دكتر محمد مهدي رحمتي
نوشته حاضر با هدف واكاوي بخشي از اوضاع حاكم بر رشته وزنه برداري كشور ارائه مي شود و فارغ از مسائل فني تلاش دارد به موضوعات ساختاري در بدنه مديريت تشكيلات وزنه برداري بپردازد. غرض از نگارش اين مطلب نقدي مختصر و هشدار دهنده در مورد وضعيت يكي از پرافتخارترين رشته هاي ورزشي كشورمان است؛ رشته اي كه نخستين مدال المپيكي كشور ما را توسط مرحوم جعفر سلماسي در المپيك ۱۹۴۸ لندن به ارمغان آورد، پس از آن نيز شاهد درخشش قهرماناني مانند مرحوم محمود نامجو و محمد نصيري در عرصه هاي جهاني و المپيك بود و حداقل در دهه اخير و بويژه در دو المپيك سيدني و آتن بخش عمده اي از موفقيت ها و افتخارات ورزشي كشورمان را رقم زده است.
دلخوش به تك ستاره ها
وزنه برداري كشور ما از آغاز فعاليت خود به درخشش تك ستاره هايي دلخوش بود كه هراز چند گاهي در عرصه رقابت هاي بين المللي براي ايران كسب افتخار مي كردند. از اواخر دهه ۱۹۹۰ ميلادي و در پي افتخار آفريني قهرماناني مانند شاهين نصيري نيا، كوروش باقري، حسين توكلي، فلاحتي نژاد و حسين رضازاده به تدريج حضور وزنه برداري ايران در عرصه هاي جهاني و المپيك شكلي جدي به خود گرفت و انتظارات عمومي جامعه و ورزش دوستان نيز از اين ورزش افزايش يافت. از جمله عامل هاي مهمي كه در اين موفقيت ها مورد تأكيد قرار مي گرفت، حضور ايوانف بلغاري به عنوان سرمربي تيم وزنه برداري كشورمان بود.
پس از المپيك سيدني همكاري فدراسيون وزنه برداري ايران با ايوانف قطع شد و وي نيز ترجيح داد تا فعاليت خود را با فدراسيون وزنه برداري مصر ادامه دهد. گذشت زمان نشان داد كه قطع همكاري ميان فد راسيون وزنه برداري ايران و ايوانف به سود هيچ يك از طرفين نبود.
از يك سو، وزنه برداري ايران پس از حضور موفق در المپيك ۲۰۰۰ سيدني و كسب دو مدال طلاي ارزشمند حسين توكلي و حسين رضازاده، به تدريج دچار افتي نسبي شد، به گونه اي كه در مسابقه هاي اخير قهرماني جهان در كشور قطر تنها موفقيت تيم ناقص ايران را وزنه بردار استثنايي كشورمان حسين رضازاده رقم زد. از ديگر سو، ايوانف نيز نتوانست در كشور مصر موفقيتي به دست آورد. اما، حضور ايوانف در يك سال اخير با چالش هايي همراه بود كه جدي ترين آن تقابل وي با وزنه برداران تيم ملي كشورمان و اخراج آقايان برخواه، فلاحتي نژاد و بيرانوند از اردوي آمادگي و محروميت آنان از حضور در مسابقه هاي قهرماني آسيا و جهان بود. اقدامي كه از يك سو به بي انضباطي اين افراد و از ديگر سو به پشتوانه سازي ربط داده شد.
پشتوانه سازي
يا اخراج محترمانه
هيچ كس با پشتوانه سازي مخالف نيست، اما هيچ منطقي نمي پذيرد كه داشته هاي فعلي كه حاصل سالها تلاش و سرمايه گذاري در رشته اي بسيار سخت و ديربازده مانند وزنه برداري هستند به يك باره كنار گذاشته شوند. به فرض پذيرش خطاي وزنه برداران اخراجي، پرسش اصلي اين است كه مگر اين ورزشكاران حاصل عملكرد ايوانف و همين فدراسيون نيستند؟
از طرف ديگر، با وجود چنين مكانيسمي براي برخورد با خطاكاران احتمالي، چه تضميني وجود دارد كه فردا و فرداها مجدداً همين برخورد با ورزشكاران فعلي نيز نشود؟ نتيجه منطقي اين طرز فكر و برخوردهاي متعاقب آن كاملاً آشكار است: گرفتاري در دوري باطل كه مستلزم اين است كه همواره عده اي را به همين بهانه ها اخراج و عده اي ديگر را جايگزين آنان نمود.
با چنين روندي نبايد انتظار مقامي بهتر از دهمي جهان وچهارمي آسيا داشته باشيم. افزون بر اين، تجربه جامعه شناسانه ورزش در كشور ما نشان داده است كه در برخي موارد سقف آرزوهاي قهرمانان ما چندان بلند نيست و بعضي از آنان عليرغم شايستگي هاي فراواني كه براي استمرار دوران قهرماني خود دارند، تنها دوره كوتاه مدتي مي توانند در اين عرصه باقي بمانند، هنگامي كه ورزشكاران احساس كنند رقيب جدي ندارند، علاوه بر كاهش نسبي انگيزه ميل به پيشرفت در آنان، تقاضاهاي آنان نيز روبه فزوني مي گذارد كه ممكن است برخي از آنها منطقي نيز نباشند. از طرف ديگر، مشاهده مي شود كه ورزشكاران پس از رسيدن به مدارج افتخار و قهرماني با وضعيتي دوگانه مواجه مي شوند: از يك سو، توجه بيش از حدي به آنان مي شود و از شخصيت و وجهه آنان در عرصه هاي مختلف اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و حتي سياسي بهره گرفته مي شود كه البته اين امر في نفسه نه تنها بد نيست بلكه در بسياري از موارد داراي سودمندي هاي فردي و اجتماعي نيز مي باشد. اما بحث در مورد ميزان و مدت اين توجه، موقتي بودن آن و عدم تناسب اش با توانايي هاي فرهنگي ورزشكاران است.
نياز قهرمانان به آموزش
نكته مهم در اين ميان اين است كه كمتر كسي از مسئولان به اين مهم توجه دارد كه قهرمانان در كنار آموزش هاي تكنيكي و ورزشي، نياز به آموزش مهارت هاي فرهنگي، اجتماعي، رواني و رفتاري نيز دارند. در واقع، به نظر مي رسد كه در پرورش قهرمانان نتوانسته ايم به گونه اي برنامه ريزي كنيم كه به همراه افزايش آمادگي فيزيكي و توانمندي جسماني، در وضعيت روحي، رواني، فرهنگي و اجتماعي قهرمانان نيز بهبودمعناداري حاصل شود.
از ديگر سو، شهرت، افتخار و پيامدهاي بعدي آن نوعي عدم توازن ميان انتظارات اجتماعي از قهرمانان و توانمندي هاي فردي آنان به وجود مي آورد. اين وضعيت دوگانه از نظر اجتماعي و فرهنگي نوعي رهاشدگي و سردرگمي براي قهرمانان ايجاد مي كند كه يكي از پيامدهاي منفي آن را مي توان در بي نظمي رفتاري و افت فعاليت ورزشي آنان مشاهده نمود. همين غفلت هاست كه گاه سبب بروز رفتار نسنجيده اي مانند خودداري قهرمانان المپيك از شركت در رقابت هاي جهاني ۲۰۰۳ ونكوور كانادا و فعاليت نامنظم برخي از قهرمانان پس از دستيابي به موفقيت مي شود.
اما، بايد توجه داشت كه تنها با نظارت مربيان بر امور رفتاري و انضباطي ورزشكاران نمي توان انتظار باز خورد مناسب داشت. اين نظارت به دليل غيرتخصصي بودن گاه نوعي بحران مشروعيت نسبت به اقتدار مربيان در ميان ورزشكاران ايجاد مي كند و به رويارويي مربي و ورزشكار مي انجامد. طبيعي است كه در اين رويارويي آن كه قدرت فراتري دارد به منظور توجيه و تثبيت موقعيت خود به محكوم كردن طرف مقابل مبادرت مي ورزد. در واقع، اگر به دوران پس از المپيك سيدني با دقت و تأمل نظر بيفكنيم، ملاحظه مي كنيم كه از جمله مشكلاتي كه سبب شد تا انسجام و هماهنگي قابل توجه پيش از المپيك سيدني دچار اختلال گردد نوعي فقدان مشروعيت در ميان وزنه برداران تيم ملي بود.
نمونه بارز اين بحران مديريتي را مي توان در اصرار حسين رضا زاده و ساير وزنه برداران تيم ملي بر حضوركوروش باقري به عنوان مربي در المپيك آتن و فقدان اقتدار لازم مربي بلغاري آن زمان تيم ملي در ميان وزنه برداران تيم ملي ملاحظه نمود. خواسته اي كه از جانب متوليان ورزش مورد پذيرش قرار گرفت، اما كمتر كسي امروز به اين اذعان دارد كه رفتار فعلي برخي از قهرمانان ما ريشه در تصميم گيري آن روز دارد. در واقع، اگر به دوران پس از المپيك سيدني با دقت و تأمل نظر بيفكنيم ملاحظه مي كنيم كه از جمله مشكلاتي كه سبب شد تا انسجام و هماهنگي قابل توجه پيش از المپيك سيدني دچار اختلال گردد نوعي فقدان مشروعيت در ميان وزنه برداران تيم ملي بود.
چگونگي برخورد با سرمايه هاي ملي
اين كه مسئولان كميته ملي المپيك كشور بر فعاليت رشته هاي ورزشي نظارت نمايند در جاي خود و با سازوكارهاي مديريتي مناسب بسيار نيكوست، اما مشخص نبودن دامنه اختيارات و دخالت مستقيم در مديريت فدراسيون هاي ورزشي نه تنها چاره كار نيست بلكه با ايجاد بحران مشروعيت در مورد اقتدار مديريتي اين فدراسيون ها، زمينه ساز مشكلات بيشتر براي فعاليت آنها خواهد شد.
اگر در چهارچوب قوانين و مقررات حاكم بر عملكرد فدراسيون ها اجازه برنامه ريزي به آنها داده شود، ديگر ضرورتي ندارد دبير محترم كميته ملي المپيك در پي بروز اعتراض در ميان ملي پوشان به يكباره خبر از اختصاص بودجه ۷۰۰ ميليون توماني براي فدراسيون وزنه برداري بدهد! رقمي كه بعد به ميزان قابل توجهي كاهش يافت و هنوز نيز از تعريف دقيق موارد هزينه آن خبري نيست. اين امر حكايت از بي برنامگي محض دارد كه پس از گذشت بيش از سه ماه از سال چنين بودجه اي به تشكيلاتي اختصاص داده مي شود كه فعاليت اش بيش از همه بايد متكي به برنامه ريزي باشد و سال قبل از آن در سال المپيك بودجه اي حدود ۲۰۰ ميليون تومان- يعني در حد قيمت يك بازيكن متوسط فوتبال در ليگ برتر- داشته است. حتي به فرض بعيد اختصاص فوري اين بودجه، در اين زمان از سال امكان چه نوع برنامه ريزي براي آن وجود دارد؟
قهرمانان
در معرض لغزش ها وكاستي ها
به طور قطع قهرمانان ما نيز مانند افراد عادي جامعه و چه بسا بيش از آنان در معرض لغزش ها و كاستي هايي قرار دارند، اما آيا سزاست كه در قبال آنان چنين نامهربانانه برخورد كنيم؟ در اين ميان چند پرسش اساسي قابل طرح است. آيا تاكنون در اردوهاي آمادگي تيم هاي وزنه برداري- و نيز ساير تيم هاي ورزشي- برنامه يا فعاليتي جدي و درخور براي افزايش توانمندي هاي فرهنگي، اخلاقي و رواني تدارك ديده شده است كه امروزه به مجرد كوچك ترين خطاي جزيي با آن به مثابه گناهي نابخشودني برخورد مي شود؟ آيا واقعاً گناه اين وزنه برداران تا اين اندازه بزرگ و غيرقابل بخشش است كه راهي جز محروم كردن آنان از حضور در تيم ملي وجود ندارد؟
آيا ديگران نيز اينگونه با سرمايه هاي ملي خود برخورد مي كنند؟ آيا سازندگي و قهرماني تنها محدود به افزايش توانايي فيزيكي است و مسئولان ورزش فقط وظيفه دارند به آماده نمودن جسم قهرمانان بپردازند؟ نبايد فراموش كرد كه اين قهرمانان تا سال ها بايد درد و رنج ناشي از آسيب ديدگي هاي ورزشي خود را تحمل كنند.
از جمله ظرافت ها و هنرهاي مديريت به ويژه در عرصه ورزش، مديريت و هدايت اخلاقي و انضباطي است نه حذف و خارج كردن افراد، آن هم افرادي كه از جمله سرمايه هاي ملي ورزش ما محسوب مي شوند. مگر نه اين كه مدعي هستيم پيش و بيش از قهرماني به دنبال پهلواني هستيم؛ و مگر نه اين كه بسياري از كساني كه در عرصه ورزش منصب هاي مديريتي را در اختيار دارند مدعي ارزش مداري، ارزش محوري، دينداري و مسلماني هستند، پس چگونه مي توان اين برخوردها را توجيه نمود؟ در ضمن، بايد به اين مهم توجه داشته باشيم كه آقاي ايوانف در فرهنگي متفاوت از فرهنگ ما پرورش يافته و با وجود توانايي فني بالا هرگز نمي تواند متناسب با بستر فرهنگي ما باورزشكاران برخورد داشته باشد. به نظر مي رسد انتظاراتي كه ايوانف در برخي موارد از قهرمانان ما دارد بسيار مكانيكي است و هرچند در كل مي توان اين حق را به وي داد كه انتظار نظم از ورزشكاران داشته باشد، اما سازوكار اعمال اين نظم نمي تواند بدون توجه به بستر فرهنگي ما رقم زده شود. برخورد فيزيكي و حذفي در اين عرصه به هيچ روي نه با معيارهاي علمي همخواني دارد و نه جايگاهي در ارزش هاي ملي و ديني ما ايرانيان دارد. اگر قرار است در عالي ترين سطح ورزشي فعاليت كنيم، بايد به كليه قواعد بازي آشنايي داشته باشيم. امروزه در اغلب فعاليت هاي ورزشي، به ويژه در رشته هاي انفرادي، در كنار مربياني كه بر عملكرد فني و تكنيكي ورزشكاران نظارت و مديريت مي كنند، تخصص هاي مختلفي مانند روان شناسي، كارشناس امور فرهنگي و مشاوران اجتماعي نيز فعاليت مي كنند. ديگر مانند گذشته ورزش در قالب فعاليتي با تخصص هاي محدود امكان دستيابي به سطوح عالي را ندارد و تقسيم فزاينده فعاليت ها به تخصص هاي مختلف شايد در كمتر فعاليتي مانند ورزش خود را نمايان كرده است و ملاحظه مي شود شناسايي و جامعه شناسي را در برمي گيرد. در چنين شرايطي، آيا صلاح است كه مهار مديريت رواني و رفتاري ورزشكار را تنها بر دوش مربي گذاشت؟
اما سخني نيز با اين قهرمانان كه سرمايه هاي ملي محسوب مي شوند.
اين قهرمانان كه هرگاه در مراسم و مناسك مختلف فرهنگي و اجتماعي حضور پيدا مي كنند خود را سرباز وطن مي نامند و به ايراني بودن خود افتخار مي كنند، بايد بدانند كه سرباز وطن بودن داراي الزاماتي است كه تنها به عرصه تلاش فيزيكي محدود نمي شود. امروزه اين موضوع به عنوان امري بديهي انگاشته مي شود كه ورزش امري رواني، فرهنگي و اجتماعي نيز مي باشد.
وزنه برداري نيازمند كميته فني
اما در پايان اندكي نيز از مديريت فدراسيون وزنه برداري نيز بگوييم.
عملكرد فدراسيون وزنه برداري در طول سال هاي اخير حاكي از عدم توجه جدي به زيرساخت ها و غفلت از امر مهم پشتوانه سازي كه خود ناشي از صورت نگرفتن توجه لازم به برنامه هاي زمينه اي و تمركز بر نخبه گرايي است؛ برنامه هايي كه شرايط و تمهيدات لازم را براي شناسايي و پرورش استعدادهاي مناسب رشته وزنه برداري فراهم مي كند. فاصله ركوردهاي نفرات تيم ملي با ساير نفرات در طول سال هاي اخير خود به اندازه كافي گوياي اين مطلب مي باشد. در جريان مسابقات قهرماني جهان در قطر، چين با محروم كردن وزنه برداران اول و دوم خود با نفرات سوم در مسابقات شركت كرد و با قاطعيت مجدداً بر كرسي قهرماني تكيه زد. اما، ما چه كرده ايم؛ فراموش نكرده ايم كه فلاحتي نژاد در مسابقه هاي قهرماني جهان در كانادا (۲۰۰۳) ضمن كسب مقام قهرماني، افتخار مضاعف ستاره مسابقات و بهترين وزنه بردار را به خود اختصاص داد، اما به فاصله كوتاهي پس از اين مسابقه ها جانشين وي در مسابقه هاي قهرماني آسيا در قزاقستان تنها توانست عنوان هفتم را به دست آورد.
البته در اين ميان تقصير تنها متوجه شخص يا اشخاص خاصي نيست و هدف اين نوشتار نيز اين نيست كه اتهامي را متوجه كسي نمايد، بلكه اين امر و موارد مشابه نشان آشكاري از وجود كاستي در سيستم برنامه ريزي در كل ورزش ما دارد. مديريت فدراسيون وزنه برداري در كنار نقاط قوت مديريتي آقاي مرادي رئيس محترم اين فدراسيون، از آغاز با نوعي انحصارگرايي همراه بوده كه بخشي از مشكلات فعلي اين فدراسيون و تنهايي آقاي مرادي را در حال حاضر سبب شده است. از جمله مصداق هاي بارز اين انحصارگرايي مي توان به غفلت ناخواسته فدراسيون وزنه برداري در برخورد با تيم هاي اعزامي به مسابقه هاي كم ارزش بين المللي اشاره نمود كه تنها پيامد آن براي ايران محروميت يكساله از حضور در رقابت هاي بين المللي بود.
همچنين، مي توان به عدم استفاده از نيروهاي پيشكسوت نخبه و فقدان مشاركت از جانب كارشناسان علمي در سطوح مختلف اشاره كرد. افزون براين، آيا تشكيلات وزنه برداري كشور ما كه ورزشكاران آن در سطح قهرماني آسيا و جهان فعاليت مي كنند و به درستي مدعي پيشگام بودن در برگزاري مسابقه هاي ليگ باشگاه ها در سطح جهان است، تنها بايد زير نظر تعداد معدودي مربي فعاليت كند؟ آيا نيازي به وجود يك كميته فني نيست تا ضمن انتخاب مدير تيم هاي ملي بر چگونگي فعاليت و گزينش ورزشكاران و مربيان نظارت نمايد؟ آيا ضرورتي براي پرداختن به امر مهم آموزش در بدنه فدراسيون احساس نمي شود؟
شكاف فني ميان ورزشكاران ومربيان
آيا نبايد ميان مربيان داخلي و ايوانف تعامل مناسبي وجود داشته باشد؟ كم توجهي به پرورش و آموزش مربيان داخلي براساس معيارهاي بالاي بين المللي، سبب بروز شكاف فني ميان ورزشكاران و مربيان شده است. مشخص نيست چرا زماني كه مربي بزرگي مانند ايوانف به مدت چند سال در كشور ما حضور داشت از وي براي تقويت توانايي فني مربيان داخلي استفاده نشد؟ افزون براين، به نظر مي رسد مكانيسم فعلي فدراسيون عمدتاً ناظر به اتكا بر درخشش حسين رضازاده است. بايد توجه داشت همان گونه كه در اقتصاد تكيه به «تك محصول» دستاورد خوشايندي دربرندارد، در ورزش نيز اتكا به تك ستاره ها در درازمدت محصول سودمندي به بار نخواهد داد. به نظر مي رسد كماكان نگرش و رفتار حاكم بر بخشي از سيستم مديريت ورزشي همان نگرش سنتي و منسوخ تكيه بر تك چهره ها است. نگرشي كه تجلي آن را مي توان در سياست «قهرمان پروري» و كسب «مدال» ملاحظه نمود. در چنين چهارچوبي، حتي معدود و محدود برنامه هاي زير ساختي بيشتر معطوف به پرورش و ساختن قهرمانان مدال آور است.
اميد كه آقاي مرادي و ساير مسئولان ورزش كشور با تأمل و تدبير بيشتر به اوضاع اين رشته ديرپا و پهلواني نظر كنند و امكان مشاركت و اظهار نظر كارشناسان و منتقدان آگاه و دلسوز را براي ارتقاي وزنه برداري كشور فراهم نمايند.