دوشنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۴ - - ۳۸۲۱
مستند اليورستون درباره فيدل كاسترو در تهران به نمايش در مي آيد
سه روز با فرمانده
003177.jpg
علي حسيني
چشم انداز سينماي آمريكاي لاتين برنامه اي ست كه از 16 تا 26 آذرماه در تهران برگزار خواهد شد و  اين روزها اخبار جالبي درباره بخش هاي متنوع  اين برنامه در نشريات مختلف به چاپ مي رسد كه مهمترين  اين خبرها تا  اينجا نمايش فيلم فرمانده به كارگرداني اليور استون با زيرنويس فارسي در يكي از بخش هاست.  اين مستند جنجالي 99 دقيقه اي كه محصول آمريكا و اسپانياست، به شرح ديدار استون با فيدل كاسترو و گفت وگوي  اين دو نفر مي پردازد.
فرمانده
اليور استون، فيلمساز مستقل آمريكايي همواره روايتگر گوشه هاي تاريك تاريخ معاصر آمريكا و زندگي شخصيت هاي برجسته و جنجالي سياسي مثل جان اف كندي و ريچارد نيكسون بوده؛ او اما در مستندي كه محصول سال گذشته ميلادي ست، سراغ فيدل كاسترو- رهبر كوبا و آخرين بازمانده نسل رهبران انقلابي و كمونيست جهان- رفته است.
فرمانده بر خلاف فيلم هاي قبلي اليور استون كه بازسازي شخصيت ها و رويدادهاي تاريخي در قالب فيلم هاي داستاني اند، فيلم مستندي درباره كاسترو است كه البته انتظارات تماشاگراني را كه مي خواهند چيزهاي بيشتري از آنچه تاكنون درباره كاسترو ديده، شنيده يا خوانده اند، بدانند برآورده نمي سازد؛ اما به هرحال تصويري از رهبر انقلابي كوبا ارائه مي دهد كه تاكنون چنين ملموس نبوده است.
در واقع اليور استون نخستين آمريكايي ست كه  اين فرصت را پيدا كرده كه از نزديك با كاسترو ملاقات كرده، حرف هايش را ضبط كرده و لحظاتي از زندگي خصوصي او را تصويركند؛ اما نگاه سمپاتيك و همدلانه و توام با شيفتگي فيلمساز به رهبر انقلاب كوبا موجب شده كه فيلم نتواند به بسياري از پرسش هايي كه در مورد  اين انقلابي سالخورده مطرح مي شود، پاسخ گويد.
در طول اين فيلم شاهد رابطه بسيار گرم و صميمانه كاسترو با اليور استون هستيم و آنچه مي بينيم حاصل بيش از 45 ساعت گفت وگو بين فيلمساز و  اين انقلابي كهنه كار است. فيلم مجموعه اي ست از صحنه هاي مربوط به مصاحبه اليور استون با كاسترو كه با تصاويري رنگي و سياه و سفيد از فيلم هاي آرشيوي و خبري و عكس هايي از دوران مبارزه، جنگ هاي چريكي و روزهاي پر شور انقلاب كوبا در هم آميخته است. خود استون درباره فيلمش مي گويد: نمي خواستم اتهامي به كاسترو وارد كنم، مي خواستم با او صحبت كنم. مي خواستم از اين فرصت استفاده كنم تا با يك شخصيت جهاني و باتجربه مصاحبه كنم. من كاسترو را مردي مي بينم كه براي اصولش زنده است. اگرچه او 78 ساله است، اما همواره در بحران ها پيشگام است. او برخلاف ديگر رهبران قدرتمند آمريكاي لاتين هيچ پولي را براي خود نيندوخته و خود را خادم انقلاب مي داند .
كاسترو هم در  اين فيلم با خونسردي و اعتماد به نفس حرف مي زند و زيركانه از پس سئوالات اليور استون بر مي آيد. او مي گويد: به من مي گويند زياد حرف مي زنم، ولي من بايد مطلبم را با واژگاني ساده تفهيم كنم. ديكتاتور يعني چه؟ ديكتاتوري پرولتاريا با ديكتاتوري فردي فرق دارد. من در مورد خودم ديكتاتور هستم، نه در مورد مردم. من برده مردم خودم هستم. باور ندارم كه بتوان دنياي تازه اي بر مبناي زور بنا كرد .
استون در جاهاي مختلف فيلم از طنز غافل نمي ماند. حريفش اما از او طنازتر از آب در مي آيد. جايي استون از طول عمر۳۰۰،۲۰۰ ساله براي بشر  آينده حرف مي زند و كاسترو مي گويد در سن بالا خيلي كارها از انسان برنمي آيد.
بخش مهمي از فيلم درباره چه گوارا و ارتباط كاسترو با اوست. تصاوير بزرگي از چه گوارا بر در و ديوار شهر ديده مي شود و كاسترو درباره  اين شخصيت اسطوره اي و سمبل مبارزه چريكي مي گويد: چه گوارا عليه كاپيتاليسم مي جنگيد، نه عليه آمريكا .
چشم اندازي متفاوت
چشم انداز سينماي آمريكاي لاتين همزمان با روز دانشجو برگزار مي شود و در آن 40 فيلم كه عمدتا آثاري از كشور هاي آرژانتين، مكزيك، شيلي، كوبا و ونزوئلا هستند، به نمايش درمي آيد.
درباره برنامه هاي ديگر  اين چشم انداز بايد گفت كه قرار است پروفسور مايكل چانن -استاد دانشگاه بريستول انگليس، نويسنده چند كتاب و ده  ها مقاله درباره سينماي آمريكاي لاتين- درباره موضوع بحران و سينماي آمريكاي لاتين و تاريخ سينماي آمريكاي لاتين سخنراني كند. همچنين استلا براوو مستندساز مشهور آمريكايي كه هفت مستند درباره كوبا ساخته است، به تهران خواهد آمد تا همراه با نمايش سه فيلم از او كه با نگاه و روح برنامه ها همخواني بيشتري دارد، درباره فيلم هايش صحبت كند. در انتخاب فيلم هاي  اين چشم انداز، فيلمسازاني چون نادر طالب زاده و بهمن قبادي همكاري داشته اند و قرار است چند چهره  ايراني هم در ميان سخنران ها باشند كه تا  اينجا بيشترين صحبت ها درباره مسعود كيميايي به عنوان فيلمسازي ست كه دلبستگي هايش را به سينماي معترض آمريكاي لاتين به نمايش گذاشته است.
مركز فرهنگي ميثاق كه يك NGO است و تاكنون فعاليت هايي در حوزه ساخت مستند هايي در كشور هايي چون عراق، بوسني و افغانستان داشته، برگزار كننده چشم انداز آمريكاي لاتين است. برنامه اي كه در دو سالن بزرگ تهران كه هنوز نام هايشان اعلام نشده، برگزار خواهد شد.

ما...خدا و اهل بيت
كيلومتر سنج گناه را صفر كنيم!
سيد محمد سادات اخوي
يك
گروهي از ما، عادت داريم خوبي هاي خود مان را خوب مي بينيم و گروهي هم بدي ها را خوب مي بينند. گروهي ديگر هم ميان مايند كه فقط خوبي يا بدي شان را مي بينند. به هر حال، هميشه يك جنبه اي ديدن ، غرور يا سرخوردگي مي آورد.
باز هم روزهاي ماه رمضان، با شتابي عجيب در گذر اند. مي ترسم كه رمضان  امسال نيز با شتاب بگذرد و من، از فرشته گان و بندگان خوب خدا جا بمانم. ماه رمضان سال گذشته، از عالم و آدم، فراغتي داشتم و توانستم در حاشيه رمضان قدمي  بزنم و خوب ببينم ؛ همه چيز را ... از آداب تا مفهوم ها را. توانستم فهرستي از پرسش ها را جمع كنم. آيه هاي قرآن را خواندم و فكر كردم. هر روز، نخستين آيه كه ذهن ام را مشغول مي كرد، تا شب رها نمي كردم. آن قدر تامل مي كردم تا به نتيجه اي برسم. گاهي هم نمي رسيدم و عصبي، رها مي كردم؛  اما محصول آن تامل، كمي از چيزي بود كه بزرگان، آن را خود شناسي مي نامند... از خودم تعريف نمي كنم؛ صبر كنيد تا عرض كنم.
وقتي در ميان آيه هاي قرآن مي گشتم، از هر كس اسمي منفي برده شده بود(مقطعي يا همه عمر)، از مفهوم هاي كلي(مانند كافر، مشرك، منافق و...) تا آدم هاي مشهور(مانند فرعون، قارون، نمرود و...)، سعي مي كردم ويژگي هايش را خوب به ذهن ام بسپرم و بعد تا غروب، خود ام را با او مقايسه كردم... حاصل اين مقايسه، افتضاح بود!
دو
نماز خواندن ما هم حكايتي دارد. از گير و گور هايي كه پيش يا پس از آن داريم بگذريم؛ منظورم شكل و شيوه نماز خواندن است. يكي آن قدر دقيق اجرا مي كند كه مو لاي درز نمازاش نمي رود و ديگري آن قدر شتاب زده مي خواند كه ممكن است بخش هايي را جا بيندازد و به روي خودش هم نياورد... اما بزرگاني كه ديده ام، حواس شان جمع بزنگاه ها ي نماز است. آداب را با كم ترين پيله به شكل آنها اجرا مي كنند و فقط دقت مي كنند در بخش هايي كه قرار است تكاني بخوريم يا رشته به آسمان وصل شود، بسيار هوش يار اند. برخي از بزنگاه ها، شخصي اند. ممكن است كسي ركوع را بيش از بخش هاي ديگر دوست داشته باشد يا در سجده ها دنبال عنايتي باشد؛  اما قنوت و سجده آخر ، بزنگاه هاي بين المللي اهل دل  اند. نماز خواندن بزرگان را ببينيد!... شايد براي اين باشد كه مي شود قنوت را فارسي هم خواند.
سه
همه ما، سلوك ي داريم و سيري . سلوك و سير را جا به جا نوشتم تا بر نكته تاكيد كنم. سلوك را بر اساس آن چه خوانده ام، حركتي از سوي ما معنا مي كنم و سير را در ادامه سلوك و عنايت خدا مي دانم.
در هر كس، از زماني كه با خدا آشتي مي كند و دنبال دوستي خدا و اهل بيت مي دود؛ حركتي شروع مي شود كه مي توانيم اسم اش را سلوك بگذاريم. انگار از يكجا، وقتي خدا مطمئن مي شود علاقه ما جدي است، دست ما را در دست يكي از اهل بيت(كسي كه شايد از كودكي، روح ما ناخودآگاه با او مانوس تر بوده) مي گذارد و ما را ميهمان سيري در آفاق و انفس مي كند، كه اين بخش، خيلي فردي است و از آدم تا آدم متفاوت است. چند قاعده كلي و مشترك نيز دارد كه مشهور اند(مانند نماز شب خواندن و...)؛  اما بخش مهمي  از آن، فردي است. به خاطر همين هم وقتي كتاب هاي زندگي عارفان داخلي يا خارجي را مي خوانيم و جو مي گيرد مان و سعي مي كنيم از آنان تقليد كنيم، نتيجه را كه آنان گرفته اند نمي گيريم؛ چون دست به سفره ديگري برده ايم.
يك گير ديگر هم دارد كه چه مرحوم سيد العرفا قاضي(ره) و چه عارفان غير ايراني و غير مسلمان(مانند اوشو، پائولوكوييلو و...) به آن رسيده اند: سيري درست است كه او بخواهد... و اين نكته، بسيار مهم است و وقتي ممكن مي شود كه در يك آن الاهي، ميان خود مان و خدا و اهل بيت، به يك قرار برسيم و خود مان را به او بسپريم: راه رو، گر صد هنر دارد، توكل بايد اش.
شادروان شيخ جعفر مجتهدي كه از عارفان معاصر و به معناي دقيق اش امروزي بود؛ درباره حافظ، نزديك به اين جمله را گفته است: در عرفان، به هر كوچه اي پا گذاشتيم، جاي پاي حافظ را ديديم !... عجيب است. شايد به اين دليل باشد كه در مسير سلوك و سير فردي به هر جا مي رسيم، مي بينيم حافظ درباره آن، مانيفست و دفترچه راه نما نوشته است:
آن به، كه كار خود، به عنايت رها كنند....
چهار
هر قدر كه عارفانه زيستن مان، ما را وادار كند به زندگي امروز، فرصت هاي محدود عبادت رسمي و آدابي و غلبه ماشين بر تمام ارتباط ها بد و بيراه بگوييم؛ نمي توانيم نياز مان را به همه اين ها انكار كنيم. خنده دار است كسي در شرايط امروز، برود و در غار زندگي كند. يك نگاه توحيد ي به عالم كنيم، مطمئن مي شويم كه با همه تلخي ها، صاحب دستگاه، حاضر است و حواس اش هم به همه چيز هست. با اجازه آدم هايي كه (مانند گذشته خود من) با كوچك ترين انحراف چيزي يا كسي از مسير، بند دل شان پاره مي شود؛ مي خواهم بگويم كه نگران نباشيم. خدا هست... اهل بيت هستند... و ما نيز آدميم!...
اوضاع، رو به راه است و اگر دل مان مي لرزد، شايد به خاطر اين باشد كه جهان را موحدانه نمي بينيم و بيش از اندازه آدم ها را مؤثر مي دانيم. دست آخرش ياد مان باشد كه هيچ گاه يك استادكار ماهر، دستگاهش را به يك كودك شش ساله نمي سپرد و برود.
شايد براي همين باشد كه بسياري از بزرگان، حتا گناه را هم در دايره نظر بلند او مي دانستند و معتقد بودند فرصت توبه، هديه خدا به بنده گان است تا نااميد نشوند. اين رباعي، منسوب به ابوسعيد ابوالخير است:
بازآ!... بازآ! هر آن چه هستي بازآ!
گر كافر و گبر و بت پرستي، بازآ!
اين درگه ما، درگه نوميدي نيست...
... صد بار اگر توبه شكستي، بازآ!
پنج
مشكل، فقط اين نيست كه نمي توانيم با خدا و اهل بيت رابطه عاشقانه داشته باشيم؛ حتا با آفريده هاي خدا هم نمي توانيم. من، رابطه عاشقانه را صبوري و بي تابانه دوست داشتن مي دانم؛ صبوري در مقابل بي مهري و بي تابانه دوست داشتن همه نشانه ها و اشاره هاي محبوب. گفتم:همه... و معتقد ام در اين عالم، همه آفريده ها، جايي در دايره عنايت خدا دارند.
شش
پيش نهاد مي كنم نيايش يا بهتر بگويم: درد دل كردن امام سجاد(ع) را با ماه رمضان(به عنوان يك ماه ) در صحيفه سجاديه بخوانيد... انگار كسي با كبوتر نامه بر محبوب اش حرف مي زند. آدم، ناخودآگاه به زندگي اش نگاه مي كند و خجالت مي كشد. اگر كمي  از اين شيوه عشق ورزي در زندگي ما جاري مي شد، مطمئن ام بخش مهمي  از اختلاف هاي خانوادگي كه بين همسران، والدين و فرزندان يا همسايه گان رخ مي دهند؛ از ميان مي رفتند. براي اين هم توضيحي دارم. همه اختلاف ها را كه نگاه كنيم به دو نكته مهم و كليدي مي رسيم: كمي محبت و نداشتن درك درست از هم.
آدمها هم هر وقت به خدا و اهل بيت، نزديك تر شده اند، محبت و فهم  شان از مردم و هستي، بيش تر شده است. مانند مالك اشتر كه وقتي كسي كه او را نمي شناخت، به او اهانت كرد و بعد فهميد؛ از ترس جانش به دنبال مالك رفت تا پوزش بخواهد، ديد كه به خاطر دعا براي بخشش خود و گذشت خدا از اهانت مرد، به مسجد رفته است. به هر حال، خود مالك كه مي دانست مالك است... و همين مهم است.
هفت
نمونه كامل محبت و فهم رنج ديگران، حضرت  امام دوم، حسن بن علي(ع) است كه تمام عمر اش با شنيدن اهانت و كج فهمي مردم (و حالا هم كج فهمي مورخان!) گذشت و خانه اش پناه مردم شهر مدينه و مسافران گذري بود.
راستي!... تقويم رسمي ما جا ندارد(!) و گرنه پيش نهاد مي كردم روز ميلاد  امام حسن(ع) را روز بخشش و بزرگواري بناميم؛ بس كه  امام، بلند نظر و بزرگوار بود... بس كه اشتباه هاي مردم را درك مي كرد و دلگير نمي شد.

رباعيات ديروز
گر عاشق صادقي، وفاي تو كجاست؟
گر مومن واثقي، ولاي تو كجاست؟
گيرم كه ببخشند تو را در عرصات
آن لطف بود، شرم و حياي تو كجاست؟
مفتون همداني

نگاه
به ساكت نشستن عادت ندارم
اليور استون كه تا كنون در فيلم هاي سينمايي اش با كامل ترين و پيچيده ترين امكانات فني كار كرده است در سه روزي كه با كاسترو گذرانده و از او فيلم گرفته، تنها سه دوربين كوچك ويدئويي را به سه فيلمبردار سپرده و از آنها خواسته مثل آماتورها از هرچه بين او و كاسترو مي گذرد، فيلم بگيرند. جالب  اينكه در تدوين هم كمترين توجهي به تداوم و هماهنگي تصويري نكرده است و هر نما را به هر نمايي كه دلش خواسته چسبانده است.  اين سبك كه البته در حد عادي اش در مستندسازي كاربرد فراواني دارد، در  اين فيلم به شكلي افراطي در اكثر صحنه ها بسيار به جا به خدمت گرفته شده است.
فيلم سرشار از لحظه هاي بكر و تكرارناشدني است. اليور استون كه در طول فيلم موفق مي شود رابطه اي صميمانه با كاسترو برقرار كند، جدا از پرداختن به مسائلي همچون انقلاب و خليج خوك ها و اظهار نظر در مورد شخصيت هايي همچون پاپ، كندي و گورباچف و... وارد زندگي شخصي او هم مي شود. هرچند كاسترو طبق معمول از پاسخ به اينگونه سئوالات سر باز مي زند.
اما اتفاق اصلي جاي ديگري ست؛ آنجا كه استون پس از يادآوري ترور جان كندي در خيابان، از كاسترو مي خواهد با هم به خيابان هاي هاوانا بروند. كاسترو مي پذيرد كه راهنماي تور استون باشد و فيلمبرداران استون صحنه هايي درخشان از حضور سر زده "كوماندانته" در ميان مردمش در نقاط مختلف شهر را فيلمبرداري مي كنند؛ مردمي كه فرمانده را مثل نگين در ميان مي گيرند و مي بوسند و مي بويندش.
فيلم با صحنه اي سخت به يادماندني به پايان مي رسد. كاسترو براي بدرقه استون و فيلمبردارهايش به فرودگاه مي رود. وقت خداحافظي، استون با چشمي سرخ كاسترو را براي مدتي طولاني به آغوش مي فشارد. بعد كاسترو به طرف فيلمبردارها كه بي خيال مشغول تصويربرداري هستند مي رود و يكي يكي آنها را كه ناباورانه نگاهش مي كنند، به شكلي صميمانه و بي تكلف مي بوسد و آنها را بهت زده بر جاي مي گذارد.
حيف است از جذاب ترين ديالوگ فيلم هم سخني نگوييم؛ جايي كه استون از كاسترو درباره پرحرفي اش سئوال مي كند و  اينكه او چرا هميشه سعي مي كند منظورش را كاملا توضيح دهد، كاسترو اول كمي دليل و بهانه مي تراشد، اما بعد خيلي ساده و صميمي مي گويد: به ساكت نشستن عادت ندارم!

رباعيات امروز
سيدشهرام شكيبا
جان در دل ظلمت بدن مي سوزد
من در بر من از غم من مي سوزد
عمري ست كه دل ميان اين سينه چو شمع
در حسرت پروانه شدن مي سوزد

از صبح تا شب
حميد رضا پور نصيري

اگر ديشب نتوانستيد سريال متهم گريخت را تماشا كنيد، امروز حدود ساعت 13:40 مي توانيد تكرارش را تماشا كنيد و بعد از پايان آن هم تكرار شب هاي برره را ببينيد كه ديشب پخش شده بود. درضمن اگر يادتان باشد، پنج شنبه كه مجموعه هاي تلويزيوني ويژه اين شب ها را معرفي كرديم، گفتيم امير قويدل هم سريالي ساخته با عنوان روح مهربان كه قرار است از شبكه يك پخش شود. ساعت پخش اين مجموعه حدود 13:15 است و گويا در قالب برنامه خانواده پخش مي شود. همين شبكه، شب ها ساعت 22 مجموعه مرده متحرك را نشان مي دهد كه ساعت تكرارش 15:10 است، در نتيجه اگر ديشب آن را نديديد، يادتان باشد كه اين ساعت سري به شبكه اول بزنيد. سريال هاي ويژه ماه مبارك رمضان همچنان از ساعت افطار بدون اينكه وقت تنفس براي مخاطبان تلويزيوني بگذارند، پخش مي شوند و مثل هرسال كسي هم گوشش بدهكار نيست كه اين ماراتن بينندگان سيما را از پيگيري درست قصه ها باز مي دارد.
از گارد ساحلي و روزهاي به ياد ماندني هم كه دوشنبه شب ها پخش مي شدند تا سه، چهار هفته ديگر خبري نيست، اما احتمالا حدود ساعت 20 مي توانيد قسمت ديگري از مجموعه هشدار براي كبرا 11 را از شبكه تهران تماشا كنيد. ساعت 22:30 هم احتمالا از همين شبكه برنامه سينماي جهان نمايش داده مي شود كه به معرفي و پخش قسمت هايي از فيلم هاي مطرح سينما اختصاص دارد، البته به شرطي كه با ويژه برنامه هاي اين روزها تداخل نداشته باشد و پخشش متوقف نشده باشد.
حدود ساعت 23:30 هم زمان پخش نود است كه به نظر مي رسد با تعطيلي يك هفته اي مسابقات ليگ برتر برنامه كم سر و صدايي باشد يا شايد هم اصلا نمايش داده نشود، اما در همين ساعت مستند جذاب و ديدني مهاجران پخش مي شود كه جزو معدود مستند هاي موفق تلويزيون در اين چند ساله است. خبر خوب هم براي طرفداران اين برنامه اين است كه محمدعلي فارسي (يعني سازنده اين برنامه) اين روزها مشغول ساخت مستند جديدي با موضوع جانبازان شيميايي ست كه انتظار مي رود آن هم مجموعه ديدني از كار درآيد. اين مجموعه قرار است در 26 قسمت 20 دقيقه اي تهيه شود و پيش بيني مي شود تا چهار ماه ديگر مراحل آماده سازي آن به اتمام برسد.
هركدام از اين برنامه ها (يعني نود و مهاجران ) را كه تماشا كرديد و باز هم خوابتان نبرد، مي توانيد ساعت 1:15 بامداد مجموعه گمگشته را ببينيد كه از شبكه يك پخش مي شود.

خبرسازان
آرمانشهر
تهرانشهر
دخل و خرج
در شهر
علمي
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |