تحليل تاريخي سياست دولت انگليس نسبت به ايران
دست هاي پنهان
|
|
دكتر علي اصغر زرگر
مناسبات امپراطوري استعمارگر انگليس با ايران، جزو مباحث اصلي تاريخ سياسي ايران معاصر است كه در دوره هاي مختلف با اشكال گوناگوني رقم خورده است.دولت انگليس با سوابق استعماري و نفوذ طولاني در ايران، از دوران قبل از نهضت مشروطه، به عنوان يكي از دو قدرت بزرگ ذي نفوذ در ايران شناخته مي شود. اين كشور حتي در دوره رضاخان و بعد از كودتاي سوم اسفند سال ۱۲۹۹ سلطه بلامنازع بر ساختار تصميم گيري ايران داشت. روابط ايران و انگليس در زمان اوج گيري انقلاب در سال هاي ۱۳۵۶و۱۳۵۷ وارد حساس ترين مرحله خود شد. اين روابط پس از انقلاب اسلامي ايران با فراز و نشيب هاي بسياري همراه بود ه است . موضع انگليس در خصوص پرونده هسته اي كشورمان و آشكار شدن دخالت هاي اين كشور در ناآرامي ها و بمب گذاري هاي اخير اهواز مناسبات دو كشور را به پايين ترين سطح كاهش داده است. نوشتار زير مروري است بر سير تاريخي روابط ايران و انگليس و نقش عوامل پنهان اين كشور در تحولات جاري ايران .
در اوايل قرن نوزدهم، زماني كه جنگ هاي ايران و روسيه با شكست ايران پايان پذيرفت و قرارداد تركمنچاي به استقلال سياسي و اقتصادي ايران پايان داد، دوره اي طولاني از رقابت تلخ روس و انگليس براي تسلط سياسي و اقتصادي بر ايران آغاز گرديد. اين رقابت استعماري دو قدرت فوق به يكي از عوامل غالب در تمام امور داخلي و خارجي كشور بدل شد. انگليسي ها كه در اين زمان تسلط كامل خود را بر قاره هندوستان و زنجيره اي از سرزمين ها و راه هاي منتهي به آن گسترده بودند، اين دگرگوني در وضعيت بين المللي ايران را درك كردند و لذا تصميم گرفتند كه خود را از اتحاد با ايران، «اكنون يك متحد در حال سقوط» كنار بكشند. ولي از آنجا كه با حضور روسيه، كنترل كامل و انحصاري انگليس بر ايران ميسر نبود، سياست بريتانيا در قبال ايران در طول قرن نوزدهم به دو شق زير محدود ماند: ۱) با روسيه به نوعي توافق بر سر ايران دست يابد و ۲) به اصل منطقه حايل و بي طرف روي آورد.
با بررسي مدارك و اسناد موجود در مركز منابع بريتانيا، اصول سياست و اهداف دولت انگليس در مورد ايران به شرح زير قابل استخراج است:
۱) استقلال نسبي سياسي و تماميت ارضي ايران به عنوان يك سرزمين حائل بين روسيه و خليج فارس و هندوستان مي بايست حفظ گردد.
۲) به ايران نمي بايست اجازه داده شود كه آنقدر قدرتمند و مستقل شود كه خود به تنهايي و يا در اتحاد با قدرت ديگري منافع و اهداف انگليس در منطقه خليج فارس و هندوستان را به خطر اندازد.
۳) هميشه بايد در تهران يك «دولت دوستانه» يا با نگرش دوستانه نسبت به منافع انگليس بر سر كار باشد، به گونه اي كه با منافع و اهداف انگلستان ناسازگاري و نگرش خصمانه نداشته باشد.
در طول قرن نوزدهم و نيمه اول قرن بيستم، اصول كلي فوق به كليه وزراء مختار و سفراي انگليس همراه با حكم مأموريت ابلاغ مي شد و در دستور العمل صادره از جانب وزارت امور خارجه انگليس مورد تأكيد قرار مي گرفت، ولي در مورد روش هاي اجرايي و تاكتيك هاي اعمال سياست ها و نحوه حفظ منافع بريتانيا اختيارات كاملي به عوامل سفارت بريتانيا در تهران اعطاء مي گرديد.
به منظور حفظ سرزمين ايران به عنوان يك سرزمين حائل و تكميل سلطه سياسي و اقتصادي بريتانيا بر تهران، انگليسي ها وارد رقابتي خشن و عريان با روسها شدند و جنگ تمام عيار سياسي و اقتصادي كه نمودهاي آن تهديد هاي گوناگون، حملات نظامي، توطئه ها و اخذ امتيازات رنگارنگ اقتصادي و سياسي بود؛ در اين گيرودار، ايران مورد استثمار مضاعف قرار گرفت. بدين معني كه علاوه بر ايفاي نقش خود به عنوان يك كشور حائل بين دو قدرت رقيب و حفظ تعادل و موازنه بين اهداف و سياستهاي آنان، از حضور آنان بهره مند نگرديد و علي رغم اعطاي امتيازات مختلف اقتصادي، ايران وارد مرحله توسعه اقتصادي نشد. براي مثال زماني كه موتور توسعه اقتصادي احداث راه هاي ارتباطي و خطوط راه آهن در كشورهاي مختلف بود و حتي در سرزمين هاي مستعمره مانند هند و شمال آفريقا، با سرمايه گذاري استعمارگران هزاران كيلومتر راه آهن براي بهره برداري از منابع اين كشورها ساخته مي شد، در ايران رقابت خشن بين اين دو قدرت مانع ساخت حتي يك كيلومتر راه و خطوط راه آهن شد. پس از يك دهه رقابت و مذاكرات توطئه آميز، در ۱۲ دسامبر ۱۸۹۰ (۱۳۰۸ه.ق) قراردادي بين روسيه و امين السلطان صدر اعظم ناصر الدين شاه امضا شد كه مهمترين ماده اش عبارت بود از: «دولت ايران متعهد مي شود كه به مدت ده سال از تاريخ امضاء اين قرارنامه نه خود اقدام به ساختن راه آهن در ايران كند و نه به هيچ كمپاني يا اشخاص ديگر اجازه يا امتياز ساختن راه آهن اعطا نمايد و پس از انقضاي مدت ده سال بلافاصله دولتين درباره تجديد/ تمديد آن با يكديگر مذاكره به عمل خواهند آورد.»
انگليسي ها اين قرارداد را «عقيم كننده» نامگذاري كردند و عليرغم اينكه ظاهراً از موفقيت روسها در امضاء قرارداد اظهار ناخشنودي مي كردند، ولي در خفا كاملاً از قرارداد احساس رضايت كردند و از آنجا كه به شدت با ساخته شدن راه و راه آهن در ايران به لحاظ حفظ راه هاي منتهي به هند مخالف بودند در يادداشتي نوشته شد كه «حال ديگر هر چه بود گذشت و نوبت آسايش و آرامش رسيده است.» و بدين ترتيب ايران در حالي وارد قرن بيستم شد كه صرفاً شش كيلومتر راه آهن داشت كه ميدان غار تهران را به شهر ري، حرم حضرت شاه عبدالعظيم متصل مي كرد و لكوموتيوي كه «ماشين دودي» نام داشت روي ريل هايش حركت مي كرد، آن هم اگر درشكه چي هاي ميدان غار كه آن را رقيب كسب و كارشان مي دانستند چوب لاي چرخ آن نمي گذاشتند.
در اواخر قرن نوزدهم انگليسي ها و روسها با جلوگيري و منع ساخت راه آهن در ايران جلوي پيشرفت و توسعه ايران ايستادند و اكنون پس از گذشت ۱۱۵سال از آن زمان، به نظر مي رسد تاريخ به گونه ديگري در حال تكرار است و انگليسي ها به عنوان نماينده غرب در صدد جلوگيري از توسعه صنعت هسته اي در ايران هستند. در راستاي اصول و اهداف فوق الذكر، انگليسي ها جهت جلوگيري از نيرومند شدن ايران و حفظ حكومتهاي «دوستانه» در تهران به يك سلسله جريانات و وقايع شيطنت آميز در ايران دست زدند كه با توطئه چيني ها و تحريكات آشكار و پنهان آنان عجين بود كه نمونه هايي از آنها به شهادت اسناد تاريخي به قرار زير است:
- شركت مستقيم در مرگ زودرس و نابهنگام عباس ميرزا نايب السلطنه كه به گفته قائم مقام به انتظام «دولت و دين» در خطه خراسان و افغانستان مشغول بود، در حالي كه يك پزشك انگليسي او را درمان مي كرد و با مرگ او خيال انگليسي ها از خطه هرات راحت شد.
- اصرار تحريك آميز و توطئه سر جان كمپل وزير مختار انگليس براي عزل ميرزا ابوالقاسم قائم مقام، صدر اعظم وطن پرست و مستقل ايران كه به هيچ وجه حاضر به تسليم در برابر قدرت متجاوز انگليس نبود و نهايتاً قتل وي در باغ نگارستان به دست محمدشاه قاجار.
- شركت فعال وزير مختار انگليس و ساير عوامل انگليسي در توطئه چيني ها و تحريكات مداوم با عوامل دربار ايران عليه ميرزا تقي خان اميركبير و در نتيجه عزل وي از مقام صدارت و در نهايت قتل وي در حمام فين كاشان.
- انعقاد قرارداد۱۹۰۷ با روسيه براي تقسيم ايران بين روسيه و انگلستان به خاطر منافع اروپايي خودشان ولي در عين كنترل انقلاب مشروطيت و مشروطه خواهان كه خواستار استقلال كامل سياسي و اقتصادي ايران بودند.
- انجام ترتيبات كودتاي رضاخان بر روي خرابه هاي هرج و مرج ناشي از جنگ جهاني اول و انقلاب مشروطيت و ايجاد يك حكومت دوستانه در تهران.
- اصرار بر اشغال نظامي ايران در شهريور ۱۳۲۰ جهت سقوط رضاشاه كه در اين زمان نسبت به منافع انگليس نگرش خصمانه داشت و بدين وسيله تجديد كنترل سياسي و اقتصادي بر ايران.
- مخالفت همه جانبه با ملي شدن صنعت نفت ايران و تلاش هاي سفير بريتانيا و وزارت خارجه آن كشور براي شكست نهضت ملي ايرانيان و تشبث به هر وسيله ممكن و بهره گيري از تمامي امكانات جهت براندازي حكومت مصدق و نهايتاً اجراي توطئه كودتاي ۲۸مرداد در ائتلاف با دولت آمريكا و روي كار آوردن حكومت «دوستانه» زاهدي در تهران.
اكنون كه بيش از ۵۰سال از سقوط دولت دكتر مصدق و آخرين اقدام آشكار انگليس عليه حاكميت ايران مي گذرد، انگليسي ها مجدداً به نمايندگي از آمريكا و غرب و براساس الگوهاي پيشين رهبري ائتلافي را به عهده گرفته اند كه ايران را از حقوق خود در دستيابي به تكنولوژي هسته اي محروم كنند و در يك كلام در مقابل كوشش ايراني ها جهت قدرتمند شدن ايستاده اند. حال سؤال اينست كه براي برون رفت از اين چرخه باطل و در تقابل با سياستها و اهداف غرب چه بايد كرد؟
اكنون چند سالي است كه كشمكش سخت و طاقت فرسايي بين غرب و ايران بر سر عدم ادامه و يا تعطيلي غني سازي اورانيوم در گرفته است و طبيعت سيستم بين المللي تك قطبي به رهبري آمريكا، آرايش قوا در منطقه خاورميانه و خليج فارس پس از اشغال افغانستان و جنگ عراق زمينه هاي فشار بر ايران در اين زمينه را فراهم كرده است و اكنون به نظر مي رسد كه بازيگران مؤثر بين المللي به اجماعي در مورد مناسبات آينده غرب با ايران دست يافته اند.
انگليسي ها در مذاكرات چند جانبه با ايران چاره اي جز تكيه كردن به قدرت ديپلماسي آمريكا ندارند و لذا مذاكرات را شكست خورده اعلام و تلاش دارند كه پرونده هسته اي ايران را به شوراي امنيت سازمان ملل متحد و در واقع با به حاشيه راندن فرانسه و آلمان كنترل و هدايت بحران را خود و آمريكا در دست گيرند. در طول مذاكرات ماههاي گذشته و از لابه لاي اهداف و سياستهاي غرب به طور كلي نيت ناپاكي خود نمايي مي كند كه انگليسي ها بدشان نمي آيد كه با كشاندن بحران به يك برخورد و رويارويي و ضربه زدن به بعضي منابع و منافع ايران نهايتاً به عنوان بي طرف سفره خود را بر روي خرابه هاي به جا مانده پهن كنند، آن گونه كه در عراق در حال انجام هستند.
با اين فرض راهكارهاي موجود در مقابل دولت و حاكميت ايران چه بايد باشند؟
۱- تسليم در مقابل خواست غرب و تعطيلي كليه فعاليتها در اين زمينه:آنگونه كه امين السلطان در بيش از يكصد سال پيش در مورد ساخت راه آهن انجام داد تا همه آسوده شوند؟ ولي با توجه به پيشينه تاريخي و خصوصاً يك ربع قرن رفتار و سياست غرب در مقابل ايران، تسليم ايران در اين مورد خاص مسائل روابط ايران و غرب را حل نخواهد كرد. هدف رسمي و اعلام شده غرب در رويارويي با ايران تغيير رفتار دولت تهران است. هدف ايجاد «دولت دوستانه» براي همراهي با اهداف و منافع غرب در منطقه خليج فارس و به طور عام خاورميانه است و همچنين جلوگيري از قدرتمند شدن ايران كه نتواند تهديدي براي آنان باشد. اين اهداف به محور مشترك استراتژي آمريكا و انگليس مبدل شده و در حال حاضر نقطه جوش روابط مسئله هسته اي است. لذا تسليم در اين مسئله پايان مناقشه نخواهد بود و بلافاصله مسائل ديگر از قبيل صلح خاورميانه، تروريسم و حقوق بشر و خلع سلاح كلي ايران را مطرح خواهند ساخت. لذا سياست تسليم به طور كلي به نفع ايران نيست.
۲- سياست برخورد: غرب و آمريكا تهديد و فشار بر ايران را، بر اساس الگوهاي قرن نوزدهم، به صورت كاملاً عريان مبتني بر تحكيم و زور قرار داده اند. مسلماً اين سياست زور از برتري سياسي، اقتصادي و نظامي و تفوق فرهنگي نشأت گرفته است. غرب با استفاده كامل از جنگ نرم افزاري از اقناع بين المللي و شوراندن جامعه جهاني عليه ايران بهره مي برد و ايران را به تحريم هاي بين المللي و همه گزينه ها حتي جنگ و ويراني منابعش تهديد نموده و نيات ناپاك خود را پنهان نمي كنند. ولي سياست برخورد نيز به نفع ايران نيست، زيرا اولاً: در منطقه خليج فارس از حكومت هاي نوخاسته عراق، افغانستان، قفقاز و آسياي مركزي گرفته تا عربستان و ساير شيوخ عرب، خواهان تضعيف ايران هستند و آماده بهره برداري سياسي، اقتصادي و احياناً سرزميني از نتايج هر گونه برخورد هستند. آنان در نهايت دوستان دشمن و در كنار آمريكا قرار خواهند گرفت. در ساير سطوح نيز اگر دوستان احتمالي را در برابر گزينه سياه و سفيد قرار دهيم، به احتمال زياد آنان طرف اقويا را خواهند گرفت، جنگ هشت ساله و جهت گيري هاي آن زمان كشورها، خود درس مفيدي براي دستگاه ديپلماسي ايران خواهد بود كه با ساز و كار ديپلماسي فعال جلوي برخورد پرهزينه را بگيرد.
۳- راه سوم، گزينه مقاومت و ديپلماسي
در جهان ديپلماسي و سياست خارجي معمولاً براي محك زدن درستي و يا نادرستي اهداف سياست خارجي به مقايسه اهداف و ابزارها مي پردازند و سياستي را معقول تر تلقي مي كنند كه بين ابزارها و اهداف همخواني و تعادل وجود داشته باشد. نبايد فراموش كرد كه اهداف بلند پروازانه براي قدرتمند كردن ايران كه پاسخي طبيعي به خواست ملت باستاني ايران به عنوان يك ملت برتر است، لزوماً در برابر ابزار و اهداف غرب قرار دارد و رقابت خصمانه وجه ضروري اين رابطه است. انگليس و آمريكا ايران را عنصر ناسازگار در سيستم بين المللي مي دانند و توسعه هسته اي ايران خصلت كاملاً سياسي، امنيتي دارد و لذا آنها را بر سر راه نيرومند شدن ايران قرار داده است. بنابراين ايران مي بايست با احتياط كامل و با تاكتيكهاي كارآمد ديپلماسي از ابزارهاي خود استفاده كند تا اين بحران را به نفع خود تمام كند.
اولاً: ايران بزرگترين قدرت منطقه است و از جايگاه ژئواستراتژيك خاصي برخوردار است كه هرگونه تحولي در داخل مي تواند كل منطقه را تحت الشعاع خود قرار دهد و انگليسي ها به خوبي از نفوذ ايران در عراق و افغانستان و كنترل خليج فارس آگاهند.
ثانياً:ابزار قدرتمند ديگر كنترل ايران بر بخش عظيمي از منابع انرژي مورد نياز غرب در خليج فارس و درياي خزر مي باشد كه اگر زيركانه مورد بهره برداري قرار گيرد بازدارنده خواهد بود. وسعت خاك و عمق استراتژيك ايران نيز براي مقاومت در برابر فشارها مزيد بر ابزارهاي فوق است.
|