مغازله ي تيغ
تو بي قرار زميني تو برقرار زماني
تو بي قرارتريني تو برقرار تراني
چو آهوان تماشا چو ابروان كرشمه
تو چله چله كميني تو چله چله كماني
نگويمت كه اسد يا نگويمت كه غزالي
نگويمت كه هميني نگويمت كه هماني
تو وصف آينه هايي تو آيه آيه معما
تو هيچ آن كه نگنجد به حرف و گفت و گماني
تو آن مغازله ي تيغ و آن سماع قلم تو
تو كيستي كه چنيني تو كيستي كه چناني
تو مثل هيچكسي نيستي به كشور هستي
نگين خاتم خضرا نگار نقش جهاني
زبان خامه به يك بيت ذوالفقار دوتا كن
نگفت و گفت تو آني نگفت و گفت، تو آني!
اي همه برادرم
باز به ديده ترم باز چه شد نيامدي
چشم نشسته بر درم باز چه شد نيامدي
يوسف مهربان من، اي همه برادري
اي همه برادرم باز چه شد نيامدي
از شب امشب تو تا هر شب ديگر امشبم
امشبِ از تو ديگرم باز چه شد نيامدي
آخر و عاقبت بيا عاقبتي و آخري
عاقبتم و آخرم! باز چه شد نيامدي
آي به شرط خنجري عاشق كشته را بيا
عاشق شرط خنجرم باز چه شد نيامدي
اي همه مسافرت ياد وطن نمي كني
اي وطن مسافرم باز چه شد نيامدي
آينه در برابرت، آينه ي در آينه
آينه در برابرم باز چه شد نيامدي
كرامات مستي نظر بازي است
بيا تا خرابات خوابم شبي
بيا تا خمار و خرابم شبي
به پيرانه سر گرچه خاكسترم
ولي آتش آن شبابم شبي
خدا را شبيخون زد آن ماهتاب
كه روشن از آن ماهتابم شبي
شتك زد گلاب از گل از گل گلاب
و گل كرد گل در گلابم شبي
و شب شد به هر هفت خط شراب
به هر هفت خط شرابم شبي
شباشب جواب و شباشب سؤال
شباشب سؤال و جوابم شبي
كرامات مستي نظر بازي است
نظر كن كه مست و خرابم شبي
شاهد بازاري
حالا تو و ما حالا ماييم و شما حالا
با سنگ دلت بشكن اين آينه را حالا
اي شاهد بازاري حكم ازلي اين است
بي پرده گلاب آمد از پرده درآ حالا
اين كوچه و ديوارش نذر سر سودايي
بشكن سر سودا را بي چون و چرا حالا
يا مرغك و يا آمين يا پرپر و آمين يا
يا پرپر و پرپر يا يا مرغ هوا حالا
بد مستي و بد مستي بشكستي و بشكستي
يك يك دل ياران را با زلف دو تا حالا
خونين جگر عالم انگور فراهم هم
انگور دگر اما از باغ خدا حالا
خونين جگرا اينك خونين جگرا اينك
خونين جگرا اينك، خونين جگرا حالا
اي كهنه كار كج
اي زلف بي قرارتر از شعرتر بيا
بر ما مبارك است بيا از سفر بيا
حالا خبر شدند غزلهاي تازه نيز
حالا و تازه تازه ولي بي خبر بيا
مهتاب شو ز شام غريبان متاب سر
خورشيد شو زصبح گريبان به در بيا
كج كج كرشمه كن ولي اي كهنه كار كج
از نو هلال عقرب شق القمر بيا
با شبچراغ مدعيان نظر برو
با چلچراغ كوكب صاحب نظر بيا
بالي بزن به سمت سليمان بال بال
بلقيس از مسافت بي بال و پر بيا
خسرو بيا به حضرت شيرين اين غزل
اي خسرو اي غزل به شكر در شكر بيا
شكار
بيا تيغ و تيغ آبدارم بيا
دو ابرو بيا ذوالفقارم بيا
دچار و دچارم دچارم دچار
دچار و دچار و دچارم بيا
هلا اي رستم اي رستم اي رستم اي
هلا رستم، اسفنديارم بيا
دو تار از دو زلف از دو زلف از دو زلف
بيا اي دو تارم دو تارم بيا
چنين شيشه در شيشه در شيشه سرخ
اناري اناري انارم بيا
شمردم گلاب و شمردم گره
گلاب و گره مي شمارم بيا
من آهو، من آهو، من آهو، من آه
شكارم شكارم شكارم بيا
آفتابگردان
تو در آفتاب هستي گل آفتابگردان
و به آفتاب مستي گل آفتابگردان
و چه مؤمنانه كافر و چه گل چه مؤمنانه
و هنوز بت پرستي گل آفتابگردان
تو گلي نشسته در گل تو نشسته گل به گل تو
و تو در خودت نشستي گل آفتابگردان
همه زرد را ببازي تو در آفتاب بازي
كه تو زرد چيره دستي گل آفتابگردان
تو گلي تو آفتابي گل و آفتاب هر دو
گل هر دو آمدستي گل آفتابگردان
تو پر آفتاب و پر گل تو پر از عبور صبحي
تو به صبح دل نبستي گل آفتابگردان
گل آفتاب بشكن و تو شيشه شيشه گل را
بشكن به ناز شصتي گل آفتابگردان
چارده
دوباره چارده كم كم دوباره چار و ده با هم
و كم كم چار و كم ده كم دوباره چار و ده با هم
و نم نم چارده آهسته هي نم نم هي آهسته
و هي آهسته هي نم نم دوباره چاروده با هم
دوباره دم دوباره دم دم و دم دم دوباره دم
دم و دم چارده دم دم دوباره چاروده با هم
و چارودم ِ دم آدم دوباره چارده دم آ
دمادم چارده آدم دوباره چاروده با هم
و مريم چار و عيسي ده و مريم چارده عيسي
و عيسي چارده مريم دوباره چاروده با هم
و عالم چارده عالم و عالم چارده قبله
و قبله چارده عالم دوباره چاروده با هم
و با هم چارده با هم دوباره چارده هم با
و با، با چارده هم هم دوباره چاروده با هم
دف
دف دف دف دَدَف دَدَف دف دف دف دَدَف بزن
هاها دفّ و دفّ و دف هاها دفّ و دف بزن
هي هي باده ي تهي هي هي هي زهي زهي
بشكن دور باطل و لايعقل به صف بزن
گيسو اشتباه شد روشن شد سياه شد
ليلي سر به راه شد مجنون! سر به دف بزن
هي هي لاله ي طرب هي هي لاله لب به لب
آه اي لول شعله نوش آبي بر علف بزن
گل گل داغ تازه كن بلبل باغ تازه كن
اي اي داغ و داغ و داغ اي اي تف به تف بزن
زد زد زلف سنبله كج كج عقرب يله
مي رقصد سبوسبو مي رقصد تو كف بزن
گفتم توبه مي كنم رفتم توبه بشكنم
اي دف دف ددف ددف فرصت شد ز كف بزن
واكن مشت اين گره بشكن دور دايره
گم كن دست و پا و سر جان جان جان به كف بزن
مي چرخي و مي بري در كعبه چه مي خري
اي خواهان مشتري چرخي در نجف بزن
با او شو طرف طرف تا او شو طرف طرف
يا او شو طرف طرف از هر سو طرف بزن
سر زد گيسوي دو دل اينك ذوالفقار دل
اي دل مرد باش و سر در پاي شرف بزن
از آن تيغ، تشنه تر، از آن عشوه دشنه تر
اينك سينه و سپر اينك بر هدف بزن
هر دل به دل كه راه ندارد
هر كوچه اي كه راه ندارد
هر سينه اي كه آه ندارد
بيهوده پرسه مي زني اي دل
هر دل به دل كه راه ندارد
دل را سپرده اي به نگاهي
شايد كه دل نگاه ندارد
چنگي به دل نمي زني اي اشك
اي زهر ه اي كه ماه ندارد
هر زمزمي كه زمزمه هاي
شيرين و تلخ چاه ندارد
وقتي كه ماه در پس ابر است
گويي كه شب گواه ندارد
چتر گيسو
چتر گيسو را پريشان و پريشان مي زند
چتر در طاووس بازي هاي دوران مي زند
گاه باران مي شود بر چتر تنهايي ما
گاه چتري مي شود تنها به باران مي زند
ساق مرمر مي شود هي ساق و مرمر مي شود
خيمه از بلقيس مرمر در سليمان مي زند
گاه جولان مي دهد با هر نفس در جان جان
گاه با رفرف سواران جان به چوگان مي زند
باز خنجر مي شود مجبور خنجر مي شود
با لب مجبور خنجر آب حيوان مي زند
با چليپا با چليپا با چليپا دم به دم
در طريق كعبه راه شيخ صنعان مي زند
استن حنانه را شيرين من حنانه شو
خسرو حنانه دارد حرف حنان مي زند
طاووس
با آينه تا آمده با آينه طاووس
از باغ كجا آمده با آينه طاووس
طاووس كه با آينه طاووس تر آمد
طاووس ترا، آمده با آينه طاووس
طاووس هر آيينه حنايي زده هندي
از هند و حنا آمده با آينه طاووس
طاووس به رقص از همه جا آمده از رقص
رقص از همه جا آمده با آينه طاووس
طاووس چرا آمده هي اين همه هي چشم
هي چشم چرا آمده با آينه طاووس
طاووس به تكرار شما آينه آمد
تكرار شما آمده با آينه طاووس
طاووس بر اين حضرت طاووس مبارك
طاووس، دو تا آمده با آينه طاووس
گل
و گل گل گل، و گل با گل و اما گل
و گل گلها ، و گلها گل و اما گل
و تا گل گل، گل اما گل و گل گل تا
و تا گل تا و گل تا گل و اما گل
گره از غنچه گل واشد گره گل شد
گره از غنچه شد واگل و اما گل
و پيدا شد گل از پنهان و اما شد
گل از پنهان و پيدا گل و اما گل
و سرخ اما و گل سرخا و گل اما
و اما سرخ و سرخا گل و اما گل
گل اما حق ، حق اما گل، و گل حقا
و حقا حق و حقا گل و اما گل
و اما گل، گل اما گل و اما گل
و گل اما و اما گل و اما گل
چشم و چراغ
هميشه چشم و چراغي چراغ و چشم و هميشه
سه شيشه را سه اياغي چراغ و چشم و هميشه
چراغ باغ و هميشه و باغ ، باقي چشمت
چراغ و باقي باغي، چراغ و چشم و هميشه
سراغ چشم تو چشمي هميشه آن همه روشن گرفته از تو سراغي چراغ و چشم و هميشه
هميشه داغ و چراغي و داغ اين همه چشمي
هميشه اين همه داغي چراغ و چشم و هميشه
چراغ گُر گُر چشمي هميشه ياغي و گر گر
از اين سه گر گر ياغي چراغ و چشم و هميشه
فراغ چشم تو از چشم از آن چراغ و چراغ از
از آن هميشه فراغي چراغ و چشم و هميشه
به شرط چشم هميشه چنين بلاغ چراغ و
چنين به شرط بلاغي چراغ و چشم و هميشه
اين مست را...
اين شيشه لبريز ازدعا اين مست را آمين و مي
اين شيشه ها اين شيشه ها اين مست را آمين و مي
از ميمِ مست و ميمِ مي تا ميمِ آمين مست از
تا ميم مست از ميم و تا اين مست را آمين و مي
اين لا اله مست، اين آمين و الا الله، مست
اين الهِ لا و لا اين مست را آمين و مي
ما مست و آمين مست ما ما مست اين آمين ما
اين مست و مست، اين ما و ما اين مست را آمين و مي
اين مستِ مستِ مست را اين مست را آمين واين
اين مست را اين مست را اين مست را آمين ومي
شمس الضحي مست از ضحي اين والضحي آمين و شمس
اين باده شمس الضحي اين مست را آمين و مي
قالوا بلي آمين و مي اين مست را قالوا بلي
قالوا بلي قالوا بلي اين مست را آمين و مي
ماني و مار مي شوم
نقش و نگار مي شوم نقش و نگار اگر تويي آينه كار مي شوم نقش و نگار اگر تويي
نقش تو و نامه اگر نامه اگر نگار و نقش
نامه نگار مي شوم نقش و نگار اگر تويي
دست به كار مي شوي نقش و نگار اگر منم
دست به كار مي شوم نقش و نگار اگر تويي
نقش شكار تو منم صيد نگار تو منم
بَه چه شكار مي شوم نقش و نگار اگر تويي
زخم هزار نقش تو، نقش تو و نگار زخم
زخم هزار مي شوم نقش و نگار اگر تويي
خال نگار نقش تو رهن قمار و نقش خال
رهن قمار مي شوم نقش و نگار اگر تويي
ماني و نقش مار اگرماني و مار نقش و نقش
ماني و مار مي شوم نقش و نگار اگر تويي