شعر ديروز و امروز
|
|
فاطمه عالي
شعر جديد زماني در ايران ظهور و بروز يافت كه انسان ايراني با دنيايي جديد روبه رو شد. طبيعتاً شاعر نيز به عنوان فردي كه در چنين شرايطي زندگي كرده و پرورش يافته است نمي تواند در شعر خود چون گذشتگان بينديشد، تصويرسازي كند و... شعر بسرايد.
با چنين نگاهي به شعر امروز، مي توان به تفاوت هاي بسياري اشاره كرد كه شاعر ديروز و امروز را از هم متمايز مي كند. مطلب زير در همين چارچوب به طرح برخي اختلافات شعر گذشته و جديد مي پردازد.
پس از مشروطيت شعارهاي ميهني و سياسي رفته رفته جاي خود را به مطالب انتقادي و اجتماعي داد و تدريجاً شيوه هاي زندگي جديد و پديده ها و جلوه هاي گوناگون تمدن و فرهنگ غرب شاعران را مجبور كرد تا در مسيري ديگر گام بردارند و بكوشند با تنفس در فضاي خيالپردازانه و رمانتيك شعر مغرب زمين از هواي گرفته و ملال آميز شعر تقليدي پس از شيوه هندي فاصله گيرند و با ورود در اين دنيا بي اين كه به قالب هاي جديد بينديشند به خلق آثاري بپردازند كه با توجه به فضاي رويايي و تعبيرات خاص آن تا آن روز در شعر فارسي سابقه نداشت يا برعكس با توصيف مظاهر مختلف و پديده هاي گوناگون صنعتي جديد خود را نوآور و فرزند زمان خود جلوه دهند. با اين تصور كه اگر به جاي شمع از برق يا به جاي اسب از اتومبيل و به جاي كاروان از قطار سخن گويند به شعر زمان خود دست يافته اند، راهي كه تا اين اواخر نيز تداول داشت. قطعه هايي كه اگر چه به مناسبت هايي تشبيهات و توصيفات تازه داشت ولي فاقد هر گونه «ديد» و بافت جديد زبان و جوهر شعري بود، اما نمي توان انكار كرد كه در عين حال نيز توجه به همين پديده هاي جديد بود كه رفته رفته سخنوران را به صرافت خلق قطعات تازه انداخت و به اين ترتيب اين وضع همچنان ادامه داشت تا سرانجام مردي با نام «علي نوري اسفندياري يوشي» با نام نيما يوشيج ظهور كرد تا با انديشه اي و نگاهي نو و با آگاهي و شهامت و شجاعتي كم نظير در كنار پنجره اي ديگر بايستاد و با دريافتن معاني و تعابير نو، پيدا كردن ضوابط و روابط تازه و رسيدن به زبان و بيان جديد به آفرينش چشم اندازي از شعر ديگر توفيق يافت و با اتكا به منطقي استوار تعريف شعر را به شعر بازگرداند، زيرا معني ابداع و نوآوري راستين را نيك دريافته بود و مي دانست كه نوآوري در اين زمانه نه به اين معني است احياناً از مظاهر تمدن جديد به نام بردني و وصف كردني با كمك تشبيه و استعاره و... اكتفا كند، بلكه ابداع و نوآوري زماني مفهوم صحيح مي يابد كه انديشه و ديد و بيان و بافتي ديگر را نشان دهد و همه اين بدايع بود كه سرانجام او را به لزوم و وجوب شكستن قوالب قديم و به تجاوز از محدوده آن چارچوب مناسب و زبان و بيان جديد مي طلبد و چنين شد كه شعر راستين امروز با شعر نيما به جريان افتاد. در حالي كه همچنان در كنار آن شعر سنتي نيز به راه خود ادامه مي داد. در خلال اين اتفاقات دو جريان مختلف شعري بوجود آمد: شعر سنت گراي معاصر و شعر نوگراي معاصر كه اين دو جريان به طور جداگانه شرح داده مي شود.
شعر سنت گراي معاصر
شعر سنت گراي معاصر شعري است كه از نظر قالب هيچ تفاوتي با شعر گذشته ما نكرده است. يعني در قالب همان انواع قصيده، غزل، قطعه، مثنوي است به جز چارپاره كه در قرن اخير معمول شده است. ولي از لحاظ محتوا و مضمون متضمن حرف هاي تازه اي است كه سابقه آن را در شعر گذشته فارسي نمي توان يافت. اصل مشتركي كه در اين گونه قطعات وجود دارد تازگي مضمون و معناست اما تنها اين تفاوت آنها با شعر قديم نيست، بلكه موارد تازگي و افتراق آنها را بايد مورد بررسي قرار داد كه اين نكته مبين آن است كه اين قطعات را نمي توان هم سطح و همپايه هم دانست. مانند قطعاتي كه از لحاظ بافت زبان به سياق قصائد قدماست ولي محتواي آنها را در شعر گذشته فارسي نمي توان يافت.
قصائد و به طور كلي شعر سنت گرا را مي توان به شرح زير تقسيم بندي كرد و در همان حال اختلافات آن را با شعر گذشته بيان كرد:
اول: الف) قصائدي كه در توصيف پديده هاي صنعتي جديد، انتقاد از اوضاع اجتماعي و اداري و توجه به سياسات روز خاصه در عصر رضاخان و در آستانه جنگ دوم و از اين گونه حرف ها و شعارهاست.
ما فتنه بر توايم و تو فتنه برآينه
ما را نگاه بر تو و تو را اندر آينه
ب) قصائدي كه در حسب حال و بيان ذهنيات و نفسانيات و تأملات شخص شاعر سروده شده و بسيار صميمانه تر از قصائد نوع اول است مانند قصيده«نكوهش جهان» از اديب السلطنه پيشاوري كه بسياري از گويندگان معاصر از آن استقبال كردند.
يكي گل در اين نغز گلزار نيست
كه چيننده را ز آن دو صد خار نيست
منه دل بر آواي نرم جهان
جهان را چو گفتار، كردار نيست
مشو غره بر عهد و زنهار وي
كه نزديك وي عهد و زنهار نيست
دوم: تعابير جديد و گهگاه «ديد» خاصي كه در آنهاست به ويژه آن دسته از غزل ها كه رنگي از مفاهيم غنايي و عشقي زمانه ما را دربردارند كه مي توان از آنها به عنوان غزلي ديگر ياد كرد. اين ويژگي ها را در غزل هاي محمدحسين شهريار، پژمان بختياري، اميري فيروزكوهي، رهي معيري، عماد خراساني، علي اشتري، هوشنگ ابتهاج و خاصه سيمين بهبهاني بيش يا كم مي توان ديد.
سوم: قطعاتي كه داراي مضمون تازه اي است و دليل آن را مي توان ترجمه يا اقتباس از يك اثر خارجي دانست، به همين لحاظ است كه در شعر گذشته ما سابقه نداشته است. اين قطعات به چند گونه تقسيم مي شوند:
الف: قطعه هايي كه ترجمه صرف از يك اثر خارجي است. «قلب مادر» از ايرج ميرزا و «سنگتراش ژاپني» از گلچين معاني هر يك در حد خود از بهترين قطعه ها هستند.
ب: قطعاتي كه اگرچه ترجمه يك قطعه خارجي است ولي در موارد مختلف دخالت شاعر و نيز زبان خاص او را در آنها مي توان ديد.
ج: قطعاتي كه مضمون آنها از يك اثر خارجي اقتباس شده است، اما گويندگان آنها آنچنان در اين آثار دخالت كرده اند و زبان و شيوه خاص خود را در خلق آنها به كار گرفته اند كه شايسته است از هر كدام به عنوان يك اثر مستقل ياد كرد.
چهارم: قطعاتي كه بر اثر توجه خاص برخي از گويندگان امروز به چهره هاي مختلف تاريخي ساخته شده است و در حقيقت شامل بازسازي اين چهره ها از زاويه ديد و شناخت گويندگاني است كه كوشيده اند با مصالح كلام منظوم و در پرتو تخيل خويش، صورتي پايدار از زندگي آن مردان را بنمايانند. مانند: «درفش كاويان» از حميد مصدق.
پنجم:الف) قطعه هايي كه از نظر محتوا تازگي دارند اما زبان آنها اغلب، زبان شعر گذشته فارسي است و معمولاً در قالب هاي (مثنوي و قطعه) ساخته شده اند. اكثر گويندگان معاصر از اين گونه قطعات دارند. مانند قطعات قناري من از مسرور و مست و هوشيار از پروين اعتصامي.
ب: قطعاتي كه بيشتر به شكل نوعي «مسمط» يا «تركيب بند» هستند و ضمن اين كه اغلب بافت زبان امروز را دارند، غالباً تحت تأثير آثار شاعران رمانتيك غرب ساخته شده اند. اين قطعات گاه به نوعي مضمون سازي آراسته اند. به عبارت ديگر از قبل به طرح و موضوع آنها انديشيده شده است. مانند «آشيان ويران» از پروين اعتصامي و «خاكستر» از محمدحسين آبادي.
ج: قطعاتي كه نام «چهار پاره» گرفته اند و در حقيقت از نظر شكل زبان و فضا، حد فاصل شعر قديم و شعر نيمايي شناخته شده اند. مانند «اندوه شامگاه» از توللي.
شعر نوگراي امروز
شعر نوگراي امروز، هم از نظر قالب و محتوا و هم از لحاظ بافت زبان و نحوه بيان و هم به سبب «ديد» و «ساخت» خاص آن با شعر قديم فرق دارد. بنيانگذار شعر نو نيماست. اين شاعر با شعر «افسانه» در سال(۱۳۰۱) شمسي فضاي جديدي را ارائه داد كه در طول سال ها تفكر و تأمل و تمرين در خلوت پربار او در سال (۱۳۱۶) شمسي با سرودن قطعه «غراب» كه اولين شعر كوتاه و بلند نيمايي است به راه اصلي شعر امروز منتهي شد. راهي كه سال به سال همواري و وسعت بيشتر يافت و راه ها و رهروان ديگر پيدا كرد. او پيشاپيش گام نهاد و مدام از مسير مقصد و مقصود خود سخن گفت و هر چه پيشتر رفت چشم اندازهاي خود را روشن تر و بارزتر نماياند. اكنون به اجمال رئوس اصول و مباني شعر نو تحت عناوين زير ارائه مي شود:
اول: اصل بلندي و كوتاهي مصراع ها .اوزان شعر نوگراي امروز بر اساس اوزان قديم فارسي است. جز اين كه در شعر نو تساوي طولي مصراع ها شرط نيست و به اقتضاي معني و مفهوم ارائه مي شود:
اصل كوتاهي و بلندي مصراع ها، اگرچه اولين و سهل ترين اصلي بود كه شاعران را به پيروي از راه نيما به شعر نو جلب كرد ليكن تا امروز بيش از چند شاعر نوپرداز نمانده اند كه دقيقاً و به صورت صحيح به اين اصل پايبند مانده باشيم.
دوم: اصل آزادي تخيل .شعر نوگراي امروز، حاصل آزادي تخيل و رهايي ذهن هاست. به اين معني كه بسياري از قراردادهاي شعر قديم را نمي پذيرد. اگر بپذيرد ادعاي نوگرايي نمي تواند داشت. پس يكي از اصول شعر نوگراي امروز، اصل انصراف از قراردادها و انقطاع از قيدهاست و اين تحقق نخواهد يافت مگر اين كه شاعر، فارغ از سرمشق ها و صرفاً بر اساس تخيل آزاد شعر بنويسد.
سوم: اصل شعريت .شعر نوگراي امروز، شعر خيال و تصوير است. اصلي كه بيش از هر چيز« شعريت»يا «جوهر شعري» يك اثر به اعتبار آن مشخص مي شود.
چهارم: اصل شكل و ساخت .شعر نوگراي امروز، شعر هماهنگي و تناسب و وحدت كلمه ها و سطرها و بندهاست و تنها شاعراني كه داراي ذهنيتي متشكل اند، به ايجاد اين هماهنگي توفيق خواهند يافت.
پنجم: اصل زبان و بيان .شعر نوگراي امروز، شعري است با زبان و بيان ديگر، كه با زبان و بيان شعر قديم تفاوت مي كند.
ششم: اصل ابهام. ابهام در شعر نوگراي امروز با مفهوم ابهام شعر قديم- جز در موارد استثنايي- بسيار فرق مي كند، زيرا گذشته از صور زباني و بياني و شكلي شعر، كه خود در ايجاد نوع«ابهام » در شعر نوگراي امروز سهم بسزايي داشته است. اين نوع از ابهام را در شعر راستين كهن«از جمله ديوان شمس و ديوان خواجه » نيز مي توان ديد. منتها اين ابهام با تعقيد و پيچيدگي خاص آثار انوري، خاقاني، نظامي و... تفاوت دارد.
چرا كه اگركاملاً دقت شود، ترديد نمي توان كرد كه اشكال و تعقيد در بيشتر آثار اين شاعران، صرفاً در نفس و جوهر شعر نيست، بلكه به عوامل و علل صوري بسيار بستگي دارد.
|