يوسف فاطمي
در آخرين روزهاي ارديبهشت سال ،۱۳۲۷ رژيم اشغالگر صهيونيستي پس از خروج نيروهاي انگليسي از اين كشور و اشغال كامل سرزمين مردم مظلوم فلسطين، موجوديت خود را به جهان اعلام كرد. سالها قبل در سال ۱۹۱۷ ميلادي بيانيه اي منتشر شد كه بر اساس اين اعلاميه، اولين دولت صهيونيستي در فلسطين اشغالي تشكيل شد. طبق اين اعلاميه كه بعدها به اعلاميه «بالفور» مشهور شد تمامي اراضي مردم فلسطين به دست يهوديان افتاد و در واقع اين اعلاميه شروعي براي اعلام هويت رژيم صهيونيستي بود.مردم مظلوم فلسطين در تمام اين سالها هيچ گاه دست از مبارزه خود برنداشته اند و از كوچك و بزرگ، مرد و زن، پير و جوان با ايجاد انتفاضه هاي مختلف سعي در حفظ سرزمين هاي مادري خود نموده اند تا بالاخره امسال اسرائيل از نوار غزه عقب نشيني كرد .
يكي از تأثيرگذارترين جنبش هاي زمين گير كننده اسرائيل، حركت جدي زنان فلسطيني مي باشد، از اين رو به بررسي ابعاد شخصيتي ده زن شهادت طلب فلسطيني خواهيم پرداخت تا ببينيم چگونه مادري فرزند شيرخوار خود را تنها گذاشته و قدرت خود را در شكستن اسطوره ثبات امنيت رژيم صهيونيستي به نمايش مي گذارد.
چگونه دختري ۱۵ ساله شعار «وقاتلو المشركين كافه كما يقاتلونكم كافه» را سر مي دهد و ...
اهداف استشهاديون
انتفاضه دوم فلسطين كه از حدود نيم سال پيش آغاز شد و اين هنگامي بود كه فريبكاري آمريكا و رژيم صهيونيستي در مذاكرات به اصطلاح صلح خاورميانه براي مردم فلسطين افشا شد.
گرچه در ابتداي امر مذاكره كنندگان فلسطيني به خصوص مرحوم عرفات بي اعتقادي خود به اين نوع عمليات و اقدامات را بروز مي دادند، ولي پس از مدتي در اواخر دوره كلينتون به خصوص در جريان مذاكرات واي ريور و كمپ ديويد ۲ حتي خود عرفات نيز به فريبكاري آمريكا و صهيونيستها در اين مذاكرات اعتراف كرد و گفت كه تمام وعده هاي ايشان مبني بر تحويل بخشي از سرزمين اشغالي به فلسطينيان دروغي بيش نبود.
اما عمليات استشهادي همچون پتكي بر سر رژيم صهيونيستي و حاميان آمريكايي ايشان فرود آمد؛ نه به خاطر خسارات مادي ناشي از هر عمليات بلكه به دليل ضربات رواني سهمگيني كه بر صهيونيستها وارد آمد و اولا آسيب پذيري دستگاه امنيتي ايشان را برملا ساخت و ثانيا روحيه پولادين جوانان فلسطيني را نشان داد. در حالي كه صهيونيستها به اين اميد بودند كه با گذشت بيش از نيم قرن نسلهاي جديد فلسطين فاجعه اشغال خونبار سرزمين خود را فراموش كنند و در چنبره زندگي روزمره، مفهوم جهاد و شهادت نزد ايشان استحاله شود و نهايتا تسليم متجاوزان خونريز شوند. عمليات استشهادي فلسطين و نقش زنان در آن باعث شد كه صهيونيستها و آمريكايي ها بيشترين فشار را بر مذاكره كنندگان دولت فلسطين وارد كردند تا اين عمليات حتي با كمك ايشان متوقف شود ولي هرچه زمان مي گذشت هم بر تعداد عمليات و هم بر شور آن افزوده مي شد و استشهاديون به صورت قهرمانان نه فقط اسطوره ملت فلسطين بلكه اعراب و مسلمانان جهان شدند.
يكي از ويژگي هاي بارز انتفاضه شركت گسترده زنان در عملياتهاي استشهادي است.
امري كه در تاريخ جنگ ها و درگيري هاي جهان كمتر شاهد آن بوده ايم. سن تمامي زنان شركت كننده در اين عمليات ها زير ۳۰ سال است. اين گونه اقدامات نشان مي دهد كه علي رغم گذشت ۵۷ سال از اشغال فلسطين، نسل جديد فلسطينيان ديگر تمايلي به ادامه راه پدران خود ندارند. مكانهاي عمليات اكثرا در مناطق اشغالي سال ۱۹۴۸ واقع است و اين حاكي از توان بالاي زنان فلسطيني براي عبور از موانع امنيتي رژيم صهيونيستي جهت انجام عمليات است. محل سكونت اكثر زنان شهادت طلب هم، مناطق اشغالي سال ۱۹۶۷ است كه اين امر نشانگر آن است كه سياست هاي سركوبگرانه و اشغالگرانه صهيونيست ها، محروميت هاي روزمره و... كه زنان فلسطيني هر روزه متحمل مي شوند آنان را راغب به انجام عمليات استشهادي مي كند. براساس آمار منتشرشده از سال ۱۹۶۷ تاكنون پنج هزار زن فلسطيني توسط اشغالگران بازداشت شده اند كه بيشتر اين دستگيري ها بين سال هاي ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۶ و سپس در انتفاضه اول صورت گرفته است.
گذشته از آثار عمليات استشهادي كه موجب ايجاد بحرانهاي متعدد در جامعه اسرائيل گشته است، مي توان از الگو و فرهنگ سازي اين گونه اقدامات در ساير مبارزات، آشكارشدن ناتواني اين رژيم در برابر عمليات شهادت طلبانه، حفظ روحيه مبارزه و جهاد در بين فلسطينيان و... به عنوان ديگر پيامدهاي اين گونه اقدامات نام برد. اين گونه عمليات ها جلوه گر مظلوميت و ستمهايي است كه بر ملت بي دفاع فلسطين روا داشته مي شود و آنان تنها با اين گونه اقدامات مي توانند مبارزه خود را ادامه دهند. اقدامات استشهاديون در واقع برگ برنده فلسطينيان براي تغيير در معادلات متعلقه و گرفتن حداكثر امتياز از طرف مقابل است. شايد در مقابل شبهه اي كه غربي ها مبني بر تروريستي بودن اين اقدامات مطرح مي كنند در دل ما هم ترديدي ايجاد شود و اين كه آيا اصولا اسلام جواز چنين اقداماتي را داده است يا نه؟ در پاسخ به اين سوال بايد گفت كه تجربه اخير به خوبي نشان داد كه مردم مظلوم فلسطين راه ديگري براي دفاع و مقابله با اين متجاوزان تا دندان مسلح دارند. اصولا دفاع از مال، جان و ناموس، حق مسلم هر فرد يا جامعه مورد ستم قرارگرفته اي است.
نصر فريد واصل، مفتي مصر در اين باره چنين فتوا داده است كه «عمليات شهادت طلبانه جوانان فلسطين در سرزمين هاي اشغالي كه براي رفع ظلم و دفاع از خود و مقدسات اسلامي خود انجام مي دهند، عملياتي مشروع است.»
آيت ا... فاضل لنكراني همچنين مي فرمايند كه: «دنيا بايد بداند مردم فلسطين براي مقابله با اين رژيم و رساندن فرياد مظلوميت خويش به گوش همه، از اين طريق استفاده مي نمايد؛ بنابراين چنين اعمالي صحيح است و فرد عمليات كننده از مصاديق شهيد محسوب مي شود.»
شهيد وفاعلي ادريس
«كاش مرا فداي وطن كنند.» اين جمله اي بود كه وفا چند روز قبل از شهادتش مدام تكرار مي كرد اما كسي معناي آن را درك نكرد. ۲۷ ژانويه ۲۰۰۲ نبرد فلسطينيان با رژيم اشغالي اسرائيل شعله ورتر از گذشته شده بود و در اين شرايط بود كه وفا به عنوان اولين زن شهادت طلب معرفي شد و با بمب به سوي بخش اشغالي سرزمينش روانه شد. در اين سرزمين وفا ادريس به انتظار زيباترين لحظه هاي زندگي اش با بمبي كه در يكي از چمدان هايش جاسازي كرده بود با آرامش و شجاعت وارد يكي از محله هاي تجاري صهيونيستي گرديد تا انفجاري كه تمام منطقه را به لرزه درآورد و ۹۱ صهيونيست را كشته و زخمي كرد، رخ دهد. بعد از اين عمليات استشهادي بر ابهام و پيچيدگي اين عمليات افزوده شد و نام و هويت حقيقي مجري اين عمليات مشخص گرديد و تا سه روز متوالي كسي به نقش وي در اين عمليات اشاره اي نكرد. اما پس از مدتي گردان هاي الاقصي (شاخه نظامي جنبش فتح) مسئوليت اين عمليات را برعهده گرفتند.
وفا ادريس كه تنها ۲۶ سال داشت تحصيلات مقطع ابتدايي، راهنمايي و متوسطه را در مدرسه هاي اردوگاه «الامعري» واقع در «رام ا...» سپري كرد و تحصيلات دانشگاهي را در دانشكده پرستاري دانشگاه ملي «التجاح» در نابلس ادامه داد و پس از آن به عنوان داوطلب در جمعيت هلال احمر شروع به كار كرد.
شهيد نورا جمال تلهوب
شايد زندگي اين دختر ۱۵ ساله براي همنوعان او در كشور اسلامي مان جالب باشد. دختري كه پس از حفظ قرآن و تسلط بر آن، مفهوم كتاب آسماني را در امري به جز عمليات استشهادي نديد. نورا محصل و دختر پدري دامپزشك بود و نسبت به رخدادهاي انتفاضه حساس بود. او از شرح زندگي شهيدان و شهادت طلبان متأثر مي شد و تصاوير و وصاياي رهبران شهيد انتفاضه را جمع آوري مي كرد و آرزو داشت روزي خود را در خيل آنان ببيند. نورا روز ۷ اسفند ماه ۱۳۸۰ در ايستگاه ايست و بازرسي دست به عمليات استشهادي زد. بقاياي پيكر نورا دو روز بعد تحويل خانواده اش شد كه با تظاهرات گسترده مردم طولكرم تشييع گرديد و به اين ترتيب نام «نورا» به عنوان كم سن و سال ترين شهادت طلب فلسطيني ثبت گرديد.
شهيد آيات محمد الافرس
هلهله ها با گريه آميخته شد چرا كه هرچند روز عروسي اش است لباس سفيد به تن ندارد. امروز او به ديدار دامادي مي رود كه يك سال و نيم در انتظار رسيدن به او بوده است. ژوئيه ۲۰۰۲ قرار بود «آيات» مراسم عروسي خود را برگزار كند اما وي تنها پذيرفت كه با لباس خونين به ضيافت آسماني رود.
آيات دانش آموز مقطع سوم دبيرستان بود و در همان سال لوح تقدير دانش آموز ممتاز را كسب كرده بود. «ابرلين» همسر منتظر «آيات» در مورد نامزدش چنين مي گويد: «برنامه ريزي كرده بوديم كه پس از امتحانات عمومي دبيرستان در سال جاري با هم ازدواج كنيم اما ظاهراً خداوند سرنوشت ديگري را براي ما رقم زده بود.» آيات «مرا با خود از روياهاي زناشويي به پرواز در آسمان آرزوي عمليات استشهادي مي كشاند. سپس به يكديگر وعده مي داديم كه با هم عمليات استشهادي انجام دهيم اما...»
مادرش آخرين لحظات حضورش در خانه را چنين توصيف مي كند:«آيات برخلاف عادت صبح زود از خواب بيدار شد.نماز صبح را خواند و به تلاوت قرآن پرداخت. لباس مدرسه پوشيد. من به او گفتم: روز جمعه كدام مدرسه باز است؟ گفت: امروز مهمترين روز زندگي ام است. سپس به سرعت با خواهرش سماح از خانه خارج شد. ساعت ۱۰ سماح به خانه برگشت اما آيات همراهش نبود، قلب من از ترس شروع به تپيدن كرد. اوضاع امنيتي به شدت وخيم بود و هر لحظه ممكن بود اردوگاه مورد حمله قرار بگيرد. با نگراني و ترس پرسيدم: آيات كو؟ آيا ممكن است روياي عمليات استشهادي اش را عملي كرده باشد؟ اما چگونه؟ خواستگارش...؟ قلبم گواهي مي داد كه آيات به شهادت رسيده است اما نمي خواستم بپذيرم. در اين هنگام راديو اعلام كرد يك دختر جوان در منطقه نتانيا دست به عمليات استشهادي زده است و ۲۲ نفر در اين عمليات كشته و زخمي شده اند، مطمئن شدم كه آيات براي هميشه رفته است تا عروس فلسطين شود.»
شهيد عندليب خليل طقاطقه
« كساني به خواستگاري ام خواهند آمد و من از آنان استقبال خواهم كرد.» اين آخرين كلماتي بود كه عندليب پس از ترك خانه به قصد عمليات استشهادي به مادرش گفت. مادر تمام آن روز منتظر آمدن خواستگاران بود اما اين انتظار بي فايده بود زيرا خواستگار شهادت، عندليب را با خود برده بود. آن روز ديگران به اين خانه آمدند كه خواستگار و يا حاملان پيام هاي صلح و دوستي نبودند، بلكه ده ها سرباز صهيونيست آكنده از نفرت كشته و زخمي شدن بيش از ۱۱۰ اسرائيلي بودند كه بعد از نيمه شب به منزل عندليب هجوم آوردند و آن را تخريب كردند. اين دختر ۲۰ ساله فلسطيني در روستاي بيت فجار در بخش بيت لحم به دنيا آمد و اما به دليل تنگدستي و سختي شرايط اقتصادي و معيشتي خانواده مجبور به ترك تحصيل در سال دوم راهنمايي شد تا به كار در كارگاه نساجي بيت لحم مشغول شود.
روز جمعه ۱۲ آوريل ۲۰۰۲ روز ميقات بود و قدس غربي مكاني بود كه مي بايست ده ها صهيونيست در آن به خاك مذلت كشيده شوند. در اين روز عندليب پيكر پاكش را در ميان گروهي از صهيونيست ها در بازار«محني يهودا» منفجر ساخت تا بر همگان روشن شود كه تمام تدابير امنيتي در برابر عمليات استشهادي فلسطيني ها بي فايده و شكست خورده است.
احمد برادر عندليب به شرح آخرين لحظات زندگي خواهرش مي پردازد.
«عندليب ساعت ۳۰/۶ از خواب بيدار شد و نماز صبح را خواند. سپس چاي درست كرد و به من داد. دقايقي بعد او با نگاه خداحافظي كرد و گفت قصد دارد به باغ منزل برود تا كمي آرام شود اما عصر شد و او به خانه برنگشت. با اينكه روز تمام شد و او بازنگشته بود ترس به دل راه نداديم، حتي هنگامي كه خبر حمله استشهادي در قدس غربي را شنيديم به ذهن هيچ يك از اعضاي خانه نرسيد كه عندليبي كه استثنائاً به سياست توجهي نشان نمي داد ممكن است قهرمان اين عمليات باشد. نيمه شب بود كه نيروهاي اشغالگر منزل ما را مورد حمله قرار دادند و چند تن از اهل خانه را بازداشت كردند. آنان به ما عكس عندليب را كه با موهاي شانه شده بر روي زمين افتاده بود نشان دادند و ما مطمئن شديم كه خواهر آرام ما همان كسي است كه انتقام سيل خون هاي بر زمين ريخته ملت ما را از دشمن گرفته است.»
شهيد هنادي تيسر جرادات
او نمي خواست كه مانند ساير وكلا در دفاع از حق خود در دادگاه هايي حاضر شود كه حق و عدالت در آن جايي ندارد بلكه به شيوه اي ديگر تمسك جست تا همه را وادار سازد صدايش را بشنوند و آنچه را كه در سينه دارد، درك كنند. «هنادي» يك وكيل بود كه از مرگ نهراسيد و از رنج ها خسته نشد. او تحصيلات دانشگاهي خود را در اردن سپري كرد و در سال ۲۰۰۱ به دوره آموزش وكالت پيوست تا از حقوق ملت مظلومش دفاع كند.
بالاخره روز موعود فرا رسيد. دو هفته پيش از عمليات او پيوسته روزه مي گرفت، بيشتر قرآن مي خواند و بيشتر شب زنده داري مي كرد. صبح روز شنبه ۴/۱۰/۲۰۰۳ او در ساعت۳۰/۷ صبح از منزل خارج شد و با هيچ كس خداحافظي نكرد تا حتي الامكان كسي متوجه قصد و برنامه او نشود. همه فكر مي كردند او به دفتر وكالتش مي رود. هنادي در حالي براي اجراي عمليات رفت كه روزه بود. او به سوي فلسطين اشغالي سال ۱۹۴۸ و به شهر حنيفا و رستوران ماكسيم رفت كه به زودي شاهد خونين ترين حادثه اي بود كه هنادي مدت ها انتظارش را داشت. هنادي با اطمينان و آرامش وارد رستوران شد وبراي افطار كردن غذا سفارش داد. به طور طبيعي غذا خورد و بدون اينكه هيچ نشانه اي از هيجان در وي نمايان باشد صورت حساب را پرداخت كرد و ناگهان در يك لحظه خشم فروخورده اش را نسبت به صهيونيست ها نشان داد و كمربند انفجاري را كه به خود بسته بود منفجر كرد. در اين عمليات شهادت طلبانه ۲۲ صهيونيست كشته و دهها نفر ديگر زخمي شدند.
پليس وقتي دريافت هنادي پس از صرف آخرين غذاي زندگي با آرامش صورت حساب را پرداخته و سپس دست به عمليات زده است، شوكه شد. افراد پليس و سازمان كل امنيت (شاباك) ابتدا اين امر را باور نكردند اما گواه اين امر را در صندوق رستوران يافتند چرا كه هنادي پيش از انفجار ۹۰ شيكل (۲۰ دلار) پول غذايش را پرداخته بود.
ريم صالح الرياشي
شايد باورش هم حتي براي ما سخت باشد. آري او مادر دو فرزند ۱۸ ماهه و سه ساله بود و در حالي كه هنوز بايد از طفل ۱۸ ماهه اش در آغوش خود نگاهداري مي كرد، دو طفل خود را به دست قضا سپرد تا شايد سنگي ديگر بر ديوار مقاومت مردم فلسطين بيفزايد.
روز چهارشنبه ۱۴ ژانويه ۲۰۰۴ ميلادي روز عادي در تاريخ ملت فلسطين به شمار نمي رود؛ چرا كه اين روز يادآور خاطره مادر شهادت طلب فلسطين «ريم صالح الرياشي» است كه به هنگام شهادت تنها۲۲ سال داشت. وي اولين مادري است كه با شهادتش، همسر و دو فرزندش را تنها گذاشت.
«صالح» پدر «ريم» نماينده يكي از شركت هاي باطري سازي خودروهاي آلماني بود و اوضاع مالي مناسبي داشت. دخترش نيز در دوران تحصيل به انجمن اسلامي دانشجويي مقاومت اسلامي فلسطين (حماس) پيوست. ريم براي خواستگارانش شروط عجيبي را گذاشته بود. «زياد عواد» جواني ۲۸ ساله بود كه شروط مذهبي ريم را پذيرفت و پس از مدتي آن دو با هم ازدواج كردند. ازدواج ريم و به دنيا آوردن دو فرزند مانعي در برابر وي براي ادامه تلاش وي براي انجام عمليات گردان هاي قسام ايجاد نكرد. انتخاب وي براي اجراي اين عمليات استشهادي كار آساني نبود.
موعد اجراي عمليات بالاخره فرا رسيد. ريم در صبح روز عمليات (در گذرگاه بيت حانون كه دژي نظامي در يك منطقه نظامي كاملاً بسته به شمار مي آيد) يك كمربند انفجاري به خود بست و با پاي پياده به سوي هدف راه افتاد.
موقع عبور وي از دستگاه بازرسي الكترونيكي، دستگاه از وجود فلزات در زير لباس وي خبر داد و او نيز ادعا كرد كه پلاتين در پايش قرار داده است. به هر حال سربازها او را براي بازرسي به اتاق ويژه بردند و در همين لحظه وي دكمه انفجار را فشار داد و چهار صهيونيست كشته و ۱۰ نفر زخمي شدند.
پس از اين عمليات بسياري از خود پرسيدند: احساس مادري ريم الرياشي وقتي فرزندانش را ترك كرد تا خود را براي اجراي يك عمليات شهادت طلبانه درگذرگاه بيت حانون منفجر كند كجا رفت؟ آيا او اين احساس را از دست داد؟ روشن است كه احساس ديگري بر عاطفه مادري غلبه كرد كه روانشناسان آن را قوي ترين احساس انساني مي دانند و آن ايمان است كه در دل مسلمانان براي فدا كردن ارزشمند ترين دارايي ها براي آزادي سرزمين ايجاد مي شود.
ريم صالح الرياشي در وصيتنامه تصويري خود لحظاتي قبل از شهادت چنين مي گويد: «با وجود اين كه دو كودك دارم كه فقط خدا مي داند چقدر دوستشان دارم، اما علاقه ام به ديدار خدا بيشتر است. اين بچه ها را نزد خانواده ام به امانت مي گذارم و اطمينان دارم كه تحت توجهات خداوند رشد خواهند كرد. به خاطر خدا فقط روي قبرم بنويسيد: «شهيد ريم صالح الرياشي»
شهيد هبه عازم دراغمه
دراغمه كه در هنگام شهادت فقط ۱۹ سال داشت در روستاي طوباس واقع در جنين ديده به جهان گشود. او پس از تحصيلات مقدماتي براي ادامه تحصيل وارد دانشكده ادبيات دانشگاه قدس شد. قبل از دراغمه، برادرش نيز قصد عمليات استشهادي را داشت ولي او موفق نشد و به زندان افتاد و اين امر تأثير بسزايي در تصميم هبه داشت. در روز دوشنبه ۱۹/۵/،۲۰۰۳ هبه براي آخرين بار از خانواده اش خداحافظي كرد و سپس خود را به يك كمربند انفجاري بسيار قوي مجهز نمود. هدف در شهر عفوله واقع در مناطق اشغالي سال ۱۹۴۸ قرار داشت. هبه تصميم گرفت از ورودي شرقي مجتمع تجاري هكعيم وارد شده و خود را در ميان صهيونيست ها منفجر كند اما نتوانست لذا خود را در نزديكي درب ورودي منفجر كرد كه در اين عمليات حداقل ۳ نفر كشته و ۷۰ نفر زخمي شدند. خبر عمليات به سرعت در همه جا پيچيد و مردم از هويت مجري آن آگاه شدند. حتي افراد خانواده هبه هم پس از شنيدن خبر باور نكردند كه دخترشان دست به چنين عملياتي زده است زيرا فكر مي كردند هبه به دانشگاه رفته و سر كلاس حاضر شده است.
شهيد دارين محمد ابوعيشه
اين دختر شهيد كه در هنگام شهادت تنها ۲۲ سال داشت در شهرِ «بيت وزن» واقع در نابلس به دنيا آمد و در دانشكده ادبيات دانشگاه ملي« النجاح » مشغول به ادامه تحصيل شد. او مدت ها به دنبال انجام عمليات استشهادي بود ولي شيخ جمال منصور از رهبران حماس به وي اجازه اين كار را نمي داد تا بالاخره با انجام عمليات توسط وي در ۲۷/۲/۲۰۰۲ در يكي از مراكز پليسي صهيونيستي در يافا موافقت شد. دارين در صبح عمليات همراه با دو تن از مبارزان فلسطيني به مكان اجراي عمليات نزديك مي شد كه در نيمه هاي راه خودروي آنها توسط صهيونيست ها محاصره شد و وي مجبور شد پس از نزديك شدن به سربازان اسرائيلي خود را منفجر كند.
مادر دارين آخرين لحظه هايي كه با دخترش سپري كرده بود را چنين توصيف مي كند:
« او رفت و با من خداحافظي نكرد و من هيچ رفتار غيرعادي در وي مشاهده نكردم و تنها چيزي كه به ياد مي آورم اين است كه وي هنگامي كه ظهر چهارشنبه (روز شهادتش) وارد منزل شد گفت: مادر عجب غذاي خوش بويي و چه دستپخت خوبي داري. اما دارين از آن غذا نخورد چون روزه بود.»
شهيد زينب علي ابوسالم
روز چهارشنبه اول مهر ۸۳ به دنبال انفجار مهيبي در محله پرازدحام«تل الفرسيه» واقع در شهر قدس، ۳۵۰ صهيونيست اشغالگر به خاك و خون كشيده شدند. دقايقي بعد«يگان هاي شهداي الاقصي» با ارسال بيانيه اي به رسانه هاي گروهي سراسر جهان مسئوليت اين انفجار را برعهده گرفتند و مجري آن را معرفي كردند و به اين ترتيب نام «زينب علي عيسي ابوسالم» دوشيزه ۱۸ ساله فلسطيني به عنوان دوازدهمين زن شهادت طلب فلسطيني در تاريخ جهادات اسلامي با اشغالگران صهيونيست به ثبت رسيد. اين دختر جوان كه از اهالي اردوگاه«عسگر» بود قصد داشت خود را به درون يكي از اتوبوس هاي حامل شهرك نشينان صهيونيست برساند كه توسط پليس رژيم اشغالگر قدس شناسايي شده و مورد حمله قرار گرفت. زينب ابوسالم بلافاصله خود را در ميان نظاميان منفجر كرد.
متعاقب اين عمليات بار ديگر تحليلگران نظامي و صاحبنظران صهيونيست به صورت جدي و كارآمدي موانع و تدابير متعدد و سرسختانه امنيتي حاكم بر فلسطين اشغالي را زير سؤال بردند كه چگونه دختري ۱۸ ساله با ظاهري كه كاملاً از عرب بودن وي حكايت دارد توانسته بود خود را به يكي از كانون هاي پرازدحام صهيونيست ها در شهر قدس برساند.
* بعد از خواندن اين مطلب روزنامه را بسته و دقايقي در مورد اين زنان فكر كنيد. واقعاً زندگي ما و برداشت ما از دنيا چه تفاوتي با اينان مي كند.