علي توت زاري
شيراز يكي از شهرهاي مهم كشور محسوب مي شود كه وجود آثار و ابنيه تاريخي فراوان در اين شهر كهن، اهميتي دوچندان به آن بخشيده است. ميراثي كه از گذشتگان به ارث رسيده است و تاريخ و فرهنگ ايران و ايراني را ساخته است. اين ميراث كهن و نفيس نيازمند رسيدگي و حفظ و حراست ويژه است. موضوع مهمي كه متاسفانه تا حدودي به فراموشي سپرده شده است. مطلبي كه امروز پيش چشم تان است تنها مشتي است نمونه خروار.
شيراز شهري نيست كه در تاريخ و جغرافيا و ادبيات فارسي و دانش ايراني و صنعت گردشگري ايران بتوان آن را در انباري، متروك و فراموش شده جاي داد. شيراز را به عدل مي توانيم يكي از چشمهاي ايران بناميم كه نامش در ادبيات جهان و تاريخ جهاني مانند شهرهاي بزرگ و نامي جهان مي درخشد. كمتر گردشگر خارجي است كه به ايران بيايد و شيراز را نبيند. آن بهار زيبا با گلهاي سفيد بهار نارنجش، آن باغهاي سرسبزش كه بسان برگهايي، شهر را چون گلي تازه شكفته در ميان گرفته اند با نسيم تن نواز شبانگاهي اش و آن مردم خونگرمش كه دست در دست هم دادند و رخصت سفر را از حضرت شيراز گرفتند:
نمي دهند اجازت مرا به سير و سفر
نسيم خاك مصلي و آب ركن آباد
جداي از جغرافياي اين شهر، شيراز خود كتابخانه اي است در زبان و ادبيات اين سرزمين، وجود دو شاعر بسيار بزرگ و بين المللي و كتابهايي كه نويسندگان ايراني و اَيزاني در پيرامون هنر شعري و انديشه والا و ديرپاي اين دو هنرمند سترگ و متفكر بزرگ نوشته اند، باعث آبرويي جهاني براي اين شهر و زيارتگه همه رندان جهان شده است.و بالاخره شناسنامه امپراتوري ايران بر سه قاره باستاني جهان يعني تخت جمشيد كه اكثر مردم فرهنگ دوست جهان نام آن را شنيده اند و از آن بازديد لاينقطع دارند، شهرتي بين المللي و جهاني به اين شهر داده است.
رد پاي بيشتر سلسله هاي تاريخي ايران را در فارس مي توان ديد و از آنها آثاري را مشاهده كرد، اما بيشتر از همه، حضور هخامنشيان، ساسانيان، زنديان و قاجاريان محسوس تر از بقيه است.
انتخاب شيراز توسط سرسلسله زنديان به عنوان پايتخت ايران موهبتي مضاعف براي اين شهر بود كه باعث احداث بناهايي محكم و ماندگار با معماري خاص دوره خودش و هنرهاي تزئيني آن زمان شد كه هيچ شهري را در ايران نمي توان يافت كه به اندازه شيراز شاهد معماري و ساخت و ساز و يادگارهاي تاريخي زنديان باشد. متأسفانه بيشتر اين بناها در دوره هاي آتي در اثر استفاده نادرست و عدم تعمير و نگهداري رو به ويراني نهاد و آنچه بر جاي ماند و به عنوان ميراث به نسل ما رسيد، ويرانه هايي بود كه با صرف هزينه هاي بسيار و زحمات زياد توانست دوباره تا حدودي دوباره، سر بر كشيده و ديدني بماند و منبع جذب گردشگران خارجي و داخلي شود اما نكته اي كه در فرهنگ بيشتر ما ايرانيان وجود دارد همان جمله معروف و هميشگي است كه «ما به پيشگيري به اندازه درمان توجه نداريم» و بايد بيشتر يك اثر يا بناي تاريخي تخريب شود تا مسئولي بيايد، اهميت بنا را ارزيابي كند و بودجه اي تعيين شود و دوباره بازسازي شود، آن هم نه به صورت اول، بلكه به صورت المثني از آن چيزي كه قبلاً بوده است. مانند حكايت بر باد رفتن ريشه هاي تمدن كهن تر از تمدن هاي حاشيه ميان دورود (بين النهرين) در سالهاي اخير در جيرفت كرمان و سرقت قرآن كهن نوشته موزه پارس شيراز كه هنوز زخم دل دوستداران ريشه هاي تاريخي هنري اين مرز و بوم از يادآوري دردناكش تير مي كشد.
|
|
يكي از بناهايي كه طي چند سال هر ساله از آن بازديد مي كردم، مدرسه آقاباباخان در بازار وكيل شيراز است. اين بناي تاريخي در قلب شهر شيراز، در كنار مجموعه وكيل در زمان كريم خان زند ساخته شده و در زمان فتحعلي شاه قاجار بازسازي شده است. تابلوي ورودي، تأسيس مدرسه را سال ۱۲۴۹ ه .ق مي داند كه يك سال قبل از مرگ فتحعلي شاه قاجار است. اين بنا به شماره ۶۰۳ در تاريخ ۲۹خرداد ۱۳۴۷ به ثبت ميراث فرهنگي كشور رسيده است. تمام حياط اين بنا با كاشي كاري هاي بسيار زيبا آراسته شده و آيات قرآن در سرتاسر بنا به چشم مي خورد كه با خط زيباي ثلث بر فراز گل بوته هاي رنگين از رنگهاي طبيعي ساخته كاشي هاي كاشي كارهاي حدود دويست سال پيش چشم را مي نوازد و خبر از بنايي آموزشي مذهبي مي دهد. بر فراز يكي از ديوارهاي كاشي كاري شده اش، بوته اي روئيده كه هر سال رشدش بيشتر مي شود و باعث تخريب كاشي ها و آجرهاي بنا شده است. همچنين در بالاي حجره اي كه دفتر مدرسه نام دارد، كاشي ها كاملاً ريخته اند. اين كاشيها چند سال پيش لق شده بود و در حال ريزش بود. خصوصاً كاشي هايي كه بر روي آن آيات قرآن به خط زيبايي حك شده، قسمتي ريخته و آيات ناقص شده اند (تصاوير ضميمه). كاشي هايي كه دويست سال پيش خوشنويسان آن عصر با زحمت زياد آيات را در آن گنجانده و نوشته اند، آن هم در يك مدرسه اسلامي، يكي پس از ديگري مي افتد و مي شكند و هيچ كس هم اهميتي نمي دهد كه بازسازي اين كاشي ها چقدر مشكل و متحمل چه هزينه و وقت زيادي است به مسئول مدرسه تذكر داده شد، گفتند ميراث فرهنگي مقصر است، چند جعبه بزرگ از اين كاشيهاي افتاده و شكسته شده را در انبار داريم، اما سازمان ميراث فرهنگي رسيدگي نمي كند. به مسئولين ميراث فرهنگي كه در فاصله نزديك اين بنا در ارگ كريم خاني بودند، تذكر داده ايم.
گفتند مكتوب كنيد تا رسيدگي شود، نوشتيم، سال بعد آمديم و ديديم بيشتر تخريب شده، نه تنها در اين مدرسه، بلكه در عمارت تاريخي وسط باغ دلگشا هم درختي در نزديكي بام آن، روي ديوار روئيده كه هر سال بنا را تخريب مي كند و همچنين در لابه لاي آجرهاي برج هاي ارگ كريم خاني هم گياه روئيده و اين گياهان با ريشه دوانيدن در لابه لاي آجرها و كاشيها باعث تخريب ميراث تاريخي كشورمان مي شوند. اما به هر جا كه برويم، مي گويند بودجه نداريم. آيا محكم كردن كاشيهاي لق شده در جاي خود يا بريدن و نابود كردن چند گياه خودرو در ديوار بنا، چقدر بودجه مي خواهد؟ آيا بودجه اش از كندن بيهوده سنگهاي كف حيا ت مسجد وكيل (كه كنده شده رها شده است) و مسجد جامع عتيق كه از هر كس كه پرسيديم، علتش را نمي دانست، بيشتر است؟ آيا مطرح كردن بودجه، بهانه اي براي رسيدگي نكردن صحيح به ميراث فرهنگي تاريخي كشورمان نيست؟ آيا كشورهاي توسعه يافته هم اين گونه از تاريخ و فرهنگشان محافظت مي كنند؟ آيا سازمان ميراث فرهنگي مي تواند يك بنا را كه خودش ثبت كرده و يك ارگان ديگري از آن استفاده مي كند، همين طور رها كند كه آثار هنري تاريخي آن تخريب شود؟ ما مردم، به عنوان ميراث داران قرن هاي اجدادمان كه در اين سرزمين زندگي كرده و متحمل هزينه ها و تلف كردن اوقات عزيزشان شده اند و خون جگرها خورده اند تا با وسائل ابتدايي آن زمانها آثاري را برايمان به يادگار گذارند، چه جوابي به نسل هاي آينده خواهيم داد كه اين گونه بي تفاوت از كنار تخريب شان بگذريم؟
در اهميت اين آثار همان كه: از تمام كشورهاي جهان گردشگران بسياري با صرف هزينه شخصي مشتاقند كه از اين شهرهاي توريستي و آثار تاريخي معماري هنري كشورمان ديدن كنند و در فرهنگ جهان آثار و بقاياي تاريخ مساوي است با ارز خارجي كه وارد كشور مي شود و خواهد شد. آيا نسل ما مي خواهد آثار تاريخي را هم مانند نفت كه روزي تمام خواهد شد و جايگزين نخواهد داشت، تمام كند و چيزي از هويتمان براي فرزندان اين وادي و جهانيان نگذاريم؟ او بالاخره به اعتقاد پير شيراز نشين:
قدر وقت ار نشناسد دل و كاري نكند
بس خجالت كه از اين حاصل اوقات بريم.