مريم دري منش
بوريس بكر تنيسور آلماني متولد ۲۲/۱۱/۱۹۶۷ در لايمن در شمار بزرگترين و استثنايي ترين ورزشكاران آلمان مي باشد. او سه مرتبه جام قهرماني ويمبلدون، معتبرترين تورنمنت تنيس دنيا را از آن خود كرده است و جوانترين قهرمان تاريخ اين مسابقات بزرگ و ارزشمند مي باشد. هيچ كس مثل او نتوانسته ورزش تنيس را تا اين اندازه در آلمان محبوب مردم سازد. اما داستان موفقيت هاي او پس از كناره گيري اش از ورزش قهرماني، تحت الشعاع تيترهاي منفي بي شمار روزنامه ها قرار گرفت.
امسال دقيقاً ۲۰ سال از زماني كه او با ۱۷ سال و ۲۲۷ روز سن در يك يكشنبه آفتابي به عنوان جوانترين بازيكن براي اولين بار فاتح مهمترين مسابقات تنيس دنيا شد مي گذرد.اولين موفقيت اين آلماني، آن هم يك تنيسور بي تجربه در وطنش آلمان شور و هيجان زيادي نسبت به اين ورزش برانگيخت، حتي اين شور مردمي را كه اصولاً علاقه اي به اين نوع ورزشها نداشتند در برگرفت.وي براي آلمانيها تبديل به يك قهرمان شده بود. معروفترين ورزشكار آلمان و حتي شايد معروفترين فرد آلماني.
بكر پس از پايان فعاليتهايش به عنوان بازيكن به مربيگري روي آورد و مربي تيم جوانان و تيم ديويس آلمان شد. وي پس از گذشت بيست سال از قهرماني به يادماندني اش در مصاحبه اي خاطرات گذشته را مرور مي كند.
* آيا هميشه سالگرد پيروزي در ويمبلدون را جشن مي گيريد؟
- من به هر شكل اين روز را جشن مي گيرم. خوشبختانه جشن علني نيست. همه كارها در جمع اعضاي خانواده و دوستان انجام مي شود. در روز جشن فرزندانم نزد من مي آيند و مسلماً مي خواهند بدانند كه آن زمان چگونه پدرشان فعاليت مي كرده است و حتماً هم مجبورم چند داستان بامزه از آن موقع را برايشان تعريف كنم.
* واقعاً چگونه تمرين و فعاليت مي كرديد؟ آيا هنوز هم جزييات تمام مسابقاتتان را به خاطر داريد؟
- البته تمام رد و بدل شدن هاي توپ را به خاطر نمي آورم ولي تمام مسابقات را در ذهنم دارم. اما آنچه كه آن موقع اتفاق افتاد سرنوشت بود. البته اگر بگويم حتي تمام جزييات آن برنامه ريزي شده بود، دروغ گفته ام، اما روز ۷ جولاي سال ۱۹۸۵ روز سرنوشت بود.
* اما ناخوشايند نبود.
- نه، البته كه نه. اگر يك بار ديگر در همان شرايط قرار مي گرفتم و مجبور بودم راهم را انتخاب كنم، باز هم همين راه را انتخاب كرده و همين كار را انجام مي دادم، زندگي من پس از اين روز خاطره انگيز براي اولين بار در مركز توجه و علاقه عمرم قرار گرفت. اين موضوع جوانب زيبايي داشت ولي البته جوانب منفي هم داشت. اينها را بايد دانست و با هم در نظر گرفت.
* خودتان آن زمان تصور پيروزي در ويمبلدون را مي كرديد؟
- پس از اولين قهرماني در مسابقات جايزه بزرگ در مقابل يوهان كريك از آفريقاي جنوبي در كوئينز كلاپ، يك هفته پيش از شروع مسابقات ويمبلدون، روي شانسهاي زيادي حساب مي كردم. آن موقع تجربه زيادي در تنيس نداشتم و آرزو مي كردم با قرعه خوب و راحتي در ويمبلدون مواجه شوم، بدين نحو كه با بزرگان تنيس روبه رو نشوم. خوب يادم مي آيد كه در تمرينات يك هفته مانده به مسابقات در اورنجي پارك شرايط خاصي وجود داشت، احساس مي كردم كه بقيه بازيكنان دقيقاً حركات مرا زير ذره بين قرار داده اند. آنها كاملاً متوجه من بودند.
* براي آن تورنمنت چه هدفي را در نظر گرفته بوديد؟
- مي خواستم حداقل در سنتر كورت بازي كنم و موفق هم شدم. بازي در مقابل هانك فيستر آمريكايي در مرحله اول مسابقاتم، سومين ديدار در سنتر كورت بود و بدين ترتيب توانستم در روز دوشنبه و سپس به خاطر وقفه اي كه به علت تاريكي در بازي ايجاد شد، در روز سه شنبه جو منحصر به فرد آنجا را تجربه كرده و از آن لذت ببرم. پس از آن واقعاً خوشحال بودم: در مرحله اول پيروز شده و در سنتر كورت بازي كرده بودم. ديگر چه بايد پيش مي آمد؟ از آن پس مثل كاري كه هميشه انجام مي دهم، فقط حواسم به مسابقه بعدي بود، يك دفعه ديدم كه در مرحله يك چهارم نهايي هستم، سپس نيمه نهايي و در نهايت هم در ديدار نهايي.
* آيا به اين موضوع پي برده ايد كه آن زمان با قهرماني تان چه شور و هيجاني در كشورتان ايجاد كرديد، انگار كه خيابانها را از جمعيت خالي و پاك كرده بودند و همه پاي تلويزيون ها بودند و تلويزيون برنامه هاي پخش مسابقات را طولاني كرده بود، چيزي كه قبل از آن در مورد مسابقات تنيس ديده نشده بود؟
- خوشبختانه چيزي از اين مسائل نمي دانستم. من آن موقع در لندن انگار كه در خلأ زندگي مي كردم. من، مربي ام گونتر بوش و مدير برنامه هايم يان تيرياك هر روز كارهاي تكراري انجام مي داديم. من هر روز روزنامه هاي انگليسي را البته آنقدر كه آن زمان برايم ممكن بود مي خواندم.
* چه موقع برايتان آشكار شد كه در آن روز (۷ جولاي) چه كار مهمي انجام داده ايد؟
- پس از قهرماني ويمبلدون اول به همراه يان تيرياك روز دوشنبه به مونت كارلو سفر كردم. پس از آن كم كم يان مرا آماده پذيرش اين مسأله كرد كه كار خاصي انجام داده ام، براي آلمان، در دنياي تنيس، در تاريخ تنيس. وقتي بعد از آن موج شادي مردم را ديدم، هنگامي كه از مقابل ۵۰۰۰۰ هوادار هيجان زده در «پاپاموبيل» از وسط خيابانها و ميان انبوه مردم حركت مي كردم، واقعاً تحت تأثير قرار گرفتم.
* بعد از اولين قهرماني در ويمبلدون در يك برنامه ورزشي در تلويزيون به همراه رئيس جمهور آن زمان آلمان، ريچارد فون وايتساكو ظاهر شديد. در آن لحظات به عنوان يك نوجوان ۱۷ ساله چه احساسي داشتيد؟
- اول تعجب كردم از اين كه اصلاً رئيس جمهور به تنيس علاقه دارد. به هر حال آن موقع هيچ اطلاعي از مفهوم آنچه كه آن زمان اتفاق افتاده بود نداشتم.
* قبل از اين از جوانب نامطلوب زندگي در انظار عمومي ياد كرديد، چه چيز بيش از همه آزارتان مي داد؟
- هر حركتي مورد قضاوت قرار مي گيرد و در بدترين حالت و بدترين شكل هم قضاوت مي شود. از آنجايي كه هيچ كس بدون عيب نيست و هركس اشتباهاتي را مرتكب شده و بايد متحمل ناراحتي و شكست در زندگي شود، آن وقت اگر همه چيز به طور دقيق مورد توجه عموم قرار بگيرد و در مورد آن بحث شود اين شكستها و ناراحتي ها بدتر و غيرقابل تحمل تر مي شود.
* با اولين قهرماني در ويمبلدون داستان موفقيت هاي شخصي شما در تورنمنتي كه كعبه آمال تنيس بازان است به پايان نرسيد. نقاط اوج و قوت و نقاط ضعف دوران كاري شما چه بودند؟
- مسلماً نقطه اوج دوران فعاليت ورزشي من پيروزي در ويمبلدون در ۸ جولاي ۱۹۸۶ بود و اگر سال قبل از آن به عنوان جوانترين تنيسور، قهرمان ويمبلدون نمي شدم، در دومين پيروزي، باز هم جوانترين پيروز آن مسابقات بودم. سال پس از اولين جام برايم آسان نبود. رقبا خيلي مرا جدي مي گرفتند، همه مي خواستند قهرمان ويمبلدون را شكست دهند و به همين منظور با تمام قواي خود با من مبارزه مي كردند، در سال پس از اولين قهرماني ويمبلدون در فينال هيچ يك از گرند اسلم ها موفق نشدم. آن وقت افكار بدي به مغز انسان هجوم مي آورد: «تو واقعاً خوب هستي؟ يا آن طور كه بعضي ها ادعا مي كنند فقط خوش شانسي؟» براي همين هم دفاع از عنوان قهرماني در مقابل ايوان لندل، شماره يك آن زمان، مهمترين قهرماني من در يك تورنمنت بود. بعد از آن مي دانستم كه يك تنيسور خوب هستم و در مواقع سرنوشت ساز مي توانم به خودم اعتماد كنم.
* و نقاط ضعف؟
- من هفت بار به فينال رسيدم اما فقط در سه ديدار نهايي برنده شدم. شكست در بازيهاي نهايي بخصوص خيلي تلخ است. پيروزي بسيار نزديك و در عين حال خيلي دور از دسترس است. بنابراين شكست در نيمه نهايي بهتر است، همانطور كه من دوبار در اين مرحله شكست خوردم. اما از سويي ديگر بايد اول به فينال رسيد تا قهرمان شد. از ديد امروزي بايد بگويم: از هفت تا مسابقه مي توانستم در پنج تا برنده باشم يا شايد حتي در چهار مسابقه بايد برنده مي شدم. بخصوص ديدار نهايي مقابل ادبرگ در سال ۱۹۹۰ كه هنوز هم فكر آن عصباني ام مي كند. در ست پنجم جلو بودم و بليت مسابقه نهايي جام جهاني فوتبال بين آلمان و آرژانتين را رزرو كرده بودم، اما ناگهان مسابقه را واگذار كردم.
* در كدام مسابقات اصلاً شانسي نداشتيد؟
- يك بار در مقابل پيت سمپراس و مقابل ميشائيل اشتيش در سال ۱۹۹۱. هر دو دفعه هم خيلي راحت در سه ست شكست خوردم. ولي در مجموع در ۸۰ مسابقه اي كه در ويمبلدون انجام دادم فقط يك هند فول از دست دادم. اين آمار بدي نيست.
* و بخصوص شكست در مقابل هم وطنتان اشتيش حتماً خيلي دردناك بوده است؟
- در ديدار فينال در مقابل او كاملاً بدون شانس بودم و كاري از دستم برنمي آمد. بد بازي مي كردم و شايد هم او را دست كم گرفته بودم. اما آلماني بودن او هيچ نقشي در آن بازي نداشت. من نمي خواستم فقط در آلمان نفر اول باشم، مي خواستم نفر اول تنيس دنيا شوم و در اين راه اشتيش يك رقيب خطرناك بود، يك تنيسور فوق العاده بااستعداد، كسي كه مي توانست منع رسيدن من به هدفم باشد. آنچه را كه در كشورمان رقابت معنا مي داد تازه پس از بازگشت به آلمان احساس كردم.
* اما با وجود شكست در مقابل اشتيش براي دومين بار نفر اول رنكينگ جهاني تنيس شديد. اين براي شما چه مفهومي داشت؟
- در تنيس دو رنكينگ و رده بندي وجود دارد. يكي مربوط به تور ATP مي شود و يكي هم به فدراسيون جهاني تنيس ITF . در رده بندي ITF من در سال ۱۹۸۹ نفر اول بودم، همچنين رسانه ها و مطبوعات نيز آن موقع مرا به عنوان نفر اول جهان انتخاب كردند. پس از اولين قهرماني در مسابقات اوپن استراليا در سال ۱۹۹۱ در رنكينگ جهاني ATP هم بالاتر از بقيه قرار گرفتم. آن موقع بسيار خوشحال و راضي بودم كه در رأس دنياي تنيس قرار گرفته ام و ديگر هيچ كس نمي تواند به توانايي هاي من به عنوان بازيكن تنيس شك كند.
* اگر بخواهيد از دوران فعاليت خود در تنيس يك جمع بندي داشته باشيد چه چيز را مايه غرور و افتخار خود مي دانيد و از چه فرصت هايي استفاده نكرده ايد؟
- به اين افتخار مي كنم و هر روز به من آشكارتر مي شود كه در يكي از محبوب ترين ورزشهاي دنيا مدتي طولاني بهترين بودم. الان اين موضوع را بهتر از ده سال پيش درك مي كنم. زماني كه بازيكن در دوران فعاليت ورزشي خود است نمي تواند به خوبي واقعيات را ببيند و درك كند كه چقدر تواناست. مثلاً قبلاً فكر اين كه هيچ گاه نتوانستم قهرمان رولاندگاروس شوم آزارم مي داد اما الان آن را پذيرفته ام.
* خداحافظي از دنياي تنيس چه اندازه برايتان سخت بود؟
- براي من اينقدرها هم سخت نبود. اين طبيعت ورزش است كه بالاخره زماني مي آيد كه همه چيز تمام مي شود كه ديگر به عنوان ورزشكار پير مي شويم. براي من اين اتفاق در سي سالگي افتاد. براي مردان عادي سن زيادي نيست، بعضي ها در اين سن تازه تحصيلات دانشگاهي را تمام مي كنند. اما براي يك ورزشكار سني است كه در آن به پايان راه فكر مي كند. تصور مي كنم اين موضوع براي هوادارانم و بويژه هواداران آلماني ام بسيار سخت تر از خود من بود كه ديگر بكر را در ميادين تنيس نبينند. مدت زيادي طول كشيد تا مرا در زندگي دومم پذيرفتند.
* زندگي دومتان چگونه است؟ اگر كسي راجع به شغلتان سؤال كند چه جوابي مي دهيد؟
- تقريباً همه كار مي كنم و در زمينه هاي مختلف فعاليت دارم. از فروش اتومبيل تا مجري گري، از برگزاري مسابقه تا تأسيس مؤسسات و نهادها. ولي اين تنوع اهميت دارد، چون تنيس خيلي يكنواخت و كسل كننده بود. پنج سال فرصت داشتم كه ببينم چه كاري از دستم برمي آيد و چكار مي توانم بكنم، الان ديگر در جست وجو و تفحص نيستم. الان از لحاظ شغلي به دوره دوم فعاليتم رسيده ام. مسلماً در بعضي زمينه ها هنوز در اول راه هستم ولي مي دانم چه كاري باعث تفريحم مي شود و از چه راهي مي توانم درآمد كسب كنم. دانستن اين چيزها خيلي خوب است.
* در سالن ورزش و در بسياري از مبارزات نمايشي، ميشائيل اشتيش هم حضور داشت. الان برخوردتان با او چگونه است؟
- گرچه با هم دوست نيستيم ولي به يكديگر احترام مي گذاريم. ما به خوبي با هم كنار مي آييم. او به تازگي ازدواج كرده و در اين موقعيت برايش آرزوي خوشبختي مي كنم.
* برگرديم به ۷ جولاي سال ۱۹۸۵ ، پس از پيروزي در فينال برابر كوين كورن اظهار داشتيد: «تصور مي كنم اين پيروزي تنيس را در آلمان تغيير خواهد داد. دوستداران تنيس در آلمان هرگز يك الگو نداشته اند، شايد الان يك نفر را داشته باشند.» آيا پيشگويي آن موقع شما درست از آب درآمد؟
- فكر مي كنم اين طور باشد. تنيس به طرز هيجا ن انگيزي در آلمان تغيير كرد. گاهي با ورزش اول دنيا، فوتبال هم مبارزه مي كرديم. نسبت به فوتبال كه داراي تيم ملي و بوندسليگا است سهم زيادي در ورزش آلمان ايفا كرديم. وقتي در سال ۱۹۹۲ و در روز تولد ۲۵ سالگي ام در جام جهاني تنيس فرانكفورت در ديدار نهايي مقابل جيم كورير به پيروزي رسيدم، دوازده ميليون ورزش دوست از تلويزيون اين مسابقه را تماشا مي كردند. آلمان پس از من قهرمانان ديگري در ويمبلدون مثل ميشائيل اشتيش و قهرماني در جام ديويس پرورش داد. همه اينها نتيجه تابستان ۱۹۸۵ بود. اما در مورد اين كه من الگو و سرمشق ديگران در اين راه هستم، بايد بقيه نظر بدهند. به هر صورت من فردي بسيار معروف هستم.
* تجربه كردن دوران فقر تنيس آلمان چه اندازه برايتان دشوار است؟ در هر تورنمنتي بازيكنان آلماني دچار يأس و نوميدي مي شوند.
- تصور مي كنم من بزرگترين هوادار تنيس در آلمان باشم و برايم خيلي دشوار است كه ببينم كشور ما ديگر قهرمان ويمبلدون رو نمي كند و ما نتوانسته ايم از استعدادهايمان استفاده كرده و دوراني طولاني در سطح اول تنيس دنيا داشته باشيم. من سعي مي كنم به بازيكنان بزرگسال آلمان كمك كنم ولي جوانان خودشان بايد بخواهند، اما آنها مثل ما نيستند و تمايلي به بهره گرفتن از كمك و تجربه ديگران ندارند.
* به همين خاطر هم تيم جوانان و كاپيتاني تيم ديوس آلمان را كنار گذاشتيد؟
- تيم جوانان مرسدس من بسيار پربار بوده است. از آن تيم نه فقط نيكلا كيفر پديده آمده است، بلكه توماس هاس نيز اغلب با ما و بخصوص با خود من به تمرين مي پردازد. تيم جوانان مرسدس پنج سال است كه فعاليت مي كند و الان با تيم جوانان فدراسيون تنيس آلمان ادغام شده است. مرسدس هنوز هم هزينه هاي تيم را پرداخت مي كند. من پس از دو سال كه حداقل هميشه در گروه جهاني بوديم از پست رياست تيم انصراف دادم چون بازيكنان ميل داشتند از زير سايه من بيرون بيايند. آن زمان در جام ديويس بيشتر پاي من در ميان بود تا بازيكنان جوان و اين غلط بود، بنابراين مجبور شدم واكنش نشان دهم.