پنجشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۴ - - ۳۷۷۷
با گذشت يك هفته هنوز علل و چرايي ماجرا روشن نشده است
فرضيه هايي درباره يك حادثه حريق
بيش از هر زمان ديگري، آن هم در شرايطي كه ما بر حقوق شهروندي تاكيد داريم و براي آن دستورالعمل صادر مي كنيم، لازم است كه ابعاد حادثه از سوي سازمان آتش نشاني و دستگاه قضائي تشريح شود
004380.jpg
عكس: حسين قريب‎/ فارس
سينا قنبرپور
موضوع آتش سوزي پمپ بنزين حوالي ميدان خراسان، با اظهارنظر رئيس هيات مديره انجمن صنفي پمپ بنزين داران كشور، در هاله اي از ابهام فرو رفته است.
اين نكته از آنجا ناشي شده است كه بيژن حاج رضايي در گفت و گو با سايت اطلاع رساني پليس، با انتقاد از اظهار نظرها، سر رفتن 7 هزار ليتر بنزين را غير ممكن دانسته است. وي در اين باره تاكيد كرده كه سررفتن 6 تا 7 هزار ليتر بنزين از جايگاه سوخت ميدان خراسان غيرممكن و در تاريخ ايران بي سابقه است. در هنگام بارگيري و تخليه، سررفتن يكصد تا 200 ليتر بنزين، قابل قبول است، اما سر رفتن چنين حجمي غير قابل قبول است. اين فرد مسئول در بخشي از اظهار نظر خود به سايت اطلاع رساني پليس گفته است: اگر فرآورده نفتي از مخزن جاري شود، هر مسافتي كه طي كند، در هنگام مشتعل شدن به سرعت به محل اوليه بازمي گردد، يعني اگر شروع جاري شدن بنزين از جايگاه بوده، بايستي جايگاه كاملا منفجر مي شد، اما محل وقوع حادثه با جايگاه بنزين 2 كيلومتر فاصله دارد، ضمن آنكه كوچكترين حادثه اي در جايگاه رخ نداده و خسارتي وارد نشده است.
اين اظهار نظر رئيس هيات مديره انجمن صنفي پمپ بنزين داران كشور زماني درست از آب در مي آيد كه منبع انتشار، همچنان پابرجا باقي باشد و اين در حالي است كه طبق اظهار نظرهاي اوليه ابتدا بنزين سررفته، سپس كاركنان، جايگاه پمپ بنزين را از بنزين پاك كرده و منبع نشر را متوقف كرده اند. (لوله ها از مخزن جدا شده) و بعد به سبب انتقال به وسيله آب، بنزين عملا از منبع انتشار خود جدا شده است.
اين فرض قابل قبول است به دليل آنكه اگر محل نشر از جريان افتاده باشد و آب جوي نيز جريان داشته، ميزان بنزين ريخته شده از محل جايگاه فاصله گرفته است، اما نكته ديگر اين است كه پذيرش ريزش و سر رفتن 7 هزار ليتر بنزين جاي تامل دارد و به گفته حاج رضايي بايد به آن توجه كرد.
موضوع سر رفتن بنزين از سوي اين مقام مسئول، به گونه اي زير سئوال رفته است، زيرا وي در ادامه اظهارات خود گفته است: در ميدان خراسان و خيابان هاي اطراف آن مغازه هاي مكانيكي و تعويض روغني فراواني وجود دارد كه متاسفانه آنها به دليل تعبيه نشدن چاه، فرآورده هاي نفتي زائد را داخل جوي مي ريزند و هميشه در جوي هاي اين منطقه بسيار بيشتر از آن مقداري كه معمولا در بارگيري  جايگاه هاي بنزين فرآورده هاي نفتي جاري مي شود، فرآورده هاي زائد وجود دارد.
وي همچنين تصريح كرده است، وقتي در يك محله كودكي به واسطه گوشت غذا، دچار مسموميت مي شود، همه اول سراغ قصاب محل مي روند! در حادثه ميدان خراسان هم بدون توجه به نظرات كارشناسي دقيق و بررسي محل، مقصر از پيش معرفي شده است، چرا كه 6 يا 7 هزار ليتر سررفتگي بنزين شوخي نيست! مسئول بارگيري حين تخليه ناظر محل است. ضمن آنكه مخزن اصلي 4 تا 5 متر زيرزمين است و به مقدار 5/2 تا 7/2 متر هم دريچه جايگاه روي زمين قرار دارد و حوضچه كاشي شده اي به طول 5/1 متر دور مخزن و جايگاه نفتي را پوشانده است.
طبيعتا با هر سررفتگي ابتدا اين حوضچه بايد پر شده و بعد فرآورده روي زمين و نهايتا به جوي هاي اطراف سرازير شود.
حال اين سئوال مطرح است كه چگونه با وجود چنين فرض هايي موضوع سر رفتن بنزين مطرح شده و در بدو امر، اين نكته اعلام شد كه كاركنان پمپ بنزين سعي داشته اند بنزين سرريز شده را با آب بشويند!
اين اظهارنظرها در عين حال كه سئوال برانگيز است، نكته هايي را براي طرح فرضيه هايي مطرح مي كند.
اگر به واقع حوضچه هاي كاشي شده در كناره مخازن وجود داشته باشند، قطعا پذيرش اين نكته هم امكانپذير است كه 7 هزار ليتر بنزين ابتدا به درون حوضچه سرازير شده و پس از پر شدن آن به جوي آب ريخته است.
اما اگر بخواهيم حرف هاي حاج رضايي را بپذيريم، بايد اين فرض را مطرح كنيم كه ممكن است لوله اتصال تانكر به مخزن از سوي تانكر قطع شده و بنزين به ناگاه در سطح خيابان جاري شده باشد.
با اين حال ادعاهاي حاج رضايي در گفت وگو با سايت اطلاع رساني پليس نكته اي ديگر در خود دارد و آن اينكه، اصولا فرضيه سرريز شدن بنزين از جايگاه حوالي ميدان خراسان را منتفي دانسته و حريق را ناشي از جاري شدن ماده يا مواد زائد سوختي ديگري دانسته است. اين موضوع چند سئوال را در خود جاي مي دهد. نخست اينكه مكانيكي ها و مشاغل مستقر در محدوده، با چه حجم از مواد سوختي سر و كار دارند كه بتواند چنين حريقي را سبب شود؟ ديگر پرسش اينكه، چه ماده سوختي در منطقه، مورد استفاده بوده يا چه ضايعاتي از مواد سوختي، با حجمي كه قابليت حريق جمعه گذشته را داشته، در مشاغل مستقردر محل استفاده مي شده است؟
طرح چنين پرسش هايي بنوعي به نظر گمراه كننده مي آيد، زيرا به جز بنزين كه قابليت تبديل به گاز شدن دارد، ماده سوختي و اشتغال زاي ديگري نظير نفت يا... سراغ نداريم كه چنين كند.
اما يك پرسش ديگر هم در اذهان مردم جاي دارد كه هنوز پاسخ مناسب خود را دريافت نكرده است؛ اينكه مخلوط بنزين و آب نمي تواند با يك ته سيگار (همانطور كه كارشناسان در اظهارات اوليه خود مدعي شده اند) مشتعل شود. حال آنكه كارشناسان سازمان آتش نشاني بايد هرچه سريع تر، تا بر ابهامات موضوع افزوده نشده و ماجرا پيچيده تر از اين نشده، به شرح واقعه بپردازند.
از سوي ديگر، دستگاه قضائي نيز تا بيش از اين دير نشده، بايد به وضوح اعلام كند كه كاركنان پمپ بنزين و تانكر چه گفته اند و چه ادعايي در خصوص موضوع داشته اند تا اگر ادعاهاي رئيس هيات مديره انجمن صنفي پمپ بنزين داران مقرون به صحت است، تحقيقات در مسير اصلي خود متمركز شود و مقصريابي هاي نابجا مطرح نشود.
اما از همه مهمتر اينكه، اين حادثه با هر منشا و منبعي و با هر تقصيري روي داده است، تعداد بسياري از شهروندان درآن ساعت بي خبر از هر واقعه ناخوشايندي، صبح جمعه اي را به استراحت مشغول بوده اند و به ناگاه حادثه ديده اند.
چه بسا، بسياري از اين عده با همين خودرو خود كسب درآمد داشته اند. نكته اينجاست كه با گذشت قريب به يك هفته از ماجرا، هنوز هيچ مسئولي نسبت به خسارات مردم و حادثه ديدگان اظهارنظري نداشته و معلوم نيست مردم بايد از چه راهي خسارت وارده را جبران كنند.
بنابراين بيش از هر زمان ديگري، آن هم در شرايطي كه ما بر حقوق شهروندي تاكيد داريم و براي آن دستورالعمل صادر مي كنيم، لازم است كه ابعاد حادثه از سوي سازمان آتش نشاني و دستگاه قضائي تشريح شود.
سپس دولت يا دستگاه قضائي به عنوان متولي حفظ حقوق شهروندان، راهكارهايي براي احقاق حق تضييع شده ساكنان و حادثه ديدگان در اين حريق ارائه دهد.

جلوگيري از موازي كاري در مشاوره
004350.jpg
۴۱۳هزار و۶۰۴ نفر از شروع به كار مراكز مددكاري پليس در 713 دايره مشاوره و مددكاري، خدمات مشاوره اي گرفته اند.
راه اندازي مراكز مشاوره در كلانتري ها كه پس از احياي اين نهاد انتظامي، به كار بسته شد، حركتي استراتژيك محسوب مي شود، چرا كه متاسفانه در جامعه ما به امر مشاوره به درستي اهتمام ورزيده نمي شود.
اين كار سبب شد تا پليس بتواند ضمن دستيابي به زيرساخت هاي ناهنجاري هاي اجتماعي، سياستي متفاوت را در پيش بگيرد. اين سياست متفاوت، به پليس كمك كرد تا در امر مبارزه با جرائم و بويژه قانون شكني هايي كه به نوعي ناشي از ناهنجاري هاي اجتماعي بود، موفق عمل كند.
اگر پليس بتواند ضمن بسط و توسعه اين مراكز مشاوره كه شامل 44 مركز تخصصي تر هم مي شود، به نوعي يك سيستم عملياتي موثر براي جلوگيري از بحران ها به راه اندازد، تحولي عظيم در جامعه روي خواهد داد.
دسترسي به پليس با تلفن 110 ، اين امكان را به وجود آورد كه بسياري از فوريت ها به درستي پاسخ مناسب بيابد.
حال اگر مراكز مشاوره به مركز 110 مرتبط شوند و در صورت بروز نيازهاي فوري مشاوره، مركز كنترل و فرماندهي، موضوع را به همان شيوه سريع كه به كلانتري ها مرتبط مي كند به مراكز مستقر در كلانتري ها ارجاع دهد، آن وقت شايد بتوانيم از بسياري قتل ها، خودكشي ها و... كه در محيط هاي خانوادگي روي مي دهند، جلوگيري كنيم.
اين واقعيت را بايد بپذيريم كه طي چند سال اخير، ضمن رشد خشونت، به نوعي اين نابهنجاري  در ميان خانواده ها رخنه كرده است. آمارهاي همسركشي، برادركشي و... همگي گويا اين خطر به  فعل درآمده است. حال اگر پليس بتواند به موقع در اين كارها مداخله كند قطعا وضع به يك بحران تبديل نمي شود.
از سوي ديگر شايد اين نكته مطرح باشد كه پليس وظيفه چنين كارهايي را ندارد و آن وقت موازي كاري بشود و اين موضوع طرح شود كه اينك ما مركز فوريت ها و اورژانس اجتماعي 123 را راه اندازي كرده ايم.
نكته اينجاست كه اصولا ما كارها را متمركز نمي كنيم. مثال ساده و ملموس آن اين است كه ما همواره با كمبود آمبولانس مواجه هستيم و مركزي نظير اورژانس در ارائه خدمت خود، ضمن فرسودگي ناوگان، با كمبود نيز مواجه است.
در حالي كه اين سازمان به سبب برخي محدوديت ها امكان وارد كردن آمبولانس را نداشته است، بسياري ارگان ها با استفاده از يكسري تخفيفات و تسهيلات، آمبولانس هايي وارد كرده و عملا هم از آنها استفاده نمي كنند.
از سوي ديگر، ما سازمان هاي مختلفي داريم كه آمبولانس دارند و خودروهاي آنان در پاركينگ بندرت استفاده مي شود. حال اگر همه اين امكانات يكجا متمركز شود، كار بهتر صورت مي گيرد.
براي مثال مديريت عمليات، به پليس سپرده شود، ولي امكانات سازمان بهزيستي و امكانات ناجا در مشاوره و فوريت هاي رواني در عمل ادغام و بحث تخصصي آن از سوي سازمان بهزيستي اداره شود.
اينچنين ما از فرصت هاي متعدد براي يك موضوع واحد بهره جسته ايم و موازي كاري هم نكرده ايم.

ظرافت مداخله در بحران
وقتي حادثه اي روي مي دهد و اتفاقا آن رويداد مطابق با عادت هاي روزمره و معمول ما نيست يا آنكه به نسبت وقايع معمول، غير عادي و نابهنجار است، بايد با ظرافتي خاص وارد آن شد و كنترلش كرد.
گاهي براي مداخله در يك واقعه يا حادثه، آن هم با پيچيدگي هاي خاص خود، نمي توان يك نسخه پيچيد و كار را سر و سامان داد.
از پيچيده ترين اوضاع و احوالات، وضعيت روحي رواني آدم هاست. اين وضع گرچه در قوانين مدني و كيفري لحاظ نشده است، اما بسياري از نقض قوانين، بسته به همين شرايط روحي رواني واقع مي شود.
به عبارت ديگر وقتي فرد در يك تعادل روحي رواني به سر ببرد، رفتارهاي بهنجار و مطابق با عرف اجتماعي از خود بروز مي دهد، اما برخلاف اين وضعيت، زماني است كه به شدت و حجم استرس ها و اضطراب هاي يك فرد افزوده مي شود.
در اين شرايط واكنش نشان دادن به بحران مي تواند هر واقعه ديگري را به اصل آن بحران بيفزايد و كار را پيچيده تر كند.
اين وضع مي تواند شدت وقوع نابهنجاري و به عبارت ديگر نقض قانون را بيشتر كند. گاهي يك خشونت با يك داد و فرياد سر و سامان داده مي شود. گاهي يك خشونت با همان داد و فرياد بروز مي يابد، ولي گاهي خشونت رنگ و روي بيشتري به خود گرفته، به زد و خورد مي انجامد و گاهي كار به قتل و جنايت مي انجامد. حال آنكه مي توان يك بحران روحي را با مداخله اي صحيح به كنترل درآورد.
مرضيه آقايي، كارشناس ارشد مددكاري اجتماعي در اين باره به مداخله در بحران و راه هاي آن اشاره كرده، ولي در مقاله خود در اين باره تصريح كرده است: مداخله در زمان بحران، به معني ورود به موقعيتي از زندگي يك فرد يا گروه است براي كاهش فشار رواني كه موجب آن بحران شده و اين امر به منظور كمك به نيروهاي دروني كساني است كه مستقيما تحت تاثير بحران قرار گرفته اند.
در اينجا مددكار اجتماعي يك هدف عمده و مضاعف دارد: كاهش فشار رواني كه نه تنها براي حل مسائل فعلي است، بلكه استفاده از موقعيت بحران براي كمك به افرادي كه تحت تاثير قرار گرفته اند، تا بتوانند با نيرو و قدرت بيشتري براي كنترل مسائل آينده مكانيسم هاي مناسب را بيابند، است.
تئوري بحران بر تحول انديشه و كاربرد تخصصي آن و همچنين بر اهميت زمان و لحظه اي كه اقدام در آن صورت مي گيرد، تكيه مي كند. تئوري بحران بويژه بر روانشناسي من (خود) و بخصوص بر نظريه اريسكون تكيه دارد كه به مفهوم رشد از طريق مراحل و بحران ها اشاره كرده است. در بعضي مواقع دوران پريشاني و اغتشاش پيش مي آيد كه امكان يك سازماندهي جديد را به وجود مي آورد. تئوري بحران بيشتر به نقش سنتز سازگاري و كنترل واقعيت توجه مي كند.
د.كاپلان معتقد است كه بحران رواني- اجتماعي مانند يك بيماري عفوني حاد است كه معمولا خودبه خود تشديد مي شود. اين بيماري مي تواند ناگهان در يك شخص سالم پديدار يا اينكه بر يك بيماري مزمن افزون شود. هدفي كه در جريان مداوا پي ريزي مي شود اين است كه حالت واكنش حاد را بدون كوششي براي مداواي بيماري قبلي تسكين بخشد . اين ايده امكان لازم را به مددكار اجتماعي مي دهد تا به فعاليت و عمل خويش، بسيار واقعي تر و موثرتر جهت بخشد.
هنگامي كه يك بحران پيش مي آيد، چه چيزي مشاهده مي كنيم؟ واقعه اي رخ مي دهد كه موجب تغيير در روش عادي حفظ تعادل مي شود. تعادلي كه در اينجا مدنظر است يك تعادل ايستا نيست، بلكه يك تعادل فعال است كه با پله قابل مقايسه است. يعني توالي همراه با گسستگي و پيوستگي تعادل كه مجموع آن يك هدف مشخص را ارائه مي دهد. تعادل فعال بر اقدام مكانيسم هاي شخصي و ميان فردي تكيه كرده و اقدامات و مداخلات كمابيش آگاهانه كه به تعادل، امكان ثبات و ايستادگي در مقابل تغييرات مي دهدرا پيشنهاد مي كند.

گزارش كوتاه
قاچاق حيوانات در آسيا
آلن، مربي حيوانات در اندونزي با اينكه تقريبا عصباني است، سعي دارد به فرياد جيغ مانند صبح به خير مداوم طوطي هاي خارج از قفس توجه نكند. او به ما مي گويد: لطفا جوابشان را ندهيد. هر جا نگاه مي كند پر از پرنده است. پرنده هاي بي نظيري مثل عقاب جاوه و پرنده هايي نجات يافته اي كه حالا در بهشت پرندگان جاوه غربي زندگي مي كنند. آلن مي گويد: ما همه سعي مان اين است كه حيوانات در اين مركز به شكل طبيعي يعني مطابق با شرايط  در وحش نگهداري مي شوند.   در اين مجموعه حدود يكهزار و 300 قطعه از حيوانات تحت حفاظت را پرندگان تشكيل مي  دهند. اين پناهگاه توسط گروه هايي غير دولتي راه اندازي شده كه سعي دارند تجارت غير قانوني متداول حيات وحش در اندونزي را كاهش دهند، اما در مركز نجات حيوانات كيكانگا همه به نوعي سعي دارند كه اين حيوانات جدا شده از زيستگاه هايشان را به غريزه  هاي طبيعي شان برگردانند و در نهايت، آنها را دوباره به وحش بازگردانند، اما مشكلات در اين راه خيلي زياد است. براي حيواناتي كه مدت زمان زيادي را دور از شرايط طبيعي زيستي شان بوده اند، بازگشتن به وحش بسيار مشكل است.
مثلا دو قلاده ببر سوماترايي كه در اين مركز صبح تا شب منتظر وعده غذايي، لاشه اي از بز هستند، چطور مي توانند دوباره به غريزه وحشي شان باز گردند. آلن و همكارانش اين مسئله را يك چالش و يك معضل اساسي مي دانند.  يك بار ما يك بز زنده را به ببرها داديم، اما ببرها به جاي حمله كردن به بزها، از آنها مي ترسيدند و فرار مي كردند. آلن با اشاره به چشم هاي خواب آلود ببرها مي گويد: اين ببرها حالا ديگر بيشتر شبيه گربه هاي خانگي شده اند تا شكارچيان خطرناك.
اندونزي زيستگاه  بعضي از كمياب ترين گونه هاي جهان است كه براي حفاظت از آنها بايد قوانين سفت و سختي وضع و اجرا شود، اما جمعيت همه آنها در حال كاهش است.
اگرچه اندونزي حدود سه دهه پيش، كنوانسيون بين المللي تجارت گونه هاي گياهي و جانوري وحشي در خطر انقراض (CITES) را امضا كرد، اما روش رشوه دادن كه در اين كشور بسيار رايج است، قوانين محيط زيستي را به گوشه  اي رانده و از بين برده است.
سوپارنو از مركز حفاظت جانوران (يك گروه محلي حفاظت از حيوانات) مي گويد: به دست آوردن آماري دقيق از تعداد گونه هاي در معرض خطري كه به صورت غير قانوني از اندونزي قاچاق مي شوند، بسيار مشكل است، اما آمار كلي ما كه همچنان رو به افزايش است يكهزار حيوان در سال را نشان مي دهد. در حال حاضر بسياري از حيوانات مثل اورانگوتان ها، ببرهاي سوماترا، كرگدن جاوه و پرندگان مختلفي از كيكانگا مثل حيوانات دست آموز و كاملا خانگي به طور غيرقانوني نگهداري مي شوند كه البته اكثر آنها توسط مقامات عالي رتبه كشور به تاجران كلان و ثروتمندان هديه شده اند.
اين حيوانات اسطوره  اي يا به صورت غير قانوني قاچاق شده يا مثل حيوانات خانگي نگهداري مي شوند، مثل طوطي هاي سفيد كه به بسياري از شيوخ عربي هديه مي شوند. آنها معتقدند اين طوطي ها حداقل مي توانند احوالپرسي را در بين عرب ها رواج بدهند و نگهداري اين حيوانات هميشه باعث درگيري بين مالكان پر قدرت و دستگاه هاي اداري حافظ طبيعت است. سوپارنو مي گويد: گاهي هم پيش مي آيد، البته خيلي بندرت كه برخي از اين حيوانات كشف و توقيف  شده و دوباره در طبيعت رهاسازي مي شوند، اما به دليل قوانين اجرايي ضعيف، خيلي راحت دوباره زنده گيري و خريد و فروش مي شوند.
بسياري از گونه هاي در معرض خطر انقراض در جهان براي نگهداري به صورت حيوانات خانگي يا حتي براي پوست كني و تاكسيدرمي شدن قاچاق مي شوند كه مثلا زينت  بخش اتاق نشيمن خانه پولدارها باشند.
او مي گويد: البته متوقف كردن كامل و ضربتي قاچاق غير قانوني حيوانات در اين كشور خيلي مشكل است، اما قرار است كه براي كنترل بيشتر آن اقداماتي صورت بپذيرد. البته شرايط طبيعي هم در اين زمينه بسيار دخيل است. مثلا پوشش جنگلي متراكم با حدود 100 مايل طول در جنوب جاكارتا كه حيوانات براي رسيدن 30 زيستگاه  اصلي شان كه دور از دسترس انسان هاست مجبورند از آن عبور كنند و در عين حال مراحل سختي را پشت سر بگذارند.
البته سعي بر اين است كه حيواناتي كه قرار است به اين منطقه برسند، به صورت دستي و داخل قفس هاي خاصي حمل شوند كه منطبق با شرايط محيط زيست طبيعي آنهاست. آنها در اينجا دقيقا چيزي را مي خورند كه اگر در جنگل باشند شكار مي كنند و برمي گزينند، البته حضور آدم ها گاهي مشكل ساز است و قدرت مانور را محدود مي كند و بعد آنها به مناطق وسيع،  اما محصوري برده مي شوند كه تقريبا بازآفريني شرايط زيست طبيعي آنهاست و البته در انجام آن بايد از كمك داوطلبان محلي و بين المللي بسيار تشكر كرد و همچنين از سوي ديگر اين مركز متكي بر كمك هاي مالي مراكز خصوصي و كمك هاي جنسي مردم محلي است كه مثلا براي حيوانات غذا مي آورند.
البته برنامه اي هم وجود دارد براي كساني كه دوست دارند از حيوانات نگهداري كنند و آنها را زير پر و بال خود بگيرند، آنها مي توانند براي حيوانشان اسم انتخاب كنند و خرج غذا و ديگر نيازهاي آنها را بدهند. بودي هارتو مي گويد: گاهي هم مركز مملو از حيوانات  شده و در واقع ظرفيتش تكميل مي شود، چرا كه به دليل پاكتراشي جنگل ها، پيدا كردن يك زيستگاه مناسب براي بازگرداندن حيوانات به طبيعت مشكل مي شود. اين نكته در خور توجهي است كه اندونزي حتي نرخ جنگل  زدايي جهان را هم شكسته است. حتي بعضي از گروه هاي محيط زيستي معتقدند هر ساله يك محدوده جنگلي به وسعت كشور سوئد از سطح اندونزي محو مي شود. بنابراين با اين وضع براي خيلي از حيوانات مثل پرندگان بي نظير همان بهتر كه در پناهگاه زندگي كنند تا به وحش بازگردند. فرانس،  سخنگوي كريل  بلين مي گويد: رهاسازي پرندگان چندان آسان نيست. وقتي ما آنها را رهاسازي مي كنيم خيلي از مردم منتظرند تا بار ديگر آنها را صيد يا حتي شكار كنند. قاچاق حيوانات در سراسر دنيا با وجود تمام كنوانسيون ها و قوانين وضع شده همچنان ادامه دارد.

يادداشت
پشيماني قبل از ارتكاب جرم خوب است
004371.jpg
شما هم حتما ضرب المثل توبه گرگه مرگه را شنيده ايد.
اين جمله فقط يك جمله نيست و محتوا و ماهيتي را منعكس مي كند كه گاه به اندازه يك دنيا عمق دارد.
نمونه تصويري كه براي اين جمله مي توان جست فيلمي است درباره يك قاچاقچي هروئين  در آمريكا.
نقش اين قاچاقچي حرفه اي را هم بازيگري معروف بازي كرده كه مثل ديگر نقش هايش به خوبي از پس آن بر آمده است. آل پاچينو در فيلم راه گاليتو نقش فردي را بازي مي كند كه پس از شرارت هاي بسيار و در حالي كه به عنوان يك گانگستر تمام عيار شناخته مي شده به دام پليس مي افتد و در حالي كه به تحمل 30سال حبس محكوم شده بود، پس از گذشت۵سال تقاضاي تجديدنظر از دادگاه را مطرح مي كند.
او يعني گاليتو تصميم گرفته بود كه ديگر گانگستر بازي و شرارت را كنار بگذارد و با كسب درآمد مشخص، راهي دياري ديگر و زندگي جديدي بشود.
او در دادگاه در حالي كه قاضي حوصله شنيدن حرف هايش را نداشت، تاكيد كرد كه تصميم گرفته فرد جديدي باشد و گفت كه شايد بايد 30سال مي گذشت تا اين تغيير روي مي داد، ولي همين 5سال كافي بوده و وي نمي خواهد باقي عمر خود را به اين بيهودگي بگذراند.
دادگاه نيز با درخواست او موافقت كرد و گاليتو آزاد شد. او برخلاف تصورهمراهانش يا همكارانش به سراغ قاچاق هروئين نرفت.
سعي كرد پول درآورد، سعي كرد دوباره دل دختري كه به او علاقه مند بوده را به دست  آورد و بعد به ازدواج و زندگي آرام و به دور از نقض قانون پا بگذارد.
گاليتو در يكي از سكانس هاي فيلم درباره تصميم خودگفت: روزي وكيلي به من گفت كه نمي تواني تخت گاز يك دم براني و بالاخره ياتاقان مي زني! نفس كم مي آوري و بعد...
او در تشريح اين حرف ها به نامزدش افزود: بله، مي دانم گذشته ام يك جايي به سراغ من مي آيد و تلافي مي كند.
فيلم راه گاليتو در عين حال كه يك فيلم حادثه اي نيست، اما پر از حادثه  است و نقش اصلي آن گرچه در تمام طول مدت آزادي اش دست به هيچ خلافي نزده و سعي در به راه افتادن در مسير جديد دارد، اما گويا حكايت همان تعبيرش يعني بازگشت گذشته اش است. پايان فيلم راه گاليتو در حالي كه او در آستانه پدر شدن است، حكايت آن ضرب المثل خودمان است كه مي گفت: دنيا دار مكافات است و چه زود، گذر پوست به دباغ خانه مي افتد.
شايد راه گاليتو پيامش اين باشد كه پشيماني بيش از واقعه موثر است. به عبارت ديگر، اي كاش نقض كنندگان قانون پيش از آنكه قانوني عرفي يا نوشته شده را نقض كنند، از عمل خود پشيمان مي شدند. پيوند ميان شخصيت هاي سينمايي و مخاطبان انكارناپذير است. حرف هايي كه از سوي بازيگران نقش هاي گوناگون سينمايي زده مي شود، براي مردم معمولي به اندرزهايي مي ماند كه مي تواند اثري عميق تر از ديگر پندها بر جاي بگذارد. پيام يك فيلم هرچه باشد مخاطبش را براي مدتي نسبتا طولاني تحت تاثير قرار مي دهد.

آرمانشهر
ايرانشهر
جهانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
سفر و طبيعت
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  سفر و طبيعت  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |