شنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۴
نگاهي به كتاب «گفت و گوي آزاد با ژان پياژه»
روايت خاطره از رويداد
002118.jpg
002121.jpg
سپيده يوسفي
اشاره: ژان پياژه؛ روانشناس بزرگ معاصر را پايه گذار «معرفت شناسي تكويني» دانسته اند.
از اين رو كه او كوشيد تا سير پيدايي و تحول معرفت را در انسان از نخستين روزهاي كودكي تا سنين نوجواني كه هنگامه قوام تفكر انتزاعي و در واقع فرجام شكل گيري معرفت است، پي گيرد. به همين سبب، پياژه را پيرو آراي كانت در روانشناسي مي دانند. از اين روانشناس بزرگ چندين كتاب به فارسي ترجمه شده است و هنوز شناخت دقيق تر آراي وي نيازمند پژوهشهاي بيشتري است. كتاب «گفت وگوي آزاد با ژان پياژه» اين مهم را با زباني ساده و همه فهم تر عرضه مي كند.
كتاب: گفتگوي آزاد با ژان پياژه - نويسنده: ژان كلودبرنيگيه، ترجمه: زينت توفيق،ناشر: ني،چاپ: ۱۳۸۴
ساعت پياژه همانند كلاه بره اش بسيار مشهور است. اين ساعت را از پدربزرگ ساعت سازش به ارث برده است. ساعت به زنجيري وصل است و در جيب جليقه اش همواره همراه اوست. هنگامي كه در يك نشست يا همايش، مخاطبش به بيراهه مي رود آشكارا به ساعتش نگاه مي كند. او هميشه سر ساعت حاضر مي شود و اغلب زودتر از موعد سر جلسات، وعده ديدار ، ايستگاه راه آهن يا فرودگاه حاضر مي شود. براي توجيه اين رفتار هاي وسواس گونه مي گويد : «من سه هفته دير متولد شدم و هيچ گاه نتوانستم آن را جبران كنم» براي پياژه زمان واقعي هنگامي شروع مي شود كه وقت را صرف كارهايش، نوشته هايش و كارهاي ناتمام و بي وقفه اش مي كند و براي تكميل كارها همواره عجله دارد. پياژه تمام مدت، كار مي كند. البته نمي شود گفت، چون كار مي كند، بازي نمي كند، زيرا كار نيز نوعي بازي است. فقط هدف دارد. هدف پياژه، ساختن منطق ذهن انسان، منطق زندگي و يافتن پيدايش منطق زندگي است هدفي كه مدت هاي مديدي است پي مي گيرد؛ هدفي كه عملاً او را در تمام كارهايش رهبري مي كند. يك انسان عادي چنين هدفي ندارد و به تقاضاي بيروني بيشتر پاسخ مي دهد. البته پياژه هم به جهان خارج پاسخ مي دهد، منتها در محدوده هدفش. مبحث اساسي او در اين كتاب زيست شناسي و شناخت است كه كوشيده است همريختي را نشان دهد. او مي گويد: «موجود زنده توانايي پيش بيني و پيش نگري دارد. پيش نگري هاي گوناگوني، در جهان جانداران ديده مي شود. براي مثال، غنچه از آمدن گل خبر مي دهد و مراحل جنيني از آمدن اندام بزرگسال و جز آن. من پيش نگري را در گياهان مطالعه مي كنم كه در آنها دگرگوني بهتر قابل پيگيري است و امكان تجزيه و تحليل را در هر گونه اي فراهم مي سازد. شاخه هاي فرعي در گياهان سدوم، به زمين مي ريزند و از آنها گياهان جديدي مي رويند. نهال هاي جديد رشد مي كنند و شاخه ها آماده ريزش مي شوند و الي آخر . گياهان و جانداران هر كدام پيش نگري هايي دارند كه از محيطي به محيط ديگر تغييرات زيادي مي يابند. آنچه براي او بسيار جالب و موضوع مطالعه است، اين مسئله، در موجودات زنده اي است كه سيستم مغز و اعصاب ندارند. هنگامي كه موجود زنده در برابر موقعيت هاي بيروني، رفتار نشان مي دهد يا مسئله اي را حل مي كند زيرا يافتن راه حل براي يك مسئله مانند رفتار غريزي، با وراثت برنامه ريزي نشده است. از اين هنگام است كه روان شناسي آغاز مي شود. ژان پياژه كودك را به عنوان مدل در حال رشد مي داند البته مطالعه سازمان شناخت بزرگسالان از ديدگاه بازسازي تدريجي تاريخ انديشه، كمال مطلوب است. اما مراحل جالب توجه از ديدگاه او كه درواقع ناشناخته ترين هم هست بازسازي مراحل ماقبل تاريخ است. در مطالعه شكل گيري ذهن انسان بايد مراحل را از ميمون تا انسان و همچنين مراحل ماقبل تاريخ و مراحل انسان فسيل شده را بازسازي كرد. براي اين كار، فقط چند تكنيك شناخته شده است. پيدايش زبان، فنون انتقال از نسلي به نسلي ديگر، اينها متاسفانه ناشناخته مانده اند. از او سئوال مي شود كه آيا دركودك پايداري شيء وجود دارد ( به عبارت ديگر، پيش از ۱۰ ماهگي اگر مادرش را نبيند فكر مي كند كه ديگر وجود ندارد) فكر نمي كند، زيرا ابزار لازم براي انديشيدن را ندارد. اگر مادر از ديدش كنار رود، تنها وسيله باز آوردن او دادو بيداد راه انداختن است، وگرنه نمي تواند مادرش را در مكاني جاي دهد. مثالي ساده تر مي زنم. پيش از سن حدود ۹ ماهگي اگر بازيچه اي را كه دوست دارد به كودك نشان دهيم و موقعي كه دارد آن را مي گيرد، دستمالي روي آن بكشيم و از نظر پنهان كنيم، كودك دستش را پس مي كشد. گويي بازيچه ديگر وجود ندارد. به فكرش نمي رسد كه دستمال را كنار بزند و بازيچه را بر دارد. در حالي كه اگر چهره اش را با دستمال بپوشانيم، قادر است آن را كنار بزند در واقع ايده پايداري شيء و پرداختن به جست و جوي آن، دير ظاهر مي شود. حدود ۸ ، ۹يا۱۰ ماهگي. اين امر اساس تجسم جهان مادي است و مي بينيم كه بايد ماه ها صبر كرد تا كودك به آن دست يابد.
در كودك خردسال از حدود يك و نيم سال، كاركردهاي نشانه اي: تقليد غيابي، بازي نمادين ، زبان گفتاري و تصوير ذهني و…. پديد مي آيند و از حدود يك و نيم سال تا هفت سالگي انديشه تجسمي به وجود مي آيد. البته در اين دوران، انديشه، پيش عملياتي است. به عبارت ديگر، در معنايي كه من به كار مي برم انديشه عملياتي آغاز مي شود. اما از آنجايي كه عمليات در اين دوره به طور مستقيم با اشياء در ارتباط است دوره عمليات ملموس ناميده مي شود. عمليات ملموس، اعمالي است دروني، دروني شدني و بازگشت پذير، يعني در دو سو جريان دارد، مانند جمع و تفريق. سپس عمليات صوري ظاهر مي شود كه به طور مستقيم با اشيا سر و كار ندارد ( و مبتني بر فرضيه است.)
مطلب اساسي اينكه كليه كودكان همان مراحل
پي در پي  را مي پيمايند و توالي و ترتيب مراحل ثابت است، ولي سن متوسط تغيير مي كند. حتي اين قانون در نطفه اي كه رشد مي كند وجود دارد مراحل جنيني پياپي اند به اين معنا كه مرحله قبلي براي پيدايش مرحله بعدي ضروري است، مستلزم وجود قبلي است به عبارت ديگر از يك مرحله نمي توان صرف نظر كرد. همين مورد در مراحل رشد كاركردهاي شناختي و هوش ديده مي شود.
در اين كتاب دانشجويي از پياژه پرسيده است كه «شما اغلب در مورد هوش واژه «ساختار» را به كار مي بريد آيا خود را جزء ساختارگرايان مي دانيد»؟ از نظر ساختارگرايان، ساختارها از پيش شكل گرفته يا از پيش تعيين شده اند: يك بار براي هميشه مشخص شده اند و سپس آگاهي از آنها حاصل مي شود. ولي پياژه بر اين باور است كه ساختارها ساخته مي شوند و امر اساسي، فرايند شكل گيري ساختارهاست. در آغاز، جز چند نشانه محدود كه تكيه گاهي براي رشد آتي است، چيزي داده نشده است. ساختارها از پيش داده نشده اند، نه در ذهن بشر و نه در جهان خارج، آن چنان كه ما ادراك مي كنيم و سازمان مي دهيم. ساختارها با كنش متقابل ميان فعاليت هاي فرد و واكنش هاي محيطي و اشياء ساخته مي شوند. همچنين وي درباره عواطف مي گويد: عواطف نيروزا هستند و انگيزش ايجاد مي كنند. در مسئله ساختمان ساختارها، عواطف نقش موتور را ايفا مي كنند اما در تبيين ساختارها نقشي ندارند.
پياژه نخستين فردي بوده است كه طبيعت را سنگ بناي نظام خود كرده است. «براي من رياضيات در طبيعت است وطبيعت، خرد بشر را در بر دارد و خرد بشر با ساختمان زيستي، با سلسله اعصاب و تمام ارگانسيم هايي كه در محيط پراكنده و بخشي از طبيعت فيزيكي را مي سازند، رياضيات را طرح ريزي مي كند. به اين طريق هماهنگي ميان رياضيات و دنياي واقعي برقرار مي شود. البته اين هماهنگي نتيجه تجربه فيزيكي با  اشيا نيست، بلكه از خلال ارگانيسم حاصل مي شود. خرد بشر فراورده سازمان دهي زيست شناختي و فراورده اي ظريف و عالي است، اما در هر حال فراورده اي است مانند فراورده هاي ديگر.»
پياژه بخشي از دوران كودكي را نزد مادربزرگش كه فرانسوي بود، گذرانده است. آنها در خيابان آنتن كه اكنون خيابان فرانكلين روزولت نام دارد، ساكن بوده اند: «من خاطره اي از كودكي دارم كه اگر واقعي بود، خيلي تعجب آور بود. زيرا درآن زمان در سني نبوده ام كه به ياد آوردن خاطره اش امكان پذير باشد. پرستارم معمولاً با كالسكه مرا به گردش مي برد. روزي ما در خيابان شانزه ليزه نزديك رون- پوان گردش مي كرديم. مردي به كالسكه نزديك مي شود و مي خواهد مرا بربايد كمربندي كه مرا به كالسكه وصل كرده بود، مانع مي شود. پرستارم با او دست به گريبان مي شود و پيشاني اش خراش بر مي دارد. جدال به جاي باريك مي كشد. در اين هنگام، پليس دخالت مي كند و مرد مهاجم مي گريزد. من هنوز هم تصوير اين رويداد را كه گويي ديروز بوده است به  خاطر دارم. پليس ها در آن زمان شنلي بر دوش و يك باطوم سفيد در دست داشتند …. من تمام دوران نوجواني را با اين خاطره شكوهمند كه در گذشته هدف آدم ربايي بوده ام گذرانده ام. حدود ۱۵سال داشتم كه والدينم نامه اي از پرستار سابقم دريافت كردند. پرستارم نوشته بود كه مذهبي شده است و مايل است به گنا هان گذشته اش اعتراف كند. در نتيجه اعتراف مي كند كه داستان آدم ربايي كاملاً غيرواقعي بوده است پيشاني اش را خودش خراش داده بود. اكنون مايل است ساعتي را كه در آن هنگام به عنوان پاداش دريافت كرده است، پس بدهد. به عبارت ديگر تمام داستان ساختگي بوده و چنين اتفاقي روي نداده بود. اما من اكنون هم منظره اين خاطره جلوي چشمانم است و حتي محل حادثه را به خاطر مي آورم». در اين داستان پياژه به مرور حافظه پرداخته است. او معتقد است كه حافظه معمولاً تصوير وفاداري از گذشته فرد است. تصويري كه از گذشته  كپي شده و اكنون به شكل خاطره بازسازي شده مجسم مي شود.
ژان پياژه روانشناس و معرفت شناس خلاق در مورد خلاقيت سه روش را مد نظر قرار مي دهد:«چند سال پيش، دانشجويان دانشگاه جان هاپكينز در بالتيمور يك سري كنفرانس درمورد آفرينندگي ترتيب داده بودند. من هم به عنوان سخنران دعوت داشتم. البته سخنراني من درباره آفرينندگي كودكان بود. دانشجويان مايل بودند بدانند من چگونه ايده هايم را به دست مي آورم. اين پرسش واقعاً مرا معذب كرده بود، زيرا هيچگاه به اين موضوع نينديشيده بودم. اما پس از اندكي فكر گفتم كه من از سه روش استفاده مي كنم:
اول: درباره موضوعي كه در سر دارم چيزي نمي خوانم؛ پس از اتمام مي خوانم. دوم؛ در زمينه هاي نزديك به موضوع، تا حد امكان مطالعه مي كنم. براي مثال، در زمينه هوش، از سويي زيست شناسي، رياضيات و منطق و از سوي ديگر، جامعه شناسي و كليه مطالبي كه با موضوع هوش در ارتباط اند. سوم؛ بايد به چيزي هم با سماجت پايبند بود. پايبندي من براي اثبات گرايي منطقي است. با خوشوقتي ديدم كه دانشجويان آمريكايي دست مي زنند. همين امر نشانه آن است كه اين مكتب رونق ندارد.»

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |