يكشنبه ۱۲ تير ۱۳۸۴
انديشه
Front Page

انسان شناسي معنوي
000651.jpg
فريتهيوف شوئون
ترجمه عليرضا رضايت
فريتهيوف شوئون (متوفي ۱۹۹۸) كه بعضاً به اشتباه شؤان خوانده مي شود، برجسته ترين شارح نظريه حكمت خالد ه و يكي از مشهورترين فيلسوفان دو مكتب فلسفي شانكارا و افلاطون است. شوئون بيش از ۲۵ جلد كتاب در مورد مسائل ديني و فلسفي نگاشته است. افزون بر اين، او براي مدت قابل توجهي با نشريات حوزه اديان تطبيقي در اروپا و آمريكا همكاري داشته است. آثار شوئون به بيش از ۱۲ زبان ترجمه شده و همواره از سوي علما و معنوي  انديشان در سراسر دنيا مورد نظر، نقد و بررسي بوده است. مقاله اي كه ترجمه آن را پيش رو داريد، از كتاب «Every Branch in Me» ويراسته ٍ Barry McDonald برگرفته شده است.
در رأس هرم وجود- يا فراي تمام مراتب و درجات- مطلقي وجود دارد كه از دو مشخصه بي كرانگي و كمال برخوردار است: بي كرانگي اي كه ذاتاً و عرضاً پخش است؛ يعني اين بي كرانگي از يك سو دربردارنده ظرفيت هاي امر مطلق است و از دگر سو آنها را فرا مي افكند (ظاهر مي سازد)؛ و كمالي كه با اين ظرفيت ها يكي است و با پخش شدن در امر نسبي، تمام كيفيات ممكن در الوهيت، اين دنيا و در خور ما را پديد مي آورد.
اگر امر مطلق، حقيقتي ناب است، بي نهايت، ممكن خواهد بود، در عين حال، كمال يا خير، همه مندرجات اين بي نهايت اند. مندرجات يا اشكال (ابعاد) كمال الهي اساساً با معرفت، عشق و قدرت (كه سبب بروز و ظهور توانايي هاي انساني نظير آگاهي، احساس و اراده مي شود) در ارتباط است. جوهر كمال الهي، فاعل شناساست آنچنان كه مي داند، عشق مي ورزد و با دانستن و عشق ورزيدن است كه مي خواهد(اراده مي كند)؛ از يك سو، معرفت و عشق نمي توانند ثنويتي غيرقابل تحويل(irreducible) را عرضه كنند. اين دو تنها و تنها دو بعد از يك فاعلند و از دگر سو، عشق و معرفت هر دو با «نيرويي» واحد (يعني قدرت يا اراده) تداوم مي يابند،چرا كه اراده في نفسه هدف نيست: نمي توان معرفت را به سود عشق يا عشق را به نقد معرفت مستثنا نمود.
در خداوند، معرفت، عشق و اراده همه مطلقند اما از آنجا كه خداوند از اطلاق برخوردار است، هر سه اينها در بي كرانگي و كمال يكسانند. بنابر اين، اين مثلث، كه تنها در سايه ظهور وجودي از هم مي گسلد بالضروره و به طور كامل در خود امر مطلق و در نتيجه در ذات الهي و البته به گونه اي مجزا وجود دارد تا آنجا كه مي توان با اطمينان گفت كه ذات، معرفت يا عشق يا اراده است. اما نمي توان گفت كه ذات همان گونه كه در مرتبه ظهور وجودي يا كيهاني حاوي معرفت، عشق يا اراده  است، به طور مجزا از اين هر سه برخوردار است.
همه «انسان شناسي» بر «خداشناسي» مبتني است به اين معنا كه هر يك از دانشهاي بشري بايد در امتداد يكي از علوم الهي باشد چرا كه: «بگذار انسان را بر صورت خودش خلق كنيم.» سخن گفتن از «انسان شناسي معنوي» حشو است اما اين مسأله در دنيايي كه خدا به دست فراموشي سپرده شده و ماهيت انسان، ديگر قابل شناخت نيست، قابل توجيه است.
خداوند «روح محض» است: اين مطلب تلويحاً بيانگر آن است كه خداوند در آن واحد، معرفت، عشق و قدرت است. قدرت يا اراده، كاركرد معرفت يا عشق است؛ تداوم هر يك از اين دو در گروي قدرتي متناسب با آنهاست. همچنين است براي انسان: او از روح آفريده شده است. خميره اش معرفت و عشق- يا آگاهي و احساس- و سپس اراده است. اراده نيز بالضروره برخاسته از يك يا هردوي اين قواست. معرفت و عشق، مانند نور و گرما كه از خورشيد متصاعد مي شود از روح ناشي مي شوند، در مورد خورشيد، نور و گرما تقريباً جدايي ناپذيرند يعني در عالم واقع نمي توان آنها را از جوهر خورشيد تميز داد.
به سخن ديگر؛ در انسان، نيز يك روح واحد وجود دارد و اين روح، معرفت و عشق است و نيز اراده اي وجود دارد كه هر يك از اين دو را تداوم مي بخشد و خود اين اراده به سهم خود به حسب اين كه ذاتي و فطري است يا برعكس، عرضي و بيروني است، به دو عنصر نيت و عمل تقسيم مي شود.
حقيقت خداوند و حقيقت اهداف غايي ما، همزمان، باور، سعادت، عمل و فضيلت ما را تعيين مي كنند؛ باور با عقل؛ سعادت بااحساس؛ و عمل و فضيلت نيز با اراده در ارتباط است(ارتباط عمل با اراده تا آنجاست كه اراده، عقل را امتداد مي بخشد و ارتباط فضيلت با اراده نيز تا آنجايي است كه اراده، احساس را امتداد مي بخشد). عقل با درك حقيقت، باور يا يقين را مي سازد؛ احساس، با عشق ورزيدن به خير در تمام اشكال آن، سعادت را به همراه مي آورد و اراده با پرورش اين دو، سبب بروز عمل معنوي و فضيلت يا مراقبه و پيروي از اخلاقيات مي گردد. مي توان گفت كه حقيقت خداوند و حقيقت اهداف غايي ما، همه هستي ما را تعيين مي كنند. گفتيم كه انسان عبارت است از معرفت و عشق. [نيز گفتيم] كه اين دو عنصر توسط قدرتي(نيرويي) كه همراه آنهاست تداوم مي يابند. به عبارت ديگر، انسان عبارت است از عقل و احساس و هر يك از اين دو عنصر، عنصر سوم يعني اراده را تعيين مي كنند. اگر مي بينيم اين ديدگاه، معرفت- عقل، عشق- احساس را به عنوان مكمل در خود دارد، اين از آن روست كه اين همپوشاني، ذاتي اين دو است؛ اين، همان دو قطب نر و ماده است.
000657.jpg
خداوند «روح محض» است: اين مطلب تلويحاً بيانگر آن است كه خداوند در آن واحد، معرفت، عشق و قدرت است. قدرت يا اراده، كاركرد معرفت يا عشق است؛ تداوم هر يك از اين دو در گروي قدرتي متناسب با آنهاست
اما بنابر ديدگاه ديگر، آنچه تقدم دارد همپوشاني اين دوقطب متضاد نيست بلكه بر عكس، شباهت (قرابت) است: لذا مي گوييم انسان از عقل و اراده آفريده شده(كه اراده جزء ثانوي و بلافصل عقل است) و اين احساس يا نفس حساس(و در يك كلام، نيروي عاطفي) است كه هم اراده و هم عقل را امتداد مي بخشد. اما مي توان عقل را به تنهايي در رأس قرار داد و اراده و احساس را در امتداد آن نهاد، كه در اين صورت اراده،مذكر و احساس، مونث مي شود؛ و اين دو با هم شخصيت ما را تشكيل مي دهند و در واقع، اين شخصيت، آنچه اراده مي كنيم و آنچه دوست داريم را به هم مي آميزد. اين، همان حوزه فضائل است. اين نوع نگرش به اشياء- نگرشي كه عقل را در رأس قرار داده است- همانند نگرش پيشين: با نگرش عقلاني در ارتباط است؛ در هر دو مورد نيروي محرك، حقيقت، ايده و عقل است و نه اغفال، فريب يا تهديد.
در مقابل، نگرش عشق محور، عشق را در رأس قرار مي دهد و عقل و اراده را صرفاً دو عاملي مي داند كه در خدمت عشق هستند؛ اين عشق در عشق الهي سهيم است و به اصطلاح در آن ذوب است؛ از اين روست كه معرفت شناسي حس گرا براي اين نگرش مناسب است.
افزون بر اين، نگرش مذكور، به آساني عشق را با اراده هماهنگ و سازگار مي سازد: آنجا كه عشق است، اراده هم هست، عقل يا آگاهي نيز كم و بيش به تفكر جزمي، استدلال معمولي، يا حتي به نوعي خشكه مقدسي فرو كاهيده مي شود.
گفته شد كه انسان آميزه اي است از عقل، احساس و اراده؛ اكنون بدون شك نظريه «احساس» ابهام دارد چرا كه گرفتار تعصبي نابجاست: اين تعصب عبارت از آن است كه برخي عقل و احساس را كاملاً از يكديگر تفكيك مي كنند و احساس را غيرواقعي و ذهني(شخص محور) و در نتيجه خودسر و غيرمنطقي مي دانند و برعكس، عقل را عيني و واقعي در نظر مي گيرند؛ با اين كار از يك سو، فرد اين حقيقت را نمي بيند كه عقل تنها در صورت استوار ساختن خود بر داده هاي دقيق و از پيش اصلاح شده است كه عيني و واقعي تلقي مي گردد و از دگرسو، از اين واقعيت نيز غافل است كه احساس تنها زماني كه دچار افراط شده يا نابجا باشد، فاقد عينيت است و نه زماني كه موجه و به موقع بروز يابد. عشق به امور مقدس يا متعالي، حتي تا آن حد كه صرفاً يك احساس معمولي باشد، واقعي است.
«خداوند عشق است» : عشق الهي با عشق انساني يكسان نيست اما عشق انساني شبيه عشق الهي است، عشق انساني، در عملكرد ذاتي خود كه نيروي عشق ورزيدن است، كيفيتي اقنومي  دارد و در نتيجه نمي تواند صرفاً مقوله اي شخصي باشد و تضادي عيني با عقل داشته باشد.
ادامه دارد

رويداد انديشه
شماره جديد كيهان فرهنگي منتشر شد
000654.jpg

دويست و بيست و چهارمين شماره كيهان فرهنگي ويژه خرداد ماه به همراه گفت و گوي خاموش با آثار استاد فخرالدين حجازي بر روي پيشخوان روزنامه فروشي ها قرار گرفت.
«گفت و گوي خاموش» عنوان گفت و گوي سومين شماره كيهان فرهنگي در سال ۸۴ _ ويژه خرداد _ با استاد فخرالدين حجازي است كه به دليل ضعف جسمي و ناتواني گفتار، اين مصاحبه از آثار مكتوب وي گرفته شده است.
استاد حجازي از جمله سخنوران متعهد و شورآفرين در عرصه هاي انقلاب اسلامي است كه جايگاهي رفيع در ميان نسل انقلاب دارد.
مديرمسئول در طليعه اين شماره با عنوان «منبر» به اهميت و نقش مؤثر آن به عنوان رسانه قيام ۱۵ خرداد اشاره كرده و گفته است: حضرت امام خميني(ره) عصر روز عاشورا در مدرسه فيضيه منبر رفتند. شب آن روز مأموران شاه امام را دستگير كردند. صبح فردا سيل جمعيت در شهرهاي مختلف كشور با شعار «يا مرگ يا خميني» به خيابان ها ريختند. تظاهرات مردم قم و تهران به گلوله بسته شد، كفن پوشان ورامين قتل عام شدند و قيام پانزده خرداد شكل گرفت.
وي با اشاره به نقش منبرهاي روشنگرانه در طول پانزده سال قيام مردم ايران، افزوده است: به تدريج مبارزات خشن مسلحانه و مسالمت آميز سياسي، عدم كارايي خود را نشان دادند و رسانه منبر در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ برتري خود را بر همه ابزار پيشرفته رسانه اي به اثبات رسانيد و بر اين اساس، انقلاب اسلامي ايران با رسانه منبر پيروز شد.
مديرمسئول با گلايه از خلاء نظري موجود در مطالعات جامعه شناسي رسانه منبر در دانشگاه هاي كشور، آورده است: تحقيقات و نظريه پردازي درباره منبر، يك سرمايه است.
منابع در كنار ما است. منتظر نمانيم ديگران بيايند ويژگي هاي منبر را بررسي كنند. سپس اساتيد ما ترجمه آن را با افتخار تدريس كنند.
در اين شماره همچنين مي خوانيم: كتابشناسي استاد فخرالدين حجازي به قلم شهلا پروين زاد، فرياد استاد در آيينه اسناد نوشته مهدي شيدايي، مراسم تقدير از استاد فخرالدين حجازي، درباره واتيكان از استاد فخرالدين حجازي، ردپاي حماسه در شعر از فخرالدين حجازي، من المحيط الاطلسي الي الخليج فارسي به قلم ابراهيم زاده گرجي، انقلاب كپرنيكي كانت از سيدمحمدعلي ديباجي، احوال و آثار حكيم رازي نوشته فرشته آذرشب و...

|  ادبيات  |   اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |