شنبه ۲ مهر ۱۳۸۴ - - ۳۸۰۷
آغاز روزهاي پرمشغله دكتر در عمارت بهشت
روياهايي كه مي آيند
001932.jpg
عكس : محمدرضا شاهرخي نژاد
صبح روز دوشنبه 29 شهريور ماه، يك روز قبل از يكي از تعطيلات رسمي است. ترافيكي نيست تا كلافه مان كند. اتوبان كردستان مثل هميشه خلوت است و ماشين از اين خلوتي، هيجان زده، شتاب بيشتري به خود مي گيرد. انتهاي اتوبان پشت آخرين چراغ قرمز، ترمز سختي مي كند و با فاصله ميلي متري از ماشين مقابل مي ايستد. دور مي زند و در سمت ديگر اتوبان كه به نسبت شلوغ تر است، لابه لاي اتومبيل هايي كه در وسط اتوبان، مسافر پياده مي كنند، مي ايستد. خلوتي اتوبان را مي ستايم و آرزو مي كنم هميشه شهري داشتم كه ترافيك هاي سرسام آور نداشته باشد. براي رسيدن، به اندازه ماشين شتاب مي گيرم. عكاس مي گويد: همه برنامه ها در ايران با تاخير شروع مي شود . عقربه هاي ساعت را نگاه مي كنم و با اينكه زمان داريم، اضطراب دير رسيدن به دلم چنگ مي زند
ماشين كه متوقف مي شود، در را با سرعت باز مي كنم. موقع پياده شدن، پاي راستم درون چاله اي كه زودتر از من چرخ ماشين در آن افتاده بود، گير مي كند. غرق در فكر ملاقات شهردار هستم و چاله را نمي بينم. سكندري مي خورم و به تمام چاله هاي پايتخت لعنت مي فرستم و دلم مي خواهد تمامشان را با خاطره ملاقات امروز پر كنم.
از دو گيت كه يكي از آنها خاموش است، رد مي شويم. با تمام مخالفت هاي محافظان و حراست، پشت در شيشه اي تالار مي ايستم. به چاله اي كه لحظه ورود در آن افتاده بودم، نگاه مي كنم. با خودم فكر مي كنم پژو
مشكي 405 مقابل در اصلي تالار مي ايستد. در عقب ماشين كه باز مي شود سايه اي روي چاله اي كه در آنجاست، مي افتد. قامت كشيده اي كه فارغ از لباس نيروي انتظامي، ژست نظامي خود را حفظ كرده، بيرون مي آيد و پاي شهردار در چاله گير مي كند. ذره اي خم به ابرو نمي آورد و شايد تنها جرقه اي در ذهنش شكل مي گيرد. از افكارم كه بيرون مي آيم، زمزمه آمد ،آمد اطرافيان، هراس افتادن سيزدهمين مدير شهري در چاله را بيشتر مي كند. پژو مشكي مي ايستد و انتظار من براي نحوه مواجهه يك مدير با چاله اي هر چند كوچك بيشتر مي شود. در عقب ماشين باز مي شود. سردار سابق و شهردار فعلي، قبل از پياده شدن، نيم نگاهي به اطراف مي اندازد. پاي راستش درست كنار چاله قرار مي گيرد. در ماشين كه بسته مي شود، راست مي ايستد و دستي به كت خود مي كشد. نگاهي به زير پايش - جايي كه چاله قرار دارد - مي اندازد و چيزي در گوش مردي كه دركنارش ايستاده زمزمه مي كند. ساعت مچي را نگاه مي كند. عقربه هاي تنها ساعت سالن حركت را كه روي
10 ايستاده، نگاه مي كنم و از اينكه زودتر از زمان شروع برنامه رسيده ام، خوشحالم.همهه هاي سالن ورودي به غلغله اي تبديل مي شود و هر كس سعي مي كند نزديك تر از ديگري به محمدباقر قاليباف كه آمده تا حكم شهرداري تهران را دريافت كند، بايستد. بعد از عبور از گيت، چند ثانيه در مقابل در مكث مي كند و ژست هميشگي خود را با لبخندي در گوشه لب تكميل مي كند. آهسته و شمرده شمرده به قامت سرداري در زمان بازديد از سربازان خود قدم برمي دارد و تمام دست هايي كه به سمتش دراز مي شود را به گرمي مي فشارد. صداي سلام و احوالپرسي و روبوسي در صداي شاتر و لحظه هايي كه در حال
ثبت شدن است، گم مي شود.
پله ها را دو تا، يكي پشت سر مي گذارم. افرادي را كه در مقابل جايگاه خبرنگاران ايستاده اند، پس مي زنم و تنها صندلي باقي مانده در رديف جلو را اشغال مي كنم. سيزدهم شهريور ماه، پس از گذشت 75 روز، شوراي شهر در مورد انتخاب شهردار جديد تهران به اجماع رسيد و امروز دكتر محمدباقر قاليباف آمده بود تا علاوه بر حكم شهرداري، كليد اتاق خود و ساختمان كهنه شهرداري در خيابان بهشت را دريافت كند.كسب 8 راي از 15 راي اعضاي اصلي شوراي شهر، روز دوشنبه به چشم مي آمد؛ اين را از حضور يكي در ميان اعضاي شوراي شهر در سالن حركت، مي شد فهميد؛ دست هايي كه روزي براي كسب راي در سالن شوراي شهر بالا رفته بود، امروز براي تبريك به سويش دراز مي شد. از رديف صندلي ها عبور كرد و در رديف اول نشست؛ قبل از نشستن با چمران كه از دور انتظارش را مي كشيد، دست داد ؛ يكي از افرادي كه در آينده ارتباط تنگاتنگي با هم خواهند داشت.

عكاسان مزاحم عكاسي
محمدرضا شاهرخي نژاد- قاليباف در رقابت هاي انتخاباتي، سوژه جذابي براي عكاسان بود وعكس هاي صفحه اول روزنامه ها را به خودش اختصاص داد. حالا او در كسوت شهردار تهران، مي خواهد به برنامه هايش جامه عمل بپوشاند. عكاسي از قاليباف در فضاي شلوغ و پرهياهوي تالار حركت، كار سختي بود براي من. يادم مي آيد در گذشته، محافظان شخصيت  هاي مهم كشور از نزديك شدن به آنها جلوگيري مي كردند و عكاسان گله داشتند كه به همين علت نمي توانند به خوبي عكاسي كنند، اما اين بارعموما عكاسان تازه كاري كه به مراسم معارفه شهردار آمده بودند تا از آقاي دكتر عكاسي كنند، مانع اصلي عكاسي بودند و ازدحامشان در جلوي قاليباف نمي گذاشت عكاسي كني چه برسد به آنكه به كادر عكست فكر كني. دكتر آرام در رديف نخست نشسته بود و آنها را نگاه هم نمي كرد.

شهر ما، خانه ما
علي آبادي، سعيدلو، چمران، حجت الاسلام والمسلمين محمدي گلپايگاني و قاليباف به ترتيب، پنج صندلي رديف اول را اشغال كرده بودند. قاليباف در ميان هيجان و خوشامدگويي هاي اطراف، با حالتي كه با گذشت زمان، بيشتر از هميشه از يك ژست فاصله مي گرفت و به يك رفتار تبديل مي شد، نشسته بود و سعي مي كرد تا دقت خود را در همه چيز حفظ كند. حضور بيش از 15 عكاس كه از زواياي مختلف در مقابلش زانو زده بودند، باعث نمي شد تا ذره اي از توجه او به صحبت هاي سخنرانان كاسته شود.
لحظه اي از او غافل نمي شدم تا حاشيه هايي را كه هميشه از متن جذاب تر بود از دست ندهم. از بالا نگاه مي كردم، تا هر اتفاق تازه اي را ثبت كنم و او بي توجه به 20 جفت چشمي كه همراه من از بالاي سالن او را نگاه مي كرد، به محمدي زاده كه گزارش كاري از دوره شهرداري رئيس جمهور فعلي را ارائه مي داد، گوش سپرده بود. آنچه بيش از هر چيز در اين ميان براي حاضران در جلسه معارفه تعجب انگيز بود، حضور شخصيت هاي سياسي، اجرايي و قضائي كشور بود كه براي خوشامد گويي تا لحظه اتمام جلسه به حاضران در برنامه اضافه مي شدند.
از بالا و لا به لاي افرادي كه هر لحظه به تعدادشان اضافه مي شد، حضور مردان سبزپوش نيروي انتظامي از جمله سردار طلايي كه براي بدرقه رئيس خود آمده بودند، غيرقابل چشم پوشي بود.
هر چند زمان كوتاهي براي شنيدن صحبت  هاي شهردار جديد داشتيم، اما او در همان زمان مختصر هم نخواست از شعارهايي كه در زمان انتخابات گفته بود فاصله بگيرد. بعد از صحبت هاي جمعي از مسئولان، استاندار جديد تهران،چمران، حجت الاسلام والمسلمين محمدي گلپايگاني و سعيدلو روي سن قرار گرفتند و حكمي را كه مردم دو هفته براي دريافت آن توسط قاليباف انتظار كشيده بودند به دستانش سپردند تا از روز دوشنبه حضور رسمي خود را در دفتر شهردار تهران آغاز كند.
او پنجاه و هشتمين شهردار تهران از زمان تاسيس شهرداري در تهران و سيزدهمين شهردار پس از انقلاب اسلامي و سومين شهردار داراي سابقه فعاليت نظامي در شهر تهران محسوب مي شود. او مسئوليت قبلي اش را باعث آشنايي با مشكلات و پيچيدگي هاي شهر تهران دانست و جايگزيني شهروند مداري به جاي شهرداري مداري را سر لوحه كار خود.
بارش باران در تهران همچنان مشكل ساز است. ترافيك مردم را كلافه كرده است و با مطرح شدن زلزله، شهروندان و مديران دچار نگراني شديد مي شوند . اين اولين جمله اي است كه شهردار جديد تهران به عنوان آخرين سخنران در جلسه معارفه اش عنوان كرد.
اين گفته ها در حالي عنوان شد كه پيش از قاليباف، محمد جواد محمدي زاده، در سخنان خود مجموعه عملكرد شهرداري در دو سال گذشته را كتابي به اندازه وزن خودش اعلام كرده بود.
استفاده از نيروهاي مردمي براي برآوردن عدالت، موضوعي بود كه شهردار تهران بر آن تاكيد كرد و گفت: اگر حقوق مردم را ادا كنيم، همه آنها ما را ياري خواهند كرد و در اين صورت شعار شهر ما، خانه ما به صورت كامل محقق خواهد شد.
اما قاليباف كه به عنوان آخرين سخنران در مراسم صبح روز دوشنبه كه تا ظهر طول كشيد، سخن مي گفت، در مقام پاسخگويي به وزير كشوركه در صحبت هايش به هزينه نيمي از 3 هزار و 500 ميليارد تومان از بودجه سراسر شهرداري هاي كشور در شهرداري تهران،خواستار برقراري عدالت شده بود، نيز برآمد و گفت: اين مبلغ فقط پول رفت و روب و جمع آوري زباله شهر تهران است و امروز اگر درآمد شهرداري تهران به 3 هزار و 500 ميليارد تومان برسد، مي توان تحولي در تهران ايجاد كرد . قاليباف ادامه داد: فقر را كه نمي توان به صورت عادلانه توزيع كرد، بلكه بايد به سمتي برويم كه همه شهرداري ها از توان مالي متناسب با شان و عملكرد خود برخوردار باشند .
زندگي خوب، منتظر تهراني ها؟!
قاليباف جملات انتهايي سخنراني اش را مي گويد. هنگامي كه او از پله  ها پايين مي آيد،  اطرافش پر از خبرنگاران و عكاساني است كه هر يك به نحوي از انحا مي خواهند از يك جمله كوتاه و سئوالات متمادي پي به برنامه   هايي ببرند كه شهردار تهران 18 ماه براي انجام آنها وقت دارد.
او با زيركي يك مدير سئوالات را جواب مي دهد و در عين حال لابه لاي صحبت  هايش تاكيد مي كند كه در هفته آينده نشست مطبوعاتي با خبرنگاران خواهد داشت. جلوتر كه مي روم راه توسط خبرنگاران، عكاسان و فيلمبرداران سد شده است، بالاخره خود را به شهرداري كه دو ساعت براي پرسيدن سئوالاتم صبر كرده ام، مي رسانم. خبرنگاري از تغيير و تحولات در بدنه مديريتي شهرداري مي پرسد و صداي آرامي كه مي گويد: فعلا كه هيچ كس نيست و همه به هيات دولت رفته اند، اما ما در خدمت همه مديران باقي خواهيم ماند .
مترصد زمان مناسبي هستم تا سئوالاتم را بپرسم. با يكي، دو قدم جا به جا شدن رو به روي قاليباف مي ايستم، خبرنگاري در مورد شعار انتخاباتي رياست جمهوري زندگي خوب برازنده ايراني ها مي پرسد و او از زندگي خوبي كه در انتظار تهراني هاست، مي گويد. چند بار پشت هم مي گويم آقاي قاليباف،  آقاي شهردار ! تا بالاخره به سويم برمي گردد، مي پرسم بعد از رفتن هر شهردار، آن فرد به صفتي در بين مردم شناخته مي شود، شما فكر مي كنيد بعد از اتمام دوره شهرداري، مردم با چه ويژگي از شما ياد كنند؟ مي گويد: اين موضوع را بايد بگذاريد مردم بعد از اتمام اين دوره بگويند، من نمي توانم قضاوت كنم . اصرارم براي يافتن پاسخي شفاف بي نتيجه است، گريزي به شعارهاي انتخابات رياست جمهوري مي زنم و مي  گويم: در شكل يك رئيس جمهور بهتر مي توانستيد به مشكلات رسيدگي كنيد يا حالا كه شهردار هستيد؟! با آرامشي كه از خود دور نمي كند و يك مكث كوتاه به آدم هايي كه اطرافمان حلقه زده اند، نگاهي مي اندازد و مي گويد: همه مشكلات تهران به دست شهردار آن حل نخواهد شد، ولي طبيعي است وقتي كه شعاري داده شده است، من در مسند شهرداري و بخش هايي كه به اين حوزه مربوط مي شود، سعي مي كنم آنها را محقق كرده و در سطح جامعه پياده كنم و اگر اين كار را انجام دادم، معلوم مي شود صادقانه با مردم سخن گفته ام و صادقانه عمل كرده ام . مي پرسم چه بخش هايي در اين حوزه مي گنجد كه صدايم لابه لاي سئوال خبرنگار ديگري گم مي شود، شهردار توسط مجري  يكي از شبكه هاي تلويزيوني به سمت دوربين چرخانده مي شود و پاسخ سئوالم نيمه كاره  رها.
از خبرنگاران فاصله مي گيرم، از در شيشه اي تالار حركت بيرون مي آيم و در كنار پژو مشكي جايي را براي ايستادن انتخاب مي كنم، از دور كه مي آيد تعدادي از شهروندان براي طرح مشكلاتشان به او نزديك مي شوند، جلسه بيش از 20 دقيقه است كه به اتمام رسيده، اما هنوز راه براي رفتن به سمت ماشين براي شهردار باز نشده است، بالاخره به ماشين نزديك مي شود، عكاسان خبرگزاري ها و روزنامه ها دور ماشين حلقه زده اند و او در اين ازدحام، لحظه اي چاله  اي را كه مقابلش است فراموش مي كند و در آن مي افتد، سرش را بلند مي كند، لبخندي مي زند و به اصرار عكاسان براي تكان دادن يا بلند كردن دست وقعي نمي گذارد، سوار بر ماشين سياه رنگ به سمت خيابان بهشت مي رود تا كليد را در قفل در بچرخاند و بر مسندي بنشيند كه پيش از او 12 شهردار را بر خود ديده است.

يادداشت روز
از ساختمان بهشت
تا كاخ سعد آباد
رسالت بوذري
آن روز، دكتر جوان، لباس سبز رنگ پليس را از تنش بدر آورد. شلوار كتان قهوه اي رنگ به پا كرد و كت جير اسپورت پوشيد و رنگ پيراهنش را با رنگ موهايش ست كرد و هيچ وقت دوباره آن لباس را بر تن نكرد؛ و اين چنين سودايي ديگر در سر پروراند و قدم به جاده اي نهاد كه نه به راست ختم مي شود و نه به چپ، اما در منتهي اليه هر دو قرار دارد. او حتي آنگاه كه بر زانتياي نوك مدادي رنگش سوار شد و دست هايش را به نشانه خداحافظي با خبرنگاران بالا آورد، تصور نمي كرد كه در ساختمان بهشت اتاقي در انتظار او باشد. اتاقي كه حالا اين روزها پر رفت و آمد است. اتاق شهردار پايتخت، محمدباقر قاليباف.
از ساختمان بهشت راهي مي گذرد به كاخ سعد آباد كه شايد اين بار، دكتر جواني كه خودش را پيرترين عضو شهرداري تهران مي داند، به آن نيم نگاهي هم نكند. او حالا بر صدر مصطبه شهري نشسته است كه از آن به كشور - شهر ياد مي كنند و لقب پردردسرترين پست دولتي به خود گرفته است. گواه اين ادعا فرجام كساني است كه تا پيش از اين بر اين جايگاه تكيه زده بودند. او اما شعار قديمي خود را فراموش نكرده است؛ قانون مداري، شعاري كه در نيروي انتظامي، خود بيش از همه به آن عمل كرد و حتي هنگامي كه سرباز وظيفه تحت امرش، خودروي او را به جرم عبور از خط ويژه متوقف و با وجود اينكه از حضور سردار، پشت صندلي راننده مطلع شد، برگ جريمه را صادر كرد، لبخند زد و به پاس وظيفه شناسي آن سرباز را تشويق كرد. حالا رئيس پليس سابق، رئيس شهر شده است. كلانشهري كه با مشكلات عديده  اي دست و پنجه نرم مي كند و اتفاقا به مديريتي فرهنگي، نياز دارد. قاليباف در معارفه خود گفت كه تهران نيازمند مديريت جهادي - علمي با مشاركت مردم است.
اينچنين شايد نگاه فرهنگي، قالب غالب اقتدار اجرايي كلانشهر تهران را در هم بشكند و ايده هايي كه قاليباف در نيروي انتظامي براي برقراري انتظام اجتماعي پياده كرد، گره هاي ناگشوده كشور شهري مثل تهران را بگشايد.
***
قاليباف در كسوت رئيس پليس نشان داد كه مرد تحول است؛ تحول هاي ضربتي و سريع. پليس 110، در آشفته روزهاي نيروهاي انتظامي جاني دوباره به اين پيكر نحيف بخشيد و بر دوش تخصص و فرهنگ مداري، چهره مهربان پليس را دوباره به ياد مردم آورد. او به مشاورانش نيز اعتمادي دو چندان كرد؛ نظرات آنان را بر پيشنهاد هاي خودش ترجيح داد و آنگاه كه مشاور تبليغاتي اش راهي پيشنهاد كرد كه او از ميانه آن نمي گذشت، اعتماد كرد و پذيرفت.
***
اين بار دكتر جوان باز هم در حلقه خبرنگاران حاضر شده است. لبخندي بر لب دارد و باز هم بايد از طرح ها و ايده هايش بگويد؛ از تحول گرايي و اصول گرايي و اصلاح طلبي كه او مدعي است همه آنها را با هم جمع دارد. او مي تواند همه منتقدانش را قانع كند؟
سئوالي است كه براي پاسخ به آن بايد صبر كرد.

ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
در شهر
علمي
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  در شهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |