شنبه ۱۹ شهريور ۱۳۸۴
داستاني درباره منزلت دانايي
پينوكيو و فرشته مهربان
ابراهيم اصلاني
طرح: فريد مرتضوي
000924.jpg
هست اندرون هر قصه اي
نكته دانان را زمعني هسته اي
مولوي
آيا داستان پينوكيو را خوانده ايد؟ خيلي ها پينوكيو را با كارتون ها و فيلم هايي كه به نام او ساخته شده است، شناخته اند. اما كمتر كسي است كه متن اصلي داستان پينوكيو _ البته با ترجمه اي معتبر _ را خوانده باشد. اين سؤال را از افراد زيادي پرسيده ام و در بيشتر موارد پاسخ منفي گرفته ام. پينوكيو و داستانش بسيار شناخته شده است، اما نه داستاني كه در كتاب روايت مي شود، بلكه داستاني كه در كارتون ها و فيلم ها ارائه شده است. در كارتون سريالي پينوكيو كه در ايران شهرت فراواني دارد، موضوع ها و شخصيت ها بسيار بيشتر از آن چه در كتاب اصلي وجود دارد، مورد اغراق و بزرگنمايي قرار گرفته اند. حتي بخش هايي براي طولاني شدن سريال به داستان اضافه شده اند، وگر نه در كتاب پينوكيو، قصه به شكل ديگري پيش مي رود.
در هر حال، پيشنهاد مي كنم حتماً كتاب پينوكيو _ آدمك چوبي را بخوانيد. پينوكيو به ظاهر داستاني بسيار ساده و كودكانه است. چوبك مترجم _ و شايد يكي از مترجمين _ اين كتاب، در اشاره آغازين آن مي نويسد: «پينوكيو يك كتاب درسي اخلاقي است، اما نه از آن گونه كتاب هاي خشك اخلاقي كه مي گويد بچه بايد جلوي بزرگترها سر به زير و خاموش باشد و اظهار وجود نكند، سر سفره حرف نزند و نخندد. چاشني اين كتاب، انسان دوستي و همدردي با مردم صلح دوست است. در اين داستان، كينه و انتقام و دروغ و ظلم و نادرستي به سر حد امكان منفور و برعكس، انسان دوستي و دلسوزي و مخصوصاً گذشت، پسنديده شناخته شده است.» (۱)
اگر چه خود اين توصيف، به حد كافي جايگاه و منزلت كتاب را بالا مي برد، اما به نظر من داستان پينوكيو چيزي بيش از اين هاست. نگاه دقيق به سير داستان و تحليل محتوايي آن، نشان مي دهد كه پينوكيو داستاني درباره آسيب شناسي و منزلت دانايي است. آدمكي چوبي، با از سر گذراندن ماجراهايي، لياقت آن را پيدا مي كند كه به انساني واقعي تبديل شود. ظرافت اصلي داستان در همين نكته است. چه چيزي پينوكيو را از آدمكي چوبي به انساني واقعي تغيير مي دهد؟ اخلاق و آموختن راه و رسم زندگي در جريان داستان، تنها يك وجه قضيه است؛ به نظر من، پينوكيو با «دانايي» به جايگاه «انسان بودن» مي رسد و فرشته مهربان داستان نيز در واقع «فرشته دانايي» است.
پينوكيو، داستان زندگي خود ماست، داستان ناشي گري ها، سطحي نگري ها، خوش خيالي ها و ناداني هايمان؛ پينوكيو مسير زندگي انسان را نشان مي دهد، مسيري كه بشريت طي مي كند؛ با اين تفاوت كه در پايان اين مسير، «پينوكيو آدم مي شود» ولي خيلي از انسان ها، هيچ گاه به «كمال انساني» نمي رسند.
پيش از شروع كتاب، جمله اي از كروچه نقل شده است: «چوبي كه پينوكيو از آن تراشيده شده، بشريت نام دارد.» (۲) اين جمله در من تأثير عجيبي بر جاي گذاشته است؛ شايد به همين دليل تصورم در مورد پينوكيو تغيير پيدا كرده است و آن را داستاني عادي و صرفاً اخلاقي نمي دانم. پينوكيو، داستان بشريت را روايت مي كند. هر كدام از ماجراهاي پينوكيو، به نوعي بيانگر تجربه هاي بشري است. جهل، ناشي گري، راحت طلبي و تن آسايي، خوش خيالي و فراموشي كه از اصلي ترين موانع دانايي محسوب مي شوند، محورهاي اصلي داستان پينوكيو را تشكيل مي دهند.
آسيب شناسي دانايي در داستان پينوكيو
اگر با اين ديد به داستان پينوكيو نگاه كنيم كه اين كتاب، اثري درباره آسيب شناسي دانايي است و كارلو كولودي نويسنده كتاب، با ظرافت و در عين حال صميميتي كمال گرايانه، به بررسي و تحليل موانع و آفت هاي دانايي پرداخته است، آن گاه، هر كدام از ماجراهاي پينوكيو، معناي ديگري پيدا مي كنند. با اين نگرش، نگاهي دوباره به كتاب پينوكيو مي اندازيم.
۱. داستان پينوكيو با شيطنت ها و بازيگوشي هاي او شروع مي شود، آن جا كه پينوكيو در حين ساخته شدن به ژپتو لگد مي زند و بلافاصله بعد از راه افتادن از خانه فرار مي كند؛ بعد از آن، پينوكيو با سوسكي روبه رو مي شود كه به نصيحت او مي پردازد، اما پينوكيو پاسخ مي دهد: «بدان كه در دنيا تنها يك كار هست كه به درد من مي خورد و آن خوردن و خوابيدن و بازي كردن و تمام روز بيكار ماندن است» (ص ۲۳). به نظر مي رسد راحت طلبي و تن آسايي اولين مانع دانايي توصيف مي شود.
۲. در مرحله بعد،«ناشي گري» هاي پينوكيو شروع مي شود: پاهاي چوبي پينوكيو روي بخاري مي سوزد، قول مي دهد كه ديگر كارهاي بد نكند (نه تنها بچه ها، بلكه ما هم از اين قول ها زياد مي دهيم!) كتاب هايش را براي رفتن به تماشاخانه مي فروشد، با بازيگران چوبي نمايش همراه مي شود و خلاصه اشتباه از پي اشتباه. آيا اين خود ما نيستيم؟ قسمت عمده اي از زندگي همه ما صرف آزمون و خطا مي شود و چه بسا از تجربه هاي فراوان آزمون و خطا، باز هم به پختگي لازم نمي رسيم. خيال پردازي هاي پينوكيو در مسير دبستان جالب است:«در راه هزاران خيال شيرين تو سرش پرواز مي كرد. كاخ هاي خيالي بسياري كه هر يك از ديگري زيباتر بود و در هوا براي خودش مي ساخت.»(ص۴۰)
۳. پينوكيو فريب گربه و روباه را مي خورد. يكي از زيباترين بخش هاي داستان آن جاست كه پينوكيو به هواي يك شبه پولدار شدن، اشرفي هايش را در سرزمين «هردمبيل»چال مي كند.«تو سرزمين هردمبيل يك گله زمين است كه جادوست و اسم آن جا شگفتزار است و تو مي روي آن جا و كمي زمين را مي كني و گود مي كني و مثلاً يكي از اين اشرفي ها را در آن جا چال مي كني. آن وقت جاي ديگر را مي كني و باز هم يكي از اشرفي ها را چال مي كني...»(ص۶۲).« آدمك چوبي نادان كه از كار خود و نتيجه احتمالي آن خيلي خوشحال شده بود، از گربه و روباه سپاسگزاري كرد و قول داد كه بهره خوبي از اشرفي ها به آن ها بدهد ». (ص۹۸)
دروغ گويي پينوكيو و دراز شدن دماغش نيز از نكات جالب و ظريف داستان است.«توجيه و فرار از واقعيت» آفتي جدي براي رسيدن به دانايي و كمال است، چيزي كه پينوكيو بارها به آن متوسل مي شود و هر بار هم نتيجه اش را مي بيند.
۴.« من به آن خوش باوراني كه به هر حرف بيهوده اي دل مي بندند و هر دروغي را باور مي كنند و سرانجام به تله مي افتند، مي خندم ». (ص ۱۰۱) خوش باوري و به عبارت بهتر، سطحي نگري، از آسيب هاي مهم دانايي است. فرشته مهربان داستان و يا آن كه من« فرشته دانايي» مي نامم، قصد عاقل كردن پينوكيو را دارد. او روش انديشيدن را به پينوكيو مي آموزد و«شناخت» پينوكيو را از زندگي كامل مي كند.
«دانايي» نياز بنيادي زندگي انسان است و اگر انسان به چنين دركي نرسد، به جاي تلاش براي ارتقا و اعتلاي دانايي، از آن فرار مي كند. درك ضرورت دانايي در زندگي، بايد به باور تبديل شود وگر نه با ساده انديشي و سطحي نگري راه به جايي نخواهيم برد.
پينوكيو در جايي به فرشته مهربان مي گويد:«از آدمك چوبي بودن خسته شدم، مي خواهم بزرگ شوم، مي خواهم آدم بشوم ». و فرشته پاسخ مي دهد:«شايد هم روزي بيايد كه درخور آدم شدن باشي ». (ص۱۳۶) البته پينوكيو همين را نيز«فراموش» مي كند، چون هنوز به باور نرسيده است. در بخشي از داستان، دوستان پينوكيو از او مي خواهند:«تو بايد با ما بر ضد سه دشمن بزرگ ما كه دبستان و درس و آموزگار است، همدست شوي ». (ص۱۴۶) اين سه، در داستان نماد دانايي هستند و در كل داستان نيز، يادگيري و خواندن _ به تعبير نويسنده، مدرسه رفتن _ محور دانايي تلقي مي شود.
۵. بالاخره پينوكيو خر مي شود و اين چه تمثيل جالبي است براي كساني كه از دانايي فرار مي كنند.
«كجا را مي تواني از سرزمين بازيگوشي بهتر نشان دهي، آن جا نه دبستان است، نه درس است، نه آموزگار است. هيچ از اين خبرها نيست. در آن جا هيچ كس نمي داند اصلاً درس و كتاب چيست؟»(ص ۱۷۵)
«تو بايد بداني كه بي گفت وگو، بچه هاي تنبلي كه از درس و كتاب و معلم گريزانند و كاري غير از بازي و شيطنت ندارند، دير يا زود، آخر و عاقبت شان به همين جاها (خر شدن) مي كشد». (ص۱۹۳)
«نااميد مباش هنوز بسياري خر در جهان باقي است! تا نادان در جهان هست، مفلس در نمي ماند ». (ص ۲۱۱)
«خر شدن»، تعبير جالبي براي ناداني و يا«نادان شدن» است. باز اين فرشته دانايي است كه به داد پينوكيو مي رسد. فرشته دانايي به خاطر ناداني ديگران چون پينوكيو، غم و اندوه به دلش راه مي يابد و بيمار مي شود.
مراحل رسيدن به دانايي
«پينوكيو» مي تواند داستان فرد، جامعه، ملت و يا بشريت باشد. پينوكيو به ما مي گويد كه چرا آدم نمي شويم؟
راز به ظاهر نهاني«آدم شدن» در داستان پينوكيو«دانايي»است، پس هر چه پينوكيو به دانايي نزديك تر مي شود، شايستگي هاي او براي آدم شدن افزايش مي ِيابد و هر چه به واسطه ناشي گري، سطحي نگري، تن آسايي، فراموشي و غيره از دانايي فاصله مي گيرد، از آدم شدن دور مي شود. پينوكيو از مرحله«آدمك چوبي»تا «انسان واقعي»، پستي و بلندي هاي زيادي را پشت سر مي گذارد و اين يعني، مسير دانايي، مسيري آسان و سهل الوصل نيست. دانايي و آدم شدن هزينه دارد و همه آن  قدر توانايي و جسارت و ايستادگي ندارند تا در ميدان بمانند و سختي هاي اين مسير را بپذيرند.مراحلي كه پينوكيو طي مي كند و تجاربي كه او به دست مي آورد، براي همه ما تكرار مي شود، ولي به دلايل زيادي، عاقبت كارمان مشابه پينوكيو نيست.
از نگاه آسيب شناسانه، پينوكيو از مراحل زير براي رسيدن به دانايي مي گذرد:
۱. شناخت آفت ها:«پينوكيويي كه تفسيري خوش باش گرانه از زندگي دارد و فقط به دنبال لذت هاي آني و زودگذر است، به جايي مي رسد كه از اين نوع تفسير دلزده و خسته مي شود. پينوكيو به اين بينش مي رسد: روش درست زندگي آن نيست كه او در پيش گرفته است.
۲. پذيرش آفت ها:«امان از بخت  بدي كه من دارم. چه بلاهايي كه سرم نيامد. همه اش براي اين بود كه گوش به حرف كسي ندادم و به ميل خود رفتار كردم. آن چه به سرم آمده، حقم بود. حالا ديگر عاقل شده ام. ديگر گول نخواهم خورد... ». (ص۱۰۶) در آسيب شناسي دانايي يك فرد و يا يك ملت، اين مرحله، يعني پذيرش آفت ها، مرحله اي اساسي و كليدي است.
بسياري، آفت هاي رشد و كمال خود را مي شناسند، ولي يا با سهل انگاري و بي تفاوتي با آنها مواجه مي شوند و يا از در انكار درمي آيند. متأسفانه هر دو تاي اين ها در رفتار فرهنگي برخي از ما ايراني ها ديده مي شود. علي رغم آن كه به ميزان كم و زياد، مي دانيم كه با چه آفت ها و موانعي در فرهنگ مان روبه رو هستيم، يا سهل انگارانه به موضوع نگاه مي كنيم و يا اصل قضيه را منكر مي شويم. در مواضع مختلف هر كدام از ما، به خاطر ايرادهايي كه در فرهنگ عمومي مان داريم كلي نق مي زنيم ولي آن جايي كه بايد بپذيريم از اساس، زير بار قضيه نمي رويم.
۳. ميل به تغيير: عده اي از ما آدم هاي بي حوصله اي در مورد تغيير هستيم و براي همين با وضع موجود كنار مي آييم. اگر با انواع رفتارهاي نادرست مان باعث آزردگي و رنجش ديگران مي شويم، همه در اين كه چنين هستيم به توافقي پنهاني رسيده ايم. حاضريم بهاي هر نوع ناهنجاري، رفتارهاي غير استاندارد، آشفتگي و ايجاد تنش براي همديگر را بپذيريم ولي تغيير نكنيم!
۴. راهنمايي:اگر پينوكيو، خود ما باشيم، فرشته مهربان،«روح دانايي» نهفته در وجود ماست. دانايي نياز ذاتي انسان ها و ضرورت بنيادين انسانيت و كمال است. هر انسان، به اندازه اي كه مي داند و مي تواند وجود دارد. فرشته مهربان، فرشته دانايي و راهنماي پينوكيو در مراحل گذر از آدمك چوبي به آدم شدن است.«فرشته دانايي» در وجود همه ماست ولي زماني ما را همراهي مي كند كه قصد رشد و بالندگي داشته باشد.
***
و اينك، پينوكيو ديگر آدمك چوبي نيست، به انسان تبديل شده است و دنبال پينوكيوي چوبين پيشين مي گردد. ژپتو، آدمك چوبي را به او نشان مي دهد.«پينوكيو به آدمك چوبي خيره نگاه كرد و گفت: چه مسخره اي بودم آن زمان كه آدمك چوبي بودم! خوشبختانه اينك آدم راست راستكي شده ام.»(ص۲۴۰)
ما به كجا رسيده ايم و چه وضعي داريم؟«چوبي كه پينوكيو از آن تراشيده شده، بشريت نام دارد »؛ اين بشريت در چه حال و روزي به سر مي برد. فرقي نمي كند بشريت فرد، جامعه و يا ملتي باشد؛ مهم آن است كه در كجاي مسير انسانيت باشيم. داستان پينوكيو را فراموش نكنيم. كارلو كولودي به واقع شاهكاري جهاني خلق كرده است. گاهي حرف هاي جدي را هم مي توان به زبان ساده اي گفت، البته يافتن چنين زباني كار هر كسي نيست، ولي نويسنده پينوكيو از عهده اين كار سنگين برآمده است. پينوكيو داستان زندگي ماست. آيا همچنان كه در آغاز راه شبيه پينوكيو هستيم، به پاياني مشابه خواهيم رسيد؟
***
« ...و گفت: چه مسخره اي بودم آن زمان كه آدمك چوبي بودم!»

پي نوشت:
۱و ۲ پينوكيو _ آدمك چوبي، نوشته كارلو كولودي، ترجمه صادق چ، انتشارات كتاب هاي شكوفه.
(مطالب نقل شده از داستان كه به صفحات آنها در داخل متن اشاره شد، از همين كتاب هستند.)

فرهنگ
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
سينما
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |