پنجشنبه ۵ آبان ۱۳۸۴ - - ۳۸۳۵
فلسطين ، خاطره سازترين خيابان پايتخت چگونه ساخته شد؟
با صداي بي صدا
004581.jpg
عكس: راهب هماوندي
بنيامين صدر
با نگاه به نقش درهم و برهم كافه ترياي كوچيني ، ناگهان تصوير سياه و سفيد مي شود؛ درست مثل رنگ هاي غالب بر ديوار و صدايي خسته، در گوش مي پيچد، با صداي بي صدا...
درشكه ها و كالسكه ها يا حتي رولز رويس سياه سلطنتي، روي سنگفرش اين خيابان مهم و خاطره انگيز قديمي به حركت درمي آيند.
اينجا خيابان كاخ سابق، فلسطين امروزي ست؛ خياباني با چنارهاي بلند، پياده روهاي همگون با جوي آبي كه ميان پياده رو و خيابان دو خط موازي يكسان كشيده است.
هرچند كه ديگر در خيابان هاي پايتخت شلوغ و دودآلود ما، كمتر اثري از زيبايي هاي بصري به چشم مي خورد، ولي خيابان كاخ سابق يا همان فلسطين امروزي از معدود خيابان هاي اين پايتخت خاكستري ست كه هنوز يادآور شب هاي پرستاره تهران است.
خيلي وقت ها از خيابان فلسطين گذشته ايم؛ خياباني كه ميدان فاطمي را به خيابان جمهوري و پاستور پيوند مي دهد و از دو بخش شمالي و جنوبي تشكيل شده؛ خياباني آرام كه هياهوي خيابان انقلاب و وليعصر (عج) تهران از دل آن مي گذرد و ميداني با نام فلسطين رابط بين خيابان شمالي و خيابان جنوبي ست.
بافت فرهنگي - تاريخي اين خيابان هنوز هم پابرجاست و تعدادي از ساختمان هاي زيباي قديمي در ميان بناهاي ناهمگون و غيرهم سطح فعلي به زيبايي خودنمايي مي كنند.
هرچند وجود چندين و چند مدرسه، پاساژ، شركت و دو دانشكده بزرگ بايد ناآرامي را براي خيابان فلسطين ترسيم كند، اما خيابان فلسطين هنوز نشاني از آرامش تهران قديم و معماري آن را در خود نگاه داشته است. جوي هاي كم عمق و پهن، پياده رويي پروسعت، درختان چنار و ساختمان هاي بلند همه با هم از هجوم زندگي خشن ماشيني و مقاومت جانانه جلوه  هاي معماري خلاقانه قديم خبر مي دهد. شايد فكر كنيم ترسيم چهره قديمي اين خيابان محال باشد، اما تا وقتي بناهاي خاطره انگيز در كوچه پس كوچه هاي خيابان فلسطين به چشم مي خورند، اين اميد نيز زنده است.
سال ساخت خيابان به اوايل سلطنت پهلوي اول بازمي گردد كه طرح توسعه خيابان هاي پايتخت مطرح شد و اين طرح بيشتر محدوده ميدان انقلاب فعلي يا همان اراضي جلاليه را تا خيابان وليعصر (عج) دربرگرفت.
شايد مهمترين دلايل اين امر، فكر ساخت و گسترش پرديس دانشگاهي باشد كه بعدها به دانشگاه تهران با چندين و چند دانشكده تخصصي معروف شد و همچنين ساخت، توسعه و تكميل مجموعه كاخ مرمر و ساختمان هاي دولتي اطراف آن كه به دست پرتوان استاد معماري نوين ايران، مرحوم لرزاده انجام شد. گنبد زيباي كاخ مرمر از يادگاري هاي اوست.
خيابان فلسطين در ابتدا سنگفرش بود؛ به اين دليل كه اين خيابان در مسير كاخ سلطنتي مرمر قرار داشت و محل گذر رضاشاه و بعدها پسرش بود.
اهالي قديمي خيابان فلسطين جنوبي مي گويند آن وقت ها بيشتر فضاي محله مسكوني بود. به گفته چند نفر از اهالي قديمي خيابان فلسطين جنوبي، در دهه 40 تعداد زيادي پزشك در اين خيابان زندگي مي كردند و دليل سكونت آنان نزديكي به دانشگاه تهران بود، اما اكنون بسياري از پزشكان قديمي از خيابان فلسطين نقل مكان كرده اند و ديگر اثري از آنان به چشم نمي خورد، جز تعدادي تابلوي پزشكي قديمي.
آخرين سنگر مقاومت
بناها، يادآور خاطره ها و تهران، پايتخت وسيع و مهمترين كلانشهر ايران، مركز ثقل تحولات سياسي، اقتصادي و فرهنگي 150 سال گذشته است؛ شهري كه روزگاري، دهي گمنام و خوش آب و هوا در شمال ري و جنوب منطقه پروسعت قصران بوده است.
در اين ميان و در سراسر خيابان فلسطين امروزي يا كاخ ديروزي كه خياباني كوچك از صدها خيابان پايتخت تاريخي ماست، بناها و ساختمان هايي به چشم مي خورند كه هركدام گوشه اي از تاريخ پرفراز و نشيب ايران را براي مردمانش روايت مي كنند.
شايد جالب باشد كه بدانيم چندين واقعه و تحول مهم اجتماعي، سياسي و حتي هنري در اين خيابان به وقوع پيوسته است و بسياري از مراكز مهم تصميم گيري نظام نيز در اين خيابان قرار دارد. از حال كه بگذريم و به گذشته برگرديم بسياري از رجال نام آور ايران در اين خيابان ساكن بوده اند. شايد مشهورترين شان مردي باشد كه از خانه اش با نام آخرين سنگر مقاومت ياد مي شود؛ دكتر محمد مصدق كه اسناد و كتاب ها خانه او را شماره 109 خيابان كاخ (فلسطين جنوبي) و در چند قدمي مجموعه كاخ هاي مرمر مي دانند. صاحب اين خانه احمد مصدق، پسر دكتر مصدق بود كه چون فرزندي نداشته، آن را وقف دانشگاه كرده و اكنون بخشي از خوابگاه فعلي دانشگاه هنر است. خانه يكي از تاريخ سازترين مردان ايران پس از انقلاب در اختيار گروه موسيقي وزارت فرهنگ و ارشاد قرار مي گيرد و مدتي بعد نيز گروه نقاشي دانشگاه هنر در آنجا مستقر مي شوند. تا آن هنگام دو عمارت در باغي به مساحت 2 هزار و 500 متر جاي گرفته بود؛ يكي عمارتي كه اكنون خوابگاه دانشجويان دانشگاه هنر است و ديگري عمارتي بزرگتر كه همان هسته اصلي خانه دكتر مصدق در آنجا بود، تا اينكه اواسط دهه 60 بخش شرقي باغ و عمارت اصلي آن از سوي فردي خريداري مي شود و به جايش چند طبقه آپارتمان بي قواره به جاي چنارهاي كهن قد مي كشند.
حالا نزديك به 20 سال است كه خاطره مقاومت در زير اين پيكره هاي سيماني بي هويت دفن شده است و آنچه از خانه مصدق باقي مانده، ساختمان و حياطي ست به مساحت 500 متر مربع. در واقع اينجا خانه احمد مصدق، فرزند مرحوم دكتر مصدق است كه بي هيچ ديواري در كنار منزل او قرار داشت و در روز 28 مرداد 1332، مورد حمله و غارت مزدوران كودتا قرار گرفت. عكس هايي كه از روز كودتا در دست است، همين ساختمان را نشان مي دهد كه شيشه هايش شكسته و قاب پنجره هايش ازجاي درآمده است. دو دانگ اين خانه بعدها از سوي مرحوم احمد مصدق به دانشگاه تهران بخشيده شد و چهار دانگ ديگرش مدعي بسيار پيدا كرد تا شد آنچه نبايد مي شد و بخش هايي از آن باغ بزرگ، در عبور زمان تفكيك شده و به فروش رسيد. امروز هم بناهاي باقيمانده آن حياط قديمي در حال تخريب است!
چرا كاخ، فلسطين شد؟
تغيير نام خيابان كاخ به نخستين سالهاي پس از پيروزي انقلاب بازمي گردد. درست در روزهاي اوج انقلاب و همزمان با سفر ياسر عرفات ، رهبر سازمان آزاديبخش فلسطين به ايران نام كاخ از اين خيابان رخت بربست و جاي خود را به نام سرزميني داد كه روي اغلب نقشه هاي جهان به ناروا با نام ديگر شناخته مي شود.
اين تغيير نام در آن نقطه جغرافيايي از تهران بيشتر به اين دليل صورت گرفت كه پيش از آن و در زمان پهلوي دوم، سفارت رژيم صهيونيستي در خيابان كاخ تهران قرار داشت و عرفات پس از تعطيلي سفارت رژيم اشغالگر قدس در بدو ورود به تهران، بعد از ديدار با سران انقلاب و حاميان جنبش هاي آزاديبخش مردم فلسطين، به سفارت سابق رژيم صهيونيستي رفت و با تسخير نمادين آنجا، پرچم فلسطين را بر فراز ايوان سفارت به اهتزاز درآورد. زين پس اين سفارتخانه به سفارت فلسطين تغيير نام يافت.
بعد از آن شهرداري وقت تصميم گرفت كه براي حمايت از منافع فلسطينيان نام خيابان كاخ را به فلسطين تغيير دهد و چنين كرد، هرچند كه قسمتي از خيابان كاخ شمالي به جويبار تغيير نام يافت، اما كماكان با نام كاخ شمالي شناخته مي شود. سفارت فلسطين نيز همچنان در خيابان فلسطين قرار دارد. حالا همه خانه ها، كاخ مرمر، كافه ترياي كوچيني و جوان هايي كه دراين خيابان زندگي مي كنند، خبري از گذشته پرفراز و نشيب آن ندارند. كاش تابلويي بر اين خيابان نصب مي شد و تاريخ زندگي مردم آن را به تصوير مي كشيد؛ تصويري سياه و سفيد تا از گذشته ها حرف بزند.

ادوارد سعيد
آبروي روشنفكران مهاجر
004596.jpg
الهام اناري- ادوارد سعيد كه به تعبير روزنامه نيويورك تايمز صادق ترين انديشمندجهان عرب تلقي مي شود، در طول سه دهه فعاليت مستمر فرهنگي، سياسي و اجتماعي، آني از روشنگري دست نكشيد.
اما چرا سعيد مهمترين انديشمند جهان عرب تلقي مي شد؛ شايد دليل اين ادعا آن باشد كه او هيچگاه حقيقت را قرباني مصلحت نكرد.
سعيد سخنگوي خستگي ناپذير جنبش رهايي بخش فلسطين و مدافع سرسخت اصالت شرق در برابر دنياي غرب بود.
هرچند كه منتقدان سعيد، او را همچون ديگر متفكران مشرق زمين، بويژه خاورميانه به فقدان نوعي نگاه غيرمنعطف ايدئولوژيك محور متهم مي كنند، اما خود او همواره به بنيان هاي فكري اش كه به مبارزه انسجام عميقي مي بخشد به عنوان خط مشي  كلي مي نگريست. به گفته او توافق اسلو به شكل ناعادلانه به نفع اسرائيل سنگيني كرد و رهبران فلسطينيان را به سوي نوعي سازشكاري غيرمنطقي و درنهايت يك باخت بزرگ سياسي سوق داد.
سعيد كه تحصيلكرده آمريكا و استاد ادبيات انگليسي و ادبيات تطبيقي در دانشگاه كلمبيا بود، كتاب شرق شناسي خود را در سال 1978 ميلادي چاپ كرد كه مهمترين اثر او نيز به شمار مي رود.
سعيد در اين كتاب از نگاه بنده نوازانه غرب به مشرق زمين ضعيف نگاه داشته شده، خرده مي گيرد و ريشه هاي فرهنگي استعمار را در گستره فرهنگ ها مي جويد.
سعيد صاحب نظريه خود محوري اروپاست و در مقاله هايش به مهاجرت و ادبيات و هنر مهاجران توجه خاص داشت.
كوفي عنان در تجليل از ادوارد سعيد، از او به عنوان مفسر جهان اسلام ياد كرد و افزودكه خاورميانه با درگذشت او صداي خود را از دست داد.
سعيد از طرفداران پايه ريزي دولت خودگردان فلسطين و از ياران عرفات بود و اين نزديكي را تا ابتداي دهه سوم مبارزه سياسي خود حفظ كرد، اما با تغيير برخي سياست هاي عرفات كه به امضاي معاهده اسلو انجاميد، رفته رفته انتقاد از رهبر سابق تشكيلات خودگردان را پيشه كرد و راه و رسمي مستقل، اما در راستاي منافع فلسطينيان را در پيش گرفت. با اين حال حرمت دار يهوديان آزادانديش بود و همواره از جنايت هاي فاشيست هاي نازي عليه يهوديان به بدي ياد مي كرد.
او در اعتراض به معاهده اسلو از شوراي ملي فلسطين كناره گيري كرد و از آن پس خود را با قدرت درانداخت. در واقع با به قدرت رسيدن عرفات، سعيد نيز به التزام روشنفكري، خود را با قدرت غالب درانداخت. چنين بود كه اين مرد آزاده در سال 1996 در زادگاهش ممنوع القلم و ممنوع الانتشار شد.
موضع سعيد در دفاع از حقوق فلسطينيان با وضع گروه هايي همچون حماس نيز متضاد بود، او مي گفت كه بخش مهم كارش به مثابه يك روشنفكر فلسطيني عبارت است از زنده نگه داشتن مسئله فلسطين. ياسرعرفات در عين حالي كه از انتشار برخي آثار ادوارد سعيد در فلسطين جلوگيري مي كرد، پس از مرگ او گفت: بشريت با مرگ سعيد يكي از نوابغ خود را از دست داد. او فرزند قدس و فلسطين بود و آثارش مويد اعتقاد راسخ او به كوتاه نيامدن در قبال حقوق اين ملت در راه آزادي و مقاومت است.
سعيد پس از 11سپتامبر 2002 به اين رويكرد كه تلاش كرد اين واقعه را به سرشت اسلام نسبت دهد، بشدت اعتراض كرد و در سخنراني هاي خود كوشيد نشان دهد اين حرف به همان اندازه غير منطقي و سهل انگارانه است كه كسي بخواهد پيدايش فاشيزم را به سرشت مسيحيت نسبت دهد.
همچنين او معتقد بود كه نقش روشنفكر توجيه قدرت نيست، بلكه استفاده از آن و به چالش طلبيدن آن است، چه متعلق به قوي باشد و چه ضعيف. اما اين به مفهوم محدود ساختن نقش روشنفكر به موعظه گري نيست. روشنفكر بايد نمونه هاي بديع ارائه دهد و منبع اميد باشد كه تقدير فرد اين نيست كه اسير جنگي باشد يا پناهنده يا چريك، روشنفكر بايد به نوشتن، سخن گفتن و سازمان دادن توامان بپردازد و جزئي از جنبش هاي اجتماعي رهايي بخش باشد.
ادوارد سعيد كه در سال 1935 ميلادي در بيت المقدس و در خانواده اي مسيحي به دنيا آمد، سرانجام در 24 دسامبر 2003 به دليل ابتلا به سرطان خون در نيويورك درگذشت.
او همچون حلقه گمشده اي بود در تاريخ معاصر كه شرق را به غرب پيوند مي داد. فقدان او از اين نظر يك ضايعه بزرگ فرهنگي ست.
سعيد در آمريكا فوق ستاره روشنفكري شرق بود و خود را به عنوان منتقد اپرا، نوازنده چيره دست پيانو، چهره سرشناس تلويزيون و كارشناس علوم ارتباطات و رسانه ها، مقاله نويس محبوب و سخنراني متبحر مطرح كرد.

ناجي علي
نمادآفريني كه نماد شد
004617.jpg
حامد شيخ پور- اگر از هر فلسطيني بپرسي شهيد ناجي العلي كيست و چرا فلسطيني ها خود را مديون او مي دانند؟ بي درنگ اين دو جمله را از او مي شنوي: ناجي، خالق حنظله ، شخصيت كاريكاتوري مشهوري ست كه در افكار عمومي جهان به عنوان نماد فلسطينيان شناخته مي شود؛ او همچنين مخترع پرتاب سنگ به عنوان نماد جهاد، مبارزه و در عين حال مظلوميت ملت فلسطين است.
اين نمادآفرين بزرگ فلسطيني، در سال 1936 در روستاي شجره بين ناصره و طبريا يعني همان منطقه اي كه مسيح در آن مي زيست متولد شد، اما خانواده تنگدست ناجي، هنگامي كه او 12 سال بيش نداشت آواره شدند و به سوي بنت جبيل در لبنان رخت بربستند؛ آنگاه به اردوگاه عين الحلوه در شرق صيدا پناه بردند و در همين اردوگاه بود كه ناجي دريافت كه خود، خانواده، دوستان و مردم كشورش قرباني توطئه مشترك انگليس، فرانسه و جنبش جهاني صهيونيسم شده اند.
او پس از پايان تحصيل در مدرسه اتحاديه كليساهاي مسيحي لبنان، مدتي با مشاغلي چون باغباني و مكانيكي سر كرد و سپس به همراه دوستش محمد نصر براي يادگيري رشته صنايع به طرابلس رفت. ناجي پس از گذراندن يك دوره آموزشي دو ساله براي كار در كارگاه ها عازم بيروت شد و همزمان در شرايطي سخت، در يكي از اردوگاه هايي كه از سوي صليب سرخ برپا شده بود سكونت گزيد.
در 1957 مانند بسياري ديگر از لبناني ها، در جست وجوي كار به عربستان سعودي رفت و دو سال در آنجا ماند و در اين كشور بود كه طراحي و نقاشي، اوقات فراغتش را پر كرد.
ناجي كه در هيچ جا آرام و قرار نداشت دوباره به لبنان برگشت و به جنبش ملي گرايان عرب پيوست اما به خاطر بي نظمي اش در فعاليت حزبي، تنها در مدت يك سال، چهار بار از فعاليت سازماني كنار گذاشته شد!
در سال 1960 و 61 همزمان با ورود به آكادمي نقاشي جنبش ملي گرايان عرب، نشريه اي سياسي را به دستخط خود با عنوان الصرخه (فرياد) منتشر كرد، اما ورود وي به اين آكادمي يك ماه بيشتر دوام نياورد و به علت تحت پيگرد قرارگرفتن وي از سوي پليس لبنان، مابقي سال تحصيلي را در زندان گذراند.
در سال 1963 براي كار در مجله كويتي الطليعه به عنوان نقاش، مدير هنري و روزنامه نگار عازم كويت شد و هدفش اين بود كه با پس انداز درآمدش، براي فراگيري هنر به قاهره يا ايتاليا برود؛ ناجي العلي سپس به مدت هفت سال نيز به استخدام روزنامه كويتي السياسه درآمد و پس از آن 9 سال هم در روزنامه السفير قلم زد.
تجربه وي در اين سالها و محبوبيت موضوعات طرح هايش او را به حدي از شهرت رساند كه در سال 1979 به عنوان رئيس انجمن كاريكاتور عرب و سپس به عنوان عضو دبيرخانه اتحاديه نويسندگان و روزنامه نگاران فلسطيني برگزيده شد.
در سال 1982 در صيدا از سوي نظاميان اشغالگر رژيم اسرائيل بازداشت و آزاد شد، اما تشديد فشارها وي را به جايي رساند كه مجبور شد بار ديگر بيروت را به مقصد كويت ترك گويد و تا سال 1985 در روزنامه القبس قلم بزند.
در اين فاصله و همزمان با برپايي ده ها نمايشگاه هنري در شهرهاي مختلف جهان، سه كتاب را - كه شامل گزيده طرح ها و كاريكاتورهايش بود - نيز منتشر كرد. العلي كه در طول زندگي هنري خود بيش از 40 هزار كاريكاتور كشيد همچنين در دو سال پياپي (1979 و 1980) برنده جايزه نخست نمايشگاه هنرمندان عرب شد.
در سال 1988 اتحاديه بين المللي روزنامه داران، ناجي العلي را به عنوان نخستين روزنامه نگار عرب، يكي از بزرگترين كاريكاتوريست هاي پس از پايان قرن هجدهم خواند و وي را به دريافت جايزه قلم طلايي آزادي مفتخر كرد. آساهي شيمبون نيز وي را به عنوان يكي از 10 طراح برجسته جهان معرفي كرد.
اما بيشتر اين جوايز را كه پس از شهادت ناجي به وي تعلق گرفت همسرش وداد صالح نصر و فرزندانش خالد، اسامه، ليال و جودي دريافت كردند.
العلي بعدازظهر روز چهارشبه 22/7/1987 هنگام ورود به ساختمان دفتر روزنامه القبس در لندن، هدف گلوله اي قرار گرفت كه او را پس از يك اغماي 38 روزه، به آرزويش كه شهادت در راه عقيده اش بود رساند.
العلي اگرچه هدف گلوله آتشين دشمنان و بدخواهانش قرار گرفت، اما به گفته خانواده اش با شهادتش تاوان عقيده هميشگي اش را - كه آزادي كامل سراسر سرزمين فلسطين از چنگال رژيم اسرائيل بود - پرداخت.
وصيت او اين بود كه پيكرش را در زادگاهش يا اردوگاه عين الحلوه دفن كنند، اما شايعات در مورد احتمال اغتشاش در تشييع و انتقال پيكر العلي به فلسطين يا لبنان و كارشكني برخي مقامات فلسطيني، خانواده العلي را وادار كرد تا پس از خواندن نماز بر پيكر وي در مركز فرهنگي اسلامي لندن، به خاكسپاري وي در گورستان بروك وود در منطقه وايكينگ رضايت دهند.
اگرچه به رغم تحقيقات اسكاتلنديارد، عوامل ترور العلي مشخص نشدند، اما روزنامه كويتي الوطن پس از شهادت وي در سرمقاله اي با عنوان درختان،  ايستاده مي ميرند ، نوشت: بر مرگ ناجي العلي اندوه مخوريد، بلكه بر خود و اوضاع خود و بر مردمي كه نوآوران خود را مي كشند تاسف بخوريد. ناجي به شيوه اي از دنيا رفت كه خود آن را با آگاهي كامل برگزيده بود... . ناجي العلي در مقابل خانم دكتر رشيده مهران و فعاليت هاي وي در اتحاديه نويسندگان و روزنامه نگاران فلسطيني ايستاد زيرا وي را جاسوس و فردي نفوذي در تشكيلات سازمان آزاديبخش فلسطين مي دانست و اعتقاد خود را مبني بر ضرورت آزادسازي سرتاسر خاك سرزمين فلسطين از چنگال رژيم اسرائيل آشكارا اعلام مي كرد. او را كشتند، زيرا هنرش از مردم نشات مي گرفت. اين تك سوار را كشتند، اما هزاران تك سوار ديگر از راه خواهند رسيد كه با تفنگ قلمشان، راه او را خواهند پيمود... .مهم نيست كسي كه او را كشت كه بوده و چه مليتي داشته زيرا هر كه اين جنايت كثيف را مرتكب شده اهل هر كجا كه باشد صهيونيستي شيطان صفت بوده است.
روزنامه لبناني السفير، پس از شهادت العلي مسابقه كاريكاتوري را به نام وي ترتيب داد و مركزي فرهنگي با نام مركز فرهنگي ناجي العلي نيز با هدف جاودانگي آرمان وي تاسيس شد.
ناجي هيچگاه نام خود را به عنوان امضا در پاي آثارش نمي نگاشت بلكه همواره از واژه فلسطين به عنوان امضا بهره مي برد.
اما شخصيت حنظله كه مي توان آن را مهمترين شخصيت كاريكاتوري جهان اسلام و جهان عرب دانست كيست و چگونه خلق شد؟
حنظل، تلخ ترين نوع گياه از تيره گياه صبر است كه در فلسطين، اردن و شامات مي رويد؛ سر كودك 10 ساله فلسطيني كه بعدها به نماد فلسطين در آثار العلي تبديل شد شبيه اين گياه است كه معناي آن مقاومت تلخي است كه آرامش و آتش بس نمي شناسد و به همين دليل است كه حنظله در هيچ يك از كاريكاتورهاي العلي، چهره خود را به سوي مخاطبان برنمي گرداند مگر در زمان پيروزي هاي بزرگي چون جنگ الكرامه بر صهيونيست ها و نيز عقب نشيني رژيم اسرائيل از بيروت. در كاريكاتورهايي هم كه اثري از حنظله ديده نمي شود العلي سران كشورهاي عربي و سازمان هاي بي غيرت جهان عرب را مخاطب قرار داده تا پيام ملت فلسطين را به گونه اي رك و مستقيم به آنها برساند.
حنظله نخستين فلسطيني است كه سنگ پرتاب كرد و مي توان گفت ناجي العلي مبدع اين شيوه مبارزه در فلسطين بود كه بعدها به انقلاب سنگ و انتفاضه انجاميد.
در واقع، حنظله نمادي از خود ناجي العلي است كه از حدود 10 سالگي از سرزمين خود آواره شد و به همين علت است كه در تمامي آثار او پيراهنش پيراهني وصله دار و پاهاي او برهنه است.
حنظله، هم ضمير حاضر است هم غايب؛ هم مخاطب است هم متكلم؛ هم مفرد است و هم جمع و آنگونه كه خود ناجي العلي گفته است قطعا حنظله اي را كه من آفريدم بعد از من پايان نمي يابد و شايد بتوان گفت كه من پس از مرگم از طريق حنظله ادامه خواهم يافت... .

نوار غزه
سرزمين مقاومت
سينا خاكياني- نوار غزه، نوار باريكي در خاورميانه است كه از چندين شهر از جمله رفح، خان يونس و غزه تشكيل شده است. غزه، مهمترين و بزرگترين شهر اين نوار است و به همين خاطر نام نوار غزه را روي آن گذاشته  اند. نوار غزه، يكي از پرتراكم  ترين مناطق دنيا از لحاظ جمعيت است و جمعيت يك ميليون و 400 هزار نفري آن در محدوده  اي تنها به وسعت 360كيلومتر مربع زندگي مي  كنند. در حال حاضر اداره نوار غزه در دست دولت فلسطين است.از لحاظ جغرافيايي، نوار غزه از سمت غرب در كنار درياي مديترانه واقع شده است، از سمت جنوب غربي با كشور مصر هم  مرز است و از طرف شمال و شرق به نواحي اشغال  شده توسط رژيم صهيونيستي منتهي مي  شود.پيدايش نوار غزه به جنگ اعراب و رژيم اشغالگر قدس در سال 1948 بازمي  گردد. در آن سال و بعد از اتمام جنگ ميان مصر و رژيم اشغالگر قدس، توافقنامه بريتانيايي فلسطين به دست فراموشي سپرده شد و نوار غزه در سال 1950 به شكل كنوني  اش به وجود آمد. نوار غزه به جز در دوران بحران سوئز كه به مدت چهارماه در اختيار اسرائيل بود، در باقي اوقات تحت تصرف دولت مصر قرارداشت تا اينكه رژيم صهيونيستي در سال 1967 و در جنگي معروف به جنگ شش روزه، آن را به تصرف خودش درآورد. در سال 1993 و بعد از پيمان اسلو، تقريبا اداره اكثرنواحي نوار غزه به دست دولت مستقل فلسطين داده شد تا اينكه در فوريه سال جاري ميلادي، دولت اسرائيل به پيشنهاد آريل شارون - نخست  وزير رژيم اشغالگر قدس - مبني بر خروج از نوار غزه راي مثبت داد. به اين ترتيب خروج نيروهاي اسرائيلي به همراه تمام مهاجران اسرائيلي اين نوار از پانزدهم آگوست سال جاري آغاز شد. خروج كامل رژيم اشغالگر قدس از نوار غزه سرانجام در دوازدهم سپتامبر 2005 پايان گرفت و كنترل كامل نوار غزه بعد از 38 سال اشغال توسط رژيم صهيونيستي بار ديگر به دست فلسطينيان سپرده شد، اما اگرچه نيروهاي اسرائيلي و مهاجران آن به طور كامل از اين نواحي خارج شده  اند، اما هنوز كنترل هوايي و دريايي نوار غزه در دست نيروهاي رژيم صهيونيستي قرار دارد. در حال حاضر يك ميليون و 400 هزار فلسطيني در نوار غزه زندگي مي  كنند. اكثر اين افراد فرزندان كساني هستند كه در زمان جنگ اعراب و اسرائيل مجبور به ترك نواحي اشغال  شده توسط رژيم صهيونيستي شده و به اين مناطق مهاجرت كرده بودند. تا سال 1967 و قبل از آغاز جنگ شش روزه، جمعيت نوار غزه به شش برابر ميزان سابقش رسيده بود و از آن زمان تاكنون نيز روز به روز در حال افزايش است. فقر، بيكاري و به طور كلي شرايط نامناسب براي زندگي در تمام مناطق نوار غزه به چشم مي  خورد كه علت اصلي آن را براحتي مي  توان در سال  هاي اشغال آن جست  وجو كرد.
از سال 1970 تا 2005، 25 اردوگاه براي مهاجران اسرائيلي در نوار غزه ساخته شد، اما تمام ساكنان آنها در ماه آگوست سال جاري مجبور به ترك اين اردوگاه  ها و شهرك  ها شدند. جمعيت فلسطينيان ساكن در نوار غزه هر سال و با نرخي نزديك به 4 درصد رو به افزايش است. 99 درصد ساكنان نوار غزه را فلسطينيان مسلمان و 7/0 درصد آنها را فلسطينيان مسيحي تشكيل مي  دهند.
جغرافيا و آب و هوا
نوار غزه در خاورميانه واقع شده و مرز مشتركش با مصر نزديك به 11 كيلومتر و با نواحي اشغالي نزديك به 51 كيلومتر است. نوار غزه آب و هوايي معتدل دارد. زمستان  ها در اين نواحي چندان سرد نيستند، اما تابستان  ها كمي گرم و خشك هستند و در بعضي سال ها حتي منجر به خشكسالي هم مي  شوند.
نوار غزه با مشكلات زيست  محيطي فراواني مواجه است. كويرزدايي، تهيه آب شيرين، ايجاد شبكه فاضلاب، بيماري  هاي دريايي و از بين رفتن ارزش خاك، معضلات مهم اين روزها در اين نوار است و اين همه مشكلات زيست  محيطي براي منطقه  اي كه يكي از 15 مهد بزرگ تمدن  هاي بشري محسوب مي  شود، نگران  كننده است.
حمل و نقل
نوار غزه يك خط راه  آهن سراسري دارد كه در امتداد آن كشيده شده است و با عبور از مركز آن شمال و جنوب نوار را به هم متصل مي  كند، اما در حال حاضر و به جز بخش كوچكي از آن، اكثر قسمت  هاي اين خط آهن بلااستفاده مانده  اند و احتياج به تعمير و بازسازي دارند. در گذشته اين خط آهن از جنوب به خطوط راه  آهن مصر و از شمال به خطوط راه  آهن نواحي تحت اشغال رژيم صهيونيستي متصل مي  شد و يك شبكه ارتباطي براي ساكنان نوار غزه را فراهم مي  كرد. تنها فرودگاه بين  المللي نوار غزه، فرودگاه غزه است كه در 24 نوامبر 1998 و بر طبق پيمان اسلو به بهره  برداري رسيد. اين فرودگاه در اكتبر سال 2000 توسط نيروهاي اسرائيلي تعطيل شد و در سال 2001، باند آن نيز توسط ارتش رژيم صهيونيستي از بين رفت. از آن زمان به بعد نام اين فرودگاه به فرودگاه ياسر عرفات تغيير كرده است.
ارتباطات
سرويس تلفن در نوار غزه، شكلي كاملا ابتدايي دارد. تنها چهار سرويس ارائه  كننده خدمات اينترنت در كل شهرهاي نوار غزه وجود دارد. تقريبا 70 درصد مردم اين نواحي راديو يا تلويزيون دارند، اما تنها و حداكثر 20 درصد آنها صاحب كامپيوترهاي شخصي هستند. مردم غزه از طريق ماهواره به شبكه  هاي تلويزيوني الجزيره، لبنان و مصر دسترسي دارند و همچنين برنامه  هاي صدا و سيماي فلسطين نيز در اين نواحي قابل استفاده است.
شهر غزه
غزه، مهمترين شهر نوار غزه است. جمعيت اين شهر نزديك به 400 هزار نفر است و نسبت به ديگر شهرهاي اين ناحيه از امكانات بهتري برخوردار است. غزه همواره در طول تاريخ مورد توجه دولت  ها و گروه  هاي مختلفي قرار داشته، چرا كه موقعيت اين شهر به لحاظ قرار گرفتن در كنار درياي مديترانه و همچنين حضورش در شاهراه ارتباطي ميان آسيا و آفريقا، موقعيتي كاملا استثنايي بوده است.در دوران اشغال نوار غزه توسط رژيم صهيونيستي يعني سال  هاي بين 1967 تا 1994 شهر غزه مقر فرماندهي نيروهاي اسرائيلي بود. بعد از پيمان اسلو در سال 1993 نيروهاي نظامي اين رژيم از شهر خارج شدند، اما مهاجران اسرائيلي همچنان تا ماه آگوست 2005 در آن باقي ماندند و سرانجام همزمان با خروج اسرائيلي  ها از ديگر مناطق نوار غزه، اين شهر نيز به طور كامل به فلسطينيان برگردانده شد.

آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
در شهر
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  در شهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |