دوشنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۴ - - ۳۸۵۵
خودت تميز باش شهر كثيف
مرا با تو كاري نيست
006039.jpg
عكس:علي اكبر شير ژيان
مهرداد مشايخي
چند دقيقه  اي از نيمه شب گذشته است. تنها كساني كه در اين ساعت بدون وقفه كار مي  كنند، نه كاركنان اورژانس و آتش  نشاني و فرودگاه؛ كه كارگران و رفتگران شهرداري هستند. تا به حال به آنها فكر كرده  اي؟ حتما فكر كرده  اي. من يكي اما اين فرصت را هم داشتم كه شبي سه چهار ساعت كنارشان باشم و كار آنها را انجام دهم. گزارش آن شب را هم نوشتم؛ نمي  دانم خوانديد يا نه، البته اگر هم خوانده باشيد، احتمالا پي به نكته  اي نگفته يا كمتر گفته شده مي  بريد كه مي  خواهم اينجا بنويسم. تصويري كه آن شب در كنار كار طاقت  فرساي اين كارگران به چشم مي  آمد، بي  تفاوتي بسياري از شهروندان به نحوه بيرون گذاشتن زباله و بخصوص ساعت بيرون گذاشتن آن است. از شيوه  هاي مختلف بيرون گذاشتن زباله مثل پرتاب از پنجره آپارتمان به پايين يا بي  توجهي به بسته  بندي آن كه بگذريم، موضوع آزاردهنده ديگر براي كارگران جمع  آوري زباله، بي  توجهي به ساعت بيرون گذاشتن آن است.
بگذاريد بيشتر توضيح دهم؛ اينكه زباله نه سر ساعت 9 شب كه در ساعات مختلف شبانه  روز در كوچه و خيابان رها شود، دو ضرر عمده دارد؛ يكي براي شهروندان و ديگري براي كارگران كه البته دومي هم در نهايت به زيان شهروندان تمام مي  شود. زيان اول، بيرون ماندن زباله براي چندين ساعت است كه مشكل اصلي بهداشت بسياري از محلات تهران است. شايد آنقدر تبعات آن روشن باشد كه نيازي به بازگويي ندارد، اما به هر حال اين روشني باعث نشده تا اكثر شهروندان موضوع را مهم و حياتي بدانند و به توصيه  هاي مسئولان شهرداري عمل كنند. بارها همه ديده  ايم كه وقتي زباله ساعت  ها در كوچه رها مي شود، تا شب از دست موش و گربه در امان نمي  ماند، اما همان كساني كه كيسه زباله خود را بي  موقع سر كوچه مي  گذارند، خود جزو شاكيان كثيفي خيابان و جولان موش و سوسك در گوشه و كنار كوچه و خانه مي  شوند.
از طرف ديگر وقتي عده  اي زباله خود را به جاي ساعت 9 شب، ساعت 11 يا 12 شب بيرون مي  گذارند، كاري دو برابر كار اصلي به كارگران شهرداري تحميل مي  كنند. شبي كه به همراه كارگران شهرداري شاهد رفتار شهروندان در مورد بيرون گذاشتن زباله بودم، يكي از مسئولان شهرداري منطقه 12 مي  گفت كه به دليل همين بي  نظمي مجبوريم زباله  هاي يك منطقه را چند بار جمع  آوري كنيم و همين موضوع هم كيفيت كار را كم مي  كند، ضمن اينكه كارگران شهرداري كار را كه بايد در دو سه ساعت تمام كنند، پس از هفت ساعت تمام مي  كنند، آن هم با چه مشقتي؛ از وقتي كار آنها شروع مي  شود، مجبورند خم و راست شوند و كيسه  ها را داخل ماشين بيندازند. حالا اگر زباله  ها به موقع بيرون گذاشته نشوند، كارگران مجبورند اين كار را در ساعات بيشتري تكرار كنند. اما موضوعي كه شايد اثرات آن كمتر به چشم بيايد، تاثير بيرون گذاشتن بي  موقع زباله در هزينه  هاي شهرداري ست؛ نهادي كه از بودجه عمومي و ماليات  هاي شهروندان براي ارائه خدمات به خود آنان تغذيه مي  كند، به خاطر بي  توجهي آنها به موضوعي ظاهرا پيش پا افتاده مجبور است براي جمع  آوري زباله، هزينه  اي بيش از هزينه واقعي صرف كند.
مهنـــدس سليمي - مديرعامل سازمان خدمات موتوري شهرداري تهران- اين هزينه اضافي را سالانه 40 درصد كل هزينه جمع  آوري زباله اعلام مي  كند و مي  گويد: تحويل به موقع زباله، حدود يك سوم هزينه  هاي جمع  آوري و حمل زباله را كاهش مي  دهد .پيش از اين، ميزان توليد زباله در تهران روزانه 7 هزار تن اعلام شده بود، البته اين رقم در ماه  هاي پاياني سال و نزديك شدن به سال نو و خانه  تكاني به
۷ هزار و 400تن هم مي  رسد.
اخيرا مديرعامل سازمان خدمات موتوري شهرداري تهران از شهروندان تهراني خواسته است تا همكاري بيشتري در جمع  آوري زباله با شهرداري داشته باشند. او همچنين مي  گويد: يكي از مشكلات اساسي سازمان در زمينه حمل و جمع  آوري زباله، عدم قرار دادن به موقع زباله  هاي خانگي ست، به طوري كه بعضي از خانواده  ها هر ساعتي كه برايشان مقدور باشد، زباله را در معابر مي  گذارند نه راس ساعت 9 شب، در نتيجه گشت  هاي نيروهاي خدماتي ناچارند كه تا صبح در سطح خيابان  هاي سطح شهر مشغول جمع  آوري زباله باشند .
به گفته او، كارگران خدمات شهري، 30 درصد زباله  ها را در روز جمع  آوري مي  كنند و توضيح مي  دهد:  در حالي كه نيروي انساني و ماشين  آلات كافي براي جمع  آوري زباله  ها در شب در نظر گرفته شده، اما به دليل بي  دقتي برخي از شهروندان، مجددا يك سوم نيروها و امكانات بايد صرف جمع  آوري زباله  ها در روز شود .خلاصه كلام اين است؛ شهروندان در حالي كه از كثيفي معابر سطح شهر ناراضي  اند، اما از حداقل همكاري- يعني بيرون گذاشتن به موقع زباله - سر باز مي  زنند، البته يك موضوع را هم نبايد از نظر دور داشت و آن اين است كه گاهي خودرو جمع  آوري زباله هم چندان به موقع براي جمع  آوري زباله  ها نمي  رسد، اما اين موضوع تنها دو يا سه ساعت در جمع  آوري زباله تاخير ايجاد مي  كند، در حالي كه زباله  اي كه صبح يا در طول روز بيرون گذاشته مي  شود، براي جمع  آوري ساعت  ها معطل مي  ماند.
تميز باش، اما...
تا به حال حساب كرده  ايد كه اگر قرار باشد شهري به وسعت تهران با حدود 9 ميليون جمعيت و بيش از 7 هزار تن زباله روزانه تميز بماند، به چند نفر كارگر جمع  آوري زباله نياز دارد؟ به نظر من 9 ميليون، چراكه تقريبا تمام شهروندان تهراني در 24 ساعت شبانه  روز مشغول توليد زباله هستند، آن هم در حالي كه تقريبا هيچ  كدام از شهروندان، خود را مقيد نمي  دانند كه زباله را براي جمع  آوري به موقع در كوچه بگذارند يا اگر در سطح شهر رفت و آمد مي  كنند، زباله  هاي خود را در سطل آشغال بيندازند. باغچه  هاي كنار خيابان  ها معمولا پر از زباله است، جوي آب هم نقش كارگران جمع  آوري زباله را بازي مي  كند، اما كجا مي  برد؟ خدا مي  داند. صدايش وقتي درمي  آيد كه باراني بزند و برفي ببارد؛ آن وقت است كه آشغال  هاي رهاشده در جوي  ها، راه آب را مي  بندد و خيابان  ها به آبگيرهاي كوچك و بزرگ تبديل مي  شود. وقتي اين اتفاق مي  افتد، سيل گلايه است كه نثار ماموران و كارگران شهرداري مي  شود. اين چرخه سال  هاست كه ادامه دارد. به نظر شما براي تميز ماندن شهري مثل تهران، چند كارگر نياز است؟
وظيفه يا ارفاق؟
وقتي مديريت شهري مي  خواهد رفتاري را در شهروندان نهادينه كند، شكي نيست كه بايد دست به فرهنگسازي بزند؛ يعني بايد برنامه  هاي آموزشي - فرهنگي لزوم انجام آن كار را ياد داده و نتيجه آن را به طور ملموس نشان بدهد. تهران، شهري ست كه سالانه هزاران مهاجر را به خود مي  پذيرد؛ مهاجراني با فرهنگ  ها و بينش  هاي متفاوت از زندگي شهري، بنابراين آموزه  هاي شهرنشيني كه به وسيله مديريت شهري از طريق رسانه  ها به شهروندان منتقل مي  شود، علاوه بر تاثيرگذار بودن، بايد به طور مداوم تكرار شود.آنچه كه امروز از رفتار شهروندان در مواجهه با مسائل شهري برداشت مي  شود، اين است كه شهروندان با پذيرفتن كمترين مسئوليت در قبال اين مشكلات، انتظار دارند مديريت در هر شرايطي از عهده حل آن برآيد. مديرعامل شركت واحد اتوبوسراني تهران مي  گويد: اگر 10 هزار دستگاه اتوبوس هم به ناوگان تهران اضافه كنيم، باز هم مشكل كمبود اتوبوس و معطلي شهروندان در ايستگاه  ها حل نمي  شود، چراكه راه اتوبوس  ها به دليل ترافيك سنگين بسته است، دليل آن را هم لابد مي  دانيد؛ شهروندان براي جزئي  ترين كار خود، ماشين شخصي  شان را به خيابان  ها مي  كشند. اين در حالي ست كه روزانه نزديك به يكهزار و 400 خودرو جديد به خودروهاي تهران اضافه مي  شود.
مديرعامل سازمان خدمات موتوري شهرداري هم زمستان گذشته، از همكاري نكردن شهروندان در برف  روبي در اوج بارش برف گله مي  كرد. او مي  گفت كه شهروندان انتظار داشتند حتي برف روي پله جلو در خانه  شان را هم تميز كنيم، در حالي كه بعضي از آنان يك تشكر خشك و خالي را هم از كارگران دريغ مي  كردند. نمونه  هاي اين بيگانگي شهروندان و عدم مشاركت آنها در حل مشكلات شهري در بسياري از حوزه  هاي مديريت شهري به چشم مي  خورد. آيا مي  توان انتظار داشت شهرداري در شهري كه آدم  هايش كمترين قدمي براي رفع مشكلاتش برنمي  دارند، علاوه بر ارائه خدمات شهري، در عمران و آبادي آن هم موفق باشد؟

بيگانه با شهر
مشاركت شهروندان در اداره شهرها در دوران امروز جزو برنامه هاي زير بنايي بيشتر كشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه است.
دولت هاي محلي و شهرداري ها مدت هاست كه به سمت استقلال بيشتر از دولت مركزي پيش مي روند و در اين روند سعي دارند با دخالت دادن شهروندان در امور اداره شهر، احساس مسئوليت آنها را نسبت به محيط زندگي خود برانگيزند.
اين تجربه موفق اما كمتر در تهران و ديگر كلانشهر هاي ايران به اجرا درآمده است به طوري كه جمعيت روبه افزايش اين شهرها رفته رفته با مديريت شهري بيگانه مي  شوند .

مدرسه  سازي كسب و كار من است
006000.jpg
كيميا پيروز- مدرسه ساخته شده، اما هنوز از دانش  آموزان خبري نيست؛ چه، بخشي از تعهدات آموزش و پرورش كه تامين نيروي انساني بوده، هنوز عملي نشده است.
سازمان نوسازي و تجهيز مدارس گاهي به تعهدات خود عمل نمي  كند. با آنكه خير مدرسه  ساز به تمام تعهدات خود عمل كرده است .
اين را حسين حيدري، خير مدرسه  ساز مي  گويد؛ گو اينكه چندان مايل نيست لب به انتقاد بگشايد، اما ديدن مدرسه شبانه  روزي بدون معلم- آن هم در يك روستاي دورافتاده- مسئله  اي ست كه او را نگران كرده است.
حيدري 250 ميليون تومان هزينه كرد تا در روستاي دوره كودكي خود براي دانش  آموزان دبيرستاني مدرسه  اي شبانه  روزي بسازد.
بسياري از دانش  آموزان اين ناحيه به دليل نبود دبيرستان، ترك تحصيل مي  كردند. برخي هم كه مي  خواستند ادامه تحصيل بدهند، مجبور بودند به همراه يكي از والدين خود در شهر خانه  اي اجاره كنند. اين مسئله نيز پيامدهايي براي خانواده در پي داشت؛ به همين دليل تصميم گرفتم امكان تحصيل را براي بچه  هاي روستاي آمشكين و چند روستاي مجاور آن فراهم كنم .
... و به اين ترتيب، مدرسه  اي شبانه  روزي با سرويس رفت و آمد روزانه در اين روستا ساخته شد. آمشكين از توابع كبودرآهنگ همدان است؛ جايي كه والدين حيدري در آن به دنيا آمده و بخش قابل توجهي از سال  هاي عمر خود را در آن سپري كرده  اند. حس نوعدوستي و كار براي خدا در كنار نوستالژي دوران كودكي، حيدري را بر آن داشت تا نخست زادگاهش را براي مدرسه  سازي انتخاب كند. با اين حال تا رسيدن به آرزو هنوز راه درازي در پيش است. مدرسه شبانه  روزي دو وعده غذاي گرم براي دانش  آموزان دارد، سرويس رفت و آمد دارد، اما معلم ندارد. شايد اين سرنوشتي باشد كه بسياري از مدرسه  هاي ساخته  شده به وسيله خيرين مدرسه  ساز به آن مبتلا هستند.
مدرسه و ديگر هيچ!
۱۲ سالي مي  شود كه حيدري به مدرسه  سازي روي آورده. كارخانه توليد عكس  برگردان كاشي، سراميك، بلور و چيني، تنها ممر درآمد اوست؛ ممري كه براي او فرصت 12 سال فعاليت خيريه را نيز فراهم آورده.
چند مدرسه، كتابخانه و خانه  هايي براي مددجويان بهزيستي، حاصل فعاليت چندساله حيدري ست.
اصرار زيادي دارد كه نام خيرين ديگر به عنوان خيرين برتر برده شود. آقاي بجستاني مقدم، يكي از بزرگترين خيرين ايران است. به پيشنهاد او يك كتابخانه در بجستان خراسان ساختم .
۴۵ سال دارد، اما مي  گويد تاكنون بايد چهار بار بازنشسته مي  شد؛ چه، از پنج سالگي كار جدي را در بازار شروع كرده. حاج حسين سال 62 توانست تاجري موفق باشد و بتدريج به فكر افتاد تا آنچه را وارد مي  كند، اين بار توليد و صادر كند. با آنكه به مدرسه  سازي بيشتر اعتقاد دارد، اما تاكنون چندين خانه نيز براي نيازمندان تحت حمايت بهزيستي ساخته است. دلم مي  خواهد فرهنگ قرض  الحسنه دادن ميان مردم همه  گير شود؛ بخصوص فرزندانم اين فرهنگ را آموزش ببينند .
حيدري حساب خمس و زكات مال خود را خود تشخيص مي  دهد كه در كجا هزينه كند و احتمالا جايي كه كمكي براي نيازمندان باشد.
بزرگ شده جنوب شهر تهران است؛ فرزند آخر خانواده، صاحب يك برادر و يك خواهر. دلم مي  خواهد دوستانم كه دستشان به دهانشان مي  رسد، پيشقدم كار خير شوند. در حال حاضر بسياري از دانش  آموزان ايراني در زمستان سرد و تابستان گرم در كپر درس مي  خوانند. اگر كسي بخواهد كار خير انجام دهد، در همين جنوب شهر تهران هم بسياري از مدرسه  ها نياز به تعمير و بازسازي دارند .
رصدخانه فرودگاه
حيدري و چند خير مدرسه  ساز تصميم دارند رصدخانه  اي را در كنار فرودگاه امام خميني (ره) بسازند؛ رصدخانه  اي براي استفاده تمام دانش  آموزان علاقه  مند. قرار است طرحي مينياتوري از مريخ و ماه در اين رصدخانه ساخته شود، البته با ابعادي بزرگ، آنقدر كه براي دانش  آموزان امكان تجربه حضور انسان در فضا را فراهم مي  آورد. اين رصدخانه درواقع يك مجموعه فرهنگي و آموزشي ست.
اين پروژه درحال حاضر در مرحله طراحي ست. چند نفر از خيرين مدرسه  ساز تمام هزينه  هاي احداث اين پروژه را تقبل كرده  اند. با اين حال قرار است در ديداري با دكتر چمران- رئيس شوراي شهر تهران- اين پروژه براي شورا تشريح شود. ما اميدواريم شهرداري در اجراي اين پروژه ما را در زمينه  هايي مانند تامين ادوات كار و كسري اعتبار لازم كمك كند .به گفته رئيس دفتر مجمع خيرين مدرسه  ساز تهران، قرار است اين پروژه پس از اجرا، به شهرداري تهران و سازمان آموزش و پرورش و خيرين تهران سپرده شود تا به صورت هيات امنايي اداره شود.در كنار رصدخانه، 100 سوئيت مسكوني پذيراي مسافران، احداث خواهد شد، هرچند مدت اقامت در اين مجموعه به 48 ساعت محدود مي  شود. هزينه اقامت در اين مجموعه به شكل يارانه  اي محاسبه  شده و در نتيجه امكان بهره بردن از مجموعه براي اغلب دانش  آموزان فراهم است.حيدري توضيح مي  دهد:  دانش  آموزان مي  توانند با والدين خود به اين مجموعه سفر كنند و ضمن آشنايي با دانش اخترشناسي از تفريحات تعبيه  شده در مجموعه نيز بهره ببرند .
به اعتقاد حيدري، اجراي رصدخانه در فرودگاه امام (ره) براي پروژه، قابليت جذب گردشگر خارجي را نيز فراهم مي  آورد.
با اين حال مدرسه  سازها به اين پروژه از جنبه انتفاع مالي نگاه نمي  كنند.اگر شهرداري هم بموقع براي اجراي اين پروژه وارد عرصه شود، بزودي تمام دانش  آموزان علاقه  مند به آسمان مي  توانند سفري ايراني را به مريخ تجربه كنند؛ هرچند هنوز درخصوص نحوه معرفي دانش  آموزان به مجموعه تصميمي گرفته نشده است، اما به نظر نمي  رسد اداره  كنندگان محدوديتي در پذيرش متقاضيان اعمال كنند.
حاج حسين 45 ساله، 20 سالي ست كه ازدواج كرده؛ چهار فرزند دارد و از همسرش راضي ست، چه، همسر بزرگترين مشوق او براي انجام كارهاي خير بوده. حيدري آماده مي  شود تا بزودي پروژه ديگري را در همدان افتتاح كند. كسي چه مي  داند، شايد چند سال آينده، او و همفكرانش در مجمع خيرين مدرسه  ساز ركورد مدرسه  سازي را بربايند.

راپورت خبرنگار
حرف مرد يك كلام
005973.jpg
پويا مهر آيين- ساعت 2 بامداد بعد از پايان كار روزانه (!)  از ساختمان روزنامه بيرون زدم و به طرف منزل به راه افتادم. خيابان هاي تهران در اين ساعات واقعا ايده آل و آرماني هستند؛ نه از ترافيك خبري هست و نه از دود و بوق و... . بزرگراه ها در اين اوقات اصلا شبيه كوچه هاي باريك نيستند و از رانندگان عصبي كه حتي تحمل خود را هم ندارند، اثري ديده نمي شود. كافي ست كمربند ايمني  ات را ببندي و با رعايت مقررات تا حد سرعت مطمئنه گاز بدهي. مي تواني تا دلت مي خواهد از خلوتي خيابان ها لذت ببري و نفس بكشي؛ نه با دهان و بيني كه با ذهني آسوده.
خدا را شكر كردم كه اگرچه از كار زياد خسته هستم، ولي آرامش خيابان ها باعث جلوگيري از افزايش اين خستگي ست؛ وقتي به ترافيك هاي صبحگاهي و عصرگاهي فكر مي كنم، بدنم به لرزه درمي آيد.
خلاصه اينكه تمام مسير را از طريق يكي از بزرگراه ها در آسودگي و بي دغدغگي طي كردم و از يكي از خروجي ها بيرون زدم تا وارد خيابان شهيد مطهري شوم. بعد از اينكه مسافتي را گذراندم متوجه شدم كه چند خودرو پشت چراغ قرمز متوقف شده اند و ثانيه شمار هوشمند (!) چراغ هم روي عدد 09 مانده و تكان نمي خورد. كمي به مسير مخالف چهارراه دقت كردم؛ نه در سمت چپ من خبري از خودرو بود و نه در سمت راست، اما ظاهرا چراغ قرمز همچنان اصرار داشت كه روي همان وضعيت باقي بماند. عجيب اينكه هيچ كدام از رانندگان خودروها هم بي حوصله و عجول نبودند؛ نه از بوق خبري بود و نه از گازهاي آنچناني دادن به خودروها.
حدود 8 7 خودرو، مرتب و منظم ايستادند تا بالاخره بعد از چند دقيقه توقف بي دليل، انگار چراغ  قرمز چهارراه، دلش به حال ما سوخته باشد، رقم ها را به سمت صفر طي كرد تا بالاخره چراغ ما هم سبز شود و ديگر به فكر اوقاتي كه در وضعيت هاي گوناگون تلف مي شوند نباشيم؛ اوقاتي كه حالا ديگر بخش عمده اي از زمان و فرصت روزانه هر كدام از شهروندان را به خود اختصاص داده است و هر كدام از ما ياد گرفته ايم كه در محاسبات خود، بخشي از وقتمان را براي از بين رفتن كنار بگذاريم و زمان طي هر مسافت و انجام هر كاري را تا دو سه برابر زمان لازم در نظر بگيريم.
در حالي كه صبر ساير راننده ها را تحسين مي كردم، به اين فكر فرو رفتم كه راستي اگر قرار بود به توصيه هاي يكي از مسئولان سازمان حمل و نقل و ترافيك اعتماد كنيم، چه وضعيتي پيش مي  آمد؟ ايشان مدتي پيش در صحبت هايشان فرموده بودند كه چراغ هاي هوشمند تهران (كه ظاهرا با آخرين استانداردها هماهنگ است يا شايد قرار است هماهنگ شود) بتنهايي مي تواند براي كنترل آمد و شد شهري كافي باشد. مشكل اين است كه افسران راهنمايي و رانندگي مدام اين چراغ ها را دستكاري كنند و نظم و انضباط ترافيكي شهر را به هم مي ريزند. با خودم گفتم: همين يك نمونه كافي ست كه بشود همه اين حرف ها را پذيرفت! . قطعا چراغ مورد اشاره اين گزارش خراب نبوده، چون بعد از چند دقيقه بالاخره به ما مجوز حركت داد، ولي تنها دليلي كه مي تواند باعث چنين اشكالي شده باشد اين است كه داده هاي اوليه چراغ چندان دقيق نبوده اند كه نهايتا نيز باعث عدم كارايي درست آن شده اند. به اين فكر كردم كه اگر اين وضعيت در طول روزها تنها در چند چهارراه اصلي شهر اتفاق بيفتد، چقدر از وقت شهروندان تلف خواهد شد و سئوال هاي ديگري كه انگار هيچ كس نبايد به آنها جواب بدهد. انگار قرار است ما فقط حرف خودمان را بزنيم؛  ديگران هر كار مي خواهند بكنند.
مدتي پيش نوشتيم كه خطرناك ترين زمان براي عبور از چهارراه هاي شهر ساعات بين نيمه شب و پگاه هستند. آيا اشكالاتي از اين دست به افزايش ضريب ناامني معابر شهري نمي انجامد؟ حوصله رانندگان هميشه زياد نيست.

زاويه ديد
يك نفر دارد مي سپارد جان
نگار مفيد- قصد توهين ندارم. وقتي مي  گويم طبقه اجتماعي مي  دانم كه نسبي ست. نمي  خواهم حرفي بزنم و بلايي در مايه  هاي كباب و ثواب سرم بيايد، فقط مي  خواهم آنچه كه من ديدم را شما هم ببينيد.
۱ - خيابان كاج، همان خياباني ست كه ميدان گل  ها را به ميدان فاطمي وصل مي  كند. اواخر هفته پيش با وحشت از صداي يك آمبولانس به پشت سرم نگاه كردم. يك نگاهم به آمبولانس بود و يك نگاهم به راننده تاكسي كه حركتي انجام دهد و حق تقدم را به ماشيني بدهد كه آژير مي  كشد، اما هيچ عكس  العملي نديدم. كسي چه مي  داند؛ شايد صداي آمبولانس، صداي شيون مادري باشد كه بچه  اش در آن است يا شايد هم آژير مرگ. شايد به خاطر همين چند ثانيه تاخير، يك نفر بميرد، اما اين راننده تاكسي دوست  داشتني، اصلا به روي خودش نمي  آورد.
آمبولانس در خط دوم، درست پشت سر ما بوق مي  زد. بغل دست اين ماشين، يك وانت بود؛ يك وانت آبي  رنگ كه راننده  اش به راننده  هاي فيلم  ها شبيه بود؛ از آنهايي كه انگار خلافكاري را قرقره كرده  اند، اما نقطه قوت يا ضعف تصوير همين  جاست؛ راننده وانت شروع كرد به فحاشي به راننده  هاي ديگر. اولش فكر مي  كردي آژير آمبولانس در مغزش رفته و عصبي شده يا شايد ياد خاطره  اي افتاده، اما خوب كه دقت مي  كردي، مي  ديدي دارد به بقيه راننده  ها ناسزا مي  گويد كه راه آمبولانس را بسته  اند. هي! برو اون  ور، كر شدي؟ اينها مودبانه  ترين كلمه  هايش بود، ولي آن مرد ميانسال با لهجه غليظ و كسوت يك راننده وانت داشت نقش انساني  اش را بازي مي  كرد. ماجرا، ختم به ترمز وانت شد و با جلو رفتن بقيه ماشين  ها، راه آمبولانس براي عجله و سرعت باز شد، اما هيچ وقت نمي دانم چرا آن راننده تاكسي كه من در صندلي عقب ماشينش نشسته بودم، هيچ حركتي انجام نداد؟
۲ - داخل ماشين يكي از بچه  ها نشسته بوديم و او بي  توجه به اين طرف و آن طرف رانندگي مي  كرد كه يك آمبولانس مثل فرفره از كنارمان رد شد. خيابان سهروردي رو به سمت بالا ترافيك عجيبي داشت و آمبولانسي كه از كنار ما سريع گذشت، به احترام شلوغي و ترافيك ترمز كرد و تا چند دقيقه جلو ما متوقف ماند.
دوستم در همين شلوغي خيابان  ها مرد؛ مرد ديگر. گفتنش تند و كند ندارد؛ وقتي كسي مرده، ديگر مرده. دوست من بود، شما غصه نخوريد، هرچند شما در برنامه شادي فوتبالتان و بوق بوق  هاي تند، زندگي  اش را تمام كرديد. دوستم ناگهان حالش بد شد. اين دوستي كه مي  گويم 50-40 ساله نبود، هنوز سال  هاي بيست و يكي- دو سالگي  اش را مي  گذراند. دختر بود، نامزد داشت. شب فوتبال كه با دوست  هايش بيرون رفت، حالش بد شد.
مشكل اينجا نيست كه به خاطر ترافيك وحشتناك و شعور باورنكردني شما، آمبولانس دير به اين دختر رسيد كه دير رسيد، ولي آمبولانس بالاخره آمد، اما آنقدر آژير كشيد و بوق زد و هيچ  كس محل نگذاشت كه دخترك در پاركينگ بزرگ خيابان وليعصر(عج)، يعني جايي كه ماشين  ها براي شادماني متوقف شده بودند، فوت كرد. علت مرگش دير رسيدن به بيمارستان بود؛ درواقع نرسيدن.
۳ - حالا بياييد بنشينيم و در مورد فرهنگ و مردم  دوستي ايراني  ها صحبت كنيم كه باورمان شود چقدر مهربانيم و خوش  قلب.قصدم اين نيست كه بگويم خيابان  هاي شلوغ باعث مي  شود كه آمبولانس  ها دير به مريض برسند يا ماجراها و قصه  هاي مصدومان مانده بر زمين سرد خيابان كه در انتظار آمبولانس زندگي  شان تمام شده را فراموش كنم. اينها را مي  دانم، اما يك نفر بايد بيايدو بگويد كه شما در قتل يك مصدوم نقش داشته  ايد يا نه؟! قصدم اين نيست كه گناه آمبولانسي را بشويم كه ساعت يك بامداد، بدون هيچ ترافيك و اجبار چراغ قرمزي بعد از يك ساعت به محل نمي  رسد يا آمبولانس  هايي كه آژير مي  كشند تا در نقش يك وانت حمل غذا خودشان را زود برسانند. سوالم اين است كه چرا وقتي بايد خودمان از جلو آمبولانس كنار برويم، از جايمان تكان نمي  خوريم؟ يك جاي كار مي  لنگد؛ همان  جايي كه باعث مي  شود ما در مرگ يك انسان نقش داشته باشيم.

اعداداساسي
۷
۷ درصد براي جمعيت 8 ميليوني تهران البته در شب كه روزها به نزديك 5/10 ميليون نفرهم مي رسد، عدد قابل توجهي  نيست، اما غيرقابل چشم پوشي است، آن  هم تنها به اين دليل كه اين رقم، درصد جمعيتي ست كه از خطوط مترو تهران استفاده مي كنند. در واقع طبق بررسي هاي به عمل آمده، 7 درصد جمعيت تهران از خطوط مترو استفاده مي كنند كه بر اساس پيش بيني ها، اين ميزان در پايان سال 2005 به 250 ميليون نفر در سال خواهد رسيد.
دكتر منتظري معاون شركت مترو تهران معتقد است بر اساس پيش بيني هاي صورت گرفته در انتهاي فاز يك پروژه مترو تهران در سال 2006، خط شمال، جنوب، شرق و غرب به خط مهرشهر كرج متصل مي  شود. به گفته او، در سال 2006 خط يك به طول 28 كيلومتر و 22 ايستگاه و خط دو با 42 كيلومتر و 17 ايستگاه در مسير تهران كرج مهرشهر ايجاد مي شود، حتي اينكه براي اتمام فاز يك مترو در سال 2006 تمامي فازهاي يك، دو و پنج به طور كامل مورد بهره برداري قرار مي گيرد. در سال 2004 حدود 210 ميليون مسافر در خط مترو جا به جا شده اند و به اعتقاد دكتر منتظري در اكتبر 2005 اين ميزان به 198 ميليون مسافر رسيد كه انتظار مي رود تا انتهاي سال 2005 حدود 250 ميليون نفر سالانه يعني تقريبا 20 تا 25 درصد افزايش مسافر در خطوط مترو داشته باشيم. بر اساس يك آمارگيري از مسافران مترو تهران، 15 درصد خواهان افزايش تسهيلات و امكانات ايستگاه ها و
14 درصد خواستار بهبود سيستم تهويه قطارها بوده اند.

شهر آرا
آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
دخل و خرج
در شهر
علمي
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  دخل و خرج  |  در شهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |