دوشنبه ۴ مهر ۱۳۸۴
فرهنگ عمومي در عصر جهاني شدن
غلبه تصوير
ماريود سوزا
ترجمه از:محمد حسين ناظمي
001632.jpg
اشاره: فلسفه و الهيات پسامدرن بحث در مورد ماهيت انسان را بسط داده و مفهوم ماهيت انسان به مثابه امري پايدار و لايتغير را به چالش كشيده است. در عوض مكتب پسامدرن معتقد است عرصه اجتماع، در گسترده ترين معناي آن، عرصه اي است كه در آن ماهيت انسان شكل مي گيرد و بسط مي يابد. تفكر پسامدرن ماهيت انسان را به حسب ذهنيت مي فهمد و گسترش و درك ذهنيت سبب پيدايش مكاتب مختلف انديشه شده و ادبياتي غني را ايجاد كرده است. اين ادبيات دانش عظيمي را عمدتاً در دو حوزه جامعه شناسي و مطالعات فرهنگي وارد كرده كه بسياري از ابعاد زندگي روزمره و عادي را هدف نگاه تيزبين خود قرار داده است؛ زندگي اي كه تنها تا يك نسل پيش لياقت بارگاه علم را نداشت.
يكي از مزاياي اين تحليلها آن است كه هدف و غايت زندگي معمولي و روزمره، اهميت و برجستگي يافته و مخاطب بيشتري را در سطح انديشه انضمامي جذب كرده است. يكي از حوزه هاي حائز اهميت تحقيق، فرهنگ است. بحث بر سر تمايزات بين فرهنگ والا و پست، خاصه اين كه چه كسي و براساس چه معيارهايي اين تمايزات را به كار مي برد، به برداشتي شناورتر از فرهنگ انجاميده است؛ فرهنگ ،اكنون مرزهاي پرمنفذي دارد. امروزه، فرهنگ طيفي است از موتسارت، شكسپير و نقاشي هاي رنسانس تاتاتو، موزيك ويدئوها و معنويت عصر جديد. اين امر، بحث را مي گستراند اما در عين حال شناسايي ابعاد انساني يا مقولات فرهنگي را نيز دشوار مي سازد. دلايل بسياري براي اين مسأله وجود دارد، يكي از آنها اين است كه درك و فهم فرهنگ معاصر از ماهيت انسان تحول درخور توجهي را از سر گذرانده است. بدون شك، تنوع، راه را براي گفت وگو هموار ساخته است اما در عين حال تشخيص اصول اوليه جامعه و فرهنگ را با مشكل مواجه نموده است.
مقاله حاضر به چهار بخش تقسيم شده است: بخش اول دربردارنده تأملاتي در خصوص جهاني شدن است. بخش دوم به طور خلاصه به فرهنگ و فرهنگ تصويري مي پردازد. بخش سوم تفاسير كلي در مورد ماهيت انسان را ارائه كرده است و بخش چهارم به چالشهاي فراروي دين در بافت جهاني شدن، فرهنگ و ماهيت انسان پرداخته است.

ملاحظاتي در باب جهاني شدن
جهاني شدن خاصه در پنج سال گذشته مورد توجه بسياري قرار گرفته است. اين توجه هم در شكل پژوهش و تحقيق و هم در قالب اعتراض عليه سران اقتصاد و تجارت بين المللي تجلي يافته است. روي هم رفته هم مخالفان و هم محققان در اين مورد رويكردي كاملاً مادي و اقتصادي دارند. اما تعاريف جهاني شدن نيز به پيچيدگي اين بعد اقتصادي اشاره دارند كه چرا اقتصاد ساير جوانب زندگي را تحت تأثير قرار مي دهد. برخي معتقدند جهاني شدن شش بعد دارد كه مهم ترين آن بعد اقتصادي است: اقتصاد ملي، تجارت و سرمايه گذاري، رشد سريع بازارهاي بين المللي؛ پيچيدگي تكنولوژي؛ به هم خوردن تمايزات منابع اطلاعاتي در نتيجه يكپارچه سازي الكترونيكي؛ ديجيتالي كردن اقتصاد؛ و فشردگي تراكم زماني مكاني رويدادها و گرايش ها در سطح دنيا. برخي ديگر، جهاني شدن را بيش از آنكه عامل ايجاد يك نظام اجتماعي يا پديده اي تمدني بدانند، نوعي سرمايه داري غارتگر تلقي مي كنند... كه تجربه نوعي محاصره است.
توماس فريدمن در كتابش به نام the lexus and olive tree مروري كلي و جالب بر جهاني شدن دارد. او در اوايل كتاب اين مسئله را روشن مي كند كه جهاني شدن نه صرفاً يك مسئله اقتصادي و نه يك مرحله گذرا است. در واقع او معتقد است اين پديده آمده تا چتر جهاني را جايگزين جنگ سرد كند.
دوم آن كه مشخصه جهاني شدن، يك كلمه است: وب (web) موفقيت جهاني شدن در گرو وب است.
سوم آنكه، ايده محرك جهاني شدن اقتصاد بازار آزاد است. و چهارم اينكه جهاني شدن فرهنگ غالب خاص خود را دارد: آمريكايي سازي از Big Mass تا iMacs تا Mickey Mause تقريباً نمي توان ترديد داشت كه بعد اقتصادي جهاني شدن غالب است و برخي معتقدند كه اين غلبه يافتگي به قيمت غفلت از ابعاد فرهنگي و اجتماعي جهاني شدن، تمام شده است.
درك اين نكته كه جهاني شدن بيش از آنكه در حوادث تاريخي جاي بگيرد در فرجام شناسي منزل دارد سؤالاتي را پديد آورده كه براي ابعاد اجتماعي و فرهنگي حيات انسان بسيار ضروري است. در اينجا تعريفي از جهاني شدن را برگزيده ايم كه برخي ابعاد اين اصطلاح را دربر مي گيرد: «جهاني شدن مجموعه اي از فرآيندهاست كه جهان توسط آنها به سرعت و از طريق افزايش تجارت جهاني، جهاني كردن محصولات و بازارهاي ارزي، جهاني كردن يك فرهنگ كالا محور (كه توسط سيستم هاي مخابراتي و ارتباط جهاني تبليغ مي شود)، وارد يك فضاي اقتصادي مي شود.»
تأثير جهاني شدن بر ابعاد فرهنگي و اجتماعي زندگي معلول عواملي است: در اينجا دو عامل از اهميت خاصي برخوردارند: تأثير ارتباطات سريع و تأثير غالب غرب، خاصه از طريق زبان انگليسي. به نظر مي رسد جهاني شدن و شبكه گسترده ارتباطات جهاني با يكديگر در ارتباطند و هر يك به ديگري وابسته است. زبان انگليسي نيز به نوبه خود بر ارتباطات جهاني حاكم است... نه تنها زبان انگليسي در حال تبديل شدن به زباني جهاني است بلكه گرايشي روز افزون در ميان روشنفكران و طبقات متوسط دنيا به سمت اقتباس شيوه زندگي آمريكايي نيز به چشم مي خورد. نگاهها به تمايزات فرهنگي معطوف است در عين حال به نظر مي رسد ساختارها و رويكردهاي تمايزات فرهنگي عمدتاً غربي است. مهاجرت به اروپاي غربي و آمريكاي شمالي سبب بروز چند فرهنگي شده كه در كل در اغلب كشورهاي دنيا به رغم تنوعات قومي و فرهنگي شان به چشم نمي خورد. بنابراين، سخن David tracy گزاف نيست كه امروز كانونهاي فرهنگي بسياري وجود دارد و نه يك كانون فرهنگي غربي با حواشي آن. در عين حال، غرب، فرهنگي توده اي، عام و به شدت وابسته به تصاوير مربوط به رسانه هاي جمعي و ارتباطات جهاني را غالب مي كند.
ارتباطات سريع زندگي را بسيار غني كرده، جهان را به يكديگر بسيار نزديكتر ساخته است به طوري كه در مواقع لزوم مي توان توجه جهانيان را به مسئله اي خاص به آساني معطوف نمود. اما مرزهاي پرمنفذ فرهنگ جهاني كه از طريق تلويزيون، اينترنت، مدها و ساير وسايل تصويري به يكديگر در ارتباطند، امكانات بيشماري براي ايجاد گسترش هويت، تشخيص و ذهنيت (Subjectivity) افراد فراهم كرده است.
اغلب شهروندان دنيا ساعات كاري خود را صرف كوشش جهت يافتن ابزارهايي مي كنند كه آن روز را تحمل كنند در عين حال، يك گروه نه چندان كوچك روشنفكران، كه عمدتاً جوان هستند، موضوع اين فرهنگ جهاني و عام هستند. جريان سريع تصاوير رسانه هاي جمعي امكانات بسياري براي زندگي فراهم كرده اند اما اين جريان با توليد ذهنيت ها در بي ثباتي فرهنگي نيز مؤثر بوده است.
بنابراين، ايجاد ذهنيت مدرن عمدتاً تحت تأثير اين فرهنگ جهاني است كه بيشتر به شرايط تاريخي و اقتصادي _ و نه تكنولوژي _ بستگي دارد و غالباً هم عاري از اصول نوع دوستي، عدالت اجتماعي و محبت به همسايه است. تلاشهاي مربوط به جهاني شدن كه اخيراً در خيابانهاي سيتل شهر كبك و جنوا شاهد آن هستيم ظاهراً بر سياست هاي محدود اقتصادي تأكيد دارند. اما اين مسئله از برخي جهات نشانگر به هم ريختگي هويت هاي ملي است و اين به هم ريختگي به گفته يان منجر به ايجاد «هويت هاي دو رگه اي جديد» شده است.
يك فرهنگ تصويري جهاني جوانان را هدف قرار داده است و به انحاء مختلف از دست والدين، معلمان و رهبران مذهبي مي گريزد. دليل اصلي اين مسأله يك چيز است:
فرهنگ عمومي [كه] تقريباً به تمامه تصويري است. اين غلبه تصوير صرفاً به تلويزيون و اينترنت -كه مي توان آن را كنترل نمود _ محدود نمي شود بلكه تصوير، تمام ابعاد فرهنگ عمومي را زير چتر خود فرو برده است.جهان آموزش يكسره تحت تأثير قدرت تصوير قرار دارد. آموزش روزبه روز با اقتصاد پيوند مي خورد و جهاني شدن، از طريق در اختيار گرفتن كامل ابزار تصوير، مفهوم سنتي آموزش را به چالش مي كشد. دوم آنكه، علوم و ساير دانش هاي فني نيازمند وقت و داده هاي دقيق است در عين حال، ترديد و بازبيني (تجديدنظر)، بخشي از روش شناسي علوم انساني است كه ممكن است منجر به سردرگمي بيشتر و عدم قطعيت در تمام زندگي شود. در نتيجه جهاني شدن را بايد به صورت جمع دريافت و نه مفرد: «جهاني شدن ها» . اين پديده عمدتاً تحت سيطره اقتصادي جهاني است اما در عين حال جهاني شدن، ابعاد آموزشي، اجتماعي، فرهنگي و ارتباطي نيز دارد. اين ابعاد ذاتاً به يكديگر مربوطند اما با يكديگر رقابت هم دارند. در اين ميان، فرهنگ عمومي جنبه ديگري از جهاني شدن است و به قدرت تصوير وابسته است. اكنون به اين بحث مي پردازيم.
فرهنگ و فرهنگ تصويري
مبناي متمايزكردن فرهنگ والا و فرهنگ پست، آموزش برخي هنرها و ادبيات باستان است، اما زير سؤال بردن اين تمايز در درك وسيع فرهنگ مؤثر است. از اين رو، تعريف فرهنگ به مثابه مجموعه اي از علائم، نمادها، ادبيات، موسيقي، هنر، دين و غيره كه بسياري از ابعاد روح انسان را در برگرفته است ظاهراً اغلب نمودهاي فردي تر و خاص تر فرهنگ، مثلاً فرهنگ موزيك ويدئوها يا فرهنگ مدعا را كنار زده است. از نگاه نظريه فرهنگ، فهم كلاسيك از فرهنگ فهمي ايستا، ثابت و نخبه گرايانه است: فهم وسيع تر فهمي است كه كلي و با ظرفيت باشد.
تكرار كنيم كه مطالعات فرهنگي و جامعه شناسي معاصر و عناوين كتابها و مقالاتي كه در اين حوزه ها نگاشته شده است، همگي حاكي از گستردگي و تقريباً بي حد و مرز بودن درك از فرهنگ هستند.
در ميان مباحث مختلف مربوط به فرهنگ، فرهنگ والا و پست و اينكه چه كسي اين متمايزات را پديده آورده است،با پديده فرهنگي ديگري مواجه هستيم: فرهنگ جمعي. فرهنگ جمعي عبارت است از فرهنگ توده ها، كه اصل حاكم بر آن، مصرف است. من بيشتر به فرهنگ عمومي كه اصل حاكم بر آن تصوير است، علاقه مندم، تقريباً تمام فرهنگ عمومي تصويري است و اين تصوير طي اين ۲۰ سال انقلاب عجيبي ايجاد كرده است. در دنياي فرهنگ عمومي، حس بينايي بر ساير حواس غالب است. حس شنوايي مقام دوم را به خود اختصاص داده است.
Dominic strinati در كتابش با عنوان درآمدي بر نظريات فرهنگ عمومي، جنبش هاي مختلفي كه در فهم امروز از فرهنگ عمومي مؤثر بوده اند را مشخص كرده است. اين مقوله فرهنگي به پشتوانه برخي نظريات نظير فمينيسم، نشانه شناسي، ساختارگرايي و پسامدرنيزم به دست آمده است. strinati جزئيات مختلف فرهنگ عمومي و مظاهر آن را به دقت و از نزديك مورد بررسي قرار داده است ،اما در عين حال، فرهنگ عمومي به هيچ سنتي تعلق ندارد و آزادانه روي امواج مصرف، مد، گرايش و ميل سوار است.
برخلاف محصولات فرهنگي دستاوردهاي نسل هاي گذشته كه با سنتي تاريخي و پيوسته در ارتباط بودند، فرهنگ عمومي تصويري، صرفاً در پي تصاوير مي گردد. سپس آنها را در مجموعه اي كنار هم مي چيند تا تأثير و كارايي شان از طريق مصرف، مد گرايي و ميل و علاقه تعيين شود. برخي اين قدرت تصويري را «تسلط تصوير» مي نامند و مطمئناً عمده ادبيات حوزه فرهنگ عمومي به اين واقعيت اختصاص دارد.
امروزه افراد بسياري در مورد فرهنگ جديد جهاني صحبت مي كنند و آن را به طور مثبت و منفي تفسير مي كنند. سويه مثبت اين مسأله آن است كه دهكده جهاني فضايي فراهم كرده كه فرد مي تواند حوادث را در ظرف چند دقيقه روي صفحه تلويزيون مشاهده كند. اين امر سبب مي شود جمع كثيري از بي عدالتي ها مطلع مي شوند. سويه منفي آن است كه اين دنياي تصويري تلويزيون مي تواند منبع تحريف، كوچك نمايي و در نهايت نوعي ظاهرسازي تجاري و ضد فرهنگي باشد.
حس بينايي يكي از حواس پنجگانه است و در ارتباط با چهار حس ديگر عمل مي كند. ترديدي نيست كه در انسانها حس بينايي [بر ديگر حواس] غلبه دارد، اما تركيبش با ساير حواس است كه يكپارچگي انسان را ميسر مي سازد. الهيات و فلسفه كلاسيك درباره قدرت هاي روح سخن مي گفت و يكي از قدرت هاي روح كه ارتباط تنگاتنگي با حواس پنجگانه دارد خيال است. خيال، مقوله  پيچيده اي است كه به حافظه، حواس پنجگانه و بسياري از ابعاد ديگر بستگي دارد كه در خدمت [حفظ] يكپارچگي انسان هستند، اما يك تصوير واحد مؤثرتر و كارگرتر از هزاران كلمه است و با ورود به ذهن و روح مي تواند خيال را تحت تأثير قرار دهد. موفقيت هنرها و ادبيات به چند كاره بودن خيال بستگي دارد. خيال متعلقات حواس پنجگانه را به تصوير و ايده تبديل مي كند. در واقع، خيال آن چنان قدرتمند است كه جملات و واژه ها نيز مي توانند آن را فعال كنند.
فرهنگ عمومي كاملاً از قدرت خيال و تأثير تصاوير بر خيال آگاه است. اين تأثير پذيري خيال از طريق تحليل پيچيده تصاوير، يا تفكر در مورد تصاوير يا نقد آنها صورت نمي گيرد. موفقيت فرهنگ عمومي عمدتاً به زودگذر بودن تصاوير و متنوع بودن آنها بستگي دارد. در اين بافت مايلم سه نكته نظر به تأثير نگاه در فرهنگ عمومي را مطرح كنم. اول آنكه فرهنگ تصويري عمومي، ماهيتاً جهاني و به لحاظ گسترش آني است.
فرهنگ عمومي از طريق تلويزيون و اينترنت مي تواند در سراسر جهان سير كند و الگو و مد آهنگ و شيوه زندگي جديد را تبليغ كرده به فروش برساند و آنچه آن را حركت مي دهد مصرف، سليقه و تمايل [افراد] است. هر چند والدين بر برخي از جوانب زندگي فرزندانشان نظارت دارند، اما در عين حال، «فراگير بودن» فرهنگ تصويري عمومي مانع از نظارت كامل والدين بر فرزندان مي شود.
درصد اندكي از جوانان در كشورهاي غير غربي خاصه آنها كه به لحاظ اقتصادي فقيرند به اين فرهنگ تصويري دسترسي دارند. نكته دوم آن است كه فرهنگ تصويري عمومي در حال ساختن هويت ها و ذهنيت ها به شيوه اي است كه پيشتر غير قابل تصور بود. گزينه ها و شيوه هاي زندگي به سرعت برق در سراسر جهان انعكاس مي يابند و هيچ گونه تحليل انتقادي از چنين تصاويري انجام نگرفته است. افزون بر اين، جوانان مايلند بحث انتقادي كنند، در عين حال اين تصاوير آن چنان پيچيده اند كه اگر نگويم بحث در مورد آنها غير ممكن، دست كم بسيار دشوار است، تصويري كه از يك شرايط گرفته شده ارزش و تأثير خاص خود را دارد، جابه جايي اين تصوير و خارج كردن آن از بافت خاص خودش و سپس تحليل آن از منظر جديد امري بس دشوار است. پرورش يافتن در يك شخصيت خاص و بزرگ شدن با يك هويت مشخص، بي شك فرآيندي زمان بر است و اين مسأله در مورد جوانان كه حساس بوده و به آساني تحت تأثير قرار مي گيرند از حساسيت ويژه اي برخوردار است. نكته سوم آن است كه فرهنگ عمومي مي خواهد جواني را تا حد امكان بيشتر كند (امتداد بخشد). در واقع برخي معتقد ند كه نوجواني تا اواسط و يا تا اواخر بيست سالگي ادامه دارد. باز اين امتداد مرحله جواني ظاهراً يك انگيزه دارد: اقتصاد. اما اين مسأله سؤالات بسياري را در خصوص مراحل رشد اخلاقي و ذهني و پيامدهاي توقف اين جنبش پديد مي آورد. در سراسر اين روند، توان و جايگاه حافظه و به حافظه سپردن، تحت  شعاع فرهنگي ۲۴ ساله  و نيز فرهنگي كه تمام تصاوير مورد نياز انسان در فضاي پيچ در پيچ اينترنت ذخيره مي كند، قرار مي گيرد.
فرهنگ تصويري عمومي هم فراگير است و هم فرهنگ را به عنوان يك سرگرمي و البته يك سرگرمي فوري ارائه مي كند. در چنين بافتي قدرت كلمات، قدرت حافظه، معرفت انباشته از گذشته، تجربه بزرگترها، سنت ديني و غيره همگي مورد ترديد قرار مي گيرد و هدف سرگرمي را دچار اختلال مي كنند. در واقع قدرت تصوير معناي خود سرگرمي را نيز تغيير داده است. امروزه سرگرمي، اساساً مقوله اي است كه مي توان آن را مشاهده كرد و حتماً لازم نيست كه ديدن (مشاهده) ثابت و دائمي باشد. لذا به عنوان مثال، ثبات و دوام سمفوني هاي بتهوون با تمام اصول سرگرمي فرهنگ عمومي مغايرت دارد. تكرار، نظم، هارموني و از همه مهم تر اين كه اين سمفوني ها تقريباً به طور كامل به حس صدا بستگي دارد. بهاي اين فهم محدود از سرگرمي آن است كه چگونه جوامع و فرهنگ ها عمق فرهنگ را دريافته اند و خاصه اينكه نحوه ادراك فرهنگ چگونه است، بنابراين، فرهنگ عمومي، تقريباً به طور كامل تصويري است.
ادامه دارد

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |