ريز و گردي كه معلوم بود لانه پايكاهاست. چند تا گراز هم ديديم. وجود گرازها اميدوار كننده بود. گراز مهمترين طعمه پلنگ است، بنابراين مي شد حدس زد كه پلنگ به خاطر وجود طعمه خوب مي تواند از جمعيت خوبي در منطقه برخوردار باشد. در جست وجوي سرگين يا حتي رد پلنگ نگاهمان را از صخره ها و تپه  ماهورها برگرفتيم و به زمين دوختيم. رد؛ اثر پنجه بزرگ و نسبتا واضحي كه از ابعاد و عدم وجود اثر ناخن در انتهاي انگشتانش مي شد هويتش را حدس زد؛ بي شك رد پلنگ بود.
به سمت شرق در حركت بوديم كه صداي بي سيم بلند شد «ما مخفيگاهش را پيدا كرديم.» خودمان را به محل رسانديم. حفره اي در صخره ها كه درخت ارسي روي آن سايه انداخته بود. بقاياي كلچه حدودا سه ساله اي كه تازه خورده شده بود. هنوز بقاياي گوشت روي استخوان جمجمه و ستون فقراتش ديده مي شد. پلنگ طبق عادت بعد از شكار طعمه، آن را به مخفيگاه مي برد، نيمي از آن را كه معمولا شامل دل و جگر و معده شكمي حيوان است خورده و بقيه را مخفي مي كند و دوباره براي خوردن بقيه طعمه مراجعه مي كند. بنابراين اينجا قطعا مخفيگاه پلنگ بود چون فقط سر و ستون فقرات كل لابه لاي سنگ ها ديده مي شد.
مسيرمان را به سمت تنگه اي كج كرديم. دو سوي تنگه صخره هاي بلند بود و درختان ارس. احساس عجيبي بود، اينجا قطعا مامن پلنگ بود. مطمئن بوديم كه در گوشه  اي ما را زير نظر دارد. با كمي جست وجو سرگينش را هم ديديم، اما خودش را نه. برايمان مسجل بود در بين تمام زيستگاه هايي كه تاكنون جست وجو كرده بوديم، از پارك ملي گلستان تا خجير و سرخه حصار، اينجا براي يافتن پلنگ بهترين گزينه بود؛ پارك ملي تندوره.
زيستگاهي بكر با مجموعه اي از تنوع بي نظير گونه هاي گياهي و جانوري، شايد كليد اين نكته هم جلوگيري از چراي دام در اين منطقه باشد. ولي چطور است به گفته مسئولان پارك هاي ملي ديگر، دام كه بزرگترين تهديد مناطق تحت حفاظت است، اينجا چندان مشكل آفرين نيست. خيرخواه، رئيس پارك مي گويد:«رمز موفقيت ما حفظ روابط با برخي ارگان ها مثل نيروي انتظامي دادگستري، اداره كل اطلاعات و فرمانداري است، اين مسئله باعث مي شود. اگر چوپان متخلفي وارد منطقه شود به اشد مجازات برسد. در اين قبيل موارد ما حتي علف را سرشماري كرده و خسارتش را مي گيريم. حتي در يك مورد گله اي را 900 هزار تومان جريمه كرديم. البته ما ضربه  گير هم براي منطقه در نظر گرفته ايم كه اصلا جزو منطقه هم به حساب نمي آيد، ولي چوپان ها مي دانند كه نبايد از اين حد و حدود تجاوز كنند.
از سازمان حفاظت محيط زيست در تهران خبر مي رسد كه جمعيت پلنگ در پارك تندوره در حال زياد شدن است، به طوري كه آنها را مجبور كرده كه به محيط بان ها حق تير بدهند، اما خيرخواه با تكذيب اين موضوع گفت: «گستره قلمرو پلنگ ها اينقدر بزرگ است كه هر چقدر هم جمعيت شان زياد بشود به حدي نمي رسند كه آفت به حساب بيايند، اما گاهي پيش مي آيد كه پلنگ هاي پير به دليل كاهش قدرت زيستشان به حاشيه روستاها نزديك مي شوند كه يك مورد آن هم سالهاي 73-72 اتفاق افتاد و به ماموران حق تير داده شد و در حال حاضر در موزه چهل  مير نمونه تاكسيدرمي شده آن موجود است.»
در پارك ملي تندوره هر آنچه كه آن را از ديگر مناطق متمايز كرده حاصل زحمات دلسوزانه محيط بانان پارك ملي 37 هزار هكتاري است كه 20 روز در ماه به طور شبانه روزي و دور از خانواده به كار حفاظت مشغولند. شايد نام بردن از آنها به منظور ارج نهادن به زحماتشان دلگرمي باشد براي همه محيط بان هاي پاسگاه درونگر (مرحوم طالبي) فرزانه، رسول احمد رسول، جوانبخت، پاسگاه تيوان كارآمد، عطايي شعباني، پاسگاه شكر آب رمضاني، اورازي، فيروزي، رضا احمد رسول، چهل مير تاجداري، شاهي، مسعودي، اميني، خيرخواه و صفدري، بابانهستان، جلالي، پيشقدم، جعفري و رستمي.

بزرگترين و ارزشمندترين گربه سان جهان در معرض نابودي
دعواي بين المللي بر سر ببرهاي هند
002289.jpg
گروه حفاظت از حيات وحش سايتز (CITES) اعلام كرد كارايي دولت هند براي حفاظت از گونه هاي در معرض خطر همچون ببر، بشدت كاهش يافته به طوري كه دسته هاي متعدد و سازمان يافته شكارچيان قاچاق با فعاليت روزافزون خود جمعيت بعضي از اين  گونه ها را به مرز نابودي كامل نزديك ساخته اند.
بر اين اساس سايتز(معاهده بين المللي تجارت گونه هاي در معرض خطر) خواستار آن شد كه ملاقاتي فوري با نخست وزير هند، مالموهان سينگ داشته باشد و به او نسبت به وخامت وضع ببر در اين كشور اخطار دهد. جمعيت ببر آسيايي در قرن نوزدهم بيش از 100 هزار قلاده بود كه امروز به 5 تا 7 هزار قلاده كاهش يافته است. در هندوستان جمعيت ببر بين 3500 تا 3700 قلاده گزارش شده ولي بعضي از كارشناسان ببر اين رقم را اغراق آميز و كمتر از 200 قلاده مي دانند.
عدم هماهنگي بين دستگاه ها، نبودن نيروي كنترل و فشار بر دستگاه هاي مسئول، ضوابط دست و پاگير ا داري و از همه مهمتر انكار مسئولان زيست محيطي هند نسبت به وخامت اوضاع از جمله عواملي است كه زندگي ببر آسيايي در هند را به خطر انداخته است.
برخلاف هند، كشورهاي آفريقايي پيشرفت درخشاني در زمينه حفاظت داشته اند. اين در حالي است كه شكاربان هاي آفريقايي با خودروهاي 4 در۴ مجهز به فرستنده، تفنگ هاي اتوماتيك و ديگر لوازم پيشرفته، گشت زني مي كنند. محيط بانان هندي از كمترين امكانات نيز بي بهره اند و اغلب پاي پياده در حالي كه تكه چوبي در دست دارند به گشت زني مي پردازند. نماينده سايتز در اين رابطه مي گويد: «ما نمي دانيم اين محيط بانان نگونبخت آيا قادر به حفاظت از خود خواهند بود حالا حفاظت از ببر پيشكش» اين موضوع حتي به رئيس جمهور هند هم ابلاغ نشده است.
اين موضوع از زماني توسط سايتز مطرح شد كه خريد و فروش اعضاي بدن ببر از دندان، پوست، استخوان، ناخن و ... بشدت در حال گسترش بود. شكار ببر در تمام دنيا ممنوع است و تجارت بين المللي آن هم به صورت خيلي محدود زير نظر سايتز انجام مي گيرد. نخست وزير هند - سينگ - به نيروي پليس دستور اكيد داده است كه اقدامات حفاظتي و تنبيهي شديدي را در رابطه با ببر اعمال دارند و حتي براي نجات اين گربه سان مهم يك نيروي ويژه اي ايجاد كرده است.
او سوگند ياد كرد كه يك واحد جلوگيري از جرايم حيات وحش بويژه در رابطه با ببر را تاسيس كرده است ولي سايتز با اطمينان اعلام داشته كه هيچ گونه شواهدي مبني بر ايجاد چنين واحدي در هند وجود ندارد. به هر صورت اين روزها دعوا بر سر ببر هند بالا گرفته و با ادامه اين روند مسلما دولت هند مجبور به اقدامات اساسي و جدي در اين رابطه خواهد شد.
از سوي ديگر، ديلي تلگراف گزارش داد: فعاليت دسته هاي سازمان يافته شكارچيان قاچاق در هند بدان حد افزايش يافته كه در پارك هاي حفاظت شده حيات وحش نيز شكار ببر صورت مي گيرد. به عنوان مثال 18 قلاده ببر در پناهگاه ببر ساريكا در راجستان هند بين ماه هاي ژولاي تا دسامبر سال گذشته شكار شده است. اين رسوايي بزرگ، دولت هند را بشدت مورد حمله گروه هاي حفاظتي قرار داد به طوري كه مقامات هندي مجبور شدند چندين جلسه در حضور مردم از گذشته عذرخواهي و نسبت به آينده اظهار اميدواري  كنند. آمار رسمي تعداد ببرهاي هند را در وحش 3624 قلاده تخمين مي زند كه حدود 60 درصد كل ببرهاي جهان است، اما بسياري از متخصصان حفاظت گويند اين رقم خيلي كمتر از اين است. از 1973 كه ايندير ا گاندي، نخست وزير هند بود پروژه بزرگي را براي نجات ببر از خطر انقراض در هند شروع كرد كه دولت هند همواره به اين پروژه خوشبين و به آن مي باليده است.
آمارگيري سال 1972 نشان داد كه تعداد ببر ها فقط 1827 قلاده است. (در سال 1800 اين تعداد بيش از 40 هزار قلاده بوده است) اما به جهت ايجاد 27 پناهگاه ويژه ببر تحت اين پروژه تعداد ببر تا سال 1989 به 4 هزار قلاده افزايش يافت، اما اين موفقيت ديري نپاييد و بار ديگر از آغاز دهه 1990 تعداد ببرها به جهت مديريت ضعيف و فساد ماموران حفاظتي رو به كاهش گذاشت.

خبر
002310.jpg
آيا به توافق خواهند رسيد؟
معضل دام و وحش يكي از قديمي ترين و مهمترين مسائلي است كه محيط زيست كشور با آن مواجه است. از جمله تبعـاتي كـه بر دامداري سنتي و غير عـلــمي در مناطق مختلف كشورمان مترتب است بيابان زايي حاصل از چراي بي رويه دام است.
سازمان جنگل ها و مراتع و آبخيزداري كشور اعلام كرد در مجموع۹۰ ميليون هكتار مرتع در كشور وجود دارد كه تنها 3/9 ميليون هكتار آن جزو مراتع خوب به شمار مي رود كه اين مقدار نيز در حال تخريب است. بر اساس اين گزارش روزانه 48 تا۷۲ هكتار از اراضي حاصلخيز كشور به بيابان تبديل مي شود.
پژوهش هاي اين سازمان مشخص كرده كه 90درصد بهره برداران از مراتع كشور، دامداراني هستند كه به سبب نداشتن دانش كافي و نيز فقدان مديريت كلان در برداشت از اراضي حاصلخيز، به مراتع كشور زيان وارد مي سازند. چراي بي رويه دام از جمله عوامل بسيار موثر در تخريب مراتع است. تنها ذكر يك آمار از ظرفيت مراتع و تعداد دام مي تواند نشان دهنده شرايط حاكم بر ساز و كار دام و زيستگاه در كشور باشد. طبق آمار مراتع ايران در مجموع ظرفيت چراي 30 ميليون واحد دامي را دارد، در حالي كه 132 ميليون واحد دامي را در خود جاي داده است. به علاوه، با افزايش روز افزون جمعيت و توسعه بخش كشاورزي، 40 درصد از جمعيت روستايي با استفاده بي رويه از پوشش گياهي و بهره گيري از بوته هاي ارزشمند در طبيعت به عنوان سوخت، بشدت پوشش گياهي و محيط هاي طبيعي را كاهش مي دهند.
ماسه هاي زيباكناربه تاراج مي رود
۵ هزار متر مكعب از ماسه هاي ساحلي زيباكنار رشت كم شد. به گزارش سايت خبري محيط زيست ، غارتگران فقط در طول يك هفته اين حجم از ماسه هاي ساحلي برداشت كرده اند. شعبانعلي نظامي ، مدير كل محيط زيست گيلان در اين باره مي گويد: «عده اي سودجو در قالب شبكه اي قدرتمند بشدت مشغول تخريب مناطق ساحلي استان بويژه منطقه زيباكنار از توابع شهرستان رشت هستند. اكثر اعضاي اين باند در غارت شن و ماسه اراضي ملي سابقه دارند. اداره محيط زيست استان بعد از تهيه يك گزارش مردمي ، كارشناسان خود را به منطقه مورد نظر اعزام و پس از بررسي مسائل حقوقي آن ، با همكاري دستگاه قضائي حكم جلب 4 نفر از اعضاي اصلي اين باند را گرفت.»
اين باند قدرتمند با استفاده از 50 كاميون ، تعدادي لودر و ماشين آلات سنگين ، علاوه بر تخريب نيمرخ ساحلي زيباكنار، ماسه هاي برداشتي را در اراضي شاليزاري تخليه كرده تا در آينده بتواند حكم تغيير كاربري اين اراضي را نيز از سازمان هاي مربوطه اخذ كند. در كنفرانس محيط زيست و توسعه ملل متحد در سال 1992 يكي از مهمترين نگراني ها ، وضعيت نواحي و مناطق ساحلي عنوان شده بود.عدم آگاهي كافي درخصوص اين بخش از اكوسيستم ها و بي تفاوتي برخي از مسئولان محلي نسبت به اين گونه تخلف ها موجب به تاراج رفتن منابع ملي در ضلع شرقي ساحل زيباكنار شده است.جالب اينجاست كه مسئول روابط عمومي اداره كل منابع طبيعي گيلان در اين خصوص گفت: اراضي واقع در ضلع شرقي زيباكنار جزو اراضي ملي نيست (!) و هيچ ارتباطي به منابع طبيعي ندارد.
ايران و لهستان در صندوق محيط زيست
معاون وزير محيط زيست لهستان به همراه معصومه ابتكار ، رئيس سازمان حفاظت محيط زيست از پارك ملي بمو درياچه بختگان در شيراز بازديد كرد. اين ديدار در حاشيه برگزاري نخستين اجلاس بين المللي «محيط زيست ، صلح و گفت وگوي تمدن ها و فرهنگ ها» در تهران صورت گرفت . به گزارش سايت خبري سازمان ، بعد ازاين ديدار تفاهمنامه استفاده از تجربيات و برگزاري كارگاه هاي آموزشي براي محيط بانان به انجام رسيد. گواهينامه شركت در اين كارگاه از لهستان صادر و به افراد شركت كننده تحويل مي شود. در اين ملاقات كه رئيس صندوق محيط زيست لهستان هم در آن حضور داشت ، ابتكار با اشاره به اينكه صندوق محيط زيست بر اساس قانون برنامه چهارم توسعه ايجاد مي شود ، گفت: اساسنامه اين صندوق در دست تدوين است. وي افزود: بر اين اساس صندوق محيط زيست ايران بعد از تشكيل، از اعتبارات داخلي و بين المللي به صنايع براي بهبود وضعيت ميحط زيست خود وام مي دهد.
پروانه سنگ، چرا؟
امان از اين پروانه هاي بي حساب و كتاب كه مثل قارچ از زمين سبز مي شوند. اين بار، پروانه برداشت سنگ از كوه هاي دربندسر كه درست در بالادست سد لتيان قرار گرفته، 300 هكتار از اراضي مرتعي منطقه حفاظت شده البرز مركزي.
دو، سه سالي مي شود كه اين پروانه براي برداشت سنگ (البته منظور همان قلوه سنگ هاي بافت عمومي كوه است) صادر شده، ولي از آنجايي كه مردم محلي منطقه رودبار قصران، بيشترين جفا را از سوي قشر در حال توسعه ديده اند، اين بار مقاومت كرده اند و زورشان تا اينجا رسيده كه تا حالا اجازه برداشت به صاحب پروانه نداده اند.البته اينكه اين وسط ارگان هاي مسئول يعني محيط زيست و منابع طبيعي كجا بوده اند و چه نقشي ايفا كرده اند، ... بماند.
اينكه بگوييم وزارت صنايع قبل از صدور مجوز بايد از اين دو ارگان استعلام مي گرفته، چندان حرف بي حسابي نيست، ولي بايدها زياد است. ادامه اين روند هم مراتع منطقه را از بين مي برد و هم در طول زمان با فرسايش و روانه شدن گل و لاي به سد لتيان اين سد كه در حال حاضر بزرگترين منبع تامين كننده آب تهران است را مملو از رسوب خواهد كرد.

در همين حوالي
چنبره آزولا
002262.jpg
آزولا (سرخسي با برگهاي بسيار ريز سبز و قهوه اي به صورت پخش در سطح آب مي رويد) ، بعد از نابودي تالاب انزلي و 80 درصد آبگيرهاي حاشيه درياچه كاسپين، اين بار راهش را به سمت خود درياچه كج كرده است. اگر تا حالا آزولا به درياچه كاسپين* راه پيدا نكرده به دليل شوري و عدم وجود گياهان ديگر به منظور ايجاد سايه است ، اما با ادامه اين روند و گذشت زمان همانطور كه آزولا با تمام آبهاي شمال كشور سازش پيدا كرده و هر روز گسترده تر شده است ، با آبهاي كاسپين هم در آينده اي نزديك سازش پيدا كرده و حيات را در بزرگترين درياچه جهان ، با خطر جدي مواجه خواهد كرد.
آزولا كه اولين بار حدود 13 سال پيش به منظور احياي ازت خاك براي بهينه كردن توليدات برنج به شاليزارهاي شمال معرفي شد ، بعد از مدتي كوتاه از طريق آبراهه ها به مخازن سطحي آب راه پيدا كرد و به دليل مناسب بودن شرايط زيستي رو به افزايش گذاشت و در مدت زماني كوتاه در تمام سطح نوار ساحلي خزر بخصوص استان گيلان پراكنده شد؛ گياهي با برگهاي بسيار ريز ، به رنگ سبز و قهوه اي به صورت پخش در سطح آب ، همان بختكي كه تالاب انزلي را به مرداب تبديل كرد.
آزولا با پوشاندن سطح آب مانع از رسيدن نور و اكسيژن به لايه هاي زيرين و از بين رفتن موجودات آبزي مي شود. تاكنون بسياري از گونه هاي گياهي تالاب انزلي در چنبره اين گياه در اثر خفگي از بين رفته اند. اگر اين سرخس مزاحم به آبهاي درياچه كاسپين راه پيدا كند ، معلوم نيست چه بر سر آن مي  آيد. اول كه آلودگي هاي نفتي و سمي، بعد «شانه دار كاسپين» (موجودي نرم تن كه با زاد و ولد سريع و تغذيه از نوزادان ماهي كيلكا ، اكوسيستم درياي كاسپين بخصوص فوك درياي كاسپين Phuca Caspian را بشدت در معرض تهديد قرار داده است.) حالا هم نوبت آزولاست. درياچه كاسپين فقط همين را كم داشت.
*نكته لازم به توضيح: درياچه كاسپين همان درياچه خزر است كه تمام دنيا به آن Caspian sea مي گويند ، ولي ما به اشتباه آن را درياچه خزر مي خوانيم. بد نيست بدانيد خزر فقط نام يك قوم است كه در شمال اين درياچه زندگي مي كرده اند و تنها آن قوم اين درياچه را خزر مي ناميدند. بنابراين بهتر است به جاي خزر ما هم كاسپين را به كار ببريم.

حيات وحش ايران
خفاش حنائي
002265.jpg
گونه :Myotisemarginatus
خانواده :معموليVESPERTILIONIDAE
راسته :خفاش ها CHIROPTERA
رده :پستانداران MAMMELIAS
جثه كوچك، گوش ها قدري بزرگ و در وسط لبه بيروني گوش ها انحناي مشخصي وجود دارد. موها متراكم هستند و رنگ آنها در قسمت پشت حنائي است كه مشخصه اين خفاش است. رنگ موهاي زير بدن روشن تر است. در لبه پرده دمي موهاي پراكنده وجود دارد.
طول سر و تنه 5/4 سانتيمتر و وزن آن به 10 گرم مي رسد. بيشتر در غارها، شكاف سنگها، ساختمان هاي تاريك و معادن زندگي مي كند. در ايران از مناطق خراسان، بلوچستان، مازندران، باختران، برازجان و محلات گزارش شده است. اين گونه اواخر غروب در ارتفاع متوسط شروع به پرواز مي كند، پرواز تندي دارد. معمولا به ديواره غارها مي چسبد يا از سقف آويزان مي شود و كمتر به داخل شكاف ها مي رود. در مناطق سردسير خواب زمستاني دارد.
به لحاظ تغذيه اي بيشتر از حشرات كوچك تغذيه مي كند و اغلب در سطح بالاي آب در حال شكار ديده مي شود.

سفر و طبيعت
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
درمانگاه
علمي
شهر آرا
|  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  درمانگاه  |  سفر و طبيعت  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |