شنبه ۲ مهر ۱۳۸۴ - - ۳۸۰۷
براي سلطان غزل معاصر ايران
همزاد پاييز
001920.jpg
عكس: ابراهيم اسماعيلي
ابراهيم اسماعيلي اراضي
خودش مي گفت همزاد پاييز است؛ اول مهرماه سال 1325. پدرش - كه خدايش رحمت كناد- معلم بود و شعر را به سختگي و قوت مي سرود و مادرش كه عمرش دراز باد، به رغم نداشتن سواد مكتبي، در مكتب خانواده اي فاضل و اديب درس خوانده است. مي گفت: بسياري از دانسته هايم را از مادرم دارم؛ مادري كه شب هاي زمستان با قصه ها و افسانه هايش او و خواهران و برادرانش را افسون مي كرد و اين افسون، بزرگترين و كاراترين حربه مادر بود كه هر كدام از بچه ها براي محروم نشدن از آن، حاضر بود تمام دستورات مادر را اطاعت كند.
خانه آنها كه در كوچه هفت پيچ (يدي بروخ) زنجان واقع شده، ميراثي است كه از پدربزرگ به آنها رسيده بود؛ خانه اي كه اگرچه تا حالا يكي، دوبار تعمير اساسي شده، ولي هنوز صفاي قديمي و دوست داشتني خودش را دارد؛ خانه اي با درخت هاي گردو و فندق و هلو و انگور و... ؛ خانه اي با ماهياني قرمز در يك حوض سنگي قديمي.
بسياري از روزهاي كودكي را به حكم وظيفه پدر در روستاهاي اطراف زنجان مي گذراند و از حدود پنج سالگي به همراه خانواده به زنجان برمي گردد تا به مدرسه برود و نوشتن و خواندن بياموزد، اگرچه همه آن سالها را خرج فراگرفتن آنچه در جان خود حس كرده مي كند. در سال پنجم دبستان با نوشتن يك انشاء، هيات نمره امتحانات نهايي زنجان را كه به طور جمعي به انشاء بچه ها نمره مي داده اند و نمره 20 را براي اين درس قدغن مي دانسته اند، مجبور مي كند كه در مورد او سنت را بشكنند و همين طليعه، خبر از درخشش آن شگفت انگيزي در قلم او مي دهد تا اينكه از سنين نوجواني به سرودن شعر به طور جدي روي مي آورد (سابقه اولين مصراع سروده شده توسط او به روزهاي نوباوگي پيش از دبستان برمي گردد). سالهاي دبيرستان هم سپري مي شوند و نوبت به روزهاي دانشجويي مي رسد؛ دانشگاه تهران(دانشكده ادبيات) با استاداني شناخته شده او را مي پذيرد تا اين بار به ادبيات از زاويه آكادميك بپردازد.
مي گفت: سال پنجم دبستان معلمي داشتم كه براي ما از كليله و دمنه املا مي گفت و همين باعث تسلط ما بر اين اثر و ديگر آثار كلاسيك ادبيات شده بود، به طوري كه در دانشگاه همه متعجب مانده بودند كه اين دانشجوي جوان اين دانسته ها را از كجا دارد. اما انگار روزگار تصميم مي گيرد كه نگذارد همه چيز مرتب و طبق روال پيش  برود. شاعر جوان كه حالا ديگر در مطبوعات و جلسات ادبي تهران همه را با آثار و خصوصا غزل هايش ميخكوب كرده، از مدار دايره همگان بيرون مي زند و اصرار بزرگان دانشكده ادبيات هم در اين مورد بي تاثير مي ماند و شيفتگي و آشفتگي از راه مي رسد تا حسين منزوي متولد شود؛ ماه بلند غزل معاصر ايران.
منزوي جوان در سال 1350 در حالي كه تنها 25 سال دارد، با اختصاص دادن يكي از معتبرترين جوايز ادبي آن زمان به اولين مجموعه سروده هايش (حنجره زخمي تغزل) نشان مي دهد كه در غزل معاصر ايران و حتي در قالب هاي ديگر شعري، نفسي تازه از راه رسيده كه تا هميشه ساليان خواهد درخشيد.او در غزل، كارستاني مي كند كه پيش از او تنها در تجربه هاي معدودي از منوچهر نيستاني به شكل تجربه هاي اوليه رخ نموده است. منزوي جوان با بهره گرفتن از تعليمات نيما از يك سو و تكيه كردن به گنجينه گران سنگ ادب پارسي از سوي ديگر، دست به آفرينش تازه هايي در غزل مي زند كه تا پيش از آن بي سابقه هستند. تسلط عميق بر افسانه ها، باورها و اسطوره هاي ملي و مردمي، به كارگيري دايره واژگاني وسيع كه ريشه در زبان گفتار مردم دارد، توجه به وزن و قافيه به عنوان پتانسيلي موسيقيايي و نه اجباري بديعي، توجه به ساختار زيبايي شناسانه و حركت به سوي فرم، بهره بردن شاعرانه از روايت و از همه مهمتر توجه به رنگ ملي غزل و حفظ آن در پيكره نوجويانه غزل معاصر از ارمغان هايي است كه منزوي به ادبيات معاصر ارزاني مي كند، به طوري كه بسياري از اين توجهات در آثار ديگر غزلسرايان تازه جوي پس از او به عنوان اصولي ترديدناپذير لحاظ مي شوند.
منزوي در سرودن تصنيف و ترانه نيز بارها توانايي خود را به منصه ظهور رسانده كه علت اين امر نيز اشراف او بر موسيقي دستگاهي ايراني بوده است.
در عرصه ترجمه، منزوي بهترين ترجمه منظوم حيدربابا ي شهريار را ارائه داده و تعدادي از داستان هاي فولكلور آذربايجان از قبيل كوراوغلي را نيز به فارسي برگردانده است.
بخشي از آثار منتشرشده او عبارتند از: حنجره زخمي تغزل ، از شوكران و شكر ، با عشق در حوالي فاجعه ، با سياوش از آتش ، از كهربا و كافور ، از ترمه و تغزل ، ترجمه حيدر بابا ، اين ترك پارسي گوي ، اين كاغذين جامه ، از خاموشي ها و فراموشي ، فانوس هاي آفتابي ، همچنان از عشق ، تيغ زنگ زده ، خونه آقا گنجيشكه ، ديدار در متن يك شعر ، صفرخان و...
قرار ندارم كه درباره زندگي ادبي او بيش از اين كليات، چيزي بنويسم كه مجال آن نيست ولي سالگرد تولد او را بهانه اي يافتم تا ضمن گراميداشت ياد او، به اين نكته اشاره كنم كه خيلي از ما آنقدر از خودمان مي ترسيم كه اگر كسي ذره اي متفاوت تر از ما زيست، از او حذر مي كنيم؛ او آنگونه كه مي شايست زيست، نه آنگونه كه مي بايست.
آخرين كتابي كه از او منتشر شد، مجموعه اي با نام فانوس هاي آفتابي است كه به مدح و منقبت
اهل بيت (ع) اختصاص دارد. سرآغاز اين كتاب نيز، يكي، دو شعري است كه در عظمت مقام قرآن كريم سروده شده است. خيلي از كساني كه او را نمي دانستند، حالا كه اين كتاب را مي بينند، نمي دانند چه بايد بگويند، اگرچه او سالها پيش تنها با يك غزل عاشورايي، كفه ديگران را بالا برده بود. او پريد و آغاز شد؛ آغازي مثل روز تولدش؛ روز اول مهر؛ روز تولد تقويمي اش و براي خيلي از ديگران خواند كه:
چه سرنوشت غم انگيزي كه كرم كوچك ابريشم
تمام عمر قفس مي بافت ولي به فكر پريدن بود
او با مهر آغاز شد و در نيمه ارديبهشت جان بهار را آخرين نفس خود كرد تا با مهر و عشق باقي بماند.
يادش عزيز باد.

پرسوناژ
ساناز اقتصادنيا
001953.jpg
فريدون مشيري
صفحه اول دفتر خاطراتمان مي نوشتيم:
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم...
هنوز هم اين شعر را صفحه اول دفتر خاطرات مي نويسند؛ شعر كوچه شايد معروف ترين شعري باشد كه مردم كوچه و بازار از فريدون مشيري مي شناسند.
آخرين روز شهريور، روز تولد شاعر كوچه بود. سال 1305، در تهران متولد شد و پس از 74 سال، روز سوم آبان ماه سال 79 از دنيا رفت. مشيري در رشته زبان و ادبيات فارسي دانشگاه تهران به تحصيل پرداخت، اما مثل بسياري از همدوره هاي خودش، تحصيلاتش را ناتمام رها كرد و به حرفه روزنامه   نگاري روي آورد.
او سالها عضو تحريريه سخن روشنفكر و سپيد و سياه بود. تشنه توفان، گناه دريا، نايافته، ابر و كوچه، بهار را باور كن، از خاموشي، مرواريد مهر، آه باران، از ديار آشتي، آواز آن پرنده غمگين و ... از مهمترين كتاب هاي شعر مشيري  هستند.
آبان ماه 1372، عبدالحسين زرين كوب پس از مطالعه كتاب از ديار آشتي درباره فريدون مشيري نوشت: تازه ترين ديوان شعر فريدون مشيري را اين روزها با لذت و تحسين بسيار خواندم. فريدون شاعري نوپرداز است با انديشه و آفرينش هاي نو. با اين حال نوپردازي او ناشي از ناآشنايي با سنت هاي شعر فارسي نيست. اوبا اين سنت ها آشنايي دارد و از همين روست كه در حق پيشاهنگان شعر فارسي گستاخ رويي و شوخ چشمي نمي كند. با چه ادب و ارادتي از حافظ و ابن سينا ياد مي كند و با چه مهر و علاقه اي از فردوسي سخن مي گويد. او واژه به واژه با ما حرف مي زند، بي ريا عشق را مي ستايد و ايران را ،كه به گفته خودش جان او به فرهنگ آن بسته است .
شمس لنگرودي هم به مناسبت دومين سال درگذشت مشيري درباره ويژگي اشعار او گفته: شعر مشيري و شعر نيما هر دو در عرصه شعر مدرن قرار مي گيرند. شعر مشيري، شعر اوليه مدرن است؛ يعني شعري كه قرار بود شعر ما با آن شروع  شود و شعر نيما، شعر مترقي مدرن است كه مي بايد بعد ها به وجود مي آمد . و اينچنين است كه مشيري ميان ما و بعد از ما جاويدان مي شود و سالها و سالها در صفحه اول دفترچه هاي خاطرات نوشته مي شود: بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم...

ذهن زيبا
در غرب دلبستگي  ما به موفقيت، باعث سست شدن ما در خطر كردن مي شود. آنچه از اين خطر كردن مي آموزيم، به آن موفقيت مي ارزد و اين ترس از شكست است كه تعيين مي كند بياموزيم يا نه؟
پاركر پالمر
از اشتباهات خود شرمنده نشويد و آن را جرم ندانيد.
كنفسيوس

از صبح تا شب
حميد رضا پورنصيري


ساعت 13:40 مي توانيد تكرار گرگ آسمان را كه شب گذشته از شبكه 3 پخش شده بود تماشا كنيد. احتمالا حدود ساعت 14 هم تكرار فيلم سينمايي براده هاي خورشيد كه ديروز عصر از
شبكه 2 پخش شده بود، نمايش داده مي شود؛ فقط حواستان باشد كه طبيعتا با پايان فصل تابستان خبري از جناب آقاي مجري و برنامه جشنواره فيلم هاي تابستاني شبكه 2 نخواهد بود و ديگر لازم نيست بعد از اخبار ساعت 10:30 شب بيدار بنشينيد، اما اگر دلتان براي نمك پراكني هاي جناب مجري تنگ مي شود، مطمئن باشيد كه ايشان بزودي در قالبي تازه برخواهند گشت و غيبتشان طولاني نخواهد شد.
ساعت 15:10 تكرار سريال افسانه عقاب هاي مبارز را مي توانيد از شبكه يك ببينيد يا اينكه تا ساعت 19 صبر كنيد و قسمت جديدي از مجموعه مظنونين را تماشا كنيد كه از مجموعه هاي پربيننده تلويزيون است. شبكه 3 هم امروز احتمالا پخش مستقيم فوتبال هاي اروپايي را در برنامه خواهد داشت و احتمالا آن وسط هم سريال ريحانه را به هر نحوي شده براي طرفداران اينگونه سريال ها پخش مي كند. زمان پخش  اين برنامه هم به احتمال زياد حدود ساعت 21 است. شبكه 2 هم در همين ساعت سريال جوان ترين پدرخوانده را پخش مي كند و وقتي تمام شد به  سراغ سلام آقاي وزير مي رود. ساعت 22:10 هم، زمان پخش مزرعه كوچك از شبكه اول است.
آنهايي هم كه بدشان نمي آيد از اخبار و اتفاقات فرهنگي - هنري مطلع شوند، مي توانند هر روز حدود ساعت 20:45 به مدت 15-10 دقيقه برنامه چاوش را از شبكه 2 ببينند كه از برنامه هاي متفاوت و نسبتا موفق اين حوزه در تلويزيون است. طرفداران برنامه هاي آموزشي هم مي توانند ساعت 20:55 به سراغ شبكه آموزش بروند و آموزش عكاسي را ببينند يا اينكه تا ساعت 21:30 صبر كنند و به تماشاي آموزش فيلمسازي بنشينند؛ فقط حواسشان باشد كه اين برنامه ها هر روز پخش مي شوند. عاشقان سريال هاي پليسي از نوع آگاتا  كريستي هم حتما مي دانند كه خانم مارپل شنبه شب ها از شبكه 4 پخش مي شود؛ آن هم به زبان اصلي و با زيرنويس فارسي. ساعت پخش  آن هم حدود ساعت 23:20 (بعد از اخبار انگليسي ساعت 23) است. خوبي اين سريال هاي خوش ساخت معمايي در اين ا ست كه هر چقدر هم آنها را ببينيد، هنوز جذابيت خودشان را دارند.

جهانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
دخل و خرج
در شهر
علمي
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  در شهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |