اين روزهاي اينجا
كاري كه با دل سر و كار دارد روزنمي شناسد، اما چند سالي است كه 27 شهريور روز شعر و ادب فارسي نام گرفته است
|
|
از سمت راست :شفيعي كدكني، شهريار و هوشنگ ابتهاج
ابراهيم اسماعيلي اراضي
مسلما براي كسي كه با شعر سر و كاري داشته باشد و بداند كه اين ابتلاي عزيز چقدر ناگهاني است، پرداختن تقويمي به اين مقوله همانقدر صورتي موجه دارد كه انتظار صبر و سكون ازهر مجنون ديگري؛ مجنوني كه مي گويد: ترسم اي فصادگر فصدم كني/ نيش خود را بر رگ ليلي زني؛ مجنوني كه آنچنان انباشته از آن است كه نان را هم از ياد مي برد، چه رسد به زمان. و اين ناگهان همان ليلي است كه شايد در هر رگي نهفته باشد؛ رگ زمان يا رگ جان. اما خب، گاهي بهانه ها، به قول محمد حسين شهريار هي، پر بدك ... هم نيستند و يكي از اين بهانه ها روز شعر و ادب پارسي است كه با روز بزرگداشت شهريار مقرون شده است؛ بهانه اي كه هنوز هم مي تواند به ياد خيلي از ما بياورد كه اينجا كجاست و چه كساني اينجايي بوده اند و شايدبراي اين يادآوري، شهريار ويژگي هايي خاص داشته باشد، چرا كه او همانقدر كه ما را به گذشته پيوند مي زند، به ياد همين روزها مي اندازد. شهريار از يك سومي تواند بيت هايش را پلي كند تا تداعي قرن هايي كه رنداني شهر آشوب دلق ازرق فام به يك سو مي نهاده اند و كفر تقوانام به باد قلاشي مي سپرده اندو از سوي ديگر مي تواند تصويري باشد از شيفته اي كه فرش زير پايش را به دست سفله روزگار مي سپارد تا راهي شهري در البرز كوه شود و ديوانه اي چون خود را دريابد؛ ديوانه اي كه آن روزها از همه كس رانده تر و از همه جا مانده تر از شهرياري بوده است كه از شهرياري، تنها همان تخلصي را داشته كه به گفته خودش به راي دو باره خواجه شيراز نصيبش شده است. شهريار، شايد از همين روزها نباشد، ولي روزهاي او چندان هم دور نيستند؛ روزهايي كه واژه هاي ممنوع الورود كوچه و بازار سر از غزلي در مي آورند كه ناموس فرهنگي ايرانيان است و همه را ميخكوب اندام تراشيده واثيري خود كرده است.
اين واژه هاي كوچه و بازار با اين روزهاي ما فاصله چنداني ندارند؛ البته اگر نگاهي با چشم هاي باز به دورو بر خودمان بيندازيم؛ اين روزهايي كه هنوز اسفند، چشم حسود را مي تركاند و هنوز مسافرها با زلالي آب بدرقه مي شوند و هنوز و هنوز و...
شهريار پيوندهاي ديگري را نيز سبب شده است؛ پيوندهايي كه شايد اگر همان روزها محكم نمي شد، حالا ديگر نبود. اينكه در روزگار خودت شعر فارسي را آنگونه كه بايد و شايد بسرايي و در كلام آذري هم هنگامه اي مثل حيدربابا به پا كني، كم هنري نيست و اگر آنقدر عاشق بودي كه اين همه هنر داشته باشي، آنوقت آذري ها (البته گروهي كه پارسي نمي دانند) حسرت پارسي ندانستن خود را مي خورند و پارسي گويان، دريغ آذري ندانستن خود را و اين ندانستن آنقدر تكاپو مي كند تا هندو و ترك همزبان در حداقل هايي مثل درك موسيقي و حال كلام شريك شوند و اين تكاپو پيوندي شود كه گفتم؛ پيوندي در همزباني و البته كه همدلي از همزباني خوش تر است .
داشتم از اين روزها مي گفتم؛ اين روزهايي كه هنوز ....
هنوز مي شود خواند: آهسته باز از بغل پله ها گذشت/... و جلودار دل بود كه نلرزد؟
شايد من هم با همان چوبي رانده شوم كه شهريار(فارغ از جايگاه)، ولي دليلي ندارد كه اين چند كلمه را هم ننوشته بگذارم. حرفم اين است كه خيلي از دوستاني كه فكر مي كنند خيلي از روزگار شهريار جلوتر هستند، به همين هنوز ها نگاهي بيندازند و دوست دارم كه به آنها حق بدهم كه در اين نگاه، ساير پردازه هاي غيرادبي را در چهره او ناديده بگيرند و اگر بهانه نگيرند و همين پردازه ها را بهانه نكنند، او را با ديگراني كه مد نظر دارند قياس كنند؛ ديگراني كه در بسياري موارد خود به آنچه آلودگي مي دانند، آلوده تر بوده اند يا هستند؛ آلوده تر، چرا كه دهان هايشان بوي طراز جامه انيراني را مي دهد كه هنوز متحير لولي وشي در بلخ هستند و بيدلي در نيشابور. در وهله اول بايد چشمم را باز كنم كه اينجا و اين روزها و هنوز ها را گم نكنم.شايد هم دردلشان خنديده باشند كه شب را و روز را / هنوز را ، ولي اميدوارم كه همانقدر انصاف داشته باشند كه من هم پردازه هايي كه پيش چشم آنهاست را از نام هايي كه در ذهن دارند، كم كنم و همه چيز را در كفه شعر و ادب پارسي بگذارم. خيلي وقت ها آنقدر در باورهايمان منجمد مي شويم كه نمي توانيم بفهميم ديگران نمي توانند (با همه روراستي و بي رنگي شان) همه آنچه ما پذيرفته ايم را دربست به خودشان بقبولانند.
كافي است اين روزها را بكاويم تا دريابيم كه هنوز هم خيلي ها از بردارند كه علي اي هماي رحمت، تو چه آيتي خدا را و من ديده ام و شنيده ام كه اين تنها يا اولين مصراعي بوده كه از تمام سروده ها در ذهن برخي هست. من قول مي دهم به اين فكر كنم كه چرا در بين آن همه كس شهريار ، به اميد اينكه ديگران هنوز را فراموش نكنند كه واقعيتي كتمان ناپذير است.
روز شعر و ادب
مجلس شوراي اسلامي، از چند سال پيش، روز 27 شهريور ماه را به عنوان روز شعر و ادب پارسي نامگذاري كرده است. اين روز با روز بزرگداشت سيد محمد حسين شهريار، غزلسراي نامدار معاصر و چامه سراي ايراني همزمان است. شاعري كه هنوز هم بسياري از آثار او نياز به بازخواني دقيق تري دارد. آثار گرانسنگ شهريار در ادبيات آذري نام او را از مرزهاي ايران فراتر برده است تا ديگر ترك زبان هاي جهان نيز با ادب و فرهنگ ايراني پيوندي ناگسستني بيابند.
|