روابط بين الملل و انتخابي انقلابي
|
|
حامد دردشتيان
اين روزها رويدادهاي شگرف صحنه انتخابات و سياست آن چنان متعدد و متنوع است كه سيلان بي شماري از آموزه هاي نوين و در خور تحليل، اصلاً مجال تمركز بر يك موضوع را نمي دهد و بررسي زوايا و ابعاد بديع معادلات و تحولات منبعث، قطعاً تا افق هاي دور دست زمان جاري خواهد گرديد. به گونه اي كه بداعت و جسارت آن در برابر مفاهيم و تعاريف مفروض علم و عرصه عمل در دموكراسي هاي رايج را با چالش هاي جدي و نوين مواجه خواهد ساخت.
با حدوث پديده هايي نظير امكان ظهور و انتخاب نخبگان فاقد پشتوانه احزاب (كه در دموكراسي هاي رايج عمدتاً سرمايه داري مي باشند و به عنوان صاحبان آراء اقشار مردم فضاي تعيين سرنوشت را آنچنان پر نموده اند كه شكافي براي صعود نخبگان مستقل وجود ندارد) و بدون پشتوانه مالي و نيز وعده هاي نقد مالي (تا دستمايه توجيه براساس نظريه «فقر واري» گردد)، عدم تلون جلوه گرايانه و متقابلاً وجود ثبات نظر آن هم با تأكيد شفاف بر اصولگرايي كه منسوخ محسوب مي گرديد، و مواردي از اين دست و دقيقاً از سنخ معادلات نامعادلانه ساز انفجار نور انقلاب اسلامي، كه لاجرم ديگر بار خلاقيت نقاد و چالشگرش بنيان هاي دموكراسي متكبر ليبرال، كه خود را خاتم مي انگارد را به تزلزل واداشت.
درخشش اين افتخار مستدام، بي ترديد براي ملت ايران (شامل كليه فعالان اين عرصه، اعم از دولتمردان فعلي) باقي خواهد ماند كه با انتقال قدرت به رغم نظر برخي نخبگان حاكم سياسي و اقتصادي و با آرامشي نسبتاً مطلق جلوه گر ظرفيت بي بديل مردم سالاري اسلامي گرديد. از ميان انبوه اين پديده هاي در خور تأمل، از آنجايي كه در گرماگرم رقابت، با بكارگيري ظرفيت هاي حرفه اي رسانه اي و مطبوعاتي، گزينش منتخب فعلي برابر با انزوا و بايكوت بين المللي و آفرينش و گسترش بحران هاي متعدد به ويژه در مورد انرژي هسته اي و حتي متأسفانه در حركتي كه متضمن تهديد به امنيت ملي تلقي مي گردد، مساوي با وقوع جنگي بسيار ويرانگرتر از جنگ تحميلي! (روزنامه شرق ۳۱/۳/۸۴- جنگ يادتان هست) تصوير مي شد، ترجيح مي دهم در اين مجمل به برخي از پيامدها و بلكه دستاوردهاي بين المللي اين انتخابات ملت گرانقدر ايران اشاره نمايم.
صرف نظر از امواج مفهومي رويداد كه به ويژه در درازمدت به مثابه ابعاد مزيتي مردم سالاري الهي، موجد تأثيرات دامنه داري در تبرز نقاط ضعف دموكراسي ليبرال خواهد بود، به نظر مي رسد فوري ترين اثر آن وقوع تشنج و نزاع درون سيستمي در مجموعه نظام سلطه به ويژه ساختار و اركان مجموعه حكومتي ايالات متحده خواهد بود.تحقق كابوس انتخاب دولتي در نهايت اصالت و اقتدار و رويكرد ملت بزرگ به آموزه ها و آرمان هاي انقلاب اسلامي ۵۷ (به جاي غربگرايي)، آن هم پس از بيست و هفت سال جدال و تحقير نابرابر و همه جانبه (البته به اضافه تأثيرات عميق و دامنه داري كه در تقويت اسلام گرايي اصيل و پوياي سياسي در سطح بين الملل خواهد داشت)، از ديدگاه سيستمي، موضوعي نيست كه نخبگان حاكم در آن نظام بتوانند از بازخواست، تحقير و انفعال درون و برون سيستمي نسبت به آن جان سالم به در برند.
موضوع مهم ديگر آن كه، برقراري و تنظيم سطح روابط فيمابين بازيگران رسمي عرصه روابط بين الملل و اتفاقاً به ويژه بازيگران بالادستي، به طبع منطق مجزوم منفعت و جبر معادلات و به رغم تصور عموم، منوط به مشاهده عناصري است تا از طمع ورزي ارتباطي خويش مصروف و متنزل گردد. كه به ويژه در شرايط فعلي، انسجام فرهنگي و سياسي يك ملت- دولت، از اهم اين عناصر است.انسجام سياسي و فرهنگي، در عصر هويت يابي عناصر زير مجموعه نظام ها، و شكل يابي اعتماد به نفس و استقلال نسبي روز افزون آنها، را بايستي به مثابه وحدت در كثرت و در بستري تكثرگرا دريابيم. بدين معنا كه استقلال و شخصيت يابي آحاد تا حدي پيش مي رود كه به نفي و طرد يكديگر، كه برابر با تحديد اقتدار آن مجموعه مي باشد، منتج نگردد. لذا گرچه هريك از اجزا صداي واقعي و نداي طبعي خويش را منعكس مي سازند، اما به ويژه در شرايط نوين، انسجام سيستمي هنگامي واقعيت مي يابد كه مجموعه اين اصوات، خالق يك قطعه هارمونيك با هويت قابل ادراك كلي باشد.در مقابل، چندگانگي و تشتت مجموعه يك نظام سياسي و فرهنگي، همانند يك انسان واجد شخصيت مذبذب و متلون، قادر به خلق زمينه ادراكي و اعتمادي براي طرف مقابل و نيز وقوع اعتماد به شخصيت، نفس و هويت خويشتن از سوي ديگر، كه از مؤلفه هاي اساسي ارتباط با ساير اعضاي جامعه جهاني مي باشد، نخواهد بود.بي شك، صداي گوش خراش مخلوق عدم انسجام و ثبات و تكثر ناهماهنگ يك نظام سياسي و فرهنگي، در عرصه ارتباطات فرهنگي مخاطب را گريزان و در عرصه روابط سياسي به استدام بازي طمع ورزانه ترغيب و بلكه ناگزير مي نمايد و از سوي ديگر قائل را ناتوان از برقراري رابطه با خود و طبعاً ناباور نيست به اقتدار هويتي و شخصيتي خويش خواهد ساخت.
سطح بسيار ارزنده انسجام و ثبات سياسي و فرهنگي محصول انتخاب اخير، در همنوايي هوشمندانه با آموزه ها و معيارهاي اصيل انقلاب اسلامي و رويكرد به اصالت و اعتماد به نفس ملي خويش و به منزله بلوغ مردم سالاري بومي و بديع اسلامي به نحو بي سابقه و قاطعي طمع ورزي طبعي عناصر رقيب و بعضاً متخاصم را در بن بست ثبات پايدار خويش محصور و منفعل خواهد نمود. پرخاشگري ها و بداخلاقي هاي عقل گريز و طنز آساي اخير برخي از رهبران نظام سياسي سلطه صرفاً به عنوان عكس العملي ابتدايي و منفعل از ناكامي عميق انسداد در اين بن بست تحليل مي گردد، كه مبين يأس و ناتواني از ادامه بهره برداري به علت انهدام فضاي كمبود انسجام قبلي بوده است. تجربه بيست و هفت سال ديپلماسي ما و بويژه تسامح و مداراي هشت سال اخير به خوبي مشخص مي نمايد كه طرف هاي متقابل، براي به رسميت شناختن و تعامل عادلانه با ما، اتفاقاً، محتاج مواجهه با صلابت سيستمي و شنيدن همين نواخت همنوا و هماهنگ بين سطوح مختلف نظام سياسي و عقبه مردمي و فرهنگي آن مي باشند.
از سوي ديگر، توفيق در عرصه روابط سياسي و فرهنگي، به ويژه در اين عصر، مرهون پيشا فرض ها، باورها و به طور كلي تصوير ذهني طرفين از يكديگر است كه در منطق باورهايشان به مرور شكل يافته، كه اين امر خود محصول مجموعه اي از تك جلوه ها و چهره پردازي هاي شايسته در زمان ها و مكان هاي بايسته بوده است. از راهبردهاي اساسي توانمندي نظام هاي سياسي و فرهنگي، رويكرد به تأثير مضاعف، عميق و ماندگارتر و روش ها و ابزارهاي ارتباطي و انتقالي غيرمستقيم مي باشد.
گرچه انتخاب رجل سياسي مجرب، كهن و شناخته شده، به واسطه سابقه آشنايي، براي سياسيون حاكم جامعه جهاني (و حتي ملت ها) به علت غيربحراني تلقي شدن تحولات و پيش بيني سهولت ارتباطات و تأمين منافع، آرامبخش و عادي تلقي مي گرديد. اما القاء كننده پيام ضمني و باوري بسيار خطرناك نيز بود.
در ضمير ناخودآگاه ملت ها و دولت ها، دير يا زود، اين گمان و يا باور شكل مي گرفت كه انقلاب بي بديل ملت عظيم الشان ايران، طي اين همه سال قادر به باز توليد نخبگان كارآمد براي راهبري امور سياسي و فرهنگي خويش نبوده و در بيست و هفت سالگي خويش، به مثابه درختي بي ثمر و نظام سياسي و فرهنگي بي آينده؛ «ابتر» مي باشد.
در حالي كه متقابلاً، تصاعد و انتخاب (و به ويژه توفيق اجرايي آتي و روزافزون) چهره جديد و جوان، و به زعم آنان عادي، ناگزير، براي عوام و خواص جهانيان موجد باور به زايايي و آينده داري مردم سالاري اسلامي ملت شريف در انديشه و عمل، مي باشد. پيام و پيامدهاي بسيار عميق، تحول زا و اقتدارآفرين اين باور و حقيقت، موجب جهش اصيل و هدفمند جنبش جهاني اسلام خواهي و ارتقاء و استحكام روابط رسمي بين المللي و اضمحلال و يا وارونگي بسياري از چالش ها خواهد گرديد.بدين ترتيب، دقيقاً برخلاف تحليل هاي هدفمند تبليغاتي فضاي انتخابات، كه هنوز هم ادامه دارد، تحقير اصولي و بي اعتنايي مؤثري كه دولت نوين اصلاحات اصولگرايانه، كه حتي به اعتراف مخالفين متصف به ثبات و انسجام رأي و عدم تلون بوده، و بر خلاف عموم نامزدهاي محترم حاضر نشد ارتقاي روابط با غرب را به عنوان اهرم انتخاباتي مصروف سازد (و لذا موجد جهش اعتماد به نفس ملت شريف گرديد)، متوجه نظام هاي معارض ساخت، همانا سياست عزتبخشي است كه در شرايط انسجام بي سابقه سيستمي و پشتوانه عظيم مردمي، نتيجه اي جز معكوس شدن جريان تخويف به سوي آنها و پذيرش قطعي نظام آينده دار جمهوري اسلامي ايران به عنوان يك بازيگر لااقل همطراز نخواهد داشت و طبعاً موجب تنزل فاحش سطح تهديدها و مخاصمات خواهد بود.
|