شنبه ۹ مهر ۱۳۸۴
سياست
Front Page

گردباد در جهان بيني بوش
001806.jpg
001809.jpg
در روزهايي كه آمريكايي ها آماده مي شدند چهارمين سالگرد حمله به برج هاي دوقلوي نيويورك و ساختمان پنتاگون با هواپيماي مسافربري را برگزار كنند، حادثه اي اين بار در جنوب كشور رخ داد كه آثار آن نه فقط در آمريكا بلكه در سراسر جهان احساس شد. توفان كاترينا روز هفت شهريور منطقه خليج  مكزيك را با بادهاي پرسرعت و باران شديد كوفت. آني ترين تأثير اين توفان مرگبار كه زودتر از هر چيز ديگري توجه مردم را به آن جلب كرد، از كار افتادن پالايشگاههاي منطقه بود كه باعث شد قيمت محصولات نفتي آمريكا و جهان افزايش يابد.
اما وقتي آسمان ابري منطقه آفتابي شد، صحنه اي در برابر جهانيان هويدا شد كه به هيچ وجه با آنچه از تنها ابرقدرت باقيمانده و ثروتمندترين كشور جهان انتظار مي رفت، جور در نمي آمد. تصاويري كه از تلويزيون ها پخش مي شد، نشان دهنده شهري غرق شده در آب اقيانوس توفنده اطلس و رودخانه پرآب مي سي سي پي بود. ادامه اين مطلب را در صفحه ۸ بخوانيد.
نيوارلئان از جمله شهرهاي قديمي آمريكاست كه عمده ساكنين آن را سياهپوستان (يا لفظ محترمانه آنان يعني آمريكايي هاي آفريقايي تبار) فقير تشكيل مي دهند. اين شهر در ايالت لوئيزيانا تا زمان الغاي برده داري در آمريكا، از جمله مقاصد اصلي سوداگراني بود كه از آفريقا بردگان سياهپوست وارد مي كردند. در واقع برده داري، نيوارلئان و مي سي سي پي به نوعي با هم عجين هستند، همان طور كه در داستان معروف  هاكلبري فين نوشته مارك تواين ديده مي شود. هاكلبري به كشتيراني روي مي سي سي پي علاقه دارد و در بخشي از اين داستان جاودانه، شاهد تعقيب بردگان فراري است. ساكنين نيوارلئان در واقع بازماندگان بردگاني هستند كه نگارندگان اصلي قانون اساسي آمريكا آنان را فاقد حق پيگيري روياي ايجاد كشوري دانستند كه در آن همه برابر باشند، حق حيات و آزادي داشته باشند و بتوانند براي دستيابي به خوشبختي بكوشند.
فقر و نژاد
يكي از پيامدهاي كاترينا، آشكار شدن ابعاد و عمق فقر در جامعه آمريكا و رابطه آن با نژاد است. اصولا سنت محافظه كاري در آمريكا بر پايه بزرگداشت ثروت و كساني است كه ثروت توليد مي كنند. در دوره ريگان و اينك در دومين دوره زمامداري جورج بوش پسر، اين اصل به وضوح در عملكرد كاخ سفيد و سياست هاي اجرايي ديده مي شود. به طور سنتي، اقشار فرودست، سياهپوستان و مهاجرين و روشنفكران پايگاه اجتماعي حزب دموكرات در آمريكا هستند، در حالي كه صاحبان صنايع و شركت ها، ثروتمندان، به اصطلاح راست مسيحي و سالمندان از طرفداران جمهوريخواهان هستند.
جمهوريخواهان از جمله هميشه در پي كاهش مزاياي تأمين اجتماعي و خدمات رفاهي و بهزيستي بوده اند. يكي از نتايج اين سياست ها، افزايش رويت فقر و تبعات آن بوده است. براساس آمارها، مرگ و مير كودكان در واشنگتن دو برابر پكن است و آمريكا از نظر مرگ و مير كودكان در رده چهل و سوم جهان قرار مي گيرد. ۲۹ درصد بچه ها بيمه بهداشتي ندارند. به علاوه از زماني كه بوش به قدرت رسيده است، ۹ درصد بر ميزان فقر در جامعه آمريكا افزوده شده است.
با انتشار هشدار درباره توفان كاترينا، عده اي از اهالي نيوارلئان شهر را ترك كردند و به ايالات مجاور از جمله تگزاس رفتند. اينان غالباً كساني بودند كه آن قدر توان مالي داشتند كه خانه خود را تخليه كنند و براي اقامت تا مدتي نامعلوم به نقطه اي ديگر بروند. آناني كه ماندند، افراد تنگدستي بودند كه امكانات تخليه سريع خانه و كاشانه و ترك آن را نداشتند و اينان عمدتاً سياهپوست بودند.
در تصاويري كه همچون صحنه برخورد هواپيماها با برج هاي دوقلوي نيويورك بارها و بارها از تلويزيون ها پخش شد، عده زيادي سوار بر قايق در خيابان هاي آب گرفته نيوارلئان سرگردان بودند، عده اي كه خانه شان خراب نشده بود، روي بام آن پناه گرفته بودند، عده اي ديگر در برخي نقاط تجمع همگاني جمع شده بودند و اجساد شمار نامعلومي از افراد كه به هزاران نفر برآورد مي شود، روي آب شناور بود. از نظم و قانون خبري نبود. بازماندگان توفان فروشگاهها را غارت كردند و در مواردي روي هم اسلحه كشيدند. تيموتي گارتن اش روزنامه نگار معروف انگليسي در روزنامه گاردين، رخ دادن اين اتفاقات را در شرايطي مشابه در هر جايي محتمل دانست. وي معتقد است چنانچه عناصر اوليه زندگي سازمان يافته و متمدن يعني غذا، مأوا، آب آشاميدني و حداقل امنيت شخصي از بين رود، انسان ظرف چند ساعت به نوعي حالت طبيعي از آن دست كه هابز توصيف مي كند، برمي گردد يعني جنگ همه با همه.
به هر حال، بازماندگان باقيمانده در شهر كه از توفان جان سالم به در برده بودند، حالا با نبود غذا و آب روبرو بودند. اما چند روز طول كشيد تا نخستين نيروهاي امداد از جانب دولت فدرال به شهر بلازده برسد. در خلال چند روزي كه نيوارلئان به حال خود رها شده بود، داستان هايي باور نكردني از وضعيت رقت بار مردم نقل شد كه بيشتر با شرايط زندگي در برخي كشورهاي جهان سوم سازگار بود تا آمريكاي ابرقدرت و ثروتمند. گروهي از ناظران معتقدند اين واقعيت كه قربانيان اصلي اين فاجعه، سياهپوستان بودند، مي تواند از علل عمده تعلل در كمك رساني به آنان باشد. اما چند موضوع وجود دارد كه عدم رعايت آن همچنان سؤال برانگيز است. اول پيش بيني بروز وقايعي از اين دست كه تقويت آب بندهاي اطراف شهر را ضروري مي كرد. بوش بعداً گفت كسي پيش بيني نمي كرد آب بندهاي اطراف شهر اينگونه فرو بريزند. دوم برنامه ريزي براي پيشگيري از اين وقايع و نيز مديريت بحران پس از اين قبيل فجايع طبيعي است. پس از بالا گرفتن انتقاد از دولت فدرال، مايكل براون رئيس سازمان مديريت اضطراري فدرال استعفا كرد و حتي بوش اعلام كرد تا حدي كه به كم كاري دولت فدرال مربوط مي شود، مسئوليت را مي پذيرد. سوم نبود نيروي مجري قانون براي جلوگيري از غارت و جنايت بود. به هر حال مجموعه اين عوامل سبب شد تا كاترينا حدود ۲۰۰ ميليارد دلار به اقتصاد آمريكا آسيب وارد كند، هزاران نفر را به كام مرگ بفرستد و باعث افت محبوبيت بوش تا ميزان بي سابقه اي شود. اما آيا دولت فدرال و در رأس آن كاخ سفيد و جورج  بوش از اداره مناسب اين بحران ناتوان بودند يا اصولاً تمايل چنداني به اين كار نداشتند و تنها آشكار شدن ابعاد فاجعه و بالا گرفتن انتقادات سياسي بود كه بوش را واداشت اعلام كند چنان عمليات بازسازي را در اين منطقه آغاز كند كه جهان به خود نديده است؟
فلسفه حكومتي جورج  بوش
بوش با وعده محافظه كاري شفقت آميز، دولت كوچك و سياست خارجي متواضعانه به رغم داشتن آرا كمتر از رقيب و با رأي ۴ _ ۵ ديوان عالي آمريكا به كاخ سفيد راه يافت. اما به نظر مي رسد حملات ۱۱ سپتامبر رياست جمهوري وي را متحول كرد. راهبردي كه بوش در مقابله با تروريسم اتخاذ كرد و به جنگ با ترور مشهور شد، در واقع جايگزين جنگ سرد شد. ظرف مدت كوتاهي پس از اين واقعه، ميزان رضايت مردم از عملكرد بوش به بيش از ۹۰ درصد رسيد. اما حالا پس از اين حادثه طبيعي، اين رقم به پايين ترين حد نزول كرده است. در عرصه داخلي، بوش در دوره اول رياست جمهوري خود، ماليات طبقه ثروتمند  را كاهش داد. در عرصه خارجي، در چارچوب جنگ با تروريسم، دكترين اقدام پيش دستانه را در پيش گرفت، راهبردي كه به تهاجم به افغانستان و بعد عراق انجاميد. اكنون براي نخستين بار پس از ۱۱ سپتامبر، اكثريت كوچكي از آمريكاييان معتقدند جنگ در عراق كمكي به ايمن كردن آمريكا نكرده است.
سيدني بلومنتال از مشاوران كلينتون در دوره رياست جمهوري وي در مقاله اي كه در نشريه گاردين منتشر كرد، نوشت در حادثه كاترينا دردآور اين نيست كه بوش در دفاع از كشور ناتوان بود بلكه اين بود كه وي نشان داد فاقد اراده انجام اين كار است. شعار انتخاباتي دوره دوم رياست جمهوري بوش حول يك محور طراحي شده بود: وي حافظ و نجات بخش مردم آمريكا است. وي خود را به اين ترتيب مردي اهل عمل و راسخ نشان داد. اما حالا صحبت از بي ميلي و بي ارادگي وي براي كمك به قربانيان كاتريناست. واقعيت چيست؟
نومحافظه كاري آمريكايي در دهه ۱۹۸۰ و در زمامداري ريگان شكل گرفت. در اين دوره، گفتمان غالب فرهنگي بر اين قرار گرفت كه موفقيت نشانه فضيلت است و هر چيزي كمتر از آن به خصوص فقر نشان دهنده وجود نقص شخصيتي است. براساس چنين ديدگاهي بود كه ريگان تور ايمني تأمين اجتماعي را تنگ تر كرد. در دوره زمامداري وي، مثلاً عده زيادي از افراد داراي مشكلات رواني از آسايشگاهها مرخص و در جامعه رها شدند. اين كار ظاهراً با اين توجيه صورت گرفت كه فقط افراد داراي مشكلات شديد و جدي مي توانند از خدمات رفاهي دولت بهره بگيرند و سايرين بايد زندگي خود را اداره كنند. از اين رو، اگر امروزه در خيابانهاي شهرهاي بزرگ آمريكا راه برويد، از ديدن تعداد افرادي كه آشكارا دچار اختلالات رواني هستند، متعجب خواهيد شد.تا سالهاي پاياني دهه ،۱۹۷۰ روياي آمريكايي عبارت بود از شغل خوب، قدري ثروت و توانايي مراقبت از خانواده.سختكوشي و اراده فضيلت محسوب مي شدند.براين اساس ، فقر حالتي بود كه وضعيت پديد آورده بود، يعني اغلب وضعيتي تاريخي كه فراتر از اختيار فقرا بود. لئونارد استين هورن استاد جامعه شناسي دانشگاه آمريكن در واشنگتن با بيان اين نكته در مطلبي كه در سايت شبكه خبري تاريخ منتشر شد، افزود: «جنبش محافظه كاري موفقيت و ارزش را در آمريكا از نو تعريف كرده است. محافظه كاران معتقدند از آنجايي كه برخي از ما موفق مي شويم، قاعدتاً كسي كه موفق نمي شود بايد نوعي نقيصه شخصيتي داشته باشد. روياي آمريكايي تعريف دوباره اي به عنوان ثروتمند شدن يافته است... اين نوعي جهان بيني است كه شالوده كاهش ماليات در دوره ريگان و بوش پسر است كه باعث شد پول زيادي به ثروتمندان كلان برسد. تصور بر اين است كه آنان همان افراد واقعي هستند كه مي دانند كه چگونه آمريكا را بسازند. به عبارت ديگر، كساني كه پول دارند، بيشتر به سلامت كشورمان كمك مي كنند تا كساني كه صرفاً كار مي كنند. آنان خرد و فضيلت دارند و از آنجايي كه كساني كه موفق نمي شوند بايد مسئول عدم توفيق خود باشند، به دولت ربطي ندارد كه براي كمك به آنان حضور داشته باشد... هر چه باشد اين جا آمريكاست، جايي كه هر كس مي تواند در آن موفق شود.»
استين هورن تغيير نگاه غالب به غنا و فقر را در آمريكا به خوبي و اختصار توضيح داده است. در سرزمين فرصت ها، همواره عده اي برنده بوده اند و عده اي بازنده. تا پيش از حدود دو دهه گذشته، تصور بر آن بود كه بين موفقيت و جامعه پيوندي وجود دارد كه موفقيت را ممكن مي كند. در اين ديدگاه، گرفتاري هاي زندگي نه نقيصه شخصيتي كه جزيي اجتناب ناپذير از زندگي به شمار مي رفت.
ديدگاه ناگفته بسياري از محافظه كاران آمريكايي اين است كه دست كم بسياري از قربانيان كاترينا خود عامل بخت برگشتگي خود بودند. از اين رو، وظيفه دولت كمك به آنها نبود. انفعال و بي تحركي ابتدايي دولت فدرال را مي توان در همين چارچوب تفسير كرد. كاخ سفيد فقط هنگامي بحران را جدي گرفت كه رقابت سياسي، اعتبار جورج بوش را به عنوان مرد عمل زير سؤال برد. وي چند بار از منطقه بلا زده ديدار كرد.
در يكي از اين ديدارها، دو زن سياهپوست به وي گفتند خانمان خود را از دست داده اند و جايي براي سكونت ندارند. وي آنان را به پناهگاهي هدايت كرد كه توسط يك مؤسسه خيريه مذهبي اداره مي شد. اين كار معناي نمادين خاصي داشت. استين هورن مي نويسد رئيس جمهور علاقه مند است وظايف جامعه را به گروههاي [راست] مذهبي منتقل كند چون اينها نهادهايي هستند كه براساس مفهوم بخشايش افراد ضعيف و گناهكار كار مي كنند. اگر كساني هستند كه به علت نقيصه شخصيتي ناتوان هستند، بايد به نزد كساني فرستاده شوند كه مي توانند رستگارشان كنند. به نظر مي رسد جورج بوش عملاً و عميقاً به اين اصل اعتقاد دارد. هر چه باشد، وي خود تا چهل سالگي بر اثر اعتياد به الكل زندگي نابساماني داشت، اما آنگونه كه خود اذعان مي كند، توبه و رشد ايمان مذهبي مسيحي در وي باعث شد تا مسير زندگي اش دگرگون شود. اگر وي توانسته است اين نقيصه شخصيتي را در خود علاج كنند، چرا بقيه نتوانند؟ به نظر مي رسد مهمترين نكته اي كه بوش از آن غافل است، اين است كه وي در خانواده اي متمول بزرگ شد كه وي را از مشكلات حفظ كرد. اما آيا همه از چنين بختي برخوردارند؟ هيچ علامتي وجود ندارد كه كاترينا و پيامدهاي آن، بوش را از پيگيري سياست هاي خود براي كاهش بيشتر مالياتها، حذف ماليات بر ارث و اصلاح نظام تأمين اجتماعي باز دارد. حتي وال استريت ژورنال بيرق دار محافظه كاري در سرمقاله اي از بوش خواست از اين فرصت استفاده كند و كنگره را براي تصويب كاهش ماليات زير فشار بگذارد.
كاترينا و سياست خارجي
تصاويري كه از نيوارلئان در جهان پخش شد، براي بسياري باورنكردني بود، چون آنان عادت كرده بودند نظير آن صحنه ها را از كشورهايي مانند بنگلادش ببينند، نه از قدرتمندترين و ثروتمندترين كشور جهان. اوضاع نابسامان بازماندگان و خرابي ناشي از توفان، نوعي بي صلاحيتي مسئولان و هرج و مرج را به بينندگان القا مي كرد.
به علاوه مشاهده فقر شديد و آثار نژادپرستي بسيار تكان دهنده بود. برخي كارشناسان آمريكايي از اين امر ابراز نگراني كردند كه اين نابساماني را در سراسر جهان به پاي نارسايي الگوي دموكراسي آمريكايي بنويسند. ريچارد هاس از معاونان سابق وزارت خارجه آمريكا و رئيس فعلي شوراي روابط خارجي در نشريه اينترنتي (slate) نوشت: «يك اولويت سياست خارجي اين دولت اشاعه دموكراسي در سراسر جهان بوده است. اما جذابيت الگوي آمريكايي و توانايي آمريكا براي عمل در مقام حمايت مؤثر از جوامع دموكراتيك و سرمايه داري كه بر اثر نابساماني در عراق تضعيف شده است، اكنون در نتيجه نابساماني در داخل كشور ضعيف تر شده است.» هاس همچنين هشدار مي دهد ضعف عملكرد دولت بوش در مقابله با كاترينا باعث خواهد شد تا فشار بر كاخ سفيد براي كاهش حضور در عراق و اختصاص منابع مالي و انساني آمريكا به داخل كشور تشديد شود. وي در پايان نتيجه گيري مي كند كه همان طور كه ۱۱ سپتامبر نشان داد، قدرت آمريكا هر چقدر هم كه عظيم باشد، نبايد با آسيب ناپذيري اشتباه گرفت. به علاوه قدرت آمريكا هر چقدر هم كه عظيم باشد، محدود است.
جورج بوش تا به حال نشان داده است با تكيه بر پايگاه اجتماعي خود، مهارت زيادي در جان سالم به در بردن از بحران هاي بزرگي همچون رسوايي ابوغريب دارد. به هر حال تاريخ هم نشان مي دهد آمريكايي ها تا مدت طولاني غمگين و بدبين باقي نمي مانند به قول ريگان بامدادان در آمريكا سر خواهد زد. به نظر مي رسد تحولاتي از اين دست سبب شود تا همچنان اختلاف فهم زندگي و عناصر آن بين آمريكا و كشورهاي ديگر عميق تر شود.

نگاه امروز
دو بانوي خشمگين
عباس لقماني

كاترينا و ريتا اين دو بانوي طبيعت ابرقدرتي را به چالش كشيدند كه هزاران مايل دورتر از مرزهاي خود جهان را به چالش كشيده است.
مديريت آمريكايي بحران حتي اين قدرت را نداشت كه به اندازه جزيره كوچك و فقير كوبا كه فقط هشتاد كيلومتر با ساحل آمريكا فاصله دارد با اين بحران طبيعي مقابله كند.
سال پيش در چنين ايامي گردبادي همچون كاترينا جزاير كارائيب را درهم كوبيد، در هائيتي و جزاير همجوار صدها تن كشته شدند ولي كوبا با مديريتي دولتي توانست با حداقلي از ويراني روبه رو شود. اين پرسش هنوز مطرح است كه چگونه ابرقدرت يكه تاز جهان توان مقابله با اين بحران را نداشت. در آمريكا مديريت خصوصي پيشرفته ترين نوع مديريت را به نمايش مي گذارد ولي مديريت بحران هنگامي كه رنگ دولتي به خود مي گيرد در پيچ و خم هاي بروكراسي كم رنگ مي شود. در كشوري كه هركس در درجه اول بخود وابسته است بي دليل نيست كه بحران هايي نظير بحران طبيعي كنوني شالوده نظم اجتماعي را نيز درهم كوبد. موضوع تفاوت بين مناطق سياهپوست نشين و غني فقط بخشي از اين مساله را در آمريكا به نمايش مي گذارد. آنچه درپي توفان در آمريكا روي داد و به چپاول و حتي ويراني بخش هايي از شهرها انجاميد، آمريكايي را به نمايش گذارد كه براي جهانيان ناشناخته بود.
روزنامه نگاري اروپايي كه خود شاهد هرج و مرج در نيواورلئان بود در گفت وگويي با نگارنده از دنيايي صحبت مي كرد كه براي او بسيار بهت انگيز بود. به گفته او چنين صحنه هايي فقط در سومالي دوران جنگ داخلي ديده شده بود. دولت بوش نيز پس از آن كه فشار افكار عمومي بر آن زياد شد، تلاش براي مبارزه با اين بحران را به اولويت اول دولت تبديل كرد ولي در ابتداي كار بوش كمتر از دو ساعت به سركشي از مناطق بحران زده اكتفا كرد و به گفته اين روزنامه نگار اروپايي هنگامي كه بار اول بوش از لوئيزيانا ديدن كرد فقط در مسير حركت او نيروهاي امداد ديده مي شدند و با گذشت او از مناطق بحراني نيروهاي امداد نيز از صحنه دور مي شدند، در چنين شرايطي پيشنهاد كمك كوبا به آمريكا مانند بمبي در محافل خبري آمريكا منفجر شد. ابرقدرتي كه ابتدا هرگونه كمك خارجي را نفي مي كرد با تشديد بحران از اروپا و حتي نيروهاي ناتو كمك خواست و اكنون پس از چند هفته هنوز نتوانسته است مناطق بحران زده را به سوي يك زندگي طبيعي سوق دهد. درپي كاترينا بانوي دوم توفان ريتا نيز رو به سوي سواحل آمريكا كرد ولي اينبار آمريكا آموخته بود كه بهتر با طبيعت خشمگين مبارزه كند.

«ليواني حداقل نيمه پر»
به قلم كوفي عنان دبيركل سازمان ملل متحد
001812.jpg

«سند نهايي» كه هفته گذشته در پايان اجلاس سران به تصويب رسيد به عنوان «مأيوس كننده» يا «ملايم» تعريف شده است. اين تا حدي صحيح است، همانگونه كه من در سخنراني خود در روز چهارشنبه گفتم. اما اگر كل آن را در نظر بگيريم، اين سند هنوز هم بيانگر چشمگير اتحاد جهاني در طيف گسترده اي از مسايل است.
اين سند به عنوان خبري خوشايند بعد از هفته ها مذاكره فشرده ارائه گرديد. تا صبح سه شنبه هفته گذشته هنگامي كه رهبران جهان به نيويورك رسيده بودند، هنوز ۱۴۰ مورد عدم توافق و ۲۷ مورد حل نشده وجود داشت. بالاخره جهش نهايي ديپلماسي «يا بپذير يا رها كن» فرصت داد تا سند نهايي شود، اما خيلي دير به نحوي كه خبرنگاران و مفسران فرصت تحليل متن كامل را قبل از قضاوت نداشتند. جاي هيچ انتقادي به آنها نيست زيرا بسياري از قضاوت هاي ايشان اكنون در حال تجديدنظر يا داراي اختلاف مختصر است.
در واقع مايل به انتقاد از آنان نيستم، زيرا اغلب نسبت به من بسيار محبت داشتند. ايشان كشورها را مقصر ناكامي اظهار شده مي دانند كه ظاهراً در پذيرش پيشنهادات جسورانه اي كه من ارائه داده بودم ناكام مانده اند. انصاف اين است كه همه چيز را بي پرده بگويم.
در ماه مارس، وقتي كه دستور كار اجلاس را پيشنهاد دادم، عمداً معيارها را در سطح بالايي قرار دادم چون در مذاكرات بين المللي هر چه كه مي خواهيد به آن دست پيدا نخواهيد كرد. همچنين من اصلاحات را در قالب يك مجموعه ارائه دادم، نه به اين معني كه انتظار داشتم آنها بدون تغيير تصويب شوند اما پيشرفت انتظار مي رفت با هم، نه تدريجي و خرده خرده به دست آيد زيرا امكان بيشتري بود كه كشورها چنانچه ببينند توجه جدي به ساير مسائلي شده كه براي ايشان از اولويت بيشتري برخوردار است، بر ملاحظات خود روي بعضي مسائل سرپوش بگذارند.
دقيقا اين آن چيز بود كه نهايتاً اتفاق افتاد.
سند نهايي حاوي تعهدات قوي، غيرمبهم از جانب كشورهاي كمك كننده و هم در حال توسعه براي برداشتن گام هاي دقيق به سوي دستيابي به اهداف توسعه تا سال ۲۰۱۵ است كه پنج سال قبل در اجلاس هزاره بر آن توافق شد، موضوعي كه اينك با حمايت رئيس جمهور بوش كه به وضوح در سخنراني خود در اجلاس هفته گذشته اذعان داشت- مي تواند بي چون و چرا گفته شود كه اجماع جهاني را پشت سر خود دارد.
سند حاوي تصميماتي براي تقويت ظرفيت سازمان ملل براي حفظ صلح، ايجاد صلح و صلح سازي شامل طرح كلي مشروح براي برقراري كميسيون ايجاد صلح به منظور تضمين تلاش بين المللي پايدار و با انسجام بيشتر براي ايجاد صلح پايدار در كشورهاي آسيب ديده از جنگ است.
شامل تصميماتي براي تقويت دفتر كميسر عالي حقوق بشر و دو برابر كردن بودجه آن، ايجاد نظام هشداردهنده اوليه جهاني براي بلاياي طبيعي، بسيج منابع جديد براي مبارزه با بيماري ايدز و ويروس سل و مالاريا و بهبود صندوق چرخشي مركزي اضطراري سازمان ملل است تا كمك هاي براي آسيب ديدگان از بلاياي طبيعي مطمئن تر و سريع تر در آينده ارائه گردند.
اين سند فاقد تعريف واضح از تروريسم است كه من به آن اشاره داشتم. اما براي نخستين بار در تاريخ سازمان ملل از سوي تمامي دولت هاي عضو حاوي محكوميت مطلق تروريسم «در كليه اشكال و مظاهر آن، انجام شده به وسيله هر كس، هر جا و براي هر قصد و نيتي» است، همچنين تلاش قوي براي تكميل كنوانسيون فراگير درباره تروريسم طي ۱۲ ماه و توافق براي تهيه خط مشي جهاني ضدتروريسم است كه باعث تضعيف تروريست ها مي گردد و در عين حال جامعه بين المللي ما را تقويت مي كند.
شايد با ارزش ترين مورد براي من پذيرش شفاف تمامي كشورهاي عضو ملل متحد درباره برقرار بودن مسئوليت دسته جمعي در حمايت از مردم غيرنظامي در برابر نسل كشي، جنايات جنگي، پاكسازي قوي و جنايات عليه بشريت با تعهدي است كه هر جا مسئولان محلي آشكارا ناكام ماندند، اين مهم از راه شوراي امنيت به انجام برسد. من براي نخستين بار در ۱۹۹۸ زماني كه تجربه گريزناپذير ناكامي هاي ما در بوسني و روآندا به وقوع پيوست از اين موضوع دفاع كردم.
پيشنهاد من براي شوراي جديد حقوق بشر سازمان ملل نيز مورد قبول قرار گرفت، اگر چه بدون جزئيات مربوط به آن، كه اميدوار بودم اين نهاد را نسبت به كميسيون حقوق بشر فعلي بهتر نمايد. اين موارد براي مجمع عمومي باقي مانده است تا طي سال آينده نهايي نمايد. ملت هايي كه قوياً به حقوق بشر اعتقاد دارند بايد سخت تلاش نمايند تا يقين حاصل شود كه نهاد جديد تحول واقعي به وجود آورد.
كشورهاي عضو بيشتر پيشنهادات مشروح من را براي اصلاح مديريت (در سازمان ملل) پذيرا شدند. در آينده نزديك ما بايد بازرسي و حسابرسي مستقل و قاطع در مورد كارمان داشته باشيم؛ از طريق حذف دستچيني از وظايف منسوخ و باز خريد كارمندان بتوانيم انرژي هاي خود را بر اولويت هاي امروز متمركز كرده و افراد درست را براي برخورد با آنها استخدام كنيم و بازنگري كامل از قوانين حاكم بر استفاده از منابع مالي و انساني مان ارائه دهيم.
اما آنان از تعهدي روشن براي ارائه اختيار اجرايي قوي به دبير كل كه من و جانشينانم نياز خواهيم داشت تا بتوانيم طيف گسترده عملياتي كه سازمان ملل وظيفه انجام آن را برعهده دارد به عمل درآوريم، باز ايستادند.
من همچنين پيشنهاد اصلاح شوراي امنيت را ارائه دادم كه بتوان آن را به گونه اي گسترده بيانگر واقعيت هاي امروز كرد. اينجا نيز در اصول توافق هايي هست اما اجراي جزئيات كاري دشوار است. سند تعهد مي كند كه ملت ها براي رسيدن به تصميم به تلاش خود ادامه دهند و خواستار بررسي پيشرفت تا پايان سال ۲۰۰۵ مي شود.
عمده ترين كاستي سند ناكامي آن در پرداختن به تكثير سلاح هاي هسته اي است كه بيشترين تهديدي است كه ما با آن در آينده نزديك با در نظر گرفتن اينكه ممكن است اين سلاح ها به دست تروريست ها بيافتد، رو به رو هستيم. بعضي كشورها مي خواستند اولويت  قطعي را به عدم تكثير بدهند در حالي كه ساير كشورها تأكيد داشتند كه تلاش ها براي تقويت معاهده عدم تكثير سلاح هاي هسته اي (NPT) بايد شامل گام هاي بيشتر به سوي خلع سلاح باشد. بنابراين ناكامي كنفرانس براي (NPT) در ماه مه دوباره تكرار شد.
مطمئناً اين مسئله جدي تر از آن است كه به دليل حركت «اول شما انجام بده _ نخير شما اول» به گرو گذاشته شود.
من از رهبران هر دو طرف تقاضا دارم تا سياستمداري مؤثرتري نشان دهند و تلاش فوري براي يافتن زمينه مشترك بيابند. در غير اين صورت اين اجلاس ممكن است فقط به خاطر ناكامي براي درنگ در حل معماي رژيم عدم تكثير هسته اي به خاطره ها سپرده شود و ساير موفقيت هاي واقعي آن تحت الشعاع قرار گيرد.
منبع: مركز اطلاعات سازمان ملل متحد

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |