دوشنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۴
به انگيزه برپايي نمايشگاه جنبش هنر مدرن در موزه هنرهاي معاصر تهران
برپا دارندگان نظم هاي نوين
هنر آبستره اجتناب از «فرم بسته» را هدف خود قرار داده بود. گسست هنرمند از به كار بردن مواد و شيوه سنتي نقاشي و مجسمه سازي،  امكان كشف روابط نوين استفاده از اشياء با عملكرد «سودمند» را فراهم آورد
002217.jpg
محمدباقر ضيايي
سوررئاليسم به مثابه اجتماعي ترين جنبش جهاني هنر در قرن بيستم به شمار مي آيد؛ جنبشي كه از اروپا آغاز و به تمام اقصي نقاط جهان، اروپاي شمالي آمريكا، كانادا و آسيا سرايت كرد
مدرنيسم را مي توان مجموعه بسيار متنوع،  دگرگون شونده و غنايي، از گسست هاي زيبايي شناسي، با سنت هاي نئوكلاسيك، رمانتيك و آكادميك قرن نوزدهم به شمار آورد.
تظاهرات راديكال «هنر مدرن» در پيوند با رئاليسم و سپس در چالش و شورش عليه آن، موجب نوآوري هاي نيمه دوم قرن نوزدهم گرديد.
واژه «رئاليسم» از سال ۱۹۳۶ در نوشته ها و نقدهاي Gustave Plache كه به رودررويي شيوه «رئاليست» و «زيبايي ايده ال» اشاره كرده بود، ظاهر شد، ليكن اين اصطلاح به جريان هنري اي اطلاق مي شود كه در بين سالهاي ۱۸۴۸ و ۱۸۶۰ در برابر كلاسيسيسم و رمانتيسم قد برافراشت و اظهار وجود نمود. هنرمندان رئاليست، به نمايش جلوه هاي نوين جامعه مدرن و بويژه زندگي اجتماعي در آثارشان پرداختند و هنرمند مدرنيست با اعتقاد به اين كه جريانات قديم زيبايي شناسي، منفعل و تقليل گرا هستند و هنر را به صورت شبحي از فرآِيندهاي بنيادين اجتماعي درمي آورند و آن را از ماهيت و جوهره حقيقي زندگي دور مي كنند، عليه نظام سنتي حاكم شوريدند.
ضرباهنگ حركت و عصيان هنر، گاه آرام و گاه با سرعت شگفت آوري سامانه نظم هاي كهن را در هم ريخت.
بودلر طلايه دار «نقد هنر مدرن» تلاقي دو عنصر «خلاقيت و نقد» را همچون خوانشي نوين از مختصات اثر مدرن به كار بست. در فرآيند چنين نگرشي، عليت و چرايي تحولات و تكوين اثر، محتوا، فرم و مؤلفه هاي دگرگوني و تغيير مورد بررسي قرار گرفت. بودلر با باريك انديشي و اجتناب  از نقدهاي متعارف ژورناليستي و با برخورداري از زباني شاعرانه، به بررسي مكانيزم و مؤلفه هاي معنايي در هنر پرداخت. او در مقاله مشهور «مدرنيته» ، (La Modernite)، مي نويسد:
«مفهوم مدرنيته مربوط به شعر در تاريخ است، نيمي از هنر را مدرنيته تشكيل مي دهد، كه گذران و فرار و محتمل الوقوع است و نيم ديگر، ايستايي جاودانه و بي تغييري پايدار است.»
با نوشته هاي بودلر، مقوله هاي جديدي از نقد مدرن و خوانش اثر مدرن آغاز مي گردد و پايه هاي تئوريك، نظريه خود را بر تحليل پديده هايي چون تجربه، مشاهده، هنجار هنرمند و روند پوياي خلاقيت استوار كرده است.
بعد از رئاليست ها، امپرسيونيست ها در كنار زندگي و طبيعت ماندند و با دستيازي به شيوه هاي نوين علمي در درك و فهم از نور و قوانين تجزيه رنگ، قانون  مندي هاي سايه روشن، به كاربرد صحيح تغييرات جوي و چرخش نور در ساعات مختلف روز، آثاري آفريدند كه ذرات نور را در خود محبوس كرده است. به عبارت ديگر، سوژه اصلي آثار امپرسيونيسم نور است و توان بي پايان آن. با وجودي كه امپرسيونيست ها افرادي عاصي و شورشگر محسوب مي شدند، اما برخلاف رئاليست ها كه رودر رويي با مقوله هنر براي هنر و نقد جريانات سياسي و اجتماعي بورژوازي را هدف چالش هاي فرهنگي- هنري خود قرار داده بودند، جهان را چون رشته اي از عكس العمل هاي عصبي و برداشت ها و حالات روحي، آشفتگي و دگرگوني ناپايدار و در چارچوب «تجربه من» مشاهده مي كنند. ديدگاه هنرمند امپرسيونيسم منطبق است بر positivisme و فلسفه اي كه جهان را «تجربه من» و «احساس من» به شمار مي آورد.
عصيان امپرسيونيسم ها براي اثبات مختصات نابه جاي روابط اجتماعي نبود، آنها در ميان دگرگوني هاي بي وقفه قرن نوزدهم، كه معيارهاي شناسايي، مختصات ارزش هاي فرهنگي- هنري هر آن دست خوش تغيير بود، درصدد اثبات خود همچون محور تعيين كننده دگرگوني هاي هنري برآمدند. امپرسيونيست ها پيشگامان بي چون و چراي انديشه مدرن در هنرهاي تجسمي اواخر قرن نوزدهم بودند. بعد از انقلاب تصويري امپرسيونيسم جريانهاي آونگارد هنري، با طلوع نخستين روزهاي آفتابي قرن بيستم، يكي بعد از ديگري از بطن فرهنگي و هنري و هنري اروپاي كهن زاده شدند.
جريانات هنري قرن بيستم در دو مسير عمده (عينيت گرايي مادي گرا) و (ذهني گرايي ايده آليست) پيش رفتند. كوبيست  ها نخستين كساني هستند كه با تكيه بر اصول مادي جهان، ساختار فرم را در هم ريختند. آنها در جست وجوي سامانه و روابط جديدي از خط، سطح، حجم و زمان بودند عناصر اربعه اي كه در واقعيت ملموس فضا روي مي داد، بودند.
حلقه اولين كوبيست  ها (پيكاسو- براك) با توسعه دادن انديشه هاي سزان و روابط هندسي طبيعت در پرده نقاشي و گسترش سطح در فضا و در هم ريختن نظم فونكسيونل (كاربردي) اشياء به ايجاد روابط جديدي از فرم دست يافتند.
انفجار سامانه شيء كه توسط كوبيست ها صورت گرفت، تكيه بر ساختار هندسي فرم داشت. در كنار اين ماجرا، فوويست ها شعر آهنگين رنگ و رقص حساس خط بر صحنه بوم را آزمودند.
هنر آبستره اجتناب از «فرم بسته» را هدف خود قرار داده بود. گسست هنرمند از به كار بردن مواد و شيوه سنتي نقاشي و مجسمه سازي،  امكان كشف روابط نوين استفاده از اشياء با عملكرد «سودمند» را فراهم آورد. دگرگوني هاي بعدي بر بستر نقد و بررسي و تجربه هاي روزمره صورت گرفت و هنرمند وادار به ابراز واكنش هاي دائمي در برابر دگرگوني بي توقف جريان و حركت هنر شد.
به موازات تغييرات ساختاري نهادينه كردن انديشه در فرآيند هنر ،  تعبيرات و تحليل هاي فلسفي از هنر نيز دچار نوسانات چشم گير گرديد. با نگاهي به سير تحول نقد هنر،  تعريف فلسفي خلاقيت،  مي توان دريافت كه در هر زمانه تعبير خاصي از ذات زيبايي و اثر هنري و اصل خلاقيت هنرمند به عمل آمده است.
فيلسوفان درصدد بودند تا دنياي محسوس ضمير ناخودآگاه را نمايان سازند و در درك شهودي هنر به دنبال بينشي مي گشتند كه ذهن ابژكتيو و صورت گرا، از آن محروم بود.اين تعابير با تكيه بر داده هاي روانشناختي و جامعه شناسي هنر صورت گرفته و درك مجردي از دگرشوندگي هنرمند- دگرديسي هنرمند و هنر به دست مي دهد.
فوتوريست هاي ايتاليايي، پيام آوران نقاله هاي سرعت بوده اند كه با رگ هاي باد كرده از نيرو و غرور جواني و سرهاي انباشته از انديشه هاي عصيان گر، بر جان اروپاي پير تاختند.
هنر آرمان خواهانه آنان سرشار از تحرك و شعار هاي ناسيوناليستي بود، كه در فرداي نه چندان دور، از آبشخور انسان ستيز فاشيزم سر در آورد.
جنگ جهاني اول در بستر چالش هاي نهفته و از بطن جامعه مدرن و نيروهاي مولد اجتماعي در اروپا سر در آورد، كه از درگاه جهان كهن عبور كرده و گام به عرصه نوين قرن بيستم، يعني عصر ماشين و حركت گذاشته بودند.
دادائيسم در اين بستر اجتماعي، مظهر به ستوه آمدن هنرمنداني بود كه در جست وجوي كشف لحظه اي بودند كه در آن خلاقيت و سرزندگي شروع به جدا شدن از همديگر كرده بودند بدين سبب از همان آغاز هم ويران گر بود و هم سازنده، هم لوده بود و هم جدي.
دادائيسم، برآيند انديشه هنرمنداني شورشگر بود كه عليه جنگ ويرانگر (۱۹۱۸ -۱۹۱۴) برخاستند و سند ورشكستگي نظام هاي فكري و اجتماعي را كه كشتار انسان را در فرا راه چالش هاي سودجويانه خود قرار داده بودند، امضا كردند.
دادا از گردهمايي روز هشتم ماه فوريه ۱۹۱۶ كافه ولتر،   در زوريخ به وجود آمد و نام و هويت خود را مديون نويسنده و شاعري به نام هوگوبال،  (۱۹۱۷-۱۸۸۶ )  مي باشد. متعاقب آن تريستان تزارا، (۱۹۳۶ ، ۱۸۹۶ ) با انديشه هاي عصيانگرش راهبري و سازماندهي جريان هنري دادا را عهده دار شد.
پيام هاي انقلابي گروه دادا، مرزهاي كشورهاي در حال جنگ را در هم نورديدند و عليه جنگ پوچ و ويرانگر قيام كرد.
جريان دادا، دشمن مرگ بود و ستايشگر انسان و بيشترين تأكيد را بر نياز به آزادي فردي در دوره بحران سياسي و اخلاقي و هنري داشت. اين امر، جوهره دادا بود و شالوده هر آن چه كه از دنبال مي آمد.
براي دادائيست ها فاكتور تصادف «اتفاق» به عنوان اصل مؤثري كاملاً  فارغ از ضرورت هاي اجتماعي و فرهنگي  و آزاد از واكنش هاي مشروط بر عقل و منطق بود. اين خلوص، دادا را از نفوذ فلج كننده  خود هنرمند آگاه نيز در امان نگه مي داشت، به عبارتي ديگر دادا در آن واحد هم هنر بود و هم ضد هنر.
دادا جامعه زمان خود را نقد مي كرد و در همان حال به احياي يك كيفيت بنيادين تعهد داشت.
مارسل دوشان از مشهورترين و جنجالي ترين هنرمندان گروه دادا محسوب مي شود. او در سال ۱۹۱۳ با اثري موجب جنجالي عظيم در پاريس شد. در همين ايام بود كه دوشان تقريباً  نقاشي را رها كرد. اين امر قبل از اعلان وجود گروه دادا در سال ۱۹۱۶ بود. دوشان، نقاشي را يك هنرنمايي بصري خواند و از آن فاصله گرفت. او از سال ۱۹۱۴ آثاري آفريد كه Ready Meade (آماده حاضر) يا (پيش  ساخته) ناميده شدند. «شيشه بزرگ» يكي از آثار پيچيده و معما گونه اي است كه سنتز انديشه هاي فلسفي مارسل دوشان را به وجود مي آورد. آثاري چون «چرخ دوچرخه» ،۱۹۱۳ «بطري گردان» ۲۶ ازجمله آثاري بودند كه خصلت كاربردي از آنها سلب و طي پروسه پيچيده اي تمامي ضوابط و روابط سنتي اثر هنري را زير سؤال برد و خود تبديل به اسطوره هاي جديدي از شيء هنري و يا فرم هنري شدند.
دادائيست هايي چون «تزارا» ، «هولسن بك» و «يانچو» با خواندن همزمان شعري به نام «ناخدا پي خانه اي براي اجاره مي گردد» به طور همزمان و به سه زبان از سه متن مجزا به ارائه «شعر همزمان» پرداختند، «شعر همزمان» منعكس كننده يك واكنش منحصراً  دادائيستي در برابر هستي بود. دادائيسم بعد از جنگ دوم جهاني و در محدوده سالهاي ۲۰ به پايان رسيد و از ميان خاكستر گرم دادا، سوررئاليسم انقلابي متولد شد.
سوررئاليسم به عنوان مهمترين و جهان شمول ترين جريان هنري قرن بيستم محسوب مي شود كه با شركت و همت جمعي از دادائيست  هاي سابق در سال ۱۹۲۳ در پاريس تشكيل شد، جمعي از هنرمندان برجسته، شاعر، نقاش، مجسمه ساز، سينماگر، عكاس، حول مانيفست ۱۹۲۴ سوررئاليسم گرد آورد.
سوررئاليسم نيز با تظاهرات ضد جامعه سرمايه داري و فاسد اظهار وجود كرد و هويت خود را از وراء نوشته هاي آتشيني كه توسط رهبر گروه، آندره برتون به رشته تحرير در مي آمد، اعلام و آن را به بيانيه اي جهاني براي هويت خواهي هنرمند آزاد و آزاد انديش تبديل كرد.
وجه ويژه انديشه هاي سوررئاليست ها، در نزديكي و تأثيري از نظريه ضمير ناخودآگاه زيگموند فرويد بود. طي اين روند رواني، هنرمند به كشف طبيعت، طبيعت درون و ضمير ناخودآگاه نائل شد.
از سال هاي ،۱۹۳۰ فعاليت سوررئاليست ها، تحت تأثير انديشه هاي چپ گراي هنرمنداني چون آندره برتون، پل الوار و لويي آراگون، گرايش محسوسي به طرف حزب كمونيست فرانسه نمود. اعلان جهاني رئاليسم سوسياليستي حزب كمونيست، اتحاد جماهير شوروي، بيانيه اي كه به وسيله ژدانف و گورگي تهيه شده بود، در جمع سوررئاليست ها، موجب گسست شد. عده اي همراه و به طرفداري از اين بيانيه و جمع كثيري عليه آن برخاستند.
سوررئاليست ها فعاليت انقلابي خود را از دنياي بسته  هنر به صحنه بي واسطه تر و عيني تر سياست كشاند. از اين جهت، مي توان سوررئاليست ها را حلقه اتصالي بين بودلر در سنگر هاي خياباني سال ۱۸۴۸ و دانشجويان ناراضي در سنگرهاي ۱۹۶۸ به شمار آورد. اقدامي بين تعهد غيورانه رمانتيسم متأخر و اهداف وسيع گروهي دانشجو در طغيان عليه روابط اجتماعي حاكم بر سال هاي ۶۰ اروپا. جوهره اصلي هر دو اقدام را مي توان در اراده به تغيير شرايط نامساعد خلاصه كرد.
جنگ جهاني دوم و هجوم فاشيسم به ساحت فرهنگي و هنري اروپا،  سوررئاليست ها را مجبور به ترك اروپا نمود. آنها به جمع هنرمندان رانده شده از مدرسه باوهاوس، رئاليست هاي اجتماعي، كوبيست ها و ديگران در آن سوي آبها پيوستند.
بعد از جنگ، تب سوررئاليسم فروكش كرد و اعضاي آن پراكنده و يا با مرگ طبيعي از بين رفتند.
سوررئاليسم به مثابه اجتماعي ترين جنبش جهاني هنر در قرن بيستم به شمار مي آيد؛ جنبشي كه از اروپا آغاز و به تمام اقصي نقاط جهان- اروپاي شمالي، آمريكا، كانادا و آسيا سرايت كرد.
اهداف آرمانخواهانه اين جريان هنري با شعار دوستي انسان شكل گرفت و اومانيسم حاكم بر حركات هنري اين گروه، ويژگي هاي هنر انسان مدار رنسانس را به ياد مي آورد.

هنر
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |