يكشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
به انگيزه شهادت امام جعفر صادق(ع)
تكيه بر عقل
004149.jpg
طرح :علي مريخي
صحرا خاموش است. تخته سنگ ها در نجوا فرو رفته، ستارگان مبهوت به گوشه هاي افق گريخته؛ دره ها خاموش سر به ابهام دشت ها نهاده، تپه ها افسرده به تاريكي ها تكيه داده، پرنده اي بر ويرانه سكوت نشسته؛ سكوتي در سياهي گم شده است. شب است.
شبي كه رنگ غم به تن دارد،؛ چرا كه صادق آل رسول ديگر نيست. ستارگان، مانند چراغ نيمه مرده شبانان- كه در شب هاي سرد توفاني در پناه قله ها بسر مي برند- فروغ كم سو و از هم گسسته خود را بر سطح سياه افق  رها مي كردند، و حيرت زده هر يك از گوشه اي ديده به لاشه زمين دوخته، فجايع بشريت را مي نگريستند و مي خواستند حضيضي بيابند و خود را در آن افكنند. امشب مرد بزرگي سر به آستان شهادت نهاده است.

«خداوند عقل را بيافريد و فرمود پيش بيا، آمد. فرمود عقب برو، رفت. سپس فرمود: سوگند به عزت و جلالم چيزي محبوب تر از تو نيافريده ام؛ براي تو پاداش مي دهم و كيفر نيز بر تو است» اين گفتار از آن مؤسس فقه جعفري، امام جعفر صادق (عليه السلام) است. چنين گفتاري شايد براي كساني كه در روزگار ما زندگي مي كنند بسيار عادي به نظر آيد، اما با بررسي  و مطالعه ادوار مختلف فكري در تاريخ و تمدن شرق و اسلامي اهميت آن نمايان مي گردد. ما در دوراني قرار گرفته ايم كه داشتن نوعي آگاهي و نيز ارزيابي از وضع خودمان از لحاظ تفكر ديني برايمان ضرورت حياتي دارد. رسيدن به نوعي آگاهي مستقيم از خويشتن مستلزم توجه به ديگري است. اگر ما به ديگران مي نگريم بايد هميشه شخصيت آنان را مانند آيينه اي در برابر خود بداريم، زيرا از يك جهت جمله موجودات، نمايشگر وجود انسان است. ديدن ديگران در خود و يافتن خود در ديگران از طريق خويشتن شناسي است. شناخت فرهنگ نيز به همين گونه است.با چنين احوالي آن گاه كه بخواهيم بدانيم كه به كجا مي خواهيم برويم، بايد در وهله نخست بدانيم كه كجا هستيم و آن هم منوط به آگاهي كامل از گذشته فكري خود است. پايداري و ثبات يك فرهنگ در وفادار ماندن به اصول حاكم بر آن است. استمرار و پيوستگي اساساً به معناي وابستگي و علاقه به اصولي است كه اساس آن فرهنگ را تشكيل مي دهند. در تاريخ خود، با چنين زاويه  ديدي، انفصال ها و اتصال هاي بسياري را شاهد هستيم. از جمله اين سنت ها، سنت «عقل  گرايي» در تمدن اسلامي است كه توسط كساني چون اشعري، غزالي، فخر رازي،... و ديگر عالمان اهل تسنن مورد حمله هاي جدي قرار گرفت.
غزالي در تكفير حجه الحق ابن سينا ترديدي به خود راه نمي دهد و بي محابا سلاح تكفير را از غلاف ديني خود بيرون مي كشد و فرياد وا اسلاما سر مي دهد. غزالي فلاسفه را در سه مورد متهم به كفر مي كند:(۱) در قول به قدم عالم(۲) در انكار علم خدا به جزئيات و (۳) در انكار حشر جسماني. غافل از اين كه در تمام موارد مرتكب تناقض و دچار اغتشاش فكري است. همين بدفهمي او از فلسفه،علت روي آوردن وي به تصوف گرديد و نهضت ضدفلسفي را در جهان تسنن شكل داد. هرچند ريشه اين نحو برخورد را بايد داراي پيشينه بلندتري دانست. در سنت شيعي و علوي چنين رويكردي مشاهده نمي شود. از اين رو، مشي امام صادق(عليه السلام) بر تعقل و گفتگو مبتني بود. عصر آن حضرت، عصر تضارب مكاتب و نحله هاي متضاد فكري، فلسفي و كلامي بود كه از مواجهه ملت هاي اسلام با مردمان كشورهاي فتح شده و نيز روابط مراكز اسلامي با دنياي خارج، به وجود آمد و و در مسلمانان نيز تحركي براي پژوهش پديد آورده بود، اما امام نه به تكفير آنان كمر بست و نه حكم به قتل ايشان داد، بلكه به «جدال احسن» با آنان پرداخت. «ابوشاكر ديصاني» كه از پيشوايان مكتب مادي بود در حضور حضرت صادق(عليه السلام) حاضر شد و گفت: «ما عقيده داريم كه جهان ازلي و بي ابتدا است، شما كه قائل به حدوث اين عالم هستيد چه دليلي داريد؟» حضرت صادق(عليه السلام) تخم مرغي را كه آنجا بود برداشت و فرمود زير پوست اين تخم مرغ دو مايع غليظ وجود دارد كه با هم مخلوط نمي شوند. يكي مايع سفيد رنگي كه زير پوست وجود دارد(سفيده) و ديگري مايع زردرنگي كه در وسط مايع سفيد قرار گرفته است(زرده). اگر اين تخم مرغ را زير بال هاي گرم مرغي بگذاريم پس از چندي اين تخم مرغ از هم مي شكافد و جوجه اي با بال و پررنگين از آن بيرون مي جهد. اين تخم مرغ چند روز پيش وجود نداشته است بلكه در اثر تخم گذاري مرغي به وجود آمده است، و پس از چندي هم جوجه اي كه اكنون وجود ندارد از ميان همين تخم مرغ بيرون مي آيد. با اين وصف آيا ما مي توانيم اين تخم مرغي را كه از چند روز پيش به وجود آمده يا آن جوجه را كه پس از چند روز از اين تخم مرغ به وجود خواهد آمد قديم بدانيم؟ ساير اجزا ي جهان را هم مانند اين تخم مرغ و جوجه اگر تعقيب كنيم سرانجام به روزي مي رسند كه وجود نداشته اند. اگر اين جهان قديم بود بايد اجزاي آن نيز از قديم وجود داشته باشند. «اين توضيح امام(ع) ابوشاكر را قانع كرد. همين شيوه جدال احسن را در مباحثه با امام ابوحنيفه مشاهده مي كنيم. ابوحنيفه كه يكي از فقهاي مذاهب چهارگانه اهل تسنن است از محضر امام بهره هاي فراوان جسته است تا آنجا كه امام ابوحنيفه به فضل و منت امام صادق بر خود اعتراف كرد. آن عبارت وي معروف است كه «لولا السنتان لهلك النعمان» اگر آن دو سال نبود نعمان بن ثابت(ابوحنيفه) هلاك مي شد.
مالك بن  انس كه پايه گذار مذهب مالكي است، در مورد امام صادق مي گويد:« چشمي نديده و گوشي نشنيده و به قلب انساني خطور نكرده مردي را كه از نظر علم و عبادت و تقوا، برتر از امام صادق(عليه السلام) باشد.»
بين امام صادق(عليه السلام) و فقهاي آن عصر مناظراتي رخ داده است كه از لابه لاي اين مناظرات مي توان به شخصيت  والاي ايشان پي برد. يكي از اين گفت و شنودها، ملاقات ابوحنيفه با امام است.
روزي امام خطاب به ابوحنيفه گفت: شنيده ام تو بر اساس قياس فتوا مي دهي. ابوحنيفه: آري.
سپس امام براي باطل بودن قياس مواردي از قوانين اسلام را كه برخلاف اين اصل است ذكر كرد فرمود: به نظر تو كشتن كسي به ناحق مهمتر است يا زنا؟ ابوحنيفه گفت: كشتن كسي به ناحق.
امام: بنابر اين اگر عمل كردن به قياس صحيح باشد، پس چرا براي اثبات قتل دو شاهد كافي است؛ ولي براي اثبات كردن زنا چهار شاهد لازم است؟ آيا قانون اسلام با قياس سازگار است؟
ابوحنيفه: نه.
امام: بول كثيف تر است يا مني؟
ابوحنيفه:بول.
امام: پس چرا خداوند در مورد اول مردم را به وضو گرفتن امر كرده، ولي در مورد دوم دستور به غسل كردن صادر فرموده؟ آيا اين حكم با قياس سازگار است؟
ابوحنيفه: نه.
امام: نماز مهمتر است يا روزه؟
ابوحنيفه: نماز.
امام: پس چرا بر زن حائض قضاي روزه واجب است ولي قضاي نماز واجب نيست؟ آيا اين حكم با قياس سازگار است؟
ابوحنيفه:نه.
امام فرمود: شنيده ام كه اين آيه را (ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم)(۳۱) چنين تفسير مي كني كه: خداوند مردم را از غذاهاي لذيذ و آبهاي خنك كه در فصل تابستان مي خورند مؤاخذه و بازخواست مي كند. ابوحنيفه گفت: درست است من اين آيه را اين طور تفسير كرده ام.
امام فرمود: اگر مردي تو را به خانه اش دعوت كند و با غذاهاي لذيذ و آب خنكي از تو پذيرايي كند و بعد براي اين پذيرايي به تو منت بگذارد، درباره چنين كسي چگونه قضاوت مي كني؟
ابوحنيفه گفت: مي گويم آدم بخيلي است.
امام فرمود: آيا خداوند بخيل است تا اين كه در روز قيامت در مورد غذاهايي كه به ما داده ما را بازخواست كند؟
ابوحنيفه گفت: پس مقصود از نعمت هايي كه قرآن مي گويد انسان مواخذه مي شود چيست؟
امام فرمود: مقصود نعمت دوستي ما خاندان رسالت و اهل بيت است كه در قيامت، در مورد آن بازخواست مي كنند.
004167.jpg
مشي امام صادق(عليه السلام) بر تعقل و گفتگو مبتني بود. عصر آن حضرت ، عصر تضارب مكاتب
و نحله هاي متضاد فكري، فلسفي و كلامي بود كه از مواجهه ملت هاي اسلام با مردمان كشورهاي فتح شده و نيز روابط مراكز اسلامي با دنياي خارج ، به وجود آمد، و در مسلمانان نيز تحركي براي پژوهش پديد آورده بود ، اما امام نه به تكفير آنان كمر بست و نه حكم به قتل ايشان داد ، بلكه به «جدال احسن» با آنان پرداخت

ميراث بزرگ علمي
حوزه درس امام صادق، ميراث علمي عظيمي بر جاي نهاد و عالمان بسياري تربيت كرد. از اين تعداد در حدود چهارهزار نفر شاگردان ورزيده بودند كه معارف جعفري را در اطراف و اكناف اسلام منتشر كرده و در گفتار خود همواره استناد به فرمايش امام و استاد خود مي كردند و مي گفتند:«حدثنا جعفربن  محمدالصادق(عليه السلام)». به عنوان نمونه يكي از شاگردان حضرت صادق(ع) «جابر بن حيان» است كه در تمام علوم و فنون مهارت داشته و بيش از دويست جلد كتاب در زمينه هاي علوم گوناگون به خصوص در رشته هاي علوم عقلي و طبيعي و شيمي تصنيف كرد و به همين خاطر او به عنوان پدر علم شيمي مشهور شده است.
او به اقرار خود همه را از حضرت صادق(عليه السلام) آموخته بود. جابربن حيان با سوگندي كه به نام امام (ع) در مقدمه كتاب «الاحجار» ياد كرده است، مي گويد كه استاد راهنماي او در اين علم امام صادق(ع) بوده است. جابر عنوان مي كرد كه امام همواره به من مي گفت كه در امور دنيوي به عقل خود تكيه كن.
در باب چهار هزار شاگرد امام صادق(ع) چند نكته قابل ذكر است. اول اين كه مورخان و عالمان اتفاق نظر دارند كه شاگردان امام صادق(ع) همه اهل مدينه نبودند، بلكه از شهرها و بلاد مختلف از دور و نزديك نظير عراق، مصر، خراسان، حمص و شام و حضرموت و غير آن بودند كه رو به سوي مدينه آ ورده و در حوزه امام صادق مشغول فراگيري علم و دانش گرديدند.
دوم اين كه همه دانش پژوهان مكتب جعفري داراي يك عقيده و همه از شيعيان آن حضرت نبودند، بلكه داراي عقايد و مذاهب متفاوت بودند كه از سرتاسر جهان اسلام آن روز گرد آمده بودند.
سوم اين كه مقصود اين نيست كه همه اين چهار هزار نفر در يك زمان و همه روزه در كلاس درس امام صادق  شركت داشته و حاضر بودند بلكه مقصد كساني است كه در مدت افاضه امام به تناوب و تفريق از آن حضرت علم فرا گرفتند. در ميان آنان بسياري از شخصيت هاي مهم اهل تسنن قرار داشتند. چنان كه ذهبي در «سير اعلام النبلاء» نام رواياتي را كه از امام صادق(ع) نقل كرده اند، آورده است و اين در حالي است كه بسياري از محدثان جرأت نقل حديث از امام صادق را در عهد بني اميه نداشتند. درباره مالك بن انس آمده است كه از امام صادق(ع) روايت نكرد تا آن كه بني عباس به حكومت رسيدند، ولي ابوحنيفه از امام صادق(ع) حديث نقل مي كند. چنان كه روايات او از امام صادق در كتاب «الاثار» وي فراوان ديده مي شود.
بسياري از پژوهشگران معتقدند كه حركت هاي علمي دنياي اسلام اعم از شيعه و سني مربوط به امام صادق(ع) است. در حوزه هاي شيعه كه خيلي واضح است. حوزه هاي سني هم مولود انديشه امام صادق(ع) است، چرا كه رأس حوزه هاي سني «جامع الازهر» است كه از هزار سال پيش تشكيل شده و جامع الازهر را هم شيعيان فاطمي تشكيل داده اند، و تمام حوزه هاي ديگر اهل تسنن منشعب از جامع الازهر است.
نويسنده منصف اهل سنت عبدالحليم جندي، امام صادق را اين گونه توصيف مي كند: «امام جعفر صادق(ع) به منزله قلب اسلام است. نسبت او به رسول اكرم و ابوبكر و علي مي رسد، او در دين، پيشوا و در علوم طبيعي، دريايي بود.»
در پايان ذكر نمونه ديگري از تعقل و خردورزي امام در مقابل جماعت صوفيان و زاهدان خالي از لطف نيست:
سفيان ثوري و گروهي از زاهدنمايان نزد امام صادق(ع) آمدند. سفيان ثوري لباسي پشمينه و زبر به تن كرده و امام لباسي نازكي. سفيان به امام گفت:
به درستي كه اين لباس شما نيست و نياكان شما هميشه لباس هاي درشت و خشن به تن مي كردند. چرا در اين روش به آنها اقتدا نمي كنيد؟!
امام صادق(ع) فرمود: آن چه را به تو مي گويم از من بشنو و به دل بسپار كه خير دنيا و آخرت تو است: ... من به تو خبر مي دهم كه رسول خدا(ص) در زمان تنگدستي مسلمانان زندگي مي كرد. اين گشايش كه امروز در بين مسلمانان به وجود آمده، در آن روز نبوده است و هر گاه دنيا اقبال كند سزاوارترين افراد براي استفاده از نعمت ها نيكانند نه بدكاران، مؤمنانند نه منافقان، مسلمانانند نه كفار. خداوند دنيا را براي مؤمن آفريده است، نه براي كافر. زيرا كافر ارزشي نزد خداوند ندارد. اي ثوري! من با اين وضعي كه مي بيني از روزي كه خردمند شدم، شامي بر من نگذشته است كه در مالم حقي باشد كه خدا به من فرموده باشد آن را در مصرفي برسانم؛ جز آن كه بدان مصرفش رساندم. اگر امير مؤمنان علي(ع) در اين زمان به سر مي برد هرگز آن لباس هايي را كه در آن روزگار مي پوشيد به تن نمي كرد، تا نگويند او رياكاري مي كند و لباس شهرت مي پوشد.
امير مؤمنان(ع) امام و والي مسلمانان بود و بر والي مسلمانان سزاوار نيست كه از نظر زندگي و معاش بالاتر از فقرا باشد. حضرت علي(ع) در جواب كساني كه به وي گفتند: تو شب را گرسنه مي ماني در حالي كه ملك و خلافت از آن تو است: فرمود: بيم آن دارم كه سير شوم در حالي كه در (يمامه) يك نفر با شكم گرسنه شب را سپري كرده باشد. من والي نيستم. خلافت از ما غصب گرديده است. اگر والي بودم، در اين جهت به آن حضرت اقتدا مي كردم. امام صادق(ع) به سفيان ثوري فرمود: نزديك من بيا!
او پيش حضرت آمد.
حضرت پيراهن پشمي و زبر سفيان را كنار زد و پيراهن ابريشمي را كه سفيان در زير لباس هاي خود به تن كرده بود، به او نشان داد آن گاه فرمود:
سفيان! نگاه كن كه در زير اين پيراهن هاي نازك كه به تن دارم، چه مي بيني؟
سفيان با تعجب ديد كه آن حضرت پيراهن پشمي زبري در زير لباس هاي خود به تن كرده است.
امام فرمود: سفيان! اين لباس زيرين را براي خدا به تن كرده ام و پيراهن ديگر را جهت اظهار نعمت پروردگار پوشيده ام.
برخي زهدفروشان از پاسخ آن حضرت به سفيان پند گرفته،گفتند:
راستي اين رفيق ما از سخن شما آزرده شد، زبانش بند آمد و دليلي به نظرش نيامد. حضرت به آنها فرمود: شما دليل هاي خود را بياوريد. آنها گفتند: دليل ما از قرآن است.
امام صادق(ع) فرمود: آن را حاضر كنيد كه از هر چيزي به پيروي و عمل سزاوارتر است.
گفتند: خداي تبارك و تعالي در مقام توصيف ياران پيامبر(ص) فرمود: ديگران را بر خود مقدم مي دارند، گرچه نيازمند باشند.
امام در جواب فرمودند :خداوند مردم را از اسراف نهي كرده و به حد وسط فرمان داده است. مسلمان بايد هر چه دارد به ديگران بدهد و پس از آن از خدا روزي خواهد، چون دعايش به اجابت نمي رسد. پيامبر(ص) فرمود: دعاي چند دسته از امتم به اجابت نمي رسد: مردي كه به پدر و مادرش نفرين مي كند... و مردي كه خداوند به او مال بسياري مي دهد و او همه را انفاق مي كند، سپس به درگاه خداوند دعا مي كند كه پروردگارا، به من روزي بده.
خدا مي فرمايد: آيا روزي فراوان به تو دادم؟ چرا ميانه روي كردي؟ چرا اسراف كردي...؟
سپس خدا به پيامبرش آموخت كه چگونه انفاق كند. پيامبر(ص) يك (اتوقيه طلا) داشت و نمي خواست كه آن را يك شب در نزد خود نگه دارد. بدين خاطر همه آن را صدقه داد. بامدادان سائلي نزد او آمد و آن حضرت چيزي نداشت كه به او بدهد. سائلي او را سرزنش كرد و آن حضرت غمناك شد.

نگاه امروز
مباني فقاهت
جهانداد معماريان
ابوعبدالله جعفربن محمد، ملقب به «صادق» را رئيس مذهب شيعه مي دانند، چرا كه تشيع تحكيم پايه ها و مبادي فقهي خود را مديون ايشان مي داند. در اين زمينه حضرت مناظراتي با ديگر فرق اسلامي ترتيب دادند كه از آن جمله مي توان گفت و شنود امام را با ابوحنيفه؛ رئيس مذهب حنفي نام برد. ابوحنيفه كه خود از شاگردان امام بود، معتقدبود كه در مسائل فقهي بايد از راه قياس _ تمثيل منطقي- استفاده كرد.اما ابوعبد الله (ع)، ابوحنيفه را از اين كار شديداً منع كرد و اين روش را بسيار نادرست دانست. اين گفتار مختصر در پي نادرستي اين روش است. استدلال _ يعني رفتن از قضاياي معلوم به قضيه مجهول- به طريق مختلف انجام مي شود كه يكي از آنها، تمثيل است.
تمثيل حجتي است كه در آن حكمي را براي چيزي از راه شباهت آن با چيز ديگر معلوم مي كنند. به عبارت ديگر وقتي دو چيز وجه اشتراك، يا وجه شباهتي داشته باشند، حكم مي كنيم كه در نتيجه آن وجه اشتراك نيز همانند خواهد بود.
خلاصه آنكه در تمثيل ما بر چيزي حكم مي كنيم به سبب آنكه شبيه آن موجود است. پس تمثيل (Analogie) حكم به جزئي است از روي حكم جزئي ديگر كه در معني جامعي با آن موافق است.
مثلاً از اينكه كره مريخ مانند زمين داراي آب و هواست، حكم مي كنيم كه مانند زمين داراي موجودات زنده نيز هست،اما عيب اين نوع استدلال _ تمثيل- اين است كه از كجا معلوم كه اين شيء از جهت تمامي اوصاف با شيء ديگر شباهت دارد؟ به گفته شيخ الرئيس ابن سينا «و شايد حكم ماننده، خلاف حكم مانند ديگر بود، كه بسيار چيزها اند كه به يك معني مانند بودند و به هزار معني مخالف، و بر يكي از ايشان حكمي درست بود، يا شايد كه بود، و بر ديگر درست نبود و نشايد» مولانا جلال الدين نيز تمثيل را در اين معني بسيار بكار برده و مورد حمله هاي سخت قرار داده است. از آن جمله است در دفتر اول در ضمن داستان طوطي و بقال كه مي گويد:
از قياسش خنده آمد خلق را
كو چو خود پنداشت صاحب دلق را
كار پاكان را قياس از خود مگير
گرچه باشد در نوشتن شيرشير
حال آنكه استدلال يعني كشف احكام مجهول به وسيله احكام معلوم، كه پيچيده ترين و كامل ترين عمل ذهني است كه هر گونه تحقيق و تتبع را ميسر ساخته است. ذهن در حال استدلال سرگرم تكاپو و جستجو و تصرف و سنجش و سبك  سنگين كردن است. بايد مواد لازم و مناسب را از بين مواد بي شمار برگزيند و آنگاه آنها را با پيوندي عقلاني و منطقي به هم مرتبط سازد.  به نحوي كه همه به سوي مقصودي معين جريان يابد.
بنابراين بين استدلال و مطلوب (نتيجه) مسلماً بايد تناسبي باشد والا استلزام ممكن نخواهد بود. به همين سبب معمولاً بر سر نتيجه «پس» يا «بنابراين» و امثال آن مي آورند. و اگر نسبت محكمي ميان اين اجزاء وجود نداشته باشد اصلاً نتيجه گيري ميسر نيست.
خلاصه در مذمت تمثيل همين بس كه هاملن (Hamelin) مي گويد: «در تمثيل ذهن به مشابهت هاي ظاهري اكتفا مي كند، بدون اينكه از ادراك اين مشابهت ها پا فراتر نهد و به علت حقيقي دست يابد»

تازه هاي انديشه
004164.jpg
شماره جديد ارغنون
شماره ۲۶ و ۲۷ فصلنامه فلسفي، ادبي، فرهنگي ارغنون به تازگي وارد بازار كتاب شده است.
اين شماره اختصاص به «مرگ» دارد. از اين رو شماره حاضر، به بررسي و تحليل اين پديده از خلال فرهنگ حماسي هومر و عصر تراژدي تا زمانه كنوني يعني عصر پست مدرن مي پردازد. مقدمه اين شماره كه تحت عنوان «درآمدي به مرگ در انديشه غرب» است، به قلم دكتر محمد صنعتي است. در اين مقاله كوشيده شده تا تحولات نگرشي و گفتماني انديشه غربي درباره مرگ در دوره هاي گوناگون بازشناسي شود و به ويژه نشان داده شود كه چگونه چرخش نگرش انسان غربي در آغاز عصر رنسانس و جنبش مدرنيته از مرگ انديشي سنت فلسفي سقراط به انديشه در باب زندگي رسيد و اين تغيير نگرش چه تأثيري بر شيوه كلي زندگي مردمان در جوامع غرب داشت. بر اين اساس، نگاه به مرگ از دوران باستان غرب تا امروز به تحليل گذاشته مي شود. برخي از مقاله هاي اين شماره كه مترجمان گوناگوني آنها را به فارسي برگردانده اند، از اين قرار است: دو قطعه «از سنكا در باب مرگ» ، «فلسفيدن، آموختن و مردن» از ميشل دومونتني، «درباره مرگ» از فرانسيس بيكن، «رساله هايي درباب خودكشي و بي مرگي روح» از ديويد هيوم، «درباره مرگ و مرگ انديشان» از فريدريش نيچه، در «تأييد و نفي خواهش زيستن» از آرتور شوپنهاور، «انديشه هايي درخور ايام جنگ مرگ» از زيگموند فرويد، «همزاد به مثابه خود ناميرا» از اتورنك،« مرگ و اصالت » از مارتين هايدگر، «غريزه مرگ » از ژيل دلوز،«تجربه مرگ»از هانس گئورگ گادامر،« معضلات »از ژاك دريدا،«قرابت هاي توليدمثل و مرگ» از ژرژ باتاي،«چگونه مي تواني از روي سايه ات بپري وقتي ديگر سايه اي نداري؟» از ژان بودريار
004158.jpg
سير و سياحتي در حواشي غرب
نويسنده: صادق همايوني/ انتشارات: نويد شيراز/ چاپ اول ۱۳۸۴/ شمارگان: ۱۵۰۰ نسخه/ بها: ۱۵۵۰ تومان
كتاب حاضر شرح خاطرات نويسنده در گشت وگذارش به غرب است. صادق همايوني كه از جمله پژوهشگران عرصه فرهنگ مردم به ويژه تعزيه است، اين خاطرات را همراه با همسرش در ديدار از غرب (در سال ۱۳۵۴) نقل مي كند و جالب اينجاست كه با نقل مشاهدات و يافته هايش با بياني ادبي و رسا خواننده را با گوشه اي از سنت ها و فرهنگ  غرب آشنا مي كند:« رم شهري است زيبا، سرسبز و خرم با عمارت هاي پرشكوه كه تري و طراوتي خاص و آرامشي سكرآور بر آن خيمه گسترده. گويي زمزمه آرام بال و پر ارواح قرون گذشته،  آن چنان لالايي سحرآميزي بر آن فروخوانده است كه به خوابست ولي زنده و پر تب و تاب.» (به نقل از صفحه ۱۷ كتاب)
004155.jpg
تقريري از فلسفه هاي اگزيستانس
نويسنده: دكتر علي اصغر مصلح، ناشر: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي
اگزيستانسياليسم يكي از مكاتب مهم فلسفي در دوران معاصر مغرب زمين است. فيلسوفان اگزيستانس به دغدغه هاي انساني و اوضاع حدي و مرزي مانند رنج از بي عدالتي، آرزوي جاودانگي، اميد، عشق، ايمان، محبت، يأس، بيهودگي جهان، آزادي و ساير مباحث وجودي انسان پرداخته و نوعي نزديكي و پيوند با مخاطبان خود برقرار ساخته اند. بنابراين درباره اهميت و ارزش موضوع اثر مي توان به دغدغه هاي انساني فلاسفه اگزيستانس اشاره كرد. ويژگي منحصر به فرد اين اثر با آثار مشابه فراوان در زمينه فلسفه ها و فيلسوفان اگزيستانس علاوه بر تبيين و توضيح دقيق في الجمله آنها با مباحث فلسفي و عرفان اسلامي است. هدف از تأليف اين اثر، ارائه متن مناسب با درس فلسفه هاي اگزيستانس در مجموعه فلسفه هاي معاصر است. به همين غرض، فيلسوفاني مانند كي ير كيگارد، نيچه، هوسرل، ياسپرس، سارتر، مارسل و هايدگر در اين نگاشته مورد بررسي قرار گرفته اند و شرح و رهيافت و روش فلسفي و انسان شناختي آنها بيان گرديده است.
004161.jpg
علم اجتماعي
نويسنده گرارد دلانتي، ترجمه: محمد عزيز بختياري،  ناشر: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، قيمت: ۳۲۰۰۰ ريال
كتاب حاضر، با تمركز بر بحث رايج و شايع پيرامون اصطلاحات تعبيرگرايي و واقع گرايي كه در دهه هاي اخير سايه سنگيني بر مباحث فلسفه و جامعه شناسي علم اجتماعي داشته اند، كوشيده است تا نقش عمومي و رايج علوم اجتماعي را به طور عمده از ديدگاه اين روش هاي مطرح و رايج (تعبيرگرايي- واقع گرايي) مورد بررسي قرار دهد. از اين رو ترجمه حاضر با ارائه بينشي كلي از مباحث مهم روش شناسي علوم اجتماعي و مطالعه تطبيقي نحله ها و نظريه هاي فلسفي، معرفت شناسي و جامعه شناسي پيرامون علوم اجتماعي در قرن بيستم مي تواند براي پژوهشگران و دانشجويان حوزه علوم اجتماعي كتابي مناسب و سودمند باشد. گرارد دلانتي دانشيار جامعه شناسي در دانشگاه ليورپول انگستان و نويسنده چندين كتاب است.

گزارش انديشه
فلسفه راه است
به مناسبت روز جهاني فلسفه نشستي با موضوع «بايستگي هاي كنوني فلسفه در عرصه پژوهش» در تاريخ ۲/۹/۸۲ در پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي برگزار شد. اين نشست با حضور انديشمندان ايراني برگزار شد. مطلبي كه از پي مي آيد، چكيده اي است از متن برخي از سخنراني ها كه به نقل از خبرگزاري مهر آنرا مي خوانيد.
دانشمندان نمي توانند ملاحظات فلسفي را كنار بگذارند
دكتر گلشني در آغاز سخنانش با اشاره به اين مطلب كه در دو قرن اخير دانشمندان علوم تجربي عمدتا ملاحظات فلسفي را كنار گذاشته اند و حتي در برخي از محافل علمي با ابراز انزجار به اين گونه ملاحظات نظر مي افكنند گفت: واقعيت اين است كه مشتغلان به علوم تجربي نتوانسته اند ملاحظات فلسفي را كنار بگذارند بلكه خواسته يا ناخواسته به راه هاي گوناگون از فلسفه هاي خاص متاثر شده اند.وي در ادامه افزود:براي نشان دادن اين مطلب كافي است كه به تاثير عميقي كه پوزيتيويسم منطقي در نيمه اول قرن بيستم بر فيزيك كوانتومي گذاشت توجه كنيم. اصل فوق علمي، اكتفا به كميات مشاهده پذير يك اصل حاكم بر فيزيك كوانتوم بود كه باعث شد بعضي از اصول و نظريه هاي مقبول قبلي مورد ترديد قرار گيرد.رئيس پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي تصريح كرد: بسياري از فلاسفه معاصر يافته هاي علم جديد را به كار برده اند كه ديدگاه هاي فلسفي خود را تاييد كنند. از جمله برخي از فلاسفه متاله از يافته هاي كيهان شناسي معاصر به عنوان صغراي برهان بر وجود خداوند استدلال كرده اند.
دكتر مهدي گلشني تاكيد كرد:در قرن حاضر علما شديدا از فلسفه هاي رايج متاثر شده اند و فلاسفه نيز از يافته هاي علوم بر صحت ادعاهايشان استدلال كرده اند. در اينجا ممكن است گفته شود كه هيچكدام از اين دو الزامي به استفاده از دانش ديگري نداشته اند، اما واقعيت اين است كه علم بدون بعضي تعميم ها جالب به نظر نمي رسد و فلسفه فارغ از علوم طبيعي تاثير محدودتري دارد.عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي در پايان گفت: امر مهمي كه در چند دهه آخر قرن بيستم روي داد اين بود كه بعضي از بزرگان علم، متوجه نقش عميق فلسفه در نظريه پردازي شدند و در نتيجه در چند دهه اخير به كرات مقالات فلسفي را در مجلات علمي ملاحظه مي كنيم.
004170.jpg
تفاوت انسانها ناشي از شيوه به كارگيري عقل است
دكترابراهيمي ديناني در آغاز سخنش با تأكيد بر اين مطلب كه عقل سالك است و توقف نمي شناسد   گفت: در ميان عرفا هيچ عارفي به اندازه شيخ عطار نيشابوري با فلسفه دشمني نكرده است.او در يك بيت شعري، كاف كفر را بهتر از فاء   فلسفه برمي شمرد. وي در ادامه افزود: اگر بسطي و توسعه اي در عالم هست، بسط عقل است. بسط متعلق به عقل است.
دكتر ديناني با اشاره به اين مطلب كه بايد هدف آغاز و انجام را در عقل مشخص كرد گفت:در عقل وحدت وجود دارد ، همه چيز گسترش عقل است. با اينكه عقل، مطلق و كلي است، اما عقل در شرايط زماني و مكاني فعال خوانده مي شود. عقل فعال يعني عقلي كه در اين عالم فعال است. عقل فعال در زمان و مكان ماده، فعال است.استاد فلسفه دانشگاه تهران معتقد است كه جنبه  اي كه در دنياي جديد فراموش شده، جنبه طولي و عمودي عقل است  . جنبه طولي به اصطلاح صدرالمتالهين، تشكيك ناميده مي شود. وي با اشاره به اينكه دو فيلسوف درباره عقل صحبت كرده اند گفت: محمد بن زكرياي رازي معتقد است عقل ميان همه انسانها به طور مساوي تقسيم شده است.اگر تفاوتي هم مشاهده مي شود اين است كه افراد عقل را درست به كار نمي برند. همچنين دكارت بر اين نكته تاكيد دارد كه هيچ چيز به اندازه عقل عادلانه تقسيم نشده است.دكتر ديناني در ادامه تصريح كرد: اما زكرياي رازي و دكارت از خود نپرسيدند كسي كه مي   خواهد عقل مساوي را به كار ببرد كيست  ؟ پس تفاوت ميان درست و نادرست به كاربردن عقل وجود دارد. اما آيا غير عقل، عقل را به كار مي برد؟ هيچ نيرويي در عالم نمي تواند عقل را به كار ببرد. عقل از هيچ چيز جز خودش و خدا فرمان نمي برد كه در اينجا سلسله مراتب تشكيك آغاز مي شود. استاد فلسفه مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران در پايان سخنانش گفت  :تمام قوا را نيرويي از فوق هدايت مي كند چراكه نيروي هدايت كننده بايد مافوق باشد. اما اگر عقل يك قوه است چه نيرويي عقل را به كار مي برد و هدايت مي كند؟ آيا نيرويي داناتر از عقل وجود دارد  ؟ اراده بدون عقل، حيوانيت است.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
علم
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |