سه شنبه ۲۴ آبان ۱۳۸۴
اجتماعي
Front Page

فرهنگ مطالعه و كتابخواني درگفت وگو با سيدمهدي شجاعي
غريبگي نوجوانان با مطالعه
003594.jpg
فاطمه مشهدي رستم
رشد و اعتلاي هر كشور در گرو دانش، اطلاعات و آگاهي هاي افراد جامعه است.
چندي قبل در خبرها اعلام شد، جمعيت ايران به حدود هفتاد و شش ميليون نفر رسيده است. سرانه مطالعه اين ۷۶ ميليون نفر چند دقيقه است؟ چند درصد از اين جمعيت كثير، مطالعه را به عنوان راهي براي رسيدن به جامعه اي توسعه يافته و متعالي، برگزيده اند؟ و باز چند درصد از اين هفتاد و شش ميليون نفر، سعي بر آن داشته و يا دارند تا كودكان و نوجوانان خويش را كه بن مايه هاي اصلي و اساسي هر جامعه اي محسوب مي شوند، در جهت آشنايي و ارتقاء فرهنگ مطالعه راهنمايي و تشويق نموده و آنان را از دنياي سراسر غوغاي مملو از سرگرمي هاي كاذب، به دنياي شگفت انگيز ادبيات و علوم گوناگون راهبر شوند؟!
البته براي چنين حركتي بايد به ضرورت و الزام وجود كتاب هاي با كيفيت و پر محتوا، كه قابليت بررسي و مطالعه داشته و به نيازهاي اجتماعي و روحي و در مجموع، خواسته هاي مخاطبان پاسخ مثبت مي دهند نيز توجه جدي داشت! همينطور به وجود كتابخانه هايي كه از نظر فضا و امكانات، اشتهاي مطالعه براي مخاطب را تحريك كنند!
سئوالي كه امروزه مطرح مي شود آن است كه چرا مطالعه و كتاب و حتي كتابخانه ها، از اقبالي كه در گذشته داشته فاصله گرفته است؟ آيا ظهور و بروز گسترده و روزافزون رسانه هاي شنيداري و ديداري، عامل اصلي اين فاصله ها مي باشند؟ و آيا اين تأثير قدرتمند رايانه و اينترنت و ... است كه فضاي پرانديشه و احساس كتاب و مطالعه را كمرنگ نموده و آنها را از جايگاه اصلي و حقيقي خود به دور افكنده است؟ آيا قضيه به مسائل مادي و كمبودهاي ناشي از آن برمي گردد؟ و بالاخره اين كه آيا اين ميراث غريبگي با كتاب و مطالعه و بي فرجامي آنها، براي كودكان و نوجوانان ما، پيام و پيامدي جز تحليل رفتن فرهنگي كه متعلق به آنند، حاصل ديگري خواهد داشت؟!هر سال با رسيدن به مرز بيست و چهارم آبانماه، وارد مباحثي پيرامون كتاب و كتابخواني مي شويم و با گفتن سلامي كوتاه، دوباره آن را تا بيست و چهارم آبان سال بعد به دنياي فراموشي مي سپاريم! اما از آنجا كه در نااميدي بسي اميد است، اميد را انگيزه و واسطه، قرار داده و آرزو مي كنيم اين بار، بخت بسط و توسعه فرهنگ كتاب و مطالعه، سپيد باشد تا به عمري طولاني و مفيد و نه يكي _ دو روز، سعادتمند شود! پس به بهانه همين سعادتمندي به ديدار يكي از نويسندگان و محققان متعهد رفتيم كه به طور طبيعي نيازي به معرفي نداشته و ندارند. اما از آنجايي كه معمولاً ادب نگرش و نگارش، براي مخاطبان به لحاظ آشنايي مبسوط تر با فرد مورد مصاحبه اقتضاي شروع هر مطلبي است، به ذكر شناسنامه اي مختصر از اين نويسنده اكتفا مي نمائيم:
سيد مهدي شجاعي، نويسنده محقق و مترجم متولد شهريور هزار و سيصد و سي و نه، تهران. چاپ اولين آثاردر مطبوعات و نيز كتاب، در بيست سالگي(۵۹-۵۸)، هشت سال مسئول صفحات فرهنگي _ هنري روزنامه جمهوري اسلامي و سردبيري ماهنامه صحيفه. سال ها مسئول مجله رشد جوان و همزمان، مدير انتشارات برگ و انتشار سيصد اثر از نويسندگان و هنرمندان و محققان كشور.
ادبيات كودك و نوجوان بخش ديگري از فعاليت هاي ادبي _ هنري شجاعي است به نحوي كه تا به حال بيش از صد جلد كتاب، تأليف و ترجمه نموده است. وي در حال حاضر نگارش فيلمنامه سريال شهيد چمران را به پايان برده و فيلمنامه سريال حضرت يوسف(ع) را در بيست و شش قسمت نگاشته است. او هم اكنون عضو هيأت مديره كانون پرورش فكري و مدير مسئول انتشارات كتاب نيستان مي باشد. آخرين اثر شجاعي «آينه زار» شامل چند تابلوي نمايشي است.
از ديگر آثار ايشان (حوزه كودك و نوجوان) آدم برفي مهربان، ما خرس هستيم، خدا مرا مي رساند، ما دلفين هستيم، بزرگترين نام روي زمين، هرگز به سنجاب اعتماد نكن و ...
در حوزه بزرگسال: شكواي سبز، خدا كند تو بيايي، پدر، عشق،  پسر متقين، خورشيد در حجاب، سانتاماريا، غيرقابل چاپ، كشتي پهلو شكسته و ...
003561.jpg
* برخي نظرخواهي ها خبر از گرايش و علاقه نوجوانان به كتاب هاي علمي _ تخيلي و تاريخي، مي دهد. چرا و اصولاً ريشه اين علاقه را در كجا مي توان جستجو كرد؟
- از چنين ميدان آماري اطلاع ندارم، اما به يك اصل معتقدم و آن اينكه هميشه فرزندان ما، با داده هاي ما، به اظهار نظر مي رسند. در حقيقت اعمال و بازتاب آنچه از آنها به نظر ما مي رسد همان چيزي است كه به آنها ارزاني مي شود! اعم از كتاب، سينما، تلويزيون و ...
* آيا بازار كتاب هاي علمي-تخيلي و تاريخي موجود ، براي رفع عطش اين علاقه و گرايش كفايت مي كند؟
- ما در سياست گذاري هاي فرهنگي، بايد نگرشي داشته باشيم كه ميزان هر يك از اين خوراك ها را براي كودك و نوجوان بتوانيم مشخص نمائيم. به عبارتي دريابيم مقدار مفيد چنين نيازي چقدر است و مهم تر اينكه در ارزيابي كه داريم، متوجه شويم اين نياز، چقدر منطقي و درست است. همانطور كه يك طبيب، نقش و ميزان داروي تجويزيش را براي بهبودي بيمارش مي داند!
* ارزيابي شما از بازار موجود كتاب هاي علمي- تخيلي و تاريخي چيست؟
- اولاً، اين سه مقوله را بايد كاملاً تفكيك شده دانست. دوماً بايد عرض كنم در بخش تاريخي، كم كار هستيم. بنابراين پرداخت جدي به اين فضا، حتماً براي كودك و نوجوان ما، ارزشمند و ماندني خواهد بود. درباره مباحث علمي هم بايد بگويم، متأسفانه در بخش تأليف به شدت دچار ضعف هستيم. از طرفي كارهايي را هم كه داشته ايم اگر در برابر كارهاي ترجمه شده مورد سنجش قرار دهيم، ملاحظه خواهيم كرد كه بسيار كم است. اما در موضوع علمي- تخيلي ، مقدار قابل توجهي آثار و محصولات ترجمه شده داريم كه به زعم بنده، اين آثار در تناسب فرهنگ ما، و شخصيت هاي آرماني ما، قابل ترديد مي باشد!
* پرداختن به مفاهيم فلسفي و عميق و ارائه آنها براي مقطع سني كودك و نوجوان را چگونه مي بينيد؟
- ببينيد،  درباره اين سئوال بايد بگويم تمام ماجرا برمي گردد به كيفيت در طرح موضوع. كودك و نوجوان ما به دليل فطري بودن و نزديك تر بودن با مبدأ، در بسياري از امور ماوراءالطبيعه، از دريافت بالايي برخوردار است. يعني بسياري از مسائل غيبي را مي فهمد و باور و بيان مي كند. حتي در بسياري از جهات، وجوه مشترك دريافت آنها، با عرفاي بزرگ، شباهت دارد. بنابراين درباره اين موارد، مي توان گفت، مشكل پرداختن به چنين مفاهيمي، فقط در نوع و بيان و ارائه همان مفاهيم است. اينكه چگونه با آنها روبرو شويم و چگونه به آنها بپردازيم و چگونه ارائه شان دهيم.
* نقش و تأثير دور شدن از واقعيت ها، بر كيفيت و پرداخت كار كودك و نوجوان چيست؟
- بستگي تام و تمام به اين مسأله دارد كه ما هنگام دور شدن از واقعيت، به كدام سمت نزديك مي شويم! گاهي اوقات دور شدن از واقعيت، نزديك شدن به تخيل است و گاهي اوقات، نزديك شدن به فضاي فانتزي. گاهي هم نزديك شدن به حقيقت و بالاخره نزديك شدن به فضايي كه مملو از ماليخولياست. پس صرف فاصله گرفتن از واقعيت، في النفسه نمي تواند مثبت يا منفي باشد، بلكه بستگي مستقيم با اين مسأله دارد كه ما ببينيم با دور شدن از واقعيت ها، مي خواهيم به كجا برسيم!
* آيا مي شود اين قضيه را به اصالت واقعي كار و اصالتي كه براساس ذهن ما، درباره همان كار، به وجود آمده مربوط سازيم؟
- بله، همين طور است. ما بايد مرز بين آنها را مشخص كنيم تا از آنچه در نظر داريم، مطمئن شويم. بجز اينها بايد گفت ماندن و توقف در واقعيت، ممكن است فاصله ما را نسبت به حقيقت، زياد كند و از سوي ديگر، نديدن واقعيت ها، ممكن است باورپذيري مخاطبان ما را در آثارمان كاهش دهد. بنابراين فاصله گرفتن از واقعيت براي نيل به حقيقت چيزي است كه به عنوان مثال، در بسياري از آثار مذهبي ارزشمند، مي توان مشاهده كرد.
* فكر مي كنيد چند درصد از نويسندگان و شعراي كودك و نوجوان، همراه و همسرا   با زبان اين قشر خاص، كار كرده اند؟
- تعيين درصد مشكل است. ولي نويسندگان و شعرايي كه كودكي خود را حفظ كرده اند بهتر مي توانند با مخاطب كودك و نوجوان شان، ارتباط برقرار كنند. بخش مهمي از اين برقراري همان كيفيتي است كه در كارها بروز مي نمايد. البته كودك ماندن و حس آن را داشتن اشكال متفاوتي هم مي تواند داشته باشد. مثلاً گاهي ما تلاش مي كنيم به دنياي كودكي برگرديم. گاهي سعي مي كنيم دنياي كودكي مخاطب خودمان را درك كنيم. گاهي دنياي كودكي و يا نوجواني ما با همان طراوت و تازگي در درون ما زندگي مي كند. اين احساس و نحوه زندگي نويسنده و شاعر است كه مشخص مي كند فضاي ذهني اش بر كداميك از حالت هاي بالا منطبق است. در هر صورت همانطور كه قبلاً هم اشاره كردم، چنانچه نويسنده و شاعر با دنياي كودكي خويش، غريبه نشده باشد، طبعاً ارتباط عميق تري با مخاطب خود خواهد داشت.
* آيا كسب جايزه مي تواند نشانگر رضايت مخاطبان نيز باشد؟
- اغلب اين طور نيست. موارد متعددي را اخيراً شاهد بودم كه عليرغم تبليغات بسيار اصلاً مورد توجه مخاطبانش واقع نشده بود. اين موضوع نمايانگر اين نكته مهم است كه گاه قضاوت ها و داوري ها به هيچ وجه منطبق بر اقبال و خواست كودك و نوجوان پيش نمي رود! در واقع مي شود گفت وقتي نويسنده از يك رابطه متقابل، اثر خود را قابل تحسين، آن هم فقط از سوي مخاطب ديد، مي تواند نسبت به آن اثر،ارزيابي مثبتي داشته باشد.
* چه تأثيرات اجتماعي از كار براي كودك و نوجوان، مي تواند حادث شود؟
- كار براي كودك و نوجوان، رقم زدن سرنوشت و آينده هر جامعه اي است؛ چرا كه تأثير و بازدهي هر خوراك و محصول داده شده در سنين كودكي و نوجواني را بعدها در تمام شئون زندگي اجتماعي، مي توان بوضوح ملاحظه و مشاهده كرد. نمونه اين موارد هم وجوه مثبت يا منفي بسيار شاخص در رفتارهاي اجتماعي افراد بزرگسالي است كه گاه با آنها روبه رو مي شويم.
* به نظر شما چند درصد از نويسندگان ما توانسته اند دغدغه ها و مشكلات نسل نوجوان امروزي را لمس نموده و آنها را در آثارشان منعكس نمايند؟
- تعيين درصد كار بسيار دشواري است. اما به جرأت مي توان گفت نويسندگان دنياي نوجوانان به دليل تحولات سريع اجتماعي، آن چنان كه بايد و شايد، شناخت و دريافت جدي از روحيات و جهان بيني و خواست آنها ندارند. به همين دليل، آثار پديده آمده شان در فاصله اي عميق با خواست نوجوان قرار مي گيرد و اين در حالي است كه در دوره هاي قبل، به دليل روند كند رشد، مطلبي كه براي يك دبيرستاني نوشته مي شد، مخاطب دوره راهنمايي سه سال بعد را هم مي توانست پوشش دهد. در حاليكه امروزه، فاصله نسل ها آنچنان رو به تزايد است و تحولات آنچنان سريع كه نويسنده مي بايد مدام، نسبت به مخاطب، نيازسنجي داشته باشد و علاوه بر كارهاي عميق، كه شكل دهنده بنيان هاي عمقي نوجوان است، به خلق آثاري براي نيازهاي فوري آنان همت گمارد؛ چرا كه نقش نويسنده اين است كه نه تنها فضاي فعلي جامعه را خوب بشناسد، بلكه از شاخك هاي قوي برخوردار باشد تا بتواند هر حادثه اي را قبل از وقوع پيش بيني كرده و براي پيشگيري از تبعات منفي آنها، تمهيداتي را اتخاذ نمايد. درست همانند يك رائد. رائد همان كسي است كه در زمان هاي گذشته پيشاپيش كاروان حركت مي كرده تا كاروان را از خطرات و پيشامدهاي احتمالي مسير خبردار كند.
* آيا كتاب هايي كه تا به حال ارائه شده، نشانگر فضاي اجتماعي جامعه ماست؟
- قضاوت كلي نمي توان كرد. چون گاهي با آثاري مواجه بوده ايم كه از اين شناخت اجتماعي، بهره برده اند و گاه نسبت به اين فضا بيگانه بوده اند. اينها دقيقاً همان ملاك هاي مورد توجه مخاطبان است كه بايد مورد كنكاش نويسنده قرار گيرد.
* پرداختن به مضامين اجتماعي را براي كودك و نوجوان، چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- نكته جالبي را مطرح كرديد. در اين باره بايد بگويم، در گذشته، بيان بسياري از آسيب ها و خطرات براي نسل نوجوان، مصلحت دانسته نمي شد و به نظر مي رسيد طرح بسياري از موضوعاتي كه به نحوي مشكلات اجتماعي و آسيب ها را در خود جاي داده اند، براي نوجوانان  و حتي كودكان، متضمن بدآموزي اند. اما در حال حاضر به لحاظ تفاوت هاي موجود در شرايط اجتماعي و شناخت و ذهنيت نوجوانان، به نظر مي رسد وظيفه نويسنده آن است كه آسيب ها و خطرات را به بهترين نحو، براي اين مقطع سني خاص، مطرح نموده تا شناخت صحيحي به دست آيد و البته ارائه راهكارها را هم نبايد در اين ميان به دست فراموشي سپرد.
003558.jpg
اگر شما، تيراژ كتاب هاي منتشره  را با تعداد مخاطبان بالقوه آن مقايسه كنيد به آمار بسيار نگران كننده و تأسف باري مي رسيد. اگر تعداد كتابفروشي ها را با اغذيه فروشي ها مقايسه كنيد، متأثر و متعجب مي شويد. سياستگذاران فرهنگي ما، اصلي ترين نقش خود را كه ترويج مطالعه و كتابخواني است، فراموش كرده اند. جالب اينكه در تمام سالهاي پس از انقلاب، آن هم انقلابي كه مبتني بر فرهنگ و معرفت است، هيچ اقدام جدي در جهت رشد و توسعه اين امر، صورت نپذيرفته است!
* چرا نوجوانان ما، گرايش و علاقه بيشتري به نويسندگان خارجي و آثار آنان دارند؟
- همچنان كه در اوايل اين گفت وگو عرض كردم، فرزندان ما، محصول تربيت ما هستند. يعني محصول آنچه كه به عنوان خوراك فرهنگي به آنها مي دهيم. پاسخ اين سؤال هم اين است كه ، زماني كه ما هنوز به قدر كافي، توليد و تأليف فرهنگي نداشتيم درها باز شد.
طبيعي است كه هجوم آثار ترجمه در مقابل قلت آثار تأليفي توانست ذهن و دل و سليقه بسياري از مخاطبان نوجوان ما را تسخير كند. اگر ما در زمينه هاي تاريخي و فرهنگي و اسطوره هاي خودمان، داستان ها و حكايات پندآموز و رمان ها و... خوراك كافي و متناسب با ذوق و ذائقه نوجوان در اختيار وي قرار مي داديم، مي توانستيم مطمئن باشيم انتخاب و گرايش او، اين چيزي كه امروز مشاهده مي كنيم، نبود.
* با توجه به فرهنگ ايران زمين، آيا گام نهادن در مسير كار نويسندگان خارجي و برداشت مستقيم و غيرمستقيم از آنها، براي كودك و نوجوان ما، مي تواند جالب باشد؟
- شايد بشود گفت منحرف ترين مسير در ادبيات كودك و نوجوان، همين انتخاب مسير برداشت يا اقتباس از آثار خارجي است.
وقتي آثار اصلي وجود دارد، شكل بدلي آنها چگونه مي تواند مورد توجه قرار گيرد؟ اين در حالي است كه فرهنگ و ادبيات غني ما همانند گنجي خاك خورده، در زير پاي ما، مدفون شده است!
شايد جالب باشد كه بگويم در يكي از نمايشگاه هاي بين المللي، مؤلفين و ناشران خارجي را ديدم كه به دنبال داستانهاي هزار و يك شب و شاهنامه اي و اسطوره اي ايران مي گشتند و معتقد بودند ترجمه اين آثار براي نوجوانانشان مفيد و جالب خواهد بود!
* چرا آثاري مثل  هري  پاتر، براي نوجوانان جذاب به نظر مي رسد؟
- عناصري در داستان  وجود دارد كه اين عناصر، منطبق با خواست ها و نيازهاي بشري است، هر داستاني كه بر اساس اين اصول حركت كند و مجهز به اين عناصر شود طبيعي است با مخاطب ارتباط برقرار خواهد كرد. عناصر داستاني كه از دوران ابتدايي و به شكل كلاسيك براي ما باقي مانده، كاملاً مبتني بر خواست ها و نيازهاي فطري و طبيعي بشرند و اگر كسي اين عناصر را به خوبي بشناسد و از آنها به بهترين شكل ممكن، بهره بگيرد، قطعاً ارتباط خوب و تنگاتنگي با مخاطب خواهد داشت.
مثلاً گره افكني و تعليق، كه به عنوان يكي از عناصر در فن شعر ارسطو مطرح شده و در نمايشنامه و داستان يك ركن اساسي به حساب مي آيد، عنصري است كه در يك اثر هنري، براي مخاطب، جاذبه و كنجكاوي ايجاد مي كند. برخي از نويسندگان معاصر ما، با عناويني مثل ساختارشكني يا مدرنيسم و يا پست مدرنيسم، تلاش مي كنند اين عناصر را از آثار داستاني خود حذف كنند. غافل از آنكه وقتي تعليق و جاذبه و كششي براي خواندن اثر، احساس نشود، آن كتاب هرگز ورق نخواهد خورد و شايد خوانندگانش قشر محدودي باشند كه همانند خود نويسنده اند و بس. رمز جاذبه داستانهايي مانند هري پاتر هم فقط توجه عميق و دقيق به عناصري از اين دست است.
* آيا علت عدم علاقه نوجوانان به مطالعه را مي توان در عواملي مانند رايانه و اينترنت جستجو كرد؟ اگر بله، دليل اين بي علاقگي قبل از گسترش اين رسانه ها را بايد در چه عاملي دانست؟
- جواب منفي است. در بسياري از كشورها كه قبل از ما و بيشتر از ما با رايانه و ماهواره و... مواجه بودند، نه تنها سطح مطالعه تنزل نكرده، بلكه در سير صعودي هم قرار گرفته. تيراژ ميليوني در بعضي كشورها كه به لحاظ تكنولوژي، پيشرفته ترند، براي برخي كتاب ها به چشم مي خورد.
مشكل ما، عدم رواج فرهنگ مطالعه است. برخي مشكل اقتصادي را عمده ترين عامل مي دانند در حالي كه مسأله اصلي، قايل نبودن اصالت، براي پرداخت اين هزينه و عادت مطالعه است. اگر شما، تيراژ كتاب هاي منتشره را با تعداد مخاطبان بالقوه آن مقايسه كنيد، به آمار بسيار نگران كننده و تأسف باري مي رسيد. اگر تعداد كتابفروشي ها را با اغذيه فروشي ها مقايسه كنيد، متأثر و متعجب مي شويد. سياستگذاران فرهنگي ما، اصلي ترين نقش خود را كه همين ترويج مطالعه و كتابخواني است، فراموش كرده اند. جالب اين كه در تمام سالهاي پس از انقلاب، آن هم انقلابي كه مبتني بر فرهنگ و معرفت است، هيچ اقدام جدي در جهت رشد و توسعه اين امر، صورت نگرفته است!
* تأثير گسترش اينترنت و رايانه و ترويج فرهنگ شفاهي و شنيداري ناشي از آنها در علاقه مندي و جهت دادن به تفكر و تخيل كودك و نوجوان چيست؟
- فرهنگ شفاهي يكي از مختصات جامعه ما است! و شايد يكي از دلايل كمبود سرانه مطالعه. گذشته فرهنگي ما عمدتاً سرشار از سخنراني ها و خطابه ها و منبرها و گفت وگوهاي شفاهي است. به اين دليل مردم ما با اين فرهنگ آشنا ترند تا فرهنگ مطالعه. به عنوان مثال، درگذشته، كسي كتابي را براي ديگران مي خواند يا قصه اي را نقل مي كرد و يا سخنراني بر اساس كتابي صورت مي گرفت. چنين پيشنيه اي به هر حال، در محدود شدن سرانه مطالعه بي تأثير نيست. ديگر آنكه جامعه اي كه از اين پيشينه برخوردار است و از سطح نازل مطالعه كتاب، رنج مي برد، طبيعي است كه عواملي مانند اينترنت و رايانه و امثال آن، سريع تر بتواند آن را آسيب پذير نمايد و فاصله بيشتري ميان جامعه و كتاب بيندازد!
* چگونه مي توان به راه  مؤثر براي پيشگيري از رشد سطحي نشأت گرفته از اين فرهنگ شفاهي رسيد؟
- اين مقوله، نياز به برنامه ريزي درازمدت و كارهاي چند سويه و موازي دارد. به اعتقاد من، عمده ترين نقش و تأثير را در سياست گذاري هاي كلان فرهنگي بايد جستجو كرد و بعد به كيفيت و مشكل توزيع كتاب، كه هنوز بعد از قريب به سي سال، به عنوان يك معضل لاينحل، باقي مانده است، پرداخت.
* در ميانه اين گفت وگو، سؤالي درباره دلايل بي علاقگي به مطالعه داشتيم. به نظر شما موضوعي كه اينك عنوان كرديد هم مي تواند در اين بي علاقگي نقش داشته باشد؟
- بله، قطعاً. ببينيد يكي از عمده ترين دلايل پايين بودن ميزان مطالعه، يا همان بي علاقگي، آن است كه كتاب، آنطور كه بايد و شايد، در دسترس و منظر مخاطب قرار نمي گيرد. ما در ايران در ازاء هر سه ناشر، يك كتابفروشي  داريم كه اين در مقوله نشر، آماري مضحك و در عين حال تأسف آور است؛ چرا كه در كشورهاي ديگر، به تناسب سطح فرهنگي، اين نسبت كاملاً معكوس است. يعني در ازاء هر ناشر، چهار يا پنج و يا حتي هفت كتابفروشي  وجود دارد! بنابر اين وقتي چنين مشكلي داريم و حتي افراد علاقه مند، در گوشه و كنار شهرستانها امكان دستيابي سهل و آسان به كتاب هاي مطلوب و داراي كيفيت ندارند، طبيعي است روز به روز شاهد تنزل مطالعه و بي علاقگي نسبت به كتاب باشيم.
* به نظر شما، درباره داستان هايي با مضامين عشقي و جنايي، كه مورد علاقه نوجوانان هم هست، چه كرده ايم و يا چه بايد بكنيم؟!
- داستان هاي جنايي و عشقي، بر مبناي نيازهاي نفساني انسان شكل مي گيرند. همچنان كه بسياري از كانال هاي ماهواره اي بر همين اساس تدارك ديده شده اند! مي شود گفت، اين ژانر از ادبيات به دليل كشش هاي نفساني در فضايي مملو از خلأ مورد توجه مخاطب قرار مي گيرد. به هر حال گرايش انسان در هر سطح سني، به سوي نفسانيات، قابل انكار نيست ولي راه حل صحيح مقابله با اين آثار اين است كه چه به لحاظ كمي و چه به لحاظ كيفي، آثار سالم و مثبت و مبتني بر فطرت خواسته ها و نيازهاي روحي و معنوي داشته باشيم. يعني اين كتاب ها، آنچنان فضاي بازار و ويترين پيش روي مخاطب را پر كند كه گرايش به كتاب هاي نفساني را به حداقل برساند.

نگاه امروز
يكي داستان است پر آب چشم

مسعود تويسركاني
۲۴ آبان ماه به عنوان روز كتاب و كتابخواني نام گذاري شده است. سرنوشت كتاب و كتابخواني در ايران داستاني است پرآب چشم، از يك سو تعداد عناوين و تيراژ كتاب در ايران بسيار پايين و يك جلد به ازاي هر ۶ نفر است كه تقريبا معادل يك پانزدهم سرانه كتاب در دنياست. از طرف ديگر تنوع و تكثر در بين همين تعداد كتاب منتشره نيز فوق العاده كم است و گروه هاي مختلفي به ويژه نوسوادان و كم سوادان و نيز جوانان و نوجوانان در بسياري از مواقع كتاب مناسب خود را پيدا نمي كنند.ازسوي ديگر مسئله دسترسي به كتاب نيز در ايران خود معضلي بزرگ است. نظام اطلاع رساني منظم و دقيقي وجود ندارد، در بسياري از شهرها تعداد كتابفروشي ها از انگشتان يك دست تجاوز نمي كند و اكثرا هم به فروش لوازم التحرير و كتاب درسي مشغولند. بسياري از شهرهاي كشور به تعداد لازم كتابخانه عمومي ندارند و در جاهايي كه كتابخانه وجود دارد نيز سرويس دهي مناسب وجود ندارد. بازار مطالعه و كتابخواني نيز به تبعيت از وضع توليد و انتشار كتاب، سرد و بي رونق است. در جمعيت ۷۶ ميليوني كشورمان كه قريب به ۳۰ ميليون نفر آنان را افراد زير ۳۰ سال جوان و نوجوان تشكيل مي دهند نرخ مطالعه نسبت به استانداردهاي جهاني بسيار پايين و بين ۸ تا ۱۰ دقيقه است.
استانداردهاي جهاني مطالعه بين ۸ تا ۱۰ ساعت است؛ يعني نرخ مطالعه در ايران يك شصتم جهان است و كشور ما از اين نظر در كنار كشورهايي چون بنگلادش و افغانستان قرار مي گيرد. اين در حالي است كه نرخ باسوادي در ايران بسيار بالاتر از اين كشورها و نيز برخي كشورهاي منطقه است. از نظر مطبوعات نيز وضع به همين روال است. تيراژ مطبوعات در ايران كمتر از ۳ ميليون نسخه است و درحالي كه استاندارد جهاني مصرف مطبوعات ۱۰ نسخه براي هر ۱۰۰ نفر است در ايران در بهترين سال ها (۷۶ تا ۷۹) تيراژ مطبوعات معادل ۵ نسخه براي هر ۱۰۰ نفر بوده است.
عليرغم اين وضع اسفبار فرهنگ مكتوب و تيراژ پايين كتاب و مطبوعات كه رسانه هاي ارتباطي ديداري و شنيداري نوين نيز هر روز ضربه اي بر پيكر نحيف و از رمق افتاده آن وارد مي كنند و نيز با وجود قلت تعداد كتابخوان ها و نيز پايين بودن نرخ مطالعه منابع مكتوب، كتاب و مطبوعات و نيز نويسندگان و روزنامه نگاران هرازچندي شاهد خط و نشان كشيدن ها و لعن و طعن افراد و گروه هاي مسئول و غيرمسئول هستند، غافل از آن كه پيكر نحيف فرهنگ مكتوب و كتاب و مطبوعات ملي ديگر تواني براي اين مبارزه طلبي ها ندارند و چونان بيمار رو به موتي است كه چنانچه به نحوي عاجل مداوا و مورد حمايت قرار نگيرد ديري نخواهد پاييد كه چراغ همه آن خاموش خواهد شد.

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   علم  |   موسيقي  |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |