شنبه ۱۹ شهريور ۱۳۸۴
انديشه
Front Page

با نگاهي به انديشه هاي شهيد سيد محمد باقر صدر
افقهاي عصرگرايي
محمد حسن الامين-ترجمه: حسين شوشتري زاده
اشاره: شهيد سيد محمد باقر صدر اهميت فوق العاده خود به عنوان يك انديشمند، فقيه و فيلسوف را وامدار عوامل متعددي است. بي گمان احاطه و شموليت او بر مسائل و وضوح در روش و دقت در تحليل و رعايت تسلسل و انسجام مطالب در نظريه پردازي در كتابها، مقالات و حلقه هاي درسي آن شهيد، از جمله  اين عوامل اند.
چنين ويژگيهايي در كمتر انديشمندي يكجا جمع مي شوند، با اين همه نمي توان فراهم آمدن تمام اين عناصر در وجود شهيد صدر را با وجود اهميت آنها شرط كافي جايگاه استثنايي اين انديشمند بزرگ دانست. نگارنده ويژگي ديگري را ايفا كننده چنين نقش ماهوي در فراهم آمدن چنين جايگاهي براي وي برمي شمرد، و آن ويژگي را «المعاصره» يا عصرگرايي نام مي نهد. مراد نگارنده از اين اصطلاح آن ويژگي ايست كه شهيد صدر را حاضر در عصر خود و آگاه به مسائل و ابزارهاي شناخت آن به ويژه آشنا با بحران زمانه خود و چالشگر آن ساخته است. صدر از رهگذر اين ويژگي مسئوليت بر ساختن پروژه فكري- شناختي فراگيري را در جهان اسلام برعهده گرفت، پروژه اي در جهت رويارويي با چالشهاي تحول بنيادين تمدني عصر حاضر.
نگارنده در اين مجال اين عصر گرايي را تنها در ابعاد تمدني و توسعه اي خود مورد كنكاش قرار مي دهد و ابعاد ديگر را به مجالي ديگر وامي گذارد. در اين مقاله سعي شده تا علاوه بر نظريه هاي مستقيم شهيد صدر در اين باره از اشاره هاي غيرمستقيم بحث هاي اقتصادي،  فلسفي و حتي فقهي همبسته آن بزرگوار با مباحث تجدد و عصرگرايي، بهره گرفته شود.
000960.jpg
000963.jpg
ذهن گرايي
يكي از عوامل تأثير گذاري انديشه شهيد صدر در جنبش بيداري اسلامي معاصر، برون شد اين انديشه از دايره ذهني گرايي است.
ذهني گرايي درواقع يكي از عوامل بحران هاي انديشه اسلامي در عصر حاضر مي باشد. ذهني گرايي در دو وجه ظهور مي كند:
۱- تقديس ذهن به مثابه بالاترين منبع شناخت در جهت برساختن شرايط عالم واقع و چگونگي تعامل با آن، و از سوي ديگر پست شمردن داده هاي عالم خارج به مثابه موادي براي گمانه زني و استقراء و تحليلي كه در بهترين صورت به معرفتي متغير و نسبي كه در سطحي پايين تر از ثوابت ذهني قرار مي گيرد.
۲- ديگر مظهر اين ذهني گرايي، عدم تاريخ گرايي است. عدم تاريخ گرايي، در واقع تعاملي بي توجه به شرايط تاريخي پديدارهاي فكري، اجتماعي، علمي، اقتصادي و روشي را در بر دارد و به صدور احكامي براساس سنجه هاي ثابت ذهني بر اين پديدارها منجر مي شود. انديشمند از اين رهگذر به نسبي بودن معيارها در نقدهاي معرفت شناختي و وقايع تاريخي و شرايط محيطي موجود حوادث، توجه نمي كند.
مي توان اين نگاه غيرتاريخي را بيش از هر كجا در تعامل انديشه نوين اسلامي با ميراث گذشته مشاهده كرد. چه، در اين تعاملات روح نقد حقيقي ميراث گذشته به چشم نمي خورد . از رهگذر اين روش تنها دو راه پيش روي قرار گرفته، رد يا قبول ،سياه يا سپيد، مقدس يا پست .يكي از آثار شيوع اين نگاه غير تاريخي بر انديشه اسلامي، رواج اين باور است كه حقايق علمي و فكري و اجتماعي تماماً از سوي علماي سلف گفته شده اند و تنها وظيفه معاصران اين است كه اين ميراث را بفهمند و شرح كنند و به صورتي محدود بپيرايند. بسياري از معتقدان به اين امر ميان متون مقدس اسلامي (قرآن و سنت ثابت پيامبر و اهل بيت(ع)) و نتايج انديشه، تأمل و آگاهي بشر نسبت به اين ثوابت تمايزي قايل نمي شوند. از اين رو هاله تقدس در نزد ايشان خود انديشه اسلامي يا به ديگر سخن قرائت گذشتگان و روشهاي ايشان در فهم و تأويل متون را نيز دربرمي گيرد.
شهيد صدر از اين نگاه غيرتاريخي رهايي يافته بود. يكي از مهم ترين عواملي كه از سويي فراهم آمدن چنين نگاهي را براي شهيد صدر تسهيل مي كرد و از سوي ديگر در اين راه مانع ايجاد مي كرد، حوزه علميه نجف اشرف بود. از سويي روش ديرپاي پژوهش علمي رايج در اين حوزه كه فرد پژوهشگر را در تعامل با هر مسأله از مسائل اسلامي از تمام پيش فرضهاي خارج از خود عقل تهي مي ساخت، زمينه مساعدي را براي نضج يافتن انديشمندي اين چنين در حوزه علميه نجف اشرف، فراهم مي كرد.
با نگاه به آثار شهيد صدر چه آنها كه مستقيماً انديشه هاي جديد غرب را به چالش مي كشند، چون (فلسفتنا، اقتصادنا، البنك اللاربوي والاسس المنطقيه للاستقراء) و چه آثار كلاسيك ايشان در زمينه هاي فقهي، اصولي و تاريخي همچون (موسوعه معالم الاصول، الرساله العمليه، التفسير الموضوعي للقرآن الكريم و فدك و...) به دو جنبه از جنبه هاي رهايي انديشه آن بزرگوار از بحران انديشه اسلامي در قبال عصر حاضر پي مي بريم:
يكي از اين جنبه ها، به استفاده شهيد صدر از داده هاي علوم عقلي و انساني جديد در روش مطالعه علوم اسلامي بازمي گردد. دامنه اين استفاده به قدري وسيع است كه گاهي خوانندگان متون شهيد صدر حتي در آثار كلاسيك اصولي، فقهي و تاريخي او نيز بهره مندي از صورتها و تكنيكهاي نوين و حتي اصطلاحات و عباراتي نو و متفاوت از اصطلاحات كلاسيك پژوهش در اين علوم را خواهند يافت.
در اين مجال از لابه لاي آثار شهيد صدر، متعرض دو نمونه از نمونه هاي توسعه روش شناختي شهيد صدر در عرصه علوم اسلامي مي شويم: نخستين نمونه به كتاب «معالم الاصول» بازمي گردد، كتابي كلاسيك كه براي تدريس علم  اصول فقه تهيه شده بود. شهيد صدر برخلاف اسلاف خود در ابتداي اين كتاب فصلي را به تاريخ شكل گيري و تكوين علم اصول تخصيص داده است. اين كار طلاب جوان را پيش از درس گرفتن علم اصول با هويت تاريخي و تحولات اين علم در پهنه تاريخ آشنا مي سازد، امري كه پيش از اين سابقه نداشته است.
نمونه دوم به مباني شهيد صدر در ارائه تفسيري موسوم به «تفسيرموضوعي» براي قرآن كريم بازمي گردد. شهيد صدر از رهگذر اين مباني شيوه اي نوين براي قرائت در قرآن كريم ارائه مي كند كه از ارزشهاي روشهاي كلاسيك پيشين نيز نمي كاهد، ولي نمي پذيرد كه روشهاي پيشين به تمام ظرفيتهاي موجود در متن قرآن دست يافته اند و ما ديگر نيازي به قرائتي جديد از قرآن كريم نداريم.
شهيد صدر نمي خواهد بگويد بحران انديشه اسلامي جديد در تعامل با قرآن كريم جملگي در بسنده كردن به دستاوردهاي پيشينيان در فهم متن قرآن، خلاصه مي شود... ولي تلاش مي كند تا روشي پيش روي نهد تا انديشه اسلامي معاصر بتواند قرائت ويژه خود از قرآن را از آن رهگذر ارائه كند. تفسير موضوعي مورد ادعاي شهيد صدر پس از تبيين روش تفسيري پيشينيان كه همخوان با مقتضيات متن به تفسير ترتيبي و شرح لغات و آرايه ها و احكام آيات مي پردازد، صورتي نو از فهم قرآن را ارائه مي كند. در اين صورت نو، مفسر، موضوعي را از مسائل فكري و اجتماعي برمي گزيند، سپس پرسشهاي خود در مورد موضوع مورد نظر را بر قرآن عرضه مي دارد و قرآن كريم را پيرامون اين موضوع به سخن مي آورد.
شهيد صدر دريافته بود كه روش تفسير موضوعي، به انديشمند مسلمان اين امكان را مي دهد تا مشكلات زمانه را بر قرآن عرضه كند، و از قرآن پاسخ گيرد و در نهايت قرائت ويژه انديشه نوين اسلامي از قرآن كريم را ارائه كند.
در اين بخش از مقاله نوبت به بررسي ديگر جنبه عصرگرايي انديشه شهيد صدر مي رسد. اين جنبه بيشتر حول محور بحران عصر گرايي آن گونه كه در انديشه و عمل در عرصه جهاني اسلام و از ابتداي قرن بيستم تجلي يافته، دور مي زند.
اين جنبه از انديشه صدر از رهگذر طرح مستقيم مسائل و مشكلات فلسفي، اقتصادي و فكري پيش روي در عصر حاضر ظاهر مي شود. مشكلاتي كه رفته رفته از سوي غرب و مسلمانان غرب زده به چالش هايي جدي در برابر اسلام بدل شده اند. شهيد صدر شجاعانه و از رهگذر چهار كتاب «فلسفتنا» ، «اقتصادنا» «البنك اللاربوي» و «الاسس المنطقيه للاستقراء» و دهها مقاله و سخنراني و درسگفتار به رويارويي با اين چالشها برمي خيزد. در واقع انديشه نوين اسلامي از رهگذر اين كتابها و مباحث تا قلب عصر حاضر پيش رفته، برون شدي از بحران پيش رو در قبال عصر گرايي مي يابد. شهيد صدر با ارائه انديشه خود در قبال مسلماناني كه راه رهايي را در تقليد صرف از مدرنيسم غربي مي دانند از سويي و آنان كه به كلي تجدد و مدرنيزاسيون را رد مي كنند و تنها راه را در دوري از غرب مي پندارند از سوي ديگر، راه سومي را ترسيم مي كند. اين راه سوم چيزي نيست جز اتحاد روشي گزينشي كه با حفظ ويژگيهاي اسلامي خود ضرورت توجه به غرب را نيز ناديده نمي گيرد.
بنابراين مفهوم تجدد از نگاه شهيد صدر در اصالت، فراگيري و ساختار از ديگر نظريه هاي تجدد متفاوت مي باشد. اين پروژه بي گمان يك پروژه در راه مدرنيزاسيون تلقي نمي شود، چرا كه متضمن نقدي فراگير و ريشه اي از مباني فلسفي غرب و بازنمايي هاي آن در عرصه اخلاق و عقيده است. از سويي نمي توان برچسب دگماتيسم بر اين پروژه زد، چرا كه نظريه اين پروژه ثمره برخورد و نزاعي ژرف و فراگير با تجدد غربي است. بسياري از مظاهر تكنولوژي غربي در اين پروژه جاي مي گيرند اما پس از گذر به نقدي علمي و پس از همخوان شدن با مقتضيات اسلام. پس آيا مي توان روش صدري را روشي گزينشي تلقي كرد؟
در پاسخ بايد گفت روش تجدد از نگاه شهيد صدر با آنچه از آن با نام برخورد گزينشي ياد مي شود بسيار فاصله دارد. برخورد گزينشي نگرشي است بدور از ساختار كه تنها جمع ميان چند گزينه را هدف قرار مي دهد، حال آنكه ساختار پيشنهادي از سوي شهيد صدر نظامي شبكه اي و انداموار با هرمي سازنده مي باشد كه موجوديتي يكسان و زنده و پويا را تشكيل مي دهد.نظامي كه بر مبناي الزامات خود عناصر سازنده خود را از منابع مختلفي وام مي گيرد، ولي با اين وجود ماهيت يكدست و متمايز خود را از دست نمي دهد.
حال به بحران عصرگرايي در انديشه و عمل از آغاز قرن بيستم در عرصه جهان اسلامي مي پردازيم.
با فروپاشي امپراتوري عثماني به مثابه موجوديت سياسي مسلمانان جريان ها و جهت گيري هاي متعددي در نزد انديشمندان مسلمان و عرب پديدار گشت كه هر يك راهكار ويژه اي را براي ادامه حيات سياسي اجتماعي و اقتصادي مسلمانان و موجوديت هاي سرزميني بوجود آمده پس از فروپاشي امپراتوري عثماني پيشنهاد مي كردند. ما در اينجا تنها به راهكارهاي عملياتي شده بوسيله قدرت هاي حاكمه مي پردازيم، و بحث پيرامون ديگر راهكارها را به وقتي ديگر مي سپاريم.
بحران رويكرد سكولار
قدرت هاي سياسي منطقه به واسطه وجود استعمار بيگانگان، رويكردهايي را براي حكومت داري برگزيدند كه از نظر فكري و سياسي هر چه بيشتر به انديشه استعمارگران و مصالح ايشان نزديك باشد، از اين رو رويكرد سكولار و نسخه غربي تجدد را براي حكومت كردن برگزيدند. پس از پايان دوره طولاني استعمار نوين غرب در منطقه، مسأله تحول و توسعه در منطقه با دو پاسخ متفاوت از دو منظر متفاوت كه هر دو از مدل هاي توسعه و پيشرفت در غرب وام گرفته شده بودند مواجه شد. يكي از آن دو رويكرد، ليبرال سرمايه داري و ديگري رويكرد سوسياليستي بود. اما هيچيك از اين دو پاسخ، نتوانستند دست كم حتي به نسخه هاي غربي خود چه در اردوگاه سرمايه داري و چه در اردوگاه سوسياليستي نزديك شوند.
رويكرد شهيد صدر پيرامون تحول مدل توسعه به نوبه خود بخشي جدانشدني از پروژه خيزش تمدني پيشنهادي شهيد صدر است. در اين مجال نگارنده سعي مي كند تا بطور اجمال به پايه هاي اساسي روش شهيد صدر در اين باره بپردازد.
در اين ميان روش شهيد صدر دو راه پيش مي گيرد، نخست نقد مدل هاي توسعه و چارچوب هاي آنها آنگونه كه در انديشه و عمل پديدار گشته و نتايجش را در جهان اسلام مي بينيم، دوم ارائه مدل جايگزيني براي مدل پيشين بر مبناي چارچوبي فراگيرتر يعني پروژه خيزش فراگير امت اسلامي.
رويكرد انتقادي: شهيد صدر ميان مدل توسعه يا توسعه اقتصادي و چارچوب هاي توسعه تفاوت قائل است. به نظر وي آنچه تا امروز در جهان اسلام به نام توسعه صورت مي پذيرد، در واقع تلاش هايي است براي به عاريت گرفتن چارچوب هاي توسعه غربي. از ديدگاه وي فرآيند اين تبعيت از غرب به مثابه پيامدهاي اين وام گيري داراي سه مرحله است:
نخستين مرحله تبعيت سياسي است: در اين مرحله كشورهاي استعمارگر اروپايي مستقيماً بر مقدرات اقتصادي جوامع عقب مانده فرمانروايي مي كردند.
مرحله دوم، مرحله تبعيت اقتصادي است. اين مرحله با موجوديت يافتن رژيم هاي سياسي مستقل در سرزمين هاي واپس مانده همراه بود، رژيم هايي كه هر چند از نظر سياسي مستقل بودند ولي عرصه اقتصاد را به اروپائيان واگذاشتند تا متناسب با مصالح خود به استثمار ثروت هاي طبيعي اين كشورها بپردازند، و به بهانه آشنا كردن اين جوامع عقب مانده با شيوه توسعه اقتصادي به منابع طبيعي اين سرزمين ها دست اندازي كنند.
مرحله سوم، مرحله تبعيت در مدل است. تلاش هاي متعددي در جهان اسلام در جهت بازيافتن استقلال سياسي و رهايي از حاكميت اقتصاد اروپايي و اتكا به ظرفيت هاي داخلي صورت پذيرفت، ولي هيچيك از اين تلاش ها نتوانستند سرشت مشكلات خود را كه در واپس ماندگي اين جوامع نمودار مي گشت، خارج از چارچوب فهم اروپايي از مشكلات اقتصادي درك كنند، از اين رو همچنان در چنبره مدل غربي اقتصاد گرفتار ماندند.
شهيد صدر در باب دو مرحله نخست زياد سخن نمي گويد چرا كه ظهور اين مراحل را امري تحميلي و پيامد استعمار مستقيم غرب مي ديد، اما در باب مرحله سوم يعني مرحله تبعيت از مدل غربي، سخن فراوان دارد، چرا كه اين مرحله تلاشي جديد در جهت برنامه ريزي يك توسعه مستقل را دربرمي گرفت، ولي عليرغم اين، در برآوردن خواسته هاي خود ناكام ماند.
تجربه اروپايي تحول اقتصادي تجربه اي كاملاً بي جهت و صحيح نبود، از سويي نمي شد نسخه اروپايي توسعه را در هر زمان و مكاني تجويز كرد... اين تجربه در واقع، تجربه همبسته انسان اروپايي با شرايط و ويژگي هاي روحي، فكري و اجتماعي اوست، تجربه اي كه بخشي از فلسفه او و بخشي از نگاه او به هستي، حيات، جامعه و ثروت و... را تشكيل مي دهد. از همين روست كه اين تجربه توانست در حجم وسيعي در زيست بوم خود به اهدافش دست يابد. ولي در سرزمين هاي ديگر توفيقي نيابد. اين يكي از عوامل شكست پروژه توسعه در جهان اسلام از ديدگاه شهيد صدر است. علت ديگر به ناسازي و نزاع ميان امت اسلامي و استعمار غرب باز مي گردد. از اين رو هرگونه تلاش در جهت تبعيت از استعمار بي گمان با حساسيت و عدم پذيرش امت اسلامي مواجه مي شد. نياز توسعه اقتصادي به يك مدل اقتصادي _ از منظر شهيد صدر _ تنها نياز به چارچوبي گزينش شده از سوي حكومت را نشان نمي دهد. به ديگر سخن بهره مندي از يك مدل تنها بدين معني نيست كه دولت برنامه توسعه اقتصادي خود را هر گونه كه بخواهد در اين چهارچوب اقتصادي يا آن چارچوب عملي كند، بلكه پروژه توسعه اقتصادي و مبارزه با واپس ماندگي تنها وقتي جواب خواهد داد كه از چارچوبي بومي كه بتواند نقش تعامل خود با جامعه را به خوبي ايفا كند، بهره جويد. بنابراين حركت و همخواني امت را مي توان شرط اساسي موفقيت يك مدل توسعه تلقي كرد. در واقع صدر پروژه توسعه اقتصادي را نزاعي حقيقي تلقي مي كند و در اين تلقي به ادبيات قومي و اشتراكي رايج در جهان عرب نزديك مي شود، ولي او برخلاف اين رويكرد اين نزاع را نه وام دار بخشي از انديشه غرب عليه بخشي ديگر بلكه انقلابي در تعامل با سازه هاي خود امت، كه باورها و فرهنگ امت را پديدار مي سازد تلقي مي كند.
امت اسلامي براي پيروز شدن در اين معركه مي بايست باور خود به ميراث بزرگ تمدني پيشين خود را باز يابد. اما عوامل بسياري چون استعمار و تجزيه جهان اسلام موجب شده اند تا جوامع اسلامي هر چه بيشتر از اين خود باوري دور شده، راهي جز تقليد را پيش روي خود نيابند. از اين رو پروژه تحول و توسعه صدر نه تنها بازگشت به نگاه اسلامي را تبليغ مي كند، بلكه به نزاعي سخت و ريشه اي با بنيادهاي فكري غرب پرداخته و دعاوي غرب مبني بر مطلق بودن مدل هاي غرب را زير سؤال مي برد.

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   سينما  |   فرهنگ   |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |